فاتح | (عربی) 1- گشاینده و فتح کنندهی سرزمینها در جنگ، پیروز؛ 2- (در حالت قی... | توضیحات بیشتر |
فاخر | (عربی) 1- گرانبها، با ارزش؛ 2- عالی؛ 3- نیکو. | توضیحات بیشتر |
فاران | (عبری) (اَعلام) 1) موضع مغارهها [جای غارها]؛ 2) بیابانی که بنیاسرائیل... | توضیحات بیشتر |
فارس | (عربی) 1- (در قدیم) سوار بر اسب؛ 2- (به مجاز) دلاور، جنگجو. | توضیحات بیشتر |
فاروق | (عربی) 1- (در قدیم) تمیز دهنده و فرق گذارنده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب عمراب... | توضیحات بیشتر |
فاضل | (عربی) 1- دارای فضیلت و برتری در علم به ویژه علوم ادبی؛ 2- (در قدیم) ن... | توضیحات بیشتر |
فالح | (عربی) 1- نیکوکار؛ 2- (اَعلام) نام فقیه حَنبلی مذهب از دواسِر نَجد. | توضیحات بیشتر |
فائز | (عربی) 1- (در قدیم) نایل؛ 2- رستگار، رستگار شونده؛ 3- پیروز، پیروزی یا... | توضیحات بیشتر |
فائق | (عربی) 1- دارای برتری، مسلط، چیره، عالی، برگزیده؛ 2- (اَعلام) فائق، دا... | توضیحات بیشتر |
فتاح | (عربی) 1- (در قدیم) گشاینده؛ 2- از صفات و نامهای خداوند. | توضیحات بیشتر |
فتح الله | (عربی) 1- پیروزی خدا؛ 2- (اَعلام) نام وزیرِ امیر مبارزالدین محمّد (معا... | توضیحات بیشتر |
فخرالدین | (عربی) 1- موجب نازش و افتخار آیین و کیش؛ 2-(اَعلام) 1) فخرالدین اسعد گ... | توضیحات بیشتر |
فرات | (عربی) خوشترین آب، آب شیرین، آب بسیار گوارا، آبی که از فرط گوارایی عطش... | توضیحات بیشتر |
فراز | 1- جای بلند، بلندترین بخش از جایی، بلندی، باز؛ 2- (در قدیم) (به مجاز) ... | توضیحات بیشتر |
فرامرز | 1- آمرزنده (دشمن)؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاهنامه) پسر رستم، که پس از کشته... | توضیحات بیشتر |
فربد | (فر = شکوه و جلال + بد/-bad/،/-bod/ (پسوند محافظ یا مسئول))، 1- نگهبان... | توضیحات بیشتر |
فَربود | راست، درست. | توضیحات بیشتر |
فرج | (عربی) 1- به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار؛ 2- گشایش در کا... | توضیحات بیشتر |
فرج الله | (عربی) گشایش خدا، گشایش و فراوانی از سوی خدا. | توضیحات بیشتر |
فرجاد | (دساتیر) فاضل و دانشمند. (از برساختههای فرقهی آذرکیوان ـ حاشیهی برهان... | توضیحات بیشتر |
فرجام | سرانجام، عاقبت، پایان. | توضیحات بیشتر |
فرحان | (عربی) شاد، شادان، مسرور، خوشحال. | توضیحات بیشتر |
فرّخزاد | 1- (در قدیم) آن که با طالع خوب به دنیا آمده؛ 2- (به مجاز) نیک بخت؛ 3- ... | توضیحات بیشتر |
فرداد | زادهی با شأن و شکوه و شوکت، مولود با شکوه. | توضیحات بیشتر |
فردین | فروردین، فرودین. فروردین. | توضیحات بیشتر |
فرزاد | (در قدیم) با فر و شکوه زاده شده، زادهی با فر و شکوه و عظمت. | توضیحات بیشتر |
فرزام | (در قدیم) لایق، در خور، شایسته، سزاوار. | توضیحات بیشتر |
فرزان | 1- (در قدیم) فرزانه، خردمند؛ 2- عاقل، حکیم؛ 3- دانش؛ 4- استواری. | توضیحات بیشتر |
فرزین | 1- (= فرزان)، فروزان؛ 2- مهرهی وزیر در صفحه شطرنج؛ 3- (اَعلام) نام ... | توضیحات بیشتر |
فرساد | (دساتیر) 1- حکیم، دانشمند، دانا، عاقل؛ 2- نام درختی (توت)، [از برساخته... | توضیحات بیشتر |
فرشاد | (دساتیر) 1- نام روح و عقلِ کره مرّیخ، نفس فلک مریخ، [از برساختههای د... | توضیحات بیشتر |
فرشید | 1- (مخفف فرشیدورد)، فرشیدورد؛ 2- شکوه و روشنایی، شکوه خورشید، شکوه د... | توضیحات بیشتر |
