Ooma
پرسش (1403/09/01):

سوال در مورد رفتار با مادرشوهر و خانواده همسر

سلام دوستان،پدر مادر همسر من شهرستان هستن،پدر مادر خودمم همینطور،از وقتی پسرم بدنیا اومذه ما یکهفته در میون ۵ شنبه حمعه ها یا این طرفیم یا اون طرف،مادر شوهرم یکم ب خاطر مریضیش کار کردن واسش سخت هست،هرموقع منو شوهرم میریم همه کارا رو خودمون میکنیم،اینم بگم مادرشوهرم فقط دو تا پسر داره و دو تا عروس، اون پسر و عروسش بهشون نزدیکن اما زیاد بهش سر نمیزنن و حتی وقتی میرن هم چندان کمکمی نمیکنن، ولی میگم ما میریم همه کارا غذاپختن شستن جمع کردن با ما هست، ولی منو شوهرم جدیدا فهمیدیم قدر و ارزشی ک اون دو تا دارن ما نداریم انگار، اونا خیلی بهش کمتر سر میزنن کمتر بهش میرسن اما متوجه شدبم انگار اونا خیلی ارج قرب بیشتری دارن،حالا شوهرم پیشنهاد داده یکم کمتر بریم خونه مامانش،میگه بیا ماهم یکم کمتر خودمونو نشون بدیم شابد ماهم باارزش بشیم،مثلا هفته قبل همه فامیلا مادرشوهرم خونه شون بودن ،برادر ضوهرم و زنش ک کلا گفتن ما سفریم نمیایم،تمام کارای مهمونی ۳۰ الی ۴۰ نفره با من و شوهرم بود،بعد مادرشوهرم کلی غذا همون اول قایم کرد واس برادر شوهرم،بعد ما بی شام برگشتیم ،یکم تعارف نکرد شماهم ازین غذا یکم ببرید,(کلی غذا اضافه اومده بود) شوهرمم بهش دیگه برخورده این پیشهناد داده ،بنظرتون اهمیت ندیم یا ماهم کمتر ی مدت بریم سراغشون؟ کلا انگار حس میکنیم ما خیلس داریم بی ارزش میشیم

ازاول همین بوده همیشه پسری که خوبه میزارن کنار و میچسبن به اون یکی، اگه این پیشنهاد ازطرف همسرته قبول کن هرچی باشه اون شاید قلق مادرشو میدونه
عالیه،چون وقتی خودش پیشنهاد داد بپذیر که اگه صحبتی پیش اومد خودش پاسخگو هست،منم به دوری و دوستی کاملا کاملا معتقدم.
من تک دختر و شوهرم تک پسر و این موضوع مطرح شده از طرف شما کاملا برا ما جور دیگه اتفاق افتاد و نظر شوهرتون رو اعمال کردیم و نتیجه هم داد
سلام عزیزم
شما هفته پیش برای همین مهمونی ناراحت بودی ک همش ما باید بریم کمک و اون یکی نمیاد.
الان ک شوهرت خودش ب این نتیجه رسیده ازش استقبال کن بگو هرطور خودت صلاح میدونی ولی بنظر من شما تماس تلفنی داشته باش با پدرمادرش و جویای احوالشون باش ک بعدا نگن زیر سر زنش بود این کارا و رفتارا
شوهرم میگه چون تو کمکش کردی همه کارا مهمونی با تو بوده ،مادرم باید بهت زنگ بزنه ازت تشکر کنه، ببین شوهر من واسه این اینطوری میکه چون رفتار مادزش با اون عروس و پسرش همینطوره،خیلی باهاشون مبادی اداب رفتار میکنه،برای همین میگه پس باید با هم همونطور باشه،وگرنه شوهرم قبلا انقدرر رو این موضوعات حساس نبود
حالا که شوهرت پیشنهاد داده حتما قبول کن از قدیم گفتن زیاد خوب باشی یا به عقلت شک میکنن یا به نیت برا من این بوده تازه ازم سواستفاده میکنن
من هر وقت میرفتم کار میکردم و تمیز ینا یدفعه به خودم اومدم دیدم اینا کارها رو نگه می‌دارن برای من دیدم شده برام وظیفه
الان اصلا همچین نمیکنم
نمیدونم چرا اونی که دورتره رو بیشتر میدونن
خوب تو دور از چشمش زنگ بزن اگه مادرشوهرتم ازت پرسید چرا شوهرت خبر نمیگیره و نمیرید بگو نمیدونم والا من بهش میگم بریم ولی انگاری کارش زیاده وقت نداره و ...
خداروشکر ک شوهرت این چیزارو دیده و فهمیده ک نباید تبعیض باشه و پشت خانوادش وانستاده ولی تو نقشت رو یجور دیگه ایفا کن
ازینور هیزم تو آتیش شوهرت بریز ازونور آب رو آتیش مادرشوهرت😉
امیدوارم منظورمو فهمیده باشی
اره متوجه منظورت هستم
بنظر من به حرف شوهرت گوش کن و کمتر برو اصلنم زنگ نزن تا شوهرت بگه هرچی باشه شوهرت بهتر میدونه چکار کنه و خداتو شکر کن شوهرت فهمیده و پشتته .اگه برعکس بود باید حرص میخوردی.
شماهم رفت و امد و خبرگیریاتونو کم‌کنین کم کم خودش میاد سرخط.
محبت زیادی میشه وظیفه . از جاریت یاد بگیر . از قدیم میگن جاری جاری رو زرنگ‌میکنه .
عزیزم مگه همینو نمیخواستین....خداروشکر ک شوهرت خودش ب این نتیجه رسید پس فردا نندازه گردن شما...
ب حرف شوهرت باش اونام حرفی زدن بگو وقت نمی‌کنیم و اینا ...کم برید وم بیاید همیشه احترامتون حفظ میشه
عزیزم من و شوهرم هم دقیقا شرایط شما رو داریم و دوریم و آخر هفته ها میریم و اون یکی بردارشوهرم طبقه پایینشون میشینه ، نمیدونم چرا ما هم دقیقا مثل شما ارج و قرب کمتری داریم براشون ، خیلی روش هارو امتحان کردیم حتی یه مدت نرفتیم و سر یه مساله ای که خیلی واضح باهامون بد بخورد کردن دلخوریمون رو نشون دادیم ولی بدتر اونا قهر کردن با ما
به نظرم تنها راهش پذیرش این کارهاشون هست و بهش فکر نکردن
بهترین کار دوریه
من خودم از تجربه ام میگم خیلی کمک پدرشوهر مادرشوهرم بودم از خرید گرفته تا دکتر و... خونشونم حتی با وجود استراحت تو بارداری ک دکتر داده بود اونجا کمک میکردم حالا میبینم بقیه احترامشون بیشتره من رو راحت ناراحتم میکنن بعدم میگن تو ک ناراحت نمیشی از خودمونی و نمیدونم اهل قهر و دعوا نیسی هرچی بگیم تو جنبش بالاست اونا جرات نداریم حرفی بزنیم تو خونه اوقات پسرامون تلخ میکنن منم با همسرم تصمیم گرفتیم دیگه نریم😊و نمیریم
خداروشکر ک شوهرت خودش فهمیدس و ب خودش بها میده و قدر خودشو میدونه

سوالات مشابه