سلام مامانا لطفا اگه راه حلی دارین بهم بگین
منچندبار دخترمو بردم مهد .بدون من داخل نمیره.اگه هم بره با کلی تلاش سریع برمیگرده میاد
نمیتونم بزارمش مهد .یعنی درست میشه این رفتارش
کلاس خلاقیت هن بردم اصلا داخل کلاس نرفت
ولی جلسه بعد با دختر دوستم باهام رفتن میرفت داخل ولی چتدبار اومد بیرون ببینه من هستم یا نه
لطفا اگه تجربه ای راه حلی دارین کمک کنید واقعا ذهنم درگیره
چرا اینجوری شده چه رفتاری کردم که اینجوری شده
پرسش (1404/04/26):
مهد نموندن کودک ۳سال و ۴ماه
226
35
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
0
حدود 5 ساعت قبل
سلما 💞💞
باید ترسش بریزی دوقلوهای خواهرم مخصوصا پسرش اینجور بود باهم میرفتن داخل به مادرش میگفت توگلاس باش مربی میگفت در کلاس باز میزارم مادرت ببین تا مدتی اینجور بود بعد مربی میگفت شما برو اون طرف تر بشین تا دیده نشی پسرخواهرم بلند میشد ببینم مادرش هستش یا نه کم کم به بهانه دستشویی مادرش میرفت بیرون میومد می دید رفته سرویس البته عمدی میرفت توخونه بود کلا کاری کردیم خواهرم زیاد دورش نباشه وابستگی کم بشه داشتن دوست خیلی کمک میکنه وابستگی کم کنه
0
حدود 5 ساعت قبل
سلما 💞💞
وابستگی رو نسبت به خودت کم کن ببرش پارک دوست پیدا کنه
0
حدود 5 ساعت قبل
سلما 💞💞
از خودت دورش کن زیاد بهت وابسته هستش
0
حدود 5 ساعت قبل
سلما 💞💞
متاسفانه وابستگی زیاد بعصی بچها تو مدرسه هستش پارسال یه دانش آموز داشتم مادر بدبخت از صبح تا ظهر میومد توی کلاس بعد آبان صندلی گذاشتم در کلاس آذز در کلاس بستم مادر پشت در کلاس بود مکافات داشتیم تا پسره به مدرسه وکلاس عادت کرد جیگرمنو و مادرش له کرد البته مقصر مادرش بود
0
حدود 5 ساعت قبل
سلما 💞💞
سعی کن کلاسهای مختلف بفرستی که وابستگی و ترسش بریزه کلاس اول مکافات داری اینجور باشه
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
بچه ای نبوده که تنها بزرگ بشه
دوستام بچه های همسن خودش دارن
تو خانواده کلی نوه های هم بازی هستن
دوستام بچه های همسن خودش دارن
تو خانواده کلی نوه های هم بازی هستن
0
حدود 5 ساعت قبل
مامانِ ایلماه خانم
دختر من از ۹ ماهگی گذاشتم مهد
هر چ بزرگتر میشد بیشتر بهونه میگرفت برا نرفتن ب مهد
امسال هم استرس گرفتم براش
نمیدونم چکار کنم!
همش ب مهر فک میکنم
بعضی وقتا از تعطیلات هیچ لذتی نمیبرم از بس ک ب این موضوع فک میکنم
هر چ بزرگتر میشد بیشتر بهونه میگرفت برا نرفتن ب مهد
امسال هم استرس گرفتم براش
نمیدونم چکار کنم!
همش ب مهر فک میکنم
بعضی وقتا از تعطیلات هیچ لذتی نمیبرم از بس ک ب این موضوع فک میکنم
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
خیلی حساسه
مثلا مربی مهد بهش گفت تو سالن نباید ظرف میوه رو باز کنی باید ببری اشپزخونه بخوری
دیگه بعد از اون بدتر شد میگه از خانم عینکیه میترسم
مثلا مربی مهد بهش گفت تو سالن نباید ظرف میوه رو باز کنی باید ببری اشپزخونه بخوری
دیگه بعد از اون بدتر شد میگه از خانم عینکیه میترسم
0
حدود 5 ساعت قبل
مامانِ ایلماه خانم
من از ی مشاور نشستم
جدا شدن باید تدریجی باشه
یعنی چند روز تو کلاس باهاش باشی، باز چند روژ دیگ بری تو سالن، باز چند روز تو حیاط ک اگ مدام اومد نگات کرد بدونه جایی نمیری و تنهاش نمیذاری
جدا شدن باید تدریجی باشه
یعنی چند روز تو کلاس باهاش باشی، باز چند روژ دیگ بری تو سالن، باز چند روز تو حیاط ک اگ مدام اومد نگات کرد بدونه جایی نمیری و تنهاش نمیذاری
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
چقدر خوبه بچه هایی که ترس از جدایی ندارن راحت جدا میشن
فکر میکنم حالا حالاها درست نمیشه
فکر میکنم حالا حالاها درست نمیشه
0
حدود 5 ساعت قبل
مامانِ ایلماه خانم
منم فامیل مربی ایش محمدی بود
الان بهش میگم بیا تماس بگیریم با خانم محمدی ک مهربونه غذا میذاشت دهنت
سریع اخم میکنه و بغض میگ نه
الان بهش میگم بیا تماس بگیریم با خانم محمدی ک مهربونه غذا میذاشت دهنت
سریع اخم میکنه و بغض میگ نه
0
حدود 5 ساعت قبل
مامانِ ایلماه خانم
چند روز پیش داشت غذا میخورد از اول گذاشتنم قاشق خودش بگیره و مربی ایش نمیدونست هی بهم میگف غذا نمیخوره تا بهش گفتم خودش باید قاشق دستش باشه
بعد چند وقت پیش گفتم خانم محمدی چجوری بهت غذا میداد، با خنده گف هان هان هواپیما 😀
بعد یهو بغض کرد گفتم چی شد
گف من میگفتم ماما ماما کجایه 😢
ایقد دلم براش سوخت
هنوز تو ذهنش بود
بعد چند وقت پیش گفتم خانم محمدی چجوری بهت غذا میداد، با خنده گف هان هان هواپیما 😀
بعد یهو بغض کرد گفتم چی شد
گف من میگفتم ماما ماما کجایه 😢
ایقد دلم براش سوخت
هنوز تو ذهنش بود
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
اینم امتحان میکنم حتما
متاسفانه داخل نمیزارن مادر بره
بیرونم که میشینم همش میخاد اونجا پیش من بشینه
متاسفانه داخل نمیزارن مادر بره
بیرونم که میشینم همش میخاد اونجا پیش من بشینه
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
ای جان عزیزم
شما تدریجی گذاشتی تونستی بلاخره؟
شما تدریجی گذاشتی تونستی بلاخره؟
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
فکر میکنم مشکل روشنا ترس از مهده
نه جدایی از من
اخه دیروز میگفت همه خانوم معلما برن
نه جدایی از من
اخه دیروز میگفت همه خانوم معلما برن
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
خانه بازی میره بازی میکنه سریع ولی مهد نه
0
حدود 5 ساعت قبل
زهرا فاتحی
یعنی یه لحظه چنان با گریه شدید اومد بیرون که دیگه نفس نمونده بود براش
گفتم چی شده .گفت میخاستم بیام پیشت خانم معلم نزاشت
گفتم چی شده .گفت میخاستم بیام پیشت خانم معلم نزاشت
0
حدود 4 ساعت قبل
delaram m
پسر من به شدت به من وابسته بود جوری ک مثه چسب دوقلوی من بود ،اول بردمش کلاسای نیم ساعته ،مربیش میگف پیشش بشین اوایلش ی قدم میرف جلو زود بر میگرشت پیشم ولی الا دیگ عادت کرده و کلا وابسته نیس با این ک روزی دوسانس کلاس مختلف میره
0
حدود 4 ساعت قبل
delaram m
حتی موقع کلاسای ژیمناستیکشم همسرم میبره و میاد خونه دیگ نمیمونیم اونجا ،قشنگ عادت کرده ،ولی خب تایم برد دیگ ،من چند ماه اسیر شدم تا یاد گرف
0
حدود 3 ساعت قبل
زهرا فاتحی
خب شماها که تجربه دارین دقیق توضیح بدین من چکار کنم
0
حدود 3 ساعت قبل
زهرا فاتحی
کلاس مهدش از ساعت ۳شروع میشه تا ۸ شب
0
حدود 3 ساعت قبل
زهرا فاتحی
یعنی من کل تایم باید اونجا بشینم؟
0
حدود 3 ساعت قبل
زهرا فاتحی
دختر من خونه ابجیم دوستم مادر بززگش میمونه
البته بدون خداحافظی و یواشکی میرم وقتی جایی کار دارم ولی بعدش گریه نمیکنه دیگه
البته بدون خداحافظی و یواشکی میرم وقتی جایی کار دارم ولی بعدش گریه نمیکنه دیگه
0
حدود 3 ساعت قبل
زهرا فاتحی
ولی مهد نمیمونه
0
حدود 3 ساعت قبل
بهاره 😊
سلام عزیزم منم دخترم ۲سال و نیم بود خودش خیلی دوس داشت بره مهد ولی خب وابستگی شدید ب من داشت
یه هفته باهاش رفتم و میموندم داخل ولی باهاش کلی صحبت کردم ک مربی فقط برا ج
چند روز ب من اجازه داده ک بیام
دوستای خوبی داشت تو مهد مربیش مهربون بود ولی با این حال باید منم میبودم
مربیش تو واتس آپ براش ویس میفرستاد دخترم شعر میخوند براش دیگ رابطشون خوب شد ولی خب هنوز دخترم آمادگی نداشت ک جدا بشه با اینک دوس داشت مهد
یه هفته باهاش رفتم و میموندم داخل ولی باهاش کلی صحبت کردم ک مربی فقط برا ج
چند روز ب من اجازه داده ک بیام
دوستای خوبی داشت تو مهد مربیش مهربون بود ولی با این حال باید منم میبودم
مربیش تو واتس آپ براش ویس میفرستاد دخترم شعر میخوند براش دیگ رابطشون خوب شد ولی خب هنوز دخترم آمادگی نداشت ک جدا بشه با اینک دوس داشت مهد
0
حدود 3 ساعت قبل
بهاره 😊
منم ب خاطر اینک بقیه بچها بهانه مادرشون نکنن دیگ نبردمش ولی تو خونه باهاش مرتب حرف میزدم
استوری ها مربیش میدید ک فیلم دوستاش میزاشت واسه همین جذب شده
حالا میگه من میخوام برم مهد ولی تو نیا
دیگ تا مهرماه اگ ببینم میتونه تنهایی بره میفرستمش
استوری ها مربیش میدید ک فیلم دوستاش میزاشت واسه همین جذب شده
حالا میگه من میخوام برم مهد ولی تو نیا
دیگ تا مهرماه اگ ببینم میتونه تنهایی بره میفرستمش
0
حدود 3 ساعت قبل
بهاره 😊
شماهم باهاش صحبت کن داستان بگو سعی کن با مربیش ارتباط برقرار کنه و دوستاش
0
حدود 3 ساعت قبل
خانم گل .
خیلی طبیعیه وقتی تا حالا همیشه پیش خودتون بوده
دختر شما که سه ساله اس
من تو باشگاه پسرم ی مامانی دیدم دخترش 6 سالش بود میگفت امسال که پیش 2 میرفت همش خودمم باهاش بودم وابستگی شدید داشت دخترش
دختر شما که سه ساله اس
من تو باشگاه پسرم ی مامانی دیدم دخترش 6 سالش بود میگفت امسال که پیش 2 میرفت همش خودمم باهاش بودم وابستگی شدید داشت دخترش
0
حدود 3 ساعت قبل
خانم گل .
منم پسرم همسن دختر شما بود که باشگاه ثبت نامش کردم
اوایل حتما باید تو محدوده دیدش میبودم
منم هیچ مخالفتی نکردم مربیش هم همینطور
همش کنارش بودم
بعد همینجوری کم کم فاصله مو بیشتر کردم
مثلا بعد چند جلسه فاصله مو به بیست قدم رسوندم
بعد دوباره بعد چند جلسه اومدم تو سالن نشستم منتظرش و...
دیگه ب مرور خودش مستقل شد
شمام بنظرم بهتره باهاش راه بیای اگه بخوای یک دفعه از خودت جداش کنی ممکنه مضطرب بشه
و اینکه اصلا نزار بهت بی اعتماد شه
مثلا بهش بگی میرم بیرون منتظرت میمونم، بری
بعد بیاد ببینه نیستی
این بدترین کاره
اوایل حتما باید تو محدوده دیدش میبودم
منم هیچ مخالفتی نکردم مربیش هم همینطور
همش کنارش بودم
بعد همینجوری کم کم فاصله مو بیشتر کردم
مثلا بعد چند جلسه فاصله مو به بیست قدم رسوندم
بعد دوباره بعد چند جلسه اومدم تو سالن نشستم منتظرش و...
دیگه ب مرور خودش مستقل شد
شمام بنظرم بهتره باهاش راه بیای اگه بخوای یک دفعه از خودت جداش کنی ممکنه مضطرب بشه
و اینکه اصلا نزار بهت بی اعتماد شه
مثلا بهش بگی میرم بیرون منتظرت میمونم، بری
بعد بیاد ببینه نیستی
این بدترین کاره
0
حدود 2 ساعت قبل
دل انگیز .
سلام دوستان
میشه بپرسم چرااینقدر زود میفرسین بچه هارو مهد؟.شاغل هستید؟
میشه بپرسم چرااینقدر زود میفرسین بچه هارو مهد؟.شاغل هستید؟
0
حدود 2 ساعت قبل
پردیس ش
دختر دایی منم همین طور بود توی این سن ولی به مرور خوب شد ترس داشت که نریم دنبالش از پنج شش سالگی بهتر شد البته کلا مهد نرفت تا الان شش سالش هست خانه و بازی میرفت کوچک تر بود الآنم پارک میره و پنج سالگی کلاس زبان میره و مشکل نداره
0
حدود 1 ساعت قبل
بهاره 😊
من چون خیلی وابسته بود و اصلا نمیتونستم تنهایی جایی برم میخواستم اجتماعی تر بشه و اینک خودش خیلی دوس داشت بره مهد
حتی یبارم ۱سال و نیمش بود چند روز بردمش مهد😀 دخترعموش مهد بود اونجا باهاش بازی میکرد
مربیش فکر میکرد ۲سال و نیمش😁
حتی یبارم ۱سال و نیمش بود چند روز بردمش مهد😀 دخترعموش مهد بود اونجا باهاش بازی میکرد
مربیش فکر میکرد ۲سال و نیمش😁
0
حدود 1 ساعت قبل
بهاره 😊
دیگ بعد اون یه هفته یکم پذیرشش بالاتر رفته و الان خداروشکر یک ماهه میمونه تو خونه پیش باباش تا من برم باشگاه
شباهم ۱ساعت میمونه پیشش تا برم پیاده روی
شباهم ۱ساعت میمونه پیشش تا برم پیاده روی
0
حدود 1 ساعت قبل
بهاره 😊
بچه یدفعه جدا نمیشه باید کم کم و ب روشی ک ببینی باهاش اوکی هست مستقلش کنی
0
حدود 1 ساعت قبل
fatemeh...
بعد از پوشک گرفتن سخترین کار همین کلاس و مهد گذاشتنه بااینکه من ۲ تا پسرام و باهم میبریم مهد یا کلاس اصلا نمیمونن