Ooma
پرسش (1404/09/29):

بچه ها همش یه فکرایی میاد تو سرم که خیلی عذاب وجدان میگیرم

حتی برام سخته که بنویسم یعنی افکارمو به زبون بیارم ولی چون خیلی اذیت و ناراحتم می‌کنه لطفا اگه راهکار یا راهنمایی دارین ممنون میشم کمکم کنید
من همش فکر میکنم دور از جون دخترم زبونم لال شه قراره یچیزیش شه یا از دستش بدم خدایی نکرده این چه فکرایع آخه اشکمو در میاره حالم خیلی بد میشه توروخدا بگین چیکار کنم فکر نکنم

منم همینطورم و واقعا دارم اذیت میشم....
و این مورد بنظرم بخاطر وابستگی بیش از اندازه ب دخترم و پدرو مادرو خواهر و برادرم هست.
سلام عزیزم خوبی هر روز صبح شکر گذاری کن و بنویس برای اینکه افکار منفی ازت دور شن اسفند دود کن
خودتو سرگرم کتاب کن منم در حال تلاشم کمی تونستم
منم خیلی بهش وابستم خیلی خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم
ساعت ها می‌شینم با این فکر گریه میکنم
خیلی سخته باز بجای میاد تو ذهنم
حتی چیزای خیلی بد تر لال شم ایشالا سنگ و اینا میاد تو ذهنم
سلام میدونم خیلی سخته ولی منم یه زمانی ایطوری بودم مدتی فک میکردم دور از جون مادرم .... ک حتی میرفتم چک میکردم نفس میکشه و بعد نامزد کردم فک میکردم نامزدم...
دور از جون
خیلی گریه میکردم عذاب میکشیدم اما سعی کردم توکل کردم ب خدا دعا خوندم و.... تا خداروشکر فکرا مزخرف از سرم رفتن یعنی کار همسرم شیفتی با ماشین مسیر طولانی میرفت و میومد و بعد سر اون تایم ک باید میرسید زنگ میزدم بش ک ببینم رسیده یکم دیر و پس میشد دنیا رو سرم خراب میشد
ب این فک کن ک هیچی تو دنیا دست ما نیس فقط اعتماد کن و بسپارش به خدا
اگر کنترل فکرتو ب دست نگیری نابودت میکنه ترسات بزرگ تر میشن
اصلا میگم بیان کردنش هم حالمو به هم میریزه
بابامو از دست دادم راستش اونم وقتی زنده بود همش احساس می‌کرده قرارع بره الان میگم نکنه باز این فکر اومده سراغم قراره اتفاقی بیوفته آخه چرا در مورد دخترم فکر میکنم کسی دیگه ای نه خدا منو بکشه
منم همینحوریم همش نفسش نبضش و چک‌میمنم یکم دیر بیدارشه یا کسل باشه قلبم از جا کنده میشه
سلام. منم یه زمانی وختی نوجوون بودم به این فکر میکردم که پدرم فوت کرده. مینشستم تا خود صبح گریه میکردم. اونقدر این فکرا تو سرم بود که یه مدت افسردگی گرفتم. یکی دوسال خوب شدم. بعدش وختی 22سالم بود بابامو از دست دادم. اونقدری غذاب کشیدم که حد نداره. با خودم بعضی وختا میگم اونقدری اون روزا اونجوری گریه کردم به این‌چیزها فک کردم بابام مرد.
درسته اینا یه مشت فکر مزخرفه که به سرم میفته. ولی خب الان دخترم همچین حسی دارم که زود خودم خودمو اروم میکنم که همچین اتفاقی هیچ موقعه نمی افته.
اصلا به این جور چیزا فک نکن. وختی اینجوری فکرت درگیر شد خودتو سرگرم کن
بیشترم از این نگرانم که یکبار فکر بی دلیل داشتم و شده چرا الان دوباره اینجوری شدم
راهش فقط اینه با خدا حرف بزنی و بسپاری خودتو خانوادتو دستش وگرنه هیچی دست ما نیست
عزیزم خدا هوای بنده هاشو بیشتراز تو داره مطمئن باش دختر قشنگت بزرگ میشه عروس میشه خوشبخت میشه اصلا چیزایی منفی فکر نکن عزیزم بعضی وقتا تو ذهن همه اینطور چیزا میاد ولی الکین فکرن اگه به وجود خدا تو زندگیت حس کنی اینارو از ذهنت پاک کنی کافیه حالت همیشه خوبه و این فکرایی که حتی تورو ناراحت کرده هم ازت دور میشن
برای منم همین اتفاق افتاده و بابام رفت این ترسمو بیشتر کرده😭😭😭
نه اینجوری فک نکن. منم دقیقا مثل تو بودم
بعد بابام یه روز این حسو به مامانم داشتم یه روز شوهرم. یه روز داداشم. بعدشم دخترم. چون حسو به بابام داشتم بابامو از دست دادم. با خودم میگفتم نکنه قراره باز یه اتفاق بیفته.
بعدش دیگه خودمو کنترل کردم که هیچی نمیشه
