Ooma
پرسش (1404/04/23):

اون وقت میگید چرا انقدر ناله میکنی😭 درد دلمو کجا ببرم خالی شم

بابای خدابیامرزم دوتا زن داشت، ما از بچه های زن دوم هستیم و کلا زیر دست مادرخوندمون بزرگ شدیم، هم مارو تر و خشک کرد تا بزرگ شدیم هم مامانمو کلا در اختیارش بود .. در واقع مادرِ اصلی ما اونه، چند سالیه خونه هاشونو جدا کردیم، حالا ۲ روز پسر اون مامانم با بچش اومدن ک مهمون مامانم باشن .. اخماشو تو هم کرده هیچ، نه غذایی درست کرده نه چیزی ،، اونام این ۲روزه گرسنه خوابیدن ..انقدر خجالت کشیدم که با یه بچه کوچیک سریع جمع کردم اومدم اینجا غذا بار بذارم .. من از خدامه و باعث افتخارمه ولی خواستم بگم هر مادری مادر نمیشه، اصلاااا ماهارو دوست نداره و مدام در حال اذیت کردنمونه .. خدا ازش نگذره فقط همین ..

نگین همین حرفا دردودلاتو ببر پیش مشاوره خانواده بخدا بیشتر از همه کمکت میکنه با حرفاشون اروم میشی اینجا کسی کاری از دستش برنمیاد ولی مشاوره از اینجور موردا زیاد دارن بلدن میدونن چجوری باهات حرف بزنن خودتم اروم میشی
هزینش زیاده خواهر، منم ندارم ک بدم .. شوهرم خیلی پولداره ولی دریغ میکنه ازم .. وگرنه کیه که از درمان بدش بیاد، مگه من دوست دارم هر روز تو این حال و روز باشم عزیزدلم😭
چقدر داستان داری تو..
نگین جان این زندگی هر روز به ما درسهای سخت تر میده. انقدر هی سخت و سخت تر میشه تا یاد بگیری چجور با مشکلات قبلی کنار بیای و حلشون کنی.
من میدونم یکی از بزرگترین دردهای دنیا اینه حس کنی مادرت اونقد که باید مادر نیست. اما اینو بدون تو سالمی و این یعنی بزرگ ترین نعمت. نعمتی بالاتر از این نیس.
مگه میشه شوهرت بهت پول نده؟ از یه وکیل مشاوره بگیر ببین باید چیکار کنه
شوهر بودن که فقط به حضورش دو خونه نیست میخوام صدسال سیاه نباشه
* تو خونه
خب بردار دیگه مجبوری ب بهونه خرید بیشتر پول بگیر ازش
بگو بچه شیرخشک میخاد خودم لباس میخام بیشتر بگیرازش
بنظرم این مسئله ب تو ربطی نداشت.
اوناهم دیدن اهمیت نمیده میرفتن خونشون.
سرتو ببر تو زندگی خودت حوصله داری بخدا با هر چیزی.
این مسئله خیلی اهمیت دار نبوده عزیزم ک بخوای بچه ده ماهه بیاری بزاری بیای آشپزی کنی.
پدرتون هم خدا رحمت کنه
سلام عزیزم
با شماره ۰۹۶۴۰۰ تماس بگیرید مشاوره رایگان تلفنی دارن
امیدوارم بهتون کمک کنه
برای هر مسئله ای خیلی خودتو درگیر میکنی ، همه ماها مشکل داریم بخوایم هر روز برای هر لحظه اتفاقات زندگی تاپیک بزنیم که حوصله بقیه سر می‌ره

