Ooma
پرسش (1398/08/01):

بعد از زایمان کجا میمونید؟

سلام دوستان. امیدوارم حال همگی خوب باشه.
میخواستم ببینم شما بعد از زایمان کجا میمونید؟ آیا سخته که آدم خونه خودش تنها باشه؟ تو زایمان اول که خیلی چیزا رو بلد نیستم حتما باید کسی پیشم باشه؟
شوهرم اصرار داره که بعد از زایمان از اصفهان بیام پیش مادر شوهرم تو استان فارس. منم از طبابت هایی که انجام میده وحشت دارم. چون دمنوش های گیاهی و چیزایی که نوزاد کوچیک نباید بخوره بهش میده. واقعا نمیدونم چیکار کنم. از طرفی هم مادرم دکتره و وقتی نداره که پیشم باشه (البته گفته که بعد از زایمانم میمونه خونه پیشم) اما شوهرم میگه مامانت پیشت نمیمونه.
راهنمایی کنید لطفا. چجوری شوهرم رو راضی کنم که یا منو ببره خونه خودمون یا ببره خونه مامانم اینا؟

سلام.بگو هر چی با مامان تو راحت باشم .به اندازه مادر خودم نیست .جدا بچه یک سری نیاز ها که من می تونم به مادر خودم بگم تازه اون پزشک و خیلی شرایط فرق داره و خیلی میتونه کمکم باشه.من سختم اونجا
سلاپ حتنا یاخونه مادرت یاخونه خودت باش مادرشوهر چمورمیشه بری پیشش وبهش اعتمادکنی. اروم نمیسی هیجی ازحرفارفتادوایناش گله مندم‌میشی
عزیزم بهش بگو مادرم دکتر بهتر میتونه مراقب بچه باش بعدم اگه شما سزارین نشی خودت راهت بعد یک هفته میتونی از بس کارهات بربیای فقط موقع نیاز از مادرت کمک بخوای
من‌خونه خودم میمونم مادرم بیادپیشم نزدیکم هستیم اگه برم اونجا شب گریه کنه نمیزاره بابااینابخوابن گناه داره پدرم
ازاین شهرپاشی بری شهردیگه که چی
هیشکی مثل مادر خود ادم نمیشه
اره واقعن سخته این همه راه طولانی ادم بخواد بره
منم میام خونه خودم اگه مامانم دوست داشت بیاد پیشم نتونست بیادم شوهرم مرخصی میگیره
فقط مهمونا رو نمیدونم کجای دلم بزارم 😐
منم خونه خودم میمونم خونه خودم راحت ترم مامانم و مادر شوهر هم نزدیکمم میتونن بیان ولی منم از این داروهای مادر شوهر میترسم که بخواد به خورد بچه بده رومم نمیشه اعتراض کنم میترسم ناراحت بشه ولی واقعا این دارو ادم بزرگ رو اذیت میکنه گاهی چه برسه به معده قد فندق بچه😢
هیچ‌کس مثل مادر نمیشه
من مامانم اومد خونه خودم ولی اگه رفتی خونه مادر شوهرت محکم بگو بچه تا شش ماهگی فقط باید شیر مادر بخوره
بهش گفتم اگر منو بخوای بفرستی خونه مامانت اینا بچمو دست کسی نمیدم اونجا. حتی دستشویی هم برم با خودم میبرمش. اگر مامانت سر از خود چیزی بهش داد شکایت میکنم رسمی. حالشو میگیرم. بهش گفتم مامان تو هیچی سرش نمیشه، دلیل نمیشه بچه دسته گلمو بسپرم ب عقل فندقیش و بزارم هرچی به خورد بچه خواهرت داد ب خورد بچه منم بده.
من روشو دارم. ب مادر شوهرم اگر قرار شد بیام اینجا بمونم میگم. معنی نداره بخواد هرکاری خواست بکنه. بهش میگم شما بچتو بزرگ کردی. اینم بچه منه وظیفش با منه شما دخالت نکن.
الان خواهر شوهرم بچش سه ماهشه. از اول ک بدنیا اومد سرمه کشید تو چشم بچه. میخواد با بچه منم اینکارا رو بکنه. میگه ما رسم داریم. چشم بچه قوی میشه، مژه هاش بلند و خوشگل میشه. گفتم بیخود. من نمیزارم سرمه بزنید. بچم چند سالش که شد خودم میتونم از این کارا بکنم. بعدشم مامان من که ب چشمم سرمه نکنید الان چشمام از کل طایفه شما خوشگل تره مژه هامم بلند تره. والا
سلام.
سلام عزیزم
چقد حساسی از الان،تازه ٦هفتته.تا ٤٠ هفتگی یه راهی پیدا میکنی عزیزم نگران نباش
از الان حساسیت نشون نده که بدتر لج نکنه همسرت
اگرم رفتی اونجا بگو دکتر گفته اینو نده ،دکتر گفته اینکارو نکن.
بگو من مشاوره تلفنی از پزشکم میگیرم دکتر هرچی بگه همون کارو میکنم.
روشهای قدیمی رو دکترا قبول ندارن و میگن مضره واسه نوزاد
عزیزم تا اون موقع هم خدا بزرگه
منم واسه بچه ی اولم مادر شوهرم همش میگفت آب بده به بچه گفتم بابا تاد۶ ماهگی بچه فقط شیر مادر باید بخوره ولی اون تو کتش نمیرفت
بگو دمنوش گیاهی معده نوزادو حساس میکنه
همشو بنداز گردن دکتر ،بگو مریض میشه ،بهونه های مختلف ولی با تندی نگو
من خیلی حساسم. ولی اینا انگار نه انگار نوزاد ظریفه. نمیدونی چجوری با نوزاد برخورد میکنن. حتی پشت کمرش رو نمیگیرن. آروغ بچه رو درست نمیگیرن. ی بار ک آروغ بزنه میگن دیگه تموم شد. اگرم بچه زیر سینه خوابش ببره که میگن خوابه و اصلا آروغش رو نمیگیرن. بعد بچه با دل‌درد و گریه بیدار میشه
بگو من به دکترم میگم مادرشوهرم خیلی خوب بلده همه چیو ولی میگه نه نباید چیزی جز شیر خودت بدی به بچه چون زخم معده میگیره
بگو میگه دکتر خطرناکه و کشندست،میترسه
اونا قبول نمیکنن میگن ما این همه بچه بزرگ کردیم چیزیشون نشد

