ایران دخت | (ایران + دخت = دختر)، دختر ایران، دختر ایرانی، دختر آریایی. | توضیحات بیشتر |
ایرانه | (ایران + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی، منتس... | توضیحات بیشتر |
ایرن | گونهای دیگر از واژهی ایران، گ ایران. | توضیحات بیشتر |
ایلناز | (ترکی ـ فارسی) (ایل + ناز = افتخار، نوازش، زیبا)، 1- افتخار ایل؛ 2- مو... | توضیحات بیشتر |
ایمانه | (عربی ـ فارسی) (ایمان + ه (پسوند نسبت))، منسوب به ایمان، م ایمان. | توضیحات بیشتر |
باختر | 1- مغرب؛ 2- (در پهلوی) به معنی ستاره است. | توضیحات بیشتر |
باران | 1- (در علوم زمین) قطرههای آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو ... | توضیحات بیشتر |
بالی | (ترکی ـ فارسی) (بال= عسل + ی (پسوند نسبت))، عسلی. | توضیحات بیشتر |
بخشنده | (صفت فاعلی از بخشیدن) آنکه چیزی را بیآنکه عوضی بخواهد میبخشد؛ عطا کنند... | توضیحات بیشتر |
برفین | (برف + ین (پسوند نسبت))، 1- برفی، از جنس برف؛ 2-سفید مانند برف؛ 3- (به... | توضیحات بیشتر |
بصیرا | (عربی ـ فارسی) (بصیر + ا (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بصیر؛ 2- منتسب به ... | توضیحات بیشتر |
بنفشه | (در گیاهی) 1- هر یک از گیاهانِ کوتاه دولپهای که در اوایل بهار میرویند... | توضیحات بیشتر |
بِه آفرین | 1- خوب آفریده؛ 2- خوش سیما، خوش منظر؛ 3- (اَعلام) (در شاهنامه) خواهر... | توضیحات بیشتر |
بهار | 1- فصل اول سال؛ 2- (در گیاهی) شکوفه درختان خانوادهی مرکبات؛ 3- گیاهی ز... | توضیحات بیشتر |
بهاران | 1- هنگام بهار، موسم بهار؛ 2- (به مجاز) زیبا و با طراوت. | توضیحات بیشتر |
بهارک | [بهار+ ک(اَک)/-ak/ (پسوند شباهت)] 1- به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ ... | توضیحات بیشتر |
بهاره | 1- مربوط به بهار؛ 2- به عمل آمده در بهار؛ 3- منسوب به بهار. + م بهار. ... | توضیحات بیشتر |
بهدخت | (به + دخت = دختر)، دختر نیک و خوب. | توضیحات بیشتر |
بهرخ | خوشگل و نیک منظر. | توضیحات بیشتر |
بِهسا | (به + سا (پسوند شباهت))، نیک چون خوبان و نیکان. | توضیحات بیشتر |
بهشت | 1- (در ادیان) جایی بسیار سرسبز و خرّم، با نعمت های فراوان که نیکوکارا... | توضیحات بیشتر |
بهشته | (بهشت + ه (پسوند نسبت))، 1- منسوب به بهشت؛ 2- (به مجاز) زیبا رو. | توضیحات بیشتر |
بِهشید | تابناک و دارای فروغ و روشنایی. | توضیحات بیشتر |
بهناز | خوش ناز و ادا | توضیحات بیشتر |
بِهی | (در قدیم) 1- خوبی، نیکی، نیکویی؛ 2- تندرستی، سلامت؛ 3- نیکبختی، سعادت.... | توضیحات بیشتر |
بِهین | (صفت عالیِ واژههای بِه و بهتر) (در قدیم) بهترین، برگزیدهترین. | توضیحات بیشتر |
بِهینا | (بهین + الف نسبت)، منسوب به بهین، ( بهین. | توضیحات بیشتر |
بی نظیر | (فارسی ـ عربی) بیمانند، بیهمتا. | توضیحات بیشتر |
بیتا | بیمانند، بیهمتا، یکتا. | توضیحات بیشتر |
بینا | (به مجاز) 1- آن که توانایی پیشبینی و سنجش درستِ امور را دارد، بصیر؛ 2... | توضیحات بیشتر |
پارمیدا | (اَعلام) نام دختر بردیا. | توضیحات بیشتر |
پارمیس | (اَعلام) نام دختر بردیا که زنِ داریوش (اول) بود. | توضیحات بیشتر |
پارمین | (پار + مین ) 1- تکه یا قطعهای از بلور ؛ 2- (اَعلام) نام زنِ داریوش. | توضیحات بیشتر |
پانته آ | (اَعلام) 1- زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار میرفت؛ ... | توضیحات بیشتر |