زندگی همه سخته خیلیا هم نمیتونن مشاور برن ولی سعی میکنن شرایط رو خودشون درست کنن

من اوما میام عنوان تاپیک میبینم مفهمم شمایی

اینجا هم همه بر اساس چیزی که میگی بهت راهکار میدن ممکنه بری توی زندگیت انجام بدی اوضاع بهتر نشه
درسته ممکنه یکی همون لحظه از دست مادر یا شوهر خودش ناراحت باشه یه راهنمایی بد بکنه اون موقع بیا جمعش کن😅
داداشم از خانومش جدا شده
تو خونشون ساس ریخته سم زدن، دو روز نباید تو اون محیط باشن ..
اخه این چه حرفیه که میزنی
چ حرفیه ....
یعنی چی به من ربطی نداشت
اون داداش منههههه ، هم خونِ منه
عزیزم ظاهرا مادرتون هم خودش به مشاور نیاز داره
کسی از دل کسی خبر نداره
مامانت از همون اول باهاتون بد بوده؟
یعنی با هیچ کدومتون خوب نیست؟
ببخشید گفتی مامانم کلا در اختیارش بود یعنی چی؟
عنوان تاپیک دیدم حدس میزدم شما باشی.
لطفا برو مشاور خیلی کمکت میکنه.
همین دیگه
خب شما مطمئن هستی کارت درسته دیگه دلیل تاپیک زدنت چیه ؟؟
هرکار فکر می‌کنی درست هست رو انجام بده
از عنوان تاپیک میدونستم صاحب تاپیک کیه
حالا زبونم لال مادرتون طوریش بشه اولین نفر شمایید که تو سر خودتون میزنید
ی عادتم داری ک از بین 100تا پیام یا دوتاشو جواب میدی
یا اصلا هیچ پیامی رو تو تامیکت جواب نمیدی
انگار بیشتر تاپیکات فیلم هندیه
🤭🤭🤭
والا من زندگیم برام مهم تر از حرص خوردن راجب دیگران.
میتونست غذا از بیرون بگیره بشینه بخوره.
خیلی بزرگ نکن همه چیزو
ببین فرض کنیم شهرشون کوچیک نمیتونست غذا بگیره یا هر دلیل دیگ ای
نگین باید به این نتیجه برسه که اخلاق مادرش همینه و غیرقابل تغییر و انتظاراتش از مادرش رو پایین بیاره
بلاخره هرکسی یه اخلاقی داره چه خوب و چه بد ادم اگ بخواد بشینه برا رفتار بقیه حرص بخوره چیزی ازش نمیمونه
همه ماها آدمایی اطرافمون هست ک باب میل ما نیستن و هروقت توقعمون رو از ادما کم کردیم راحت‌تر زندگی می‌کنیم
در اینک کار مامانش زشت بود شکی نیست حتی اگ میشد یه گوجه سیب زمینی باید سرخ میکرد ولی خب با این رفتاری ک انجام داد دیگ کاری بش نداشته باشید و عادی برخورد کنید
من دلیل رفتاراش نمیدونم ولی شماهم بیخیالش بشید نهایت در حد یه سر زدن برید حالش رو بپرسید اونم چون مادر هست بلاخره
سلام خب کیه که از بچه حووش خوشش بیاد که میگی ماهارو دوست نداره خب داداش شما چرا نرفته خونه مادر واقعیش و آمده خونه زن باباش
چقدر سخته که دوتا زن توی یه خونه باشن حالا زن دوم هم که باشی خودت آمدی جای یکی دیگه بگیری ولی بازهم تحمل دیدن زن دیگه رو نداری
شما بلوچ اهل سنت هستید؟من به خاطر محل زندگیم خیلی ازشون دیدم که دوتا زن یا بیشتر رو کنار هم دارن و بچه های هم رو نگه میدارن و... براشون عادیه
در ضمن مادر شما یهودی مسیحی کافر باشه هیچ حقی ندارید راجبش بگی خدا ازش نگذره احترام مادر واجب واااااااجب و همچنین پدر
بالاخره که ۹ ماه توی شکم مادر بودین...
یه بار هم توی یکی از تاپیک هات گفته بودی بچه بودی برادرهای ناتنیت بهت تجاوز کردن و...الان چی شده که انقدر برات مهم و هم خون بودن شدن
من نه قصد ناراحتیت دارم نه جای شماهستم که بخوام قضاوتتون کنم
نمیدونم هم تاپیک هایی می‌زنید واقعیت دارن یا نه چون فضای مجازی و.‌.. ولی اگه واقعیت دارن
به خودت بیا خودت رو اول اولویت قرار بده خودت خودت رو دوست داشته باش تا این حد رفتار خانواده ات برات مهم نباشن زندگی مستقل و مشترک خودت رو داری پنج تا انگشت یه دست مثل هم نیستن که آدم‌ها باشن مقایسه رو بزار کنار
