Ooma
پرسش (1403/08/15):

شبکاری همسر در بارداری

سلام دوستان شبتون بخیر
من هفته ۲۲ بارداری هستم و متاسفانه از هفته آینده دوباره شبکاری های همسرم شروع میشه و ۱هفته شبکار هست و ۲هفته روز از خونه مادرم فاصله دارم نمیتونم برم
خونه مادر همسرمم که نزدیک واقعیتش دوسندارم شبا بمونم راهکاری دارید نترسم و بتونم شبا بمونم

سلام عزیزم منم تو بارداری شرایط شمارو داشتم با این تفاوت ک شب درمیون شبکار بود همسرم😁
من شبا قرآن و چاقو میذاشتم بالای سرم ی چراغ هم روشن میذاشتم
تا نصفه های شبم فیلم نگاه میکردم☺️
حتی شب قبل از زایمانمم شوهرم شبکار بود😆
سلام من وقتایی که شوهرم سبا نیستش چراغ یکی از اتاقارو روشن میزارم اینجوری خونه اونقدا تاریک نیست شبم میام توی هال با بچم میخوابم
اگه خونتون آپارتمانه ترس نداره. در خونه رو کامل قفل کن. یه لامپ هم روشن بذار با خیال راحت بخواب
خونمون آپارتمان ، ولی مشکل اینجاست من ترسوام و ۲_۳باری شبکاری هارو موندم خونه ولی تا صبح بیدار موندم. و از طرفی میترسم یهو شب بترسم و برای نی نیم اتفاقی بیفته خدایی نکرده
تنها راهکاری که استفاده میکنم با لامپ روشن میخوابم
لامپ هم روشن میزارم ولی باز میترسم نمیدونم چرا واقعا. و اگر خانواده خودم یا همسرمم که بفهمن همسرم دوباره شبکار شده و من تنها موندم واویلا میشه چون باردارم اجازه نمیدن و منم اصلا دوسندارم برم خونه مادر همسرم یک هفته هر روز آماده شم برم صبح برگردم
تنها راهکاری که دارم خودتم مثله شوهرت شبا بیدار باش روزا بخواب
عالی بود😂
روزا کلی کار دارم
آنلاین شاپ دارم
مربی ورزشیم میاد خونه و ورزش میکنیم
درست کردن صبحانه و ناهار
از طرفی دانشجو آنلاین هستم
چرا خندیدی جدی گفتم بهش🫣😄
انلاین شاپت چیه اسمش؟
بگو از خانواده همسرت کسی بیاد پیشت
فروش کاور مبل پارچه ای.
خب اسمش بگو فالو کنیم
هر شب که کسی نمیاد
خب جا اینکه این بره مادرشوهرش بیاد پیشش
ماشالله چ فعالی
من جات بودم با این حجم از کار یجوری شب خابم میبرد ک نبود شوهرم اصن حس نمیکردم😂😆
بدتر شد که😅 مهمون داری هم کنم
پدرشوهرم راضی نمیشه چون خواهرشوهرام مجرد هستن و میگه چه کاریه دوتا دختر جوون تو خونه تنها
یاد خودم افتادم تا صبح تو گوشی ول میچرخیدم بعد ک شوهرم میومد باهاش میخابیدم
انستا نیست عزیزم ایتا هست
دقیقا
🫠
هیچی نیس بابا مثبت فکر کن
سختش کردی
نخواب تا صبح پس
چراغ روشن بزار
هم خدارو میخوای هم خرمارو
امکان پذیر نمیباشد😂
اون ی هفته شبا سعی کن کاراتو انجام بدی تا ب روال عادت کنی
خونت آپارتماتی هست؟؟؟
بعدش عادت میکنی سخت نیس
بله
آپارتمانی خوبه ک صدا کنی همه ریختن بیرون
آخه تازه داشتم عادت میکردم به شبکاری که باردار شدم و همسرم از اوایل تا الان جایگزین گذاشته بود که متاسفانه ایشون رفتن و مجبورن دوباره برن.
قبل بارداری نمیترسیدی؟
والا من با وجود بچه چهار ساله شب میترسم تنها بمونم🤦🏻‍♀️
اوووو دختر ترس نداره دیگه
فکر کنم بیشتر وابسته شوهرتی تا ترس از تنهایی باشه
خواهر شوهرت که مجرده نمیتونن بیان پیشت؟
به دلیل قفل بودن ترس از شب و تنهایی و تاریکی برا من، راهکاری ندارم. فقط میتونم بگم ترس نداره😂
چرا ولی ۲سالی میرفتم خونه مادرهمسرم‌
بعدش به دلایلی دیگه نخواستم برم و تنها میموندم خونه به سختی ۳_۴میخوابیدم.و ۷همسرم میومد.
