Ooma
پرسش (1404/09/22):

بحث با مادر شوهرم

مامان یه راهنمایی، من با مادر شوهرم بحثم شد و خیلی منو ناراحت کردن .من تصمیم گرفتم دیگه نرم خونشون به هیج وج .ولی کلا به همسرم زنگ میزنن دلمون برای بچه تنگ شده .خواهرش به مشکل خورد اومده خونشون .مشگل خواهرش همسرم دلیل میاره که اونا ناراحت با دیدن پسرم حالشون خوب میشه .پسرم ۶ ماهش شیر خشک میخوره ،به نظرتون بذارم ببر خونشون یا مقاومت کنم ما کرج هستیم اونا تهران

نه برا چی بدی ببره هروقت گفت بگو اینم بچه همین مادره وقتی منو اینجوری رجوندن به بچم می‌خوان چیکار کنن بزاری ببرن دیگه بعد یمدت کلا خودتو ول میکنن میگن چه عروس باشه چه نباشه ما نوه و پسرمونو داریم بزار بدونن اگه پسر ونوه شونو می‌خوان باید احترام عروسو نگهدارن
اصلا نده
شوهرم طرف اوناس .گفت بچه رو ازت میگیرم میدم مادرم .ترسی ندارم ازش. حتی از طلاق خونه به اسم منه بابام گرفته منم نقط ضعف نشون ندادم گفتم ساک بچه رو میبندم با هم برید الان .
چطوری متقاعد کنم
چطوری متقاعد کنم شوهرم کلا خودش فقط،صاحب بچه میدونه
خب ترسی نداری نده ببره
اگر خواست بچه رو ببره خودت حتماااااااا برو
ببین بگو با هم میریم
چون زهر مارشون میشه دیگه نمیگن
اونا دوست دارن بدون تو بچه و پسر رو داشته باشن بگو تو هم هستی
ییار دیگه زنگ بزن مادر شوهرت بهش بگو بچه دوست داری یکی دیگه بزا حال همتون خوب میشه 🤣🤣🤣

بگو من طلاق بگیرم میرم پی زندگیم ولی پسرت می مونه مهریه دهنی از پسرت سرویس میکنم سر مهریه و نفقه کل ایل و تبارت رو بیاری بخوای مهریه بدین
خانمی تنهایی بچه تو نفرس اگه زندگیت برات مهمه و بچه تو دوس داری و زندگیتو دوس داری بروباهاش یه ساعتی و بیا حالا نهایتش سرد برخورد کن بفهمن ناراحتیتو
نه بابا اسم طلاق نیار
برا چی بیخودی فضا رو به نفع اونا کنی؟!
من که بودم می رفتم
خیلی هم رو نمیدادم
بعدا می بینن نتونستن با بچه بازی هم کنن دیگه هوس نمی کنن با زندگی تو حال و هوا عوض کنن
اگه هم نمیخوای بری بگو بیان خونت بچه رو ببین برن
زندگی و شوهر و بچه و خونتو سفت بچسب
اونا هم اگه بچه می خوان برن به زندگی شون بچسبند بچه بیارن .خواهر شوهرت رو گفتم
سلام بنظر من اصلا حرف طلاق و نزن
یعنی چی این حرف به شوهرتم نشون بده که از حرفش ناراحت شدی
و بچتو هیچ وقت هیجا تنها نفرست
بچتو نده ببره.نه تنها الان هیچوقت هیچ کجا از بچت دور نباش همیشه باید تو زاویه دیدت باشه
خودشو صاحب بچه می‌دونه بگو تو اگه پدر هستی منم مادرم حتی سهمم از توام بیشتره چون تمام زحمات و شب بیداری ها با منه.بگو می‌خوان بچه رو ببینن بیان ببینن یا اینکه خودت برو
قوم ظالمین .آنقدر مغرورن 🤣🤣😅
چرا سختش میکنی؟
نمیشه که از دیدن نوشون محرومشون کنی زندگی میدون جنگ نیس تو بکشی اون بکشه دعوا و گیس و گیس کشی
نمیخای اشتی کنی بچت تنها بفرس
نمیخای لچتو پست کنی امانت بدی که حق داری خودت برو باهاش یه ساعت بشین بچه رو ببینن و برگرد
قرار نیس بخاطر بحث بزرگترا بچه هم وارد بشه یه نوزاد و نکن ایلحه خودت برا فهموندن چیزی به دیگران
اسلحه
بچتو
به کسی
زهرا منم قهرم با خانواده شوهرم
ولی پسرم و شده یه وقتا پیششون گذاشتم یا همسرم هفته ای یبار می‌بره پیش اونا

منم خیلی سختم بود ولی شوهر منم ادم شدیدا لجبازیه من میخواستم یکه به دو کنم خانواده منو هم از دیدن نوه محروم میکرد

برای خانواده شوهر من مهم نیست نوه رو نبینن ولی برای پدر مادرم مهمه من نخواستم بخاطر قهرم با خانواده شوهر پدر مادر خودمم محروم بشن از دیدن نوه


دعوای من یه چیزه نوه چیز دیگه

باز خودت میدونی ولی اگه شوهرت سر لج بی افته با خانواده اش بد نمیشه زندگی تو خراب میشه
جوری هم نشه بری بگن نگاه کلی حرف بارش کردیم باز اومده
اون فکر نمیکنه تو بخاطر بچه ات داری میری فکر میکنن ترسیدی یا نمیتونی قهر بمونی

من جات بودم نمی‌رفتم ولی میگفتم بیان خونم بچه رو ببینن اونا می‌خوان بیان بذار بیان تو نرو

واقعا نمیتونی هم نری هم بچه رو ندی هم توقع کردی شوهرت پشت تو باشه مردا توی بدترین چیزا پشت مادرشونن

بشین فکر کن کدوم راه بهتره من بارها شوهرم برای خر کردن من گفته طفلک بچه دورهمی بین پدر بزرگ مادر بزرگش رو درک نمیکنه همه قهریم

من اهمیت نمیدم چون نمی‌خوام اشتی کنم من اونارو باز توو خونم راه نمیدم حق ندارن خونم بیان

از حق دیدن نوه محروم نکردم کلا خودمو ازشون گرفتم
عمرا بیان فوق‌العاده انسان های مغروری هستن .ببین تصوری از افاده مادر شوهرم نداری .
چرا دقیقا می‌دونم چون دقیقا خانواده شوهرم همینن

آدمی که هیچی نیست ولی فکر کنه خیلی چیزه
الان خودت بشین فکر کن بری درسته یا نری ؟؟
چقدر میخوای قهر بمونی شوهرت زورت نمیکنه اشتی کنی..؟
صدرصد نرفتم .یه خاطر بگم فردای زایمان اومدیم خونم مادرش اومد کلی کمک ایتا. داشتم شیر میدم شیرم کم بود گفت کل هاله قهوای نذار تو سبته بجه اشتباه ‌در صورت که تو کلاس،آموزشی گفته بودن اینجوریه .یه کلمه گفتم آموزش دیدم نه بی ادبی نه چیزی .یه قیافه گرفت رو اتاق ‌شوهرم رو من قاطی کرد مامان پاشد رفت .اومد از اتاق بیرون مادرت چرا رفت گفتم دوست داست زنگ زد شوهرش ساعت ۲ بیاد از تهران خونه ما کرج ،بعد نرفت تا ۳ صبح گریه کردم خدا به حق فاطمه زهرا سر این شخصیت بچگونه جوابش بده
۲ شب از تهران بنده خدا باباش اومد نرفت
مادر شوهرم مثلا میخواست منو بترسونه
ببین اینا همینن الان بگی شبه میگن نه چرا میگی شب هوا بارونیه

من بچه شیر میدادم از ماشین پیاده نشدم مادر شوهرم برای مت قیافه گرفت تو چرا پیاده نشدی خداقطی کنی با ما

منم واقعا اهمیت ندادم چون شعورش نمیرسه از آدمی که بچه شیرخوره داره توقع خدافظی نداشته باشین
زهرا جان به نظرم بخاطر این چیزا زندگیتو خراب نکن ببین خودت میگی دلتو شکوندن سر دخترشون اومد پس بسپار بخدا همین تو کاری نکن که کارما به خودت برگرده صبور باش کاری کن شوهرت با تو باشه نه با اونا .عاقلانه تصمیم بگیر عجول نباش دیدن بچه ارزش خراب کردن زندگیتو نداره فرض کن با مادرت بحث کردی گذشت بهترین چیزه
اخه بخوای از رفتار خانواده شوهر بگذری باز دوباره ممکنه توهین کنن یه مدت باید قهر باشه بفهمن حدشون چیه

من کله خرم تا اخر عمرم قهرم🤣🤣🤣 ولی تو موقعیتت رو در نظر بگیر
بچه ۶ماهه رو تنها بفرستی،میشه مگ😐😐😐
بچه اصلا تنها نفرست ک دیگ میشه عادت
با لجبازی و کینه ام کار درست نمیشه
آسایش و آرامش خودت بچت و همسرت بخاطر هیچکس بهم نریز
نیم ساعت یکساعت برید بشینید بیاید همین ی سلام و احوال خشک و خالی