دیگه نمیدونن الان با قدیمها خیلی فرق میکنه
زیادم حساس نباش.من نظرمو میگما ولی مامانبزرگ منم همینجوریه و اصلا نمیگیم نکن اینکارارو و خداروشکر بچه ها هم هیچیشون نمیشه.
مادر شوهر من آدمی نیست ک با ملایمت چیزی رو کتش بره عزیزم انقدر منو تحقیر کرد. من هیچ مشکلی واسه بارداری نداشتم منتهی چون دخترش ب زور باردار شد عقده داشت ب منم تیکه بچسبونه ک باردار نمیشم. همش میگفت بیا برو دکتری که آسیه رفت. بخدا انقدر دلم خونه از دستش ک دیگه نمیتونم با احترام رفتار کنم باهاش
زیاد حساس باشی یه چیزی میشه ،همیشه همینجوری بوده.خودتو اذیت نکن
میدونم ولی کاری نکن که به ضررت تموم شه.حساسیت نشون بدی بدتر میکنن
دقیقا. بخدا همش همینو میگن. دارم دیوونه میشم. هنوز نرفتم دکتر. ولی زیر نظر پزشک ک برم بهش میگم ی جلسه شوهرمو بخواد و ی سری چیزا بهش بگه ک خانومت بعد از بارداری هرجا راحت بود بزار همونجا باشه
به قول همسر من میگه طرف میخواد حرصتو دراره پس نشون نده که ناراحت شدی که طرفت خوشحال نشه و پیش خودش نگه که موفق شدم.
راستی راستی شکایت میکنم ازش. زنیکه حق نداره دست بزنه ب بچم.
ایشالله تا اونموقع شوهرت قانع میشه بیای خونه خودت
من ک الان اصلا ب رو نمیارم چیزی. حتی ب شوهرمم اصرار نکردم. ولی دارم واسه خودم برنامه میچینم ک ب دکتر بگم با شوهرم حرف بزنه
آره دکترت یه جلسه بذاره بگه زن زائو بهتره تو خونه خودش باشه و کنار مادرش از لحاظ روانیم این بهتره ...
کتاب بده بخونه،راجع به افسردگی و اینا
شاید تأثیر بذاره
من که خودم میگم برم پیش مامانبزرگم بمونم شوهرم میگه نه ،بیا خونه
میشه بگی بعد زایمان بخاطر پاسمان وبخیه اینا خجالت میکشم اونجا باشم برادرشوهرا وخواهرشوهرا که میان من موذب میشم راحت نیستم
سرزایمان اولم تا دوماه خونه مامانم بودم.سردومی از روز اول خونه خودم بودم کاراش وخودم انجام دادم
بگو ما رسم داریم مادر دختر باید بیاد خونه دختر بمونه نگهداری کنه
میگه بخیه هات خوب میشن. همه اینا رو بهونه میدونه
دیگه مجبورم ب هر دری بزنم😂😂😂
بگو خوب شد چه نیازیه اونجا باشم خودم کارامو میکنم 😐
میگه بچه اولته باید یکی یادت بده چجوری شیر بدی یجوری بچه رو بشوری چجوری حموم کنی اگر تب کرد هول نشی و....
