دیشب خواب دیدم یه تخم مرغ کنارمه یهو تخم مرغ شکست بچهم ک پسربود ازش خارج شد ب قدری خوشگلو ناز بود یهو بلند شدراه رفت اومد توبغلم.. بهش گفتم مامانی مرسی ک اسون اومدی و اذیتم نکردی اونم با محبت نگام کرد اونقد چشمو ابروش خوشگلو مشکی بود ک لذت میبردم یهو مادرشوهرم بهم چشمک زد ک ب بقیه نگم یهو راه رفته ک چشم میخوره... تودلم میگفتم خداروشکر بچم اونقد بامهرو محبت ک اذیتم نکرد ویهو راه رفت دیگ مجبور نیستم بغلش کنم مث داداشاش دیگ راه میره... خیلی خواب قشنگی بود اما نمیدونم چرا ته دلم شور میزنه(چون جاریمم حاملس ودوماه ازم جلوتره.. ولی توخواب اون هنوز باردار بود و غمگین