ولی الان چون باردارم خودم از ترس نی نی میترسم خانوادمم که چون باردارم اصلا بفهمن دعوام میکنن
من شبا کابوس میبینم آخه 😅
پدر شوهرم اجازه نمیده.
میگه دلیلی نداره دوتا خانم جوون تنها بمونن😊
منم شوهرم هر ۶ روز سه شب شب کار بود تا آخرین روز سزارین مجبور بودم خونه تنها بمونم خیلی شرایطم سخت بود
من تمام ترسم این بود ک کیسه آبم پاره شه وقتی تنهام
ولی خداروشکر مشکلی پیش نیومد
تنها نمونی بهتره بارداری شرایط خاصیه
درارو قفل کن بخواب ب هیچی فکرنکن اول برقاروخاموش کردی ی چراغ خواب روشن بزار تلویزیون نگاه کن خوابت گرفت خاموش کن بخواب
پس چرا میگن ادم بعد ی مدت عادت میکنه🤦🏻‍♀️
خب عزیزم راهکار دیگه ای وجود نداره. یا باید تنها بمونی یا کسی بیاد پیشت ک هیچ کدومو نمپذیری. پس بخاطر بچه ات هم ک شده تحمل کن و برو خونه پدرشوهرت
نمیدونن شوهرت شبکاره و شب تنهایی؟
چقد سختگیره
حالا ی خانم جوان تنها بمونه بهتره یا دو نفر باشن😐
دارم فکرامو رو هم میریزم ببینم چه کنم چند ماهو باز برم خونه مادرهمسرم یا چه کنم🤔
واقعا سخته از ۶عصر اونجا باشم تا ۷ صبح
اره خیلی سخته
چون وقتی بارداری هیچ جا خونه خود آدم نمیشه میخوای راحت استراحت کنی یا مثلا یهو گرسنه میشی
عادت نمیکنه
مجبوره کنار بیاد
من نمیترسم ولی شبایی که نیست نمیتونم بخوابم
عادت میکنه.
منم چند بار اول ک تنها خونه بودم خوابم نمیبرد ولی الان عادت کردم
وای مثل من‌....
من بعد از ۵ سال هنوز نمیتونم عادت کنم خیلی سخت خوابم میبره
آره باید اینکارو کنم از سر اجبار
میدونن
زورنمیکنن ک بیااینجا و فلان؟؟شوهرت چی مشکلی نداره تنهاباشی؟
آی گفتی تند تند گلاب به روتون دستشویی میرم .گاهی دستشویی برام سخته صدتا حرف میشه برام😅
حالاخواهرشوهرت بیادباهم باشیدچ اشکالی داره ازتنهابودن ک بهتره
وقتی ترس داری ریسک نکن و برو خونه مادر شوهرت یا یه دوست و خواهری کمک بگیر شبا بیاد.هیچی مهمتر از ارامش روان و خیالت نیست
ترس ریشه تو فکر داره و با ارایه راهکار حل نمیشه
الان که باردارم زوره🤕 همسرم میگه هرطور راحتی ، ولی میدونم جون باردارم اونم دلش نیست تنها باشم خودمم میترسم یهو یچی بشه بعدا بگن خودت کردی
من بیشتر بخاطر شبکاری و وجود دخترم نمیتونم باز بذارم باردار شم واقعا برام سخته حالا دیگه با ی بچه دست تنها و شب کاری شوهرم نمیتونم
چقدر فاصله داری با مامانت اینا؟
اگ خودت نمیترسیدی میگفتم خونت ازهمه جابهتره ولی اگ خودت میترسی سخته ولی بروخونه مادرشوهرت دلشوره نگیری شب یوقت
قرآن بزار بالای سرت چاقو هم بزار زیر بالشتت
نمدونم دلیلش چیه ولی من از قدیم شنیدم برا کسی ک تنهایی میترسه بخابه یا خاب آشفته میبینه میگن چاقو بزار
وای من فقط دوست دارم خونه‌خودم تنها باشم بخوابم هیچ‌کس باهام کار نداشته باشه
احتمالا تاحالا تنها نبودی🤣
آره باید در نهایت اینکارو کنم تا هم دل خودم هم شوهرم هم خانواده آروم باشه‌
هر چند واقعاااا سخته
اره والا شوهرمن ک انقدرظرف کثیف میکنه دلم میخوادهفته ای ی شب نیادخونه من باارامش بشینم استراحت کنم😅😅
منم همینطوری ام
همش احساس میکنم جاش خیلی خالیه
اما علاوه بر اون میترسم

حالا شانس اوردم همسرم شبکاری نداره
ولی برا ی سری کارا یوقتایی در سال پیش میاد شب خونه نباشه
مثل امشب ☹️
