Ooma
پرسش (1404/09/20):

سلام دوستان میش بیاید

سلام دوستان من ی راهنمایی میخام ازتون امروز خواستگاری خواهر شوهرمه،ما دوسال رفت آمد نداریم با مادرشوهرم اینا یعنی یجورایی با پدرشوهرم بهم زدیم ولی اون خونه نباشه بعضی وقتا می‌ره شهرستان میریم میمونیم خونشون،چلی دوسال پدرشوهرمو ندیدیم ،الان شب خواستگاری ،مادرشوهرم دیروز زنگ زد ب شوهرم ک فردا شب بیاید اینجا,شوهرمم گفت ن،مامانش گفت بیاید داداش جاریم اومده پدر مادر جاریمم اومده صحیت کردن باهاشون حالا لحظه آخر زنگ زدن ب ما حتما بیاید کلی قسم داد مامانش تورو خدا بیاید،اینم بگم ما نمیریم دیگ جاریم شده همه کارشون الانم مامان بالای جاریم هست داداش جاریم زنداداشش،لحظه آخر ب ما زنگ زدن گ بیاید بنظرتون بریم بهتره یا ن،شما بودید میرفتید

بله میرفتم
مگه آدم به پدر مادرش قهر انقدر طولانی میکنه
من نمیتونم تصمیم بگیرم اول باید ببینم واسه چی قهر کردیم 🤔
ببین اگه بخوای اثر کوتاه مدتشو در نظر بگیری نباید بری خب بهتون بی احترامی کردن

ولی اگه اثر بلند مدت در نظر بگیری باید بری
من واسه خودمم پیش اومده و نهایت رفتم. چون عاخه تا کی؟ بعدشم میدون واسه بقیه باز میشه و نهایت تو هستی که کنار زده میشی و بعد چن سال همه به نبودنت عادت میکنن
دلیل قهر و قطع ارتباط مهمه
نه تاپدرشوهرم زنگ نزنه نمیرم
این‌قهر با پدر مادر اخر و نهایت نداره که بگی دیگه نمیرم
مگه خیلی خیلی موضوع ناموسی و حاد باشه
برو و همه چی رو بسپر به فراموشی درعین حالکه سخت هم هست میفهمیمت
خیلی موافقم🧡
الی ام یه چیزی میخواستم بهت بگم دیدم تواین تاپیک هستی
شما سری پیش باردار بودی من ناخواسته قضاوتت کردم سرجنسیت بچه
الان خواستم عذرخواهی کنم ازت🧡🧡🧡امیدوارم که این نینی خوشگل رو صحیح سالم‌بغل بگیری عزیزم
دقیقا ناموسیه ولی دیگ نمیتونم اینجا بگم هرچیزی جزاین بود این دوسال قطع ارتباط نمیکردیم
پس نرو
ای بابا😥
من بودم نمیرفتم چون اول ازهمه لحظه اخری یادشون ب شماافتاده اول کس و کار جاریت و گفتن بیان حالا ابن ب کنار وقتی میگی موضوع ناموسی بود و بعد دوسال پدرشوهرت یه قدم برای اشتی برنداشته، من بودم نمیرفتم
اره دقیقا نظر منم همینه،اونا اج میخاستن ما بریم زودتر ب ماخبر میدادن ن اینکه پدر مادر جاریم از شهرستان بیان حرفاشونو بزنن برا ما ک ده دقیقه راههه لحظه آخر بگن
من نمی‌رفتم ولی شوهرم و به اختیار خودش میزاشتم که فردا نگن زنش نذاشت بیاد

چون منم قهرم روزی دخترشون ازدواج کنه تو صفر تا صد مراسمشون نخواهم بود ولی شوهرم و مجبور به رفتن یا نرفتن نمیکنم
کلا تو این مدل قهرا بری یه حرفه نری هم یه حرف پس اگه قراره باز رفتاری ببینی بشینی هی حرص بخوری پس نرو
تعارف کردن بهتون چون اگه میخواستن همون اول میگفتن.
بعد به پدرومادر‌ جاریت چه ربطی داره خاستگاری خواهر شوهرت
سلام بنظرم به همسرت بگو بره ولی خودت نرو
آره دقیقا خودمم ب همین فکر میکنم
پدرشوهرم راضی ب ازدواجشون نبود دوسال باهم درارتباطن خواهر شوهرم و پسره،داداش جاریم اومده باهاشون حرف زده مثلا واسطه شده ک قبول کنه بیان اونم قبول کرده حالا دیگ ب پدرومادرشم گفته ک بیان حالا ما اینجا دیقه زنگ زده حالا دیروز مامانش گفته بود ک باز فردا زنگ میزنم اونم ن ب من زنگ زده ازصبح ن ب همسرم
با همسرمم کار ندارم خودش نمیره دیروز مامانش هجری اصرار کرد گفت ن گفت باز فردا میزنگم ک اونم نزد دیگ
آره دقیقا همینطوری شده میدون برا بقیه باز شده ولی چیزی شده ک نمیتونم برم
بذار همسرت هرکاری میخواد بکنه خانواده اونه تو خودتو خیلی حرص نده
اگه خواست بره بهش بگو بره ولی خودت نرو
به همسرت بگو بالاخره خانوادتن من تو رو از باهم بودن منع نمیکنم
چی شد بالاخره رفتین خواستگاری ؟
سلام ن والا،تازه خاستگاری هم نبود بله برون بود و ماتمیذونستیم شب فهمیدیم
ن گفتم اتفاقا نرفت شب هم کلی پ داد ب خواهرش گله گی کرد
پس اینجور کاریو میکنن همسرتم نباید خودشو کوچیک کنه
خوب کاری کرده ولی یچی بگم تو اصلا دربارشون حرفی نزن که فردا از چشم تو نبینه چیزیو
آره اتفاقا دیگ دیدم خودش فهمیده دیگ حسابمون نکردن چیزی نگفتم
پس بهتر از سمت اونا دلخوری پیش اومد کاری کردن راحت تر تصمیم بگیرین
و گرنه اونجوری میگفتن شماها نیومدین و فلان

سوالات مشابه