فرقان | (عربی) 1- آنچه جدا کنندهی حق از باطل باشد؛ 2 - (اَعلام) 1) سوره بیست و... | توضیحات بیشتر |
فرناد | 1- پایاب؛ 2- (در سنسکریت) پرانَدَ (آب)؛ 3- (در برهان) پایاب و پایان آم... | توضیحات بیشتر |
فرنام | بهترین نام، بالاترین نام. | توضیحات بیشتر |
فرنود | (دساتیر) برهان و دلیل. [از برساختههای دساتیر ـ برهان چ معین]. | توضیحات بیشتر |
فروتن | آن که خود را از دیگران برتر نداند، آن که خودپسند نیست، متواضع. | توضیحات بیشتر |
فرود | 1- (به مجاز) فرا رسیدن؛ 2- (در قدیم) پایین، نشیب، سرازیری، قرار گرفته ... | توضیحات بیشتر |
فروهر | 1- نگهداری کردن؛ 2- پناه بخشیدن؛ 3- (در ادیان) در دین زرتشت، صورت غیر ... | توضیحات بیشتر |
فرهاد | 1- در بعضی منابع فرهاد را «یاری» معنی کردهاند؛ 2- (اَعلام) 1) (در شاه... | توضیحات بیشتر |
فرهام | (اوستایی) نیک اندیش. [از واژهی (اوستایی) «فرایوهومت»]. | توضیحات بیشتر |
فَرِهان | (فره + ان (پسوند نسبت))، منسوب به فره، با شکوه و بزرگ. | توضیحات بیشتر |
فرهمند | 1- دارای شکوه و وقار؛ 2- (به مجاز) خردمند و دانا، دارای فر، نورانی و ب... | توضیحات بیشتر |
فرهنگ | 1- پدیدهی کلی پیچیدهای از آداب، رسوم، اندیشه، هنر، و شیوهی زندگی که د... | توضیحات بیشتر |
فرهود | (عربی) 1- کودک پرگوشت و خوب صورت؛ 2- مرد درشت اندام. | توضیحات بیشتر |
فریار | (فر = شکوه و جلال + یار (پسوند دارنگی))، فرهور. فرهور. | توضیحات بیشتر |
فریبرز | 1- دارندهی فرّ بزرگ، بزرگ فره، شکوه فره؛ 2- (اَعلام) (در شاهنامه) پسر ... | توضیحات بیشتر |
فرید | (عربی) (در قدیم) یگانه، یکتا، بی نظیر. | توضیحات بیشتر |
فریدالدین | (عربی) 1- یگانه در دین، بی نظیر در دین داری و دینورزی؛ 2- (اَعلام) 1)... | توضیحات بیشتر |
فریدرضا | (عربی) از نامهای مرکب، فرید و رضا. | توضیحات بیشتر |
فریدون | 1- به معنی «سه ایدون» یا «سه اینچنین»؛ 2- (اَعلام) در داستانهای ملی ای... | توضیحات بیشتر |
فریمان | (فری = خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند و خجسته + مان/من= ان... | توضیحات بیشتر |
فریور | (دساتیر) راست، درست. [از برخاستههای فرقه آذرکیوان ـ برهان چ. معین]. | توضیحات بیشتر |
فصیح | (عربی)، 1- ویژگی سخن یا بیانی که روان، روشن و شیواست و شنونده و خوانند... | توضیحات بیشتر |
فضل | (عربی) 1- برتری در دانش، اخلاق و هنر؛ 2- دانش و معلومات؛ 3- لطف و توجه... | توضیحات بیشتر |
فضل الله | (عربی) 1- بخشش خدا؛ 2- (اَعلام) 1) (= فضل الله حروفی): [740-804 قمری] ... | توضیحات بیشتر |
فلاح | (عربی) رستگاری، نیک انجامی، سعادت. | توضیحات بیشتر |
فهام | (عربی) (در قدیم) بسیار دانا و فهمیده. | توضیحات بیشتر |
فهیم | (عربی) (= فهمیده)، فهمیده. | توضیحات بیشتر |
فؤاد | (عربی) 1- (در قدیم) دل، قلب؛ 2- (اَعلام) نام دو تن از فرمانروایان مصر ... | توضیحات بیشتر |
فیاض | (عربی) 1- (در قدیم) جوانمرد و بخشنده؛ 2- دارای آثارِ مفید، پر برکت. | توضیحات بیشتر |
فیروز | (معرب ـ فارسی) 1- پیروز؛ 2- (اَعلام) [قرن اول هجری] از ایرانیان یمن، و... | توضیحات بیشتر |
فیصل | (عربی) 1- حاکم، قاضی، داور، جدا کردن حق از باطل؛ 2- داوری؛ 3- شمشیر بر... | توضیحات بیشتر |
فیض الله | (عربی) بخشش و عطای خدا. | توضیحات بیشتر |