وای بحث امشب منم اینبود که چرا ظرفشویی ۱۰ دقیقه خالی نیست🤣
همینه میگن بنی ادم بنی عادته
منم دخترم نبود گهگاهی ک شوهرم شبانمیومدبایدمیرفتم خونه مادرشوهرم چون اونم تنهابودالبته خونه مامانمم میتونستم برم ولی یکم دوربودتنبلیم میومدهمون میرفتم خونه مادرشوهرم میموندم سخت بودبرام حوصلشونداشتم بایدعصرمیرفتم تافرداشب ک شوهرم میومد میخواستم مثلاصبح پاشم برم خونم میگفت نروتنهایی بمون همین جامنم مجبوری میموندم سخت بودواقعا
تازه با بچه ( ازوقتی غذاخور میشه) بیشترم میشه
انگارظرفشویی ظرف میزاد😂😂
برای من تا دنیا اومدن دخترم هست بعدش دیگه خانواده ها نمیتونن زور کنن که آی بارداری و خطرناک.
از طرفی نوزاد هم که شبا درست و حسابی نمیخوابه خونه خودم بمونم اوکی
والا با نوزاد تنها موندن ترسناک تره😂💔
چرا دیگه بچه ۲ماهه بشه اوکی
دیگه خانواده ها بهونه زن زاو هستی و خطرناکه هم ندارن🤣خلاصه که خانواده من یا میگن بارداری بعدش میگن زائو هستی 🤣🤣یه بهانه هست
من ی هفته در میون همسرم شبکار بود مثل الان اولا فک میکردم سخته ولی خیییییلی خوب بود تنها بودم اصلا هم ترس نداره....ولی بچه میاد سخت میشه اونم یکم
چرا بودم تنها هم‌خوابیدم خیلی هم کیف داده
منطقی باش
ترس نداره
😄
تنهایی بعد از زایمان سخته . حتما بذار پیشت بمونن
من بعد از زایمانم حدوا ۴۰روز مامانم پیشم بود
بعدشم خودم اصرار کردم ک بره بعد دیدم وای خیلی تنها شدم خودم همه کاراشو میکردم شوهرمم درکنارم بود ولی تمام مسئولیتش با خودم بود
وقتی مامانم بود خیلی راحت تر بودم .
بابا تنها بخواب بد به دلت راه نده آیت الکرسی بخون و بخواب تمام والا شوهر من که پیشم هست هم انگار تنهام از بس خوابش سنگینه
منم شوهرم شبکاری هم داره گاهی شده چهار روز نیومده خونه.من تنها میمونم.
ترس نداره که
فیلم نگاه کن تا نصف شب بعدم هوا کم کم روشن میشه . بعد خوابت میگیره
من تو این ۵ سال فقط ۲ شب تنها خوابیدم با کارن ک‌ شوهرم عمل کرده بود بیمارستان بود
بر خلاف تصورم ک خیلی ترسناک پیش بینی کرده بودم خوابم برد
در یکی از اتاقا ک ب راه پله اضطراری راه داره قفل کردم در حالم قفل کردم
تا دیروقت تو اینستا بودم بعدم ک خوابیدم
ولی بازم بااینکه تجربه شو داشتم میترسم ک‌شب تنها بمون
همین هفته شوهرم دوباره وقت عمل داشت شنبه
حالش یکم بهتر بود گفت ب نظرت چکار کنم برم ؟
گفتم ن ولش کن الان ک اذیت نیستی و درد نداری الکی خودتو تو عذاب ننداز
این شد ک بخاطر ی شب دو شب تنها نموندنم شوهرمم گفتم نمیخاد بری😂😂
بشین تا صبح فیلم نگاه کن راحت. بعد روز بخواب
عزیزم منم شرایطم مث شماس با ای تفاوت که دو روز یبار خونه نیس اون روزا هم من خونه میموندم هیچ جا نمیرفتم درو کلید میکردم و لامپ پذیرایی رو روشن میکردم میرفتم تو اتاقم میخوابیدم راحت😂با اینکه قبل بارداریمم کلی فیلم ترسناک و حتی یکیش راجب زن باردار بود اما اصلا نترس ب قول دوستمون تنها موندن با نوزاد ترسناک تره من الان بچم سه ماهشه این سه ماه ۵ روز خونه خودم بودم ک اونم مامانمم پیشم بود🤕 فقطم یه شب تنها بودم منو شوهرم تا هفت صب تو پتو تکونش میدادیم ۷ صب نشستم دو ساعت گریه کردم بعد جمع کردم دوباره اومدم پیش مامانم پس تا مبتونی از تنهایی و ارامشت لذت ببر😐😂
سلام من ام خیلی ترسو ام و گاهی از ترس از خواب میپرم .
