Ooma
پرسش (1403/09/06):

باردارم خانواده همسرم حتی تبریک نگفتن الانم همسرم تنهایی رفته اونجا...

بچه ها بعد ده روز که مادر شوهرم فهمید بهم زنگ زد. دیگه هیچ کدوم زنگم نزدن. الانم شوهرم رفته خونشون فردا شب گفت برمیگرده خونه خودمون. البته که من خونه پدرمم. پیام میدادیم همینجوری پرسیدم کی اونجاس گفت همه و واقعا همشون رفته بودن. چون من نبودم همشون رفتن. من که برم حتی خواهرای خودشم پراکنده میشن.
میدونم الان فک میکنید من بد بودم. اما کارایی با من کردن با هر کس میکردن الان طلاق گرفته بود. خلاصه که خیلی دلم گرفت. نمیدونم بخاطر چی. چون میدونم همسرم مجبوره بره یه سر بزنه بیاد.
اما به کوچولوم قول دادم گریه و بغض نکنم دیگه...

ای بابا ....
کلا بنظر من عروس هر چی بدتر جایگاهش بهتر باور کن
عزیزم از قدیم گفتن دیری و دوستی بنظرم کلا نرو اگر اذیتی ول کن بابا
عاخه من کلا تو فاز اونا نبودم. بخوام عروس گری دربیارم و دنبال حرف برم
نه نمیرم حتی از زمان بارداریم چند بار دلم غذای مادرشو کشید بهشم گفتم... الانم بهش گفتم یه جوری بریم منم بیام. بهم جوابی نداد. منم گفتم حتما نرم بهتره چیزی نگفتم.
به خود همسرم گفتم
به نام خدا
کون لقشون ولشون کن بابا
عزیزم همیشه میگن توقع رنج است پس از هیچکس توقع نداشته باش وگرنه همیشه از همه رنجش پیدامیکنی .برات مهم نباشه فقط به فکر تو دلیت باش
😂😂😂
ها کاریشون ندارم
بیشتر کارای شوهرمه که اذیتم میکنه. البته از وقتی نی نی کوچولو اومده خیلی برام بی اهمیت تر شده
بله درست میگی.
منم تو زندگیم همیشه تو شرایطی بودم که توقعم در حداقل ترین ممکنه.
البته که گاهیم همین کم توقعی مشکلاتی پیش میاره
در کل هر چقدر خودتو اذیت کنی اونا به هدفشون نزدیک تر میشن
هر چی برات مهم نباشه بیشتر میسوزن
هرجوری باهات رفتار کردن توام بعدا باهاشون اونجوری کن
بالاخره اونام حامله میشن دیگه😐🤨
خانواده شوهرت رو ول کن؛اهمیتی نداره ولی چرا شوهرت انقدر بی درک هس که میدونه حساسی تو بارداری هم حساسیت بیشتر میشا کارایی میکنه که ناراحت بشی؟؟؟
من اصلا این حرف رو قبول ندارم که میگن پدرومادرشه بره سر بزنه گناه دارن.من میگم شوهرت انقدر باید درک داشته باشه وقتی دید به زنش بی احترامی میکنن اونم سنگین بگیره خودشو و در حد خودشون رفتار کنه.نهایت زنگ بزنه حالشون بپرسه.اگه گلایه ای کردن که چرا نمیای روک و راست بگه که هروقت منو با همسرم خواستین من میام.
چی بگم عزیزم. یه عمر تفکرم مث شما بود. با شوهرم جنگیدم با خودم جنگیدم. الان پذیرفتم که طرز فکر و انتخاب شوهرم دست من نیس. باهاش کنار اومدم.
هر کس خدایی داره. میدونم خدای منم یه جای دیگه زندگیم برام جبران میکنه
قطعا اگه به رفتارشون ادامه بدن من فراموش میکنم به طور کامل که وجود دارن. چه زندشون چه مردشون
فدای سرت عزیزم ب منم تبریک نگفتن🥲
ولی حالا کار ندارم اینا آدمای بدی نیستن
