هچی امید به خدا بچت که به دنیا اومد نذار سال به سال ریخت این دخترخالش رو ببینه و اونقدر خوب و با ادب بارش بیار که اونا بفهمن بچه یعنی چه
دخترش چهارسال دیگه محل مادرش هم نمیده و راه خودش رو میره چون مادرش توی کارای اشتباهش ازش دفاع میکنه
همین الانم هیچ محلی بهش نمیده
نه میتونه مستقل دسشویی بره. به همه فحش میده. مدام در حال جیغ زدنه. هنوز تو قصری دسشویی میکنه
خو پس فقط دلت به حالشون بسوزه، خودتو ناراحت و عصبی نکن کت واسه بچت ضرر داره بیخیالشون باش
قبلا که کوچیک بود به خواهرم میگفتیم بوی جیش ازارمون میده حتی قصری رو میذاشت تو خونه.
الان بچه میره مدرسه نمیتونه بره دسشویی
خو همون، مهر و محبت به فرزند هم باید حد و حدود داشته باشه نه اینکه به همه کاراش بخندی و تاییدش کنی که سوارت بشه
متاسفانه این بچه سوار شده عمرا هم پیاده نمیشه دیگه
تا یه جایی دلسوزی داره. از جایی به بعد واقعا آزار میدن. ما مسعول درک کردن دیگران نیستیم. من خودم شرایط خیلی سختی دارم. دختر خواهرم هر حرف بدی میزد یا هر کاری میکرد خواهرم میذاشت تقصیر یه بچه که فلانی یادش داده
تقصیر بچه نیست تقصیر مادرشه، بچه مثل یه صفحه سفیده، هر چی روش نوشتی چ خوب چ بد دیگه پاک شدنش سخته
دