Ooma
پرسش (1404/04/25):

خانما ازهمتون میخام بیاین راهنماییم کنید و مشورت بگیرم ازتون

من مهرماه زایمان میکنم .
و اون ماه دیگه باید برم شهر خودم پیش مامانم ایناکه ان شاالله زایمان اونجا باشم دیگه .
شوهرمم مهرمیاد مرخصی برای همین زایمان و هم اینکه شهرستان خانوادش ببینه خلاصه .
حالا مادرشوهرم عمل داره .شهرستان رفته دکتر بیهوشی گفته که خطریه بیهوش کردنش و اینام منصرف شدن وبرگشتن
الان شوهرم داش میگف شهرستان فایده نداره واینا
و مهرکه اومدم
میارمت شهر دکتر و عمل رو انجام بده
بعد تودلم گفتم اخه توکه زنت پابه ماهه
چطور میخای یه پات شهرستان باشه یه پات اینور
واینکه به شوهرم گفتم چرا داداشت نمیبردش شهر .بخاطر شغلش تابستون ها تعطیله و خونس
گف میگن نمیبردش و زنش یقین ناراحت میشه یا اززنش حساب میبره .
بدم اومد‌
نه بچه دارن
نه کار خاص
بیکار بعدالان ببردش زودترم خوب میشه. تااینکه شوهرمن بعد ۶ماه میاد مرخصی.تازه اون تایم منم میخام بزام
بعد شوهرم میگه هااا چیه اخمات توهمه نکنه میخای نبرمش
گفتم داداشت الویته نه تو .

شماجای من بودید چیکار میکردید
حق دارم ناراحت بشم؟
اگه همون روز که دردم میگیره توکارای عمل مامانش باشه چی
دلم میخاد پیشم باشه خب
وقتی برادرش انجام نمیده دیگه وظیفه میرسه به شوهرشما. بالاخره مادرشه نمتونه بگه که چون برادرم نکرد منم نمیکنم.
ولی خب یجوری برنامه ریزی کنید با شما تداخل نداشته باشه. یا بعد زایمانتون باشه یا قبلش که تا شما زایمان میکنید کاراش تموم شه
میتونن تا مهر یجور برنامه ریزی کنن که عملش بیفته قبل زایمان شما
که ایشالا مهر ماه همونجور که خودت برنامه داری پیش بره هم پیش خانوادت باشی هم همسرت بتونه بیاد پیشت
سلام عزیزم.
من بودم توکل میکردم به خدا. انشااله هر چه تا اون موقع پیش بیاد خیره.
اگه خدا بخواد شوهرت به هر دوتاتون هم زمان میرسه و دعای خیر اونا هم پشت سرتونه.
و اصلا هیچ وقت مقایسه نکن چرا اون برادر نمیکنه. چون هر کس برا دل خودش یه کاری رو میکنه

بازم ببخشید نظری اگه دادم
فقط چون خودم این شرایط رو بدترشو تجربه کردم توکل کردم بخدا. هیچ وقت نمیگم ناراحت نشدم. چرا شدم. چون اصلا چیز ضرروی ای نبود برای مادر همسرم. اما من داشتم بچمو از دست میدادم اون موقع بازم توکل کردم بر خدا. خدا شاهده هنوز به شوهرمم نگفتم دلم گرفته بود اون موقع.
مثلا عملش تو مرداد و شهریور بیفته
بهت خیلی خیلی حق میدم ک ناراحت شی منم جات بودم ناراحت میشدم بخصوص توو این اوضاع بارداری ک آدم حساسترم میشه.

ولی چاره ای نیست عزیزم اگه باهاش مخالفت کنی اتفاقی برای مادرش بیفته از چشم شما میبینه خدانکرده، یا امکان داره توو ارتباطش با خانواده شما تاثیر بزاره سعی کنه جبران کنه این مخالفتت رو.
ولی الان با سیاست و مهربونی حتی شده زبونی موافقت کن یجوری ک بفهمه داری بهش لطف میکنی و حمایتش میکنی😉
اخه شوهرم نمیتونه بیاد اون موقع
خودمم هنوز اینجام
مرخصی هاشو نگه داشته برای مهر
نظرتون خیلی خوب بود و آرومم کرد
حقیقتا دلم گرفته بدجور
چون زایمانم طبیعی هیچ تاریخ دقیقی نداره که چ موقع دردم میگیره .
عزیزم میفهمم شرایط شما خاصه و حق دارین ک همه توجه همسرتون رو برا خودتون بخواین

اما بذارین با روی خوش ایشون ب مادرش هم. رسیدگی کنه
انشالله دعای خیرش ب زندگی شما هم برمیگرده

فقط یک نکته ای
اینکه میگین برادرشوهرتون بیکارن و بچه هم ندارن اونا وظیفه شونه این کارا، خواهش میکنم در این مورد تجدید نظر کنید...

هیچ کس از زندگی بقیه خبر نداره و معلوم نیس اونا تو چ شرایطی هستند...

عزیزم این تجربه خودمه و امیدوارم ناراحت نشی
منم تو خانواده همسرم تنها کسی هستم ک بچه ندارم . دقیقا ب همین خاطر همیشه همه توقع داشتن همه چیزا رو دوش ما باشه ...
واقعا این قضیه خیلی ب من فشار وارد میکرد خصوصا اینکه میگفتن فلانی ک خانمش حامله ست فلانی هم بچه کوچیک داره شما بیاین فلان کارو انجام بدین...

کلا شوهر من دست ب خیره و همیشه همه اول از ایشون توقع دارن ولی خب این حرفا خیلی منو اذیت میکرد خصوصا اینکه ما هم درگیر پیگیری کارای ناباروری خودمون بودیم و هستیم
و کسی از این موضوع خبر نداره
یا مثلاً میگفتن شما ک بچه ندارین خرجی هم ندارین پس پولی ک قرض دادین هم لازم ندارین ...در حالی ک دقیقا ما همون موقع پول نداشتیم برا پیگیری کارای ای وی افمون ...و ب همین دلیل چند ماه تاخیر افتاد این موضوع
باورتون میشه من آخرش دیگه رفتم سر کار ک این فشارا رو از رو خودم بردارم


عزیزم دعای خیر مادر همیشه تو زندگی آدم هست، و دعای مادر شوهرتون هم تو زندگی شما خودشو نشون میده
شاید ب همین دلیل زایمان راحت تری داشته باشید و خدا خودش همه کاراتونو ردیف کنه
عزیزم .
خیلی ممنونم .
نه من فقط بخاطراینکه شرایط عمل مادرشوهرم با زایمان من یکی شد اینطور پرسیدم .
اینکه میگم برادرشوهرم
درسته ممکنه کارداشته باشن
اماخب حداقلش این بود دوماه زودتر خوب میشدن و درد نمیکشیدن تا مهر که شوهرم بیاد .
❤️❤️❤️
سلام عزیزم ی پیجی هست ساناز شفیعی حتما دنبالش کن ک بدونی چطور باید با شوهر حرف بزنی
بهش بگو من حرفی ندارم بلاخره مادرت هست اگر فکر میکنی که برای زایمان مشکلی پیش نمیاد حرفی ندارم
دیگ همه چیزو میندازی تو زمین شوهرت ک باید ب فکر باشه برنامه ریزی کنه حداقلش اگ خودش نبود از قبل ب فکر باشه که یه کسی رو هماهنگ کنه بتونه تو رو ببره بیمارستان در بدترین حالت ک خودش نرسه
و اینک شاید هم ی فکر دیگ کنه و اون لحظه آخر از برادرشوهرت کمک بگیره بره پیش مادرش بمونه
خیلی پست های جالبی میزاره ک زن ساده چطور جواب میده زن بادرایت چطور جواب میده
نه موقعی که دردم بگیره مادرم وخواهرم پیشم هستن که بریم بیمارستان
خوبه
ولی یاد بگیر حرف زدن رو خیلی مهمه
خودمم مشکل دارم تو حرف زدن اما یکم بهترش کردم😅
اگ پیجش نداری تا برات بفرستم
میشه پبجشو بفرستی گلم
بفرس عزیزم