ممنونم عزیزم بابت ارزوهای قشنگت
یکبار داغ دیدم از خدا می‌خوام خودم قبل از همه باشم دیگه نمیتونم همین الانشم داغونم
عزیزم بقول مامانم وقتی فکر بد میاد تو ذهنت این فکر شیطونه یه اعوذ بگو
نه اصلا تلقین نکن. به چیزای خوب فک کن. به اینده ای روشنی که قراره دخترت داشته باشه. به ارزوهایی که قراره بهشون با کمک تو برسه
انشالله همه عزیزاتون سلامت باشن
ممنونم عزیزم امتحان میکنم
قربونت عزیزم. منم مثل توام. ولی خب میبینم اینا همش ساخته ذهنه خودمو. چرا برا اتفاقی که نیفتاده خودمون رو داغون کنیم. هیچی نمیشه عزیزدلم. نگران نباش
خیلی سخت و اذیت کنندس آخه حتی دلم میخواد برم با مشاور صحبت کنم
اره اگه فک میکنی خیلی ذهنت درگیر شده حتما برو
تو مراکز بهداشت درمان مشاوره داره رایگانن حتی
من خودم حال روحیم داغونه بعد بابام الان فکر میکنم قراره کسایی که اونقدر زیاد دوست دارم برن
اگه حس میکنی حالت بهتر میشه برو منم مثل شما همش دوست دارم بشینم از حال بدیام بگم حس افسردگی دارم نمیفهمم چم شده انشاالله از شنبه اسفند دود میکنم ورزش میکنم یکم به انرژی مثبت بیشتری فکر میکنم
یکبار رفتم تجربه خوبی نداشتم باید دنبال به مشاور خوب باشم
نه عزیزم خدا رحمتشون کنه
بخاطر فشار زندگی غم های گذشته نرسیدنا من خودم بخاطر اینا افسرده شدم الان بخاطر دخترم نباشه فکر نمیکنم ماهی یکبار هم از خونه بیرون برم
همه مادرا آرزو و خیال پردازی خوب دارن برای بچشون بعد من...😭
به اینطور چیا فکر نکن اتفاقا زندگی کن با همسرت بیرون برین بیشتر بیین چی حالتو خوب میکنه برو سمتش مثلا یکی با پیاده روی یکی با تنهایی یکی با دوستاش بره بیرون یکی با همسرش برن کافه یا جایی
ای خدا این فکر لامصب تو ذهن همه هست 😭
بدیش اینه اینستاگرام هم در سده از اینجور چیزا😭
پر شده✓
نه عزیزم این فکرای منفی تو ذهن همه هست ولی به این فکر کن خدا چقدر دوست داره بهت دختر داده و سالمه نمیدونم چه دوران بارداری داشتی ولی برای همه استرس بوده خدا خودش بهت داده خودشم محافظش این فقط یه فکر سمیه که گاهی اوقات تو ذهن همه میاد
همین مجازیا حال ادمو میگیرن خدایی منم بابت حال بدیاشون از دست دادن هاشون گریه کردم ادم دلش از سنگ نیست که ولی سعی میکنم کمتر برم واقعا
سلام و عرض ادب بر همگی
به اینا میگن نشخوار فکری که یا بر اثر کمبود ویتامین یا ضعف بدنی به سراغ آدم میاد،یا بر اثر یک جا نشستن و تو خونه موندن
اول یه آزمایشی بدید که متوجه بشید کمبود ویتامین یا کمبود آهن ندارید دوم اینکه ذهنتون رو با ورزش،مدیتیشن،یوگا،پیاده روی،رقص،کارهای هنری،و خیلی چیزهای دیگه مشغول کنید
این فکرها به سراغ همه‌ ما میاد ولی تا اومد به ذهنت بگو من به این افکار نیازی ندارم و سریع موقعیتت رو عوض کن،بهش بها نده.
خداوند حافظ و نگهدار دختر نازنینت باشه
لطفا کتاب هنر رهایی از دغدغه هارو بخون
این موضوع از طرحواره ترس از طرد شدن میاد که ریشه در کودکی شما داره و در روابط دیگرتون هم ممکن این ترس از دست دادنه جور دیگری خودش رو نشون بده
سلام تنها نیستی و منم دقیقاااا همینم و هی فکرای بد به سرم میاد راجب دخترم وهمش تصور میکنم وقتی از دستش بدم حالم چطور میشه بعد گاهیم فکر میکنم من بمیرم و دخترم بمونه هی تصور میکنم دخترم تنها شه مادرشوهرم پیرع اگه شوهرم بزارتش پیش مادرش هی بهش کار بگن و مجبورش کنن کار کنه کسی نباشه براش تغذیه بزاره مدرسه بره کلی فکرای بد و همشم فکر میکنم حتما قراره یه اتفاقی بیوفته که به دلم میوفته اینا
همش تا میخوام آرزو کنم آرزو میکنم خدایا دخترمو عروس کنم بعد بمیرم میگم بااین آرزو دوتاچیز از خدا می‌خوام هم عروس شدن دخترم هم زنده موندن و سروسامون دادن دخترم