من اگر تو شرایط شما بودم صبح میومدم خونه خودم شب میرفتم خونه مادر همسرم با همه سختی هایش .

چون خواب شب فرق داره بعد هم شما میگی شرایط نداری روز بخوابی
راهکارت اینه ک نترسی 😁😁😁
شوهر من ی شب در میون تا ۵ صبح سرکار
سلام برای مشکلت راه حلی به ذهنم نمیرسه چون همه رو دوستان گفتن
ولی لینگ کانال فروشتو اینجا بزار شاید مشتری شدم
یکی از خواهر شوهراتو بیار پیشت
بگو‌کاراتم بکنه
شما خوبه خونه مادرت نزدیک میری اونجا.
منم خونه مادرم نزدیک بود یک درصد فکر نمیکردم خونه تنها باشم.
دیشب بعد صحبت های دوستان عزیزم.۱ساعتی بعدش بیدار بودمو فکر کردم که چه کنم ، دیدم به نفع خودم و بچم هست که تنها نمونم هر چند شاید از نظر اعصابی یخورده بهم بریزم.
ولی باید اونم بخاطر بچم و همسرم هضم کنم
فکر کردم گفتم بجای اینکه از عصر ساعت ۵ونیم با همسرم برم خونه مادر همسرم با پدرشوهرم هماهنگ میکنم که ۹ شب بیاد دنبالم که فقط درحد یه شام خوردن کنار هم باشیم و بعدم من برم اتاق چون واقعا زیاد میشینم کمر درد میشم.
یک عمر نیست که خودمو بچمو اذیت کنم ، الان هفته ۲۲ هستم ۴ماه حدودا بارداریم مونده و یه ۲_۳ماه هم بعد زایمان بچه که دوران سخته نهایت میشه ۶_۷ ماه
۸_۹ بار تو این مدت باید برم.
فقط باید سعیمو کنم با همسرم بحثم نشه چون اکثرا شبکاری ها دعوامون میشد. من اعصابم ضعیف میشه.چون هر روز آماده شدن و رفتن دوباره آماده شو برگرد عصری دوباره....
چرا من دوست دارم شوهرم شب کار باشه؟
خیلی خوبه که شب میره یکم تلوزیون و گوشی میبینی میخوابی صبح میاد
کل روزم پیشته دیگه تنها نیستی حوصلت سر بره


من نهایتا یه چراغ تو اشپزخونه روشن میزاشتم
سختیشم فقط شب اول دومه که عادت نداری بعدش همچی خوب میشه
اتفاقا تنها توی خونه بودن خیلی هم بد نیس.
من ک قشنگ ریلکس میکنم، خوردنی های مورد علاقم، فیلم و سرگرمی های مورد علاقم، استراحت تا هر وقت ک بخوام😎
چون وقتایی ک شوهرم هست من دائم دارم تو خونه میچرخم واسه همین تنهایی رو دوست دارم
عزیزم ترس نداره نگران نباش اهنگ بذار درم قفل کن موقع خواب یه چراغ روشن بدار .هنوز ماه های اخر نیستی نگران زایمان و ... باشی پس نترس فکر کن همسرت هست راحت بخواب
من دردم انوکسا بود🤣تو بازو و ران نمیتونستم خودم بزنم یکی باید میزد
من شوهرم توی بارداریم هر دو روز شب کار بود درو قفل میکردم اوایل یکم میترسیدم برق آشپزخونه رو روشن میزاشتم میخوابیدم بعدش دیگه دیدم ترس نداره یه شبخواب روشن میکردم میخوابیدم راحت تا صبح