سلام عزیزم بگو من راحت نیستم اصلا اونجا.از الان جبهه نگیر بزار شوهرت لج نکنه .از رو مهربونی باهاش حرف بزن بگو من روم نمیشه خونه شما برم حموم یا هر چیز دیگه .مامانت خیلی خوبه .الکی تعریف کن از مادرشوهرت بعد شوهرت کامل نرم میشه.بعد نرم شد بگو پیش مامان خودم راحت ترم
امتحان میکنم ولی با شناختی که دارم ازش قانع نمیشه.
هنوز زوده واسع گفتن
هر کی قلق شوهرشو بلده.از این راها وارد شو .بارداری برای خودت تلخ نکن
فقط یک جوری رفتار کنید که اگه بچه خودتون پسر شد، دوست دارید عروستون با شما رفتار کنه. اون بدبختا یک عمر پسر دسته گلشونو بزرگ کردن حالا دادن بغل شما حقشون نیست اینقدر تندی بد رفتاری
منم همین مشکلودارم دقیقامامان خودم فوت شده توشهرغریبم هستم مادرشوهرم میگه میام پیشت امااصلاباهاش راحت نیستم خصوصاهمین نظرهای الکی که میدن وهمین داروهای بیخودبه بچه میدن جاریم که بچش دنیااومدیه باردیدم بیچاره رفته بودحموم بچش گریه میکردم اینم سریع سینه خودشودراورددادبه بچه اینقدچندشم شدکه نگوحالانمیدونم چیکارکنم باهاش
هنوز اوایل بارداری هستی ذهن خودتو درگیر این مسایل نکن بذار کم کم موضوع خودش حل میشه از الان بخوای رو مساله حساسیت نشون بدی به ضرر خودت میشه
دقیقا منم همینو گفتم
منم از مامانم دورم.‌.. مادرشوهرمم خیلی وارد نیس چون نوه اولشه ولی نمیدونم شوهرم راضی بشه برم شهر خودمون یانه 😢
والا من خیلب احترامشون رو نگه داشتم و هر بار بدتر رفتار کردن با من. منم تا یجایی تحمل دارم. مجسمه ک نیستم هر تیکه ای میخوان بهم بندازن
من درکت میکنم بعضی خانواده ها همچنان اینطورن ولی تو صبوری کن و طریق بیخیالی طی کن بقول بچه ها هم الان اصلا تو فکرش نرو به نظرم اگه مامانت بتونه پیشدستی کنه و حق بجانب بیاد دنبالت که تورو ببره پیش خودش دیگه دیگران حق ندارن چیزی بگن ولی فقط سعی کن درخواست رفتن خونه مامانت از جانب خودت نباشه و الانم اصصصصلا حرفشو نزن که واقعا خیلی زوده فقط حساسیت بقیه زیاد میشه
آها. باشه عزیزم خیلی ممنون. لطف کردی😘
بگو زن بعد از زایمان کلی مشکلات براش پیش میاد و باید بعد از زایمانم تحت نظر پزشکش باشه تا چند ماه
بعدم با عوارض بعد زایمان هرکسی مسلما خونه خودش راحت تره
بگو مادرشوهرت بیاد پیشت که شوهرتم ناراحت نشه
شوهرم فکر میکرد زایمانم میفته تو سال تحصیلی و خودش مجبوره بخاطر درس پیشم نباشه. ولی الان حساب کردم میفته تو تابستون. دیگه خیالم راحته بازم.
ولی بلاخره یجوری راضیش میکنم

سوالات مشابه