نمیدونم شاید روشون نشد بهم تبریک بگن
خواهر شل کن زندگیتو زهر خودت و شوهرت کردی ناخواسته
دلتم هست بری
برو
مطمن باش چیزی ازت کم نمیشه
به مرور زمان همه خوبو ازبد تشخیص میدن
مطمن باش روابط همیشه دوطرفس
واگر چیزی قراره تغییرکنه اون فقط خانواده همسرت و همسرتونیستن
شماهم باید تغییرکنی
خواهرانه میگم
نذار نینی تو شرایط قهر بدنیا بیاد
کار خوبی نیست کلا.
اما خب شاید رفتارای دیگه شون با شما فرق داره
اره خب واقعا چی میشه ادم تبریک بگه، ولی خب جاهای دیگه هوامونو داشتن
عزیزم یه شهر نیستیم.گفتم که به همسرم گفتم منم میام نخواست منو ببره. برم خودمو بندازم لای در بگم منو ببر؟
اون شیوه هایی شما میگی تا یه جایی و یه حدی کاربرد داره
منم حتما گفتم حتما همسرم خودش رفتاری دیده که ترجیحش اینه من نرم اونجا.
یا حتی فک کردم ترسیده منو ببره اذیتم کنن. چه میدونم خوراکی چیزی بهم بذن بخورم. چون من واقعا هیچ اطمینانی ندارم بهشون. همسرمم که نمیتونه ستقیم بهم بگه چجورن. اما حس میکنم این چیزا رو
خب پس عزیزم زیاد خودتو نگران نکن
الان مهم خودتو تودلیتی
سه ساله ارتباط هیچ خاصی نداریم. پدرش منو از خونه بیرون کرد.
نمیخواستم اینا رو بگم اصلا. اما خب....
خب با اینحال چرا دوست داشتی بری، ولش کن
آره عزیزم. خیلی وقته برا من مردن. تو ذهنم در حد یه گلایه میاد اما دیگه ناراحتم نمیکنه
اصلا فکرم نکن بهشون
چون به اصرار همسرم قبلش دو بار تو موقعیت های مهمی رفتم.
و اینکه همسرم تنهایی میره خیلی برام سخته. چیکار کنم همسرم نمیفهمه.
نه من همه چیو سپردم به خدا. اون میدونه و مطمعنم حواسش بهم هس
مهم اینه خودت نری، منم گاهی ناراحت شدم از کاراشون ولی خب خودم نرفتم دیگه ب همسرم کاری نداشتم ک نره، بالاخره پدر و مادرشن، همونجور ک همسرم نمیتونه منو اجبار کنه خونه پدرم نرم
ذهنتو درگیرشون نکن
بهترین کاره
اما من واسه شخصیت خودم ارزش قایلم. و توهین به همسرمو توهین به خودم میدونم. خانواده من هیچ وقت چنین رفتاری با همسرم نمیکنن.

حالا اینکه همسرم میره درسته من نمیتونم تغییرش بدم و پذیرفتم و برامم عادی شده.
چون خیلی کم میره.در حد رفع تکلیف
خب خوبه دیگه زیادم ک نمیره
ادمارو نمیشه مجبور ب کاری کرد، چون بعدا ب همون پدر و مادرش چیزی بشه تا اخر عمر میان ب زن میگن تو نذاشتی ما ب پدرو مادرمون یه سر بزنیمو میکننش یه عقده
آره عزیزم. من که هیچ وقت حس نکردم همسرم کس و کاری داره
خودتو با چیزای دیگه سرگرم کن اصلا فکرتم سمتشون نره
بله منم اصلا نه نمیارم تو روش. میگم خودت بهتر میشناسیشون بهتر میدونی
اره دیگه
باشه عزیزم
ان شاءالله نینی سالم بیاد بغلت دیگه کلا باهاش سرگرم میشی چیزای ناراحت کننده م از ذهن میرن😍😘
مرسی عزیزممم
فداش بشم همین الانشم منو خیلی قوی تر کرده
ای جونم😍😍
😘😘😘
😘❤️
یه گور باباشون بگو و رد شو
والا هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی

سوالات مشابه