اگه هرچی بهت گذشته بزار کنار حال رو ببین آروم باش چرا انقدر زندگی رو به خودت سخت میگیری یکمی رها کن اول خودت رو الویت قرار بده و دوست داشته باش تا بتونی همسرت هم اولویت قرار بدی و دوست داشته باشی حتی اگه به قول خودت خسیسه حتی توی ذهنت نیار چه برسه بخوای تایپ کنی شوهرم خسیسه بقول قدیمی ها مردها دو وجب بالای ناف و یک وجب پایین ناف هستن وقتی آروم باشی و خودت و شوهرت فقط برات مهم باشن و از حاشیه ها کنار بری و با آرامش و خونسردی محبت کنی و ابراز علاقه و... مطمئن باش متقابلش هم از همسرت میبینی ما هرجور باشیم باهامون رفتار میشه البته زیاد هم نه ولی خب مثلا همش نقاط منفی یا بد یک نفر بگیم یا بدخلقی کنیم خب نباید توقع داشت برعکسش ببینیم متقابلا ماهم همین رو می‌بینیم و بعدش احترام ها از بین میره و به جای محبت کینه میشه
بنظرم همش جنگ اعصاب و روان دارید خودت خودت رو بکش کنار از حاشیه ها فقط به زندگی مشترک و بهتر شدن رابطه با همسرت تمرکز بگیر برای آرامشش تلاش کن تا برای آرامشت تلاش کنه تا به آرامش برسید...توی همه کارهاتم خدارو در نظر بگیر نه بنده خدا و نظرش رو...
همه مشکلاتی دارن منم با خانواده ام مشکلاتی دارم خودم مستقیم نه مامان و بابام باهم نمیشه که اثر نزاره به زندگیم اما زندگی مشترک و مستقل خودم برام اولویت تر آرامش همسرم تربیت بچه ها مسئولیتم هست بخوام مدام به اختلاف مامان و بابام فکر کنم که دیگه زندگی برام نمیمونه یا همش غصه داداشام بخورم دوتا داداشم هردوتاشون نابینا هستن یکیشون دو سال از من بزرگتر و حافظ قرآن و معلم قرآن یکی شون ۹ سال ازش بزرگترم و شاگرد اول مدرسه و مخ کامپیوتر و زبان انگلیسی خواهری هم ندارم باهاش درد و دل کنم یا مامانم نصف حرفهاش با اون دخترش بزنه سنگ صبور همشون هستم مامانم تمام حرفهاش به من میزنه خیلی ناراحت میشم گریه میکنم اما من علاوه بر دختر بودن و خواهر بودن اول همسرم و بعدم مادر حتی بابام هم بامن فقط حرف میزنه و مشورت میخواد و کاری میخواد و...توی دلش چیزی نیست اما اخلاقش خیلی تند تنها خوبی که داره معتاد نیست هردو هم مامانم هم بابام تحصیل کرده و کارمند هستن اما از ۷ روز هفته ۶ روزش ناراحتن و ۱ روزش خوبن با اینکه تازه عروس هم گرفتن این بار که دعواشون شد خداروشکر کردم داداشم فعلا توی عقدن و خونه پدر خانومشه حتی این بار دعواشون تا طلاق رفتن ولی دوباره مامانم کوتاه آمد و صلح شد بینشون نه عروس میدونه نه داماد میدون چی بین مامان و بابام میگذره
منم خونه ام یه شهر دیگه است داداش کوچیکم ۱۶ سالشه آوردم پیش خودم تا زیاد ناراحت نباشه مخصوصا سن حساسی کمک حالم هم هست نگهداری بچه ها اسباب کشی هم دارم بخاطر درگیری ها همسرم مدام شیفت و... دست تنهام حداقل داداشم با دخترم بازی میکنه سرگرمش داره
هیچکسی بدون مشکل نیست مهم اینه چجور برخورد کنیم تا ذره ذره آب نشیم
هیچ انسانی کامل و بدون عیب نیست جز ائمه و معصومین(ع)
یادمون هم باشه این دنیا همیشگی نیست ۱۰۰سال دیگه ۱۵۰۴ هیچ کدوم از ما که الان هستیم دیگه نیستیم یا من بیشتر ذهنم به این میره ۱۳۷۹ دنیا آمدم ۱۴۷۹ دیگه نیستم
ما آفریده شدیم تا معیارمون روی زمین مشخص بشه هرچقدر به خدا پناه ببریم ومطمئنن آرامش بیشتر و کفه کارهای مثبت و خوب بالاتر