پانیا | به معنی محافظ و نگهدارنده. | توضیحات بیشتر |
پانیذ | (= پانید)، پانید. شکر | توضیحات بیشتر |
پدیده | 1- (در فلسفه) آنچه اتفاق میافتد یا وجود دارد و میتوان آن را تجربه کرد؛... | توضیحات بیشتر |
پرتو | 1- شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع میشود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ ... | توضیحات بیشتر |
پردیس | 1- (= فردوس)، بهشت؛ 2- (در قدیم) (در ساختمان) فضای سبز و گل کاری شدهی ... | توضیحات بیشتر |
پُرسا | پرسنده، جستجوگر، پرسشگر. | توضیحات بیشتر |
پرستش | 1- (اسم مصدر از پرستیدن)، پرستیدن؛ 2- (در قدیم) خدمتکاری. | توضیحات بیشتر |
پرستو | (در پهلوی، parastuk) پرندهای با جثهای کمی بزرگتر از گنجشک و سیاه و س... | توضیحات بیشتر |
پرگل | دارای گلهای بسیار. | توضیحات بیشتر |
پرنا | (در قدیم) پرنیان، پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار. + پرنیان 1- و 2- | توضیحات بیشتر |
پرند | (= پرن، پروین) 1- (در قدیم) نوعی پارچهی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگا... | توضیحات بیشتر |
پرندیس | (پَرَن + دیس (پسوند شباهت))، 1- شبیه به پَرَن ش پَرَن؛ 2- (به مجاز) زی... | توضیحات بیشتر |
پَرَنسا | (پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا ... | توضیحات بیشتر |
پرنگ | 1- فروغ و برق شمشیر؛ 2- (در عربی) فِرند؛ 3- پَرَند، رُبد، جوهر، گوهر؛ ... | توضیحات بیشتر |
پرنوش | (در قدیم) (به مجاز) 1- شیرین؛ 2- زیبا؛ 3- دوست داشتنی. | توضیحات بیشتر |
پرنیا | (= پرنیان)، ( پرنیان. | توضیحات بیشتر |
پرنیان | 1- (در قدیم) پارچهای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ 2-نوعی پارچهی حریر که ... | توضیحات بیشتر |
پروا | 1- هراس، فرصت و زمان پرداختن به کاری؛ 2- (در قدیم) فراغت و آسایش؛ 3-(د... | توضیحات بیشتر |
پروانه | 1- حشرهای با بدن کشیده و باریک و بالهای پهن پوشیده از پولکهای رنگارن... | توضیحات بیشتر |
پرور | 1- رشد دادنِ کسی یا چیزی، پرورش دادن؛ 2- (به مجاز) مطلب یا موضوعی را ر... | توضیحات بیشتر |
پروشات | (= پروشاتو= پاروساتیس) 1- (در پارسی باستان puršātu) به معنی پُرشاد؛ 2-... | توضیحات بیشتر |
پروین دخت | 1- دختری که صاحب چهرهای مانند پروین است؛ 2- (به مجاز) زیبارو. | توضیحات بیشتر |
پری | 1- (فرهنگ عوام) موجودی لطیف و بسیار زیبا و نیکوکار و نامرئی که گاه خود... | توضیحات بیشتر |
پری چهر | 1- فرشته رو، زیبا مثل پری؛ 2- (به مجاز) زیبارو (ی). | توضیحات بیشتر |
پری چهره | (= پری چهر)، ( پریچهر. | توضیحات بیشتر |
پری رخ | (= پری چهر)، ( پری چهر. | توضیحات بیشتر |
پری زاد | (در قدیم) 1- پریزاده، آنکه از نژادِ پَری است؛ 2- (به مجاز) زیبارو. | توضیحات بیشتر |
پری سیما | (فارسی ـ عربی) (= پری چهر)، ( پری چهر. | توضیحات بیشتر |
پری شاد | زیبا روی شاد و خرم. | توضیحات بیشتر |
پری گل | گل رویی چون پری و فرشته. | توضیحات بیشتر |
پری ماه | زیباروی ماه مانند. | توضیحات بیشتر |
پری ناز | 1- آن که چون پری ناز و کرشمه دارد؛ 2- کنایه از زیبا و خوش کرشمه و ناز. | توضیحات بیشتر |
پریا | (پری + الف اسم ساز)؛ همانند پری. | توضیحات بیشتر |
پریان | 1- منسوب به پری؛ 2- فرشتگان؛ 3- (به مجاز) زیبا. | توضیحات بیشتر |
پریدخت | (پری + دخت = دختر)، 1- دختر پری چهره؛ 2- (به مجاز) زیبارو. | توضیحات بیشتر |
پریسا | (پری + سا (پسوند شباهت))، 1- زیبا مانند پری؛ 2- (در قدیم) (در فرهنگ عو... | توضیحات بیشتر |
پریسان | (پری + سان ( پسوند شباهت))، 1- چون پری؛ 2- کنایه از زیبا روی است. | توضیحات بیشتر |
پرینا | (واژه مرکب از پر = نرمی و لطافت + ین نسبت + الف اسم ساز) به معنای «به ... | توضیحات بیشتر |
پرینوش | [پری = موجود زیبا و نیکوکار نامرئی؛ (به مجاز) زیبارو و دارای اندام ظری... | توضیحات بیشتر |
پریوش | (پری + وش (پسوند شباهت))، مانند پری در زیبایی. | توضیحات بیشتر |
پگاه | 1- صبح زود، سحر؛ 2- (در قدیم) هنگام صبح زود. | توضیحات بیشتر |
پوپک | (در قدیم) هدهد، پوپوک. | توضیحات بیشتر |
پوران دخت | (پوران + دخت = دختر)، 1- دختر سرخ و گلگون؛ 2- (به مجاز) زیبارو؛ 3- (اَ... | توضیحات بیشتر |
پونا | 1- (= پودنه و پونه) (در گیاهی) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانوادهی ... | توضیحات بیشتر |
پونه | (در گیاهی) گیاهی علفی، یک ساله و معطر از خانوادهی نعناع که برگها وگل... | توضیحات بیشتر |
پویه | 1- فرایند؛ 2- (در قدیم) حرکت یا رفتن نه به تندی نه به آهستگی، دویدن. | توضیحات بیشتر |
پیرایه | 1- زیور و زینت؛ 2- طلا، جواهر و مانند آنها که به عنوان زیور و زینت به ... | توضیحات بیشتر |
پیروزه | (= فیروزه)، ( فیروزه. | توضیحات بیشتر |
پیمانه | 1- هر ظرف یا مقیاسی دیگر از آن برای اندازهگیری مقدار معینی از هر چیز ... | توضیحات بیشتر |
پیوند | (بن مضارعِ پیوستن)، 1- پیوستن؛ 2- پیوسته بودن دو یا چند کس؛ 3- ازدواج؛... | توضیحات بیشتر |
تابان | دارای نور و روشنی، درخشان، روشن. | توضیحات بیشتر |
تابنده | (صفت فاعلی از تابیدن)، آنچه میتابد و نورافشانی میکند، درخشان. | توضیحات بیشتر |
تارا | ستاره، کوکب، مردمک چشم. | توضیحات بیشتر |
تالین | (اَعلام) پایتخت کشور استونی، برکنارهی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمد... | توضیحات بیشتر |
تانیا | در گویش خراسانی به معنی توانستن (؟). | توضیحات بیشتر |
ترانه | 1- (در موسیقی) شعری متشکل از چند بیت مقفا و همسان از نظر تعداد هجاها ... | توضیحات بیشتر |
ترمه | نوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم با نقشهای بته جقه، اسلی... | توضیحات بیشتر |
ترنج | 1- (در گیاهی) بالنگ؛ 2- طرحی (در قدیم) مرکّب از طرحهای اسلیمی و گل و ... | توضیحات بیشتر |
تندیس | 1- مجسمه؛ 2- (در قدیم) بت، تصویر برجسته، تمثال؛ 3- (به مجاز) زیباروی. | توضیحات بیشتر |
توتیا | 1- از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی میکند؛ 2-نوعی ماده شیمایی که... | توضیحات بیشتر |
توران | (در پهلوی، turān )، (تور = پسر فریدون + ان (پسوند نسبت)) (اَعلام) 1) س... | توضیحات بیشتر |
توران دخت | (توران+ دخت = دختر)، 1- دختر تورانی؛ 2- (اَعلام) نام دختر خسرو پرویز ک... | توضیحات بیشتر |
تهمینه | [مرکب از «تهم» به معنی نیرومند و قوی + «ینه»/ ine ـ/ پسوند نسبت)] 1- م... | توضیحات بیشتر |
تیام | (لُری) 1- چشمانم؛ 2- (به مجاز) عزیز و گرامی. | توضیحات بیشتر |
تینا | 1- (در زند و پازند) گل سرخ ؛ 2- (در عربی) طین. | توضیحات بیشتر |
ثمینا | (عربی ـ فارسی) (ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین. | توضیحات بیشتر |