سلام دکتر جان😘
امیدوارم که حالتون خوب باشه
دکتر جون من بخاطر شرایط زندگیم و شغل همسرم و به نوعی بدشانسی هایی که تو زندگیم میارم به نوعی همیشه کارم با وجود اینکه هر وقت کار میکنم با جون و دله و رو به پیشرفته اما یهو یه حادثه همه چیو بر هم میزنه.خیلی سخته تحمل تلاش کردن و به جایی نرسیدن. نصفه و نیمه رها کردن بخاطر شرایط...
از طرفی هم دلتنگی برا پسرم و دوری از همسر و تنهایی
دیگه همه ی اینها امانم رو بریده...
خیلی خوشحالم که خدا دوباره لطفشو شامل حالم کرد و قدر دان هستم. اما هر روز گریه میکنم. بچه تو شکمم هم همونجور که با خوردن خوراکی تکون میخوره با گریه هام تکون میخوره. میفهمم اذیت میشه...و نمیدونم باید چیکار کنم...
نمیدونم چیکار کنم. زندگی من همیشه خارج از کنترل بوده... 😔شاید از دور به نظر بیاد به خاطر تصمیمات خودم هست ولی وقتی وارد زندگیم شی واقعا بعضی حوادث خارج از کنترله



258
حدود 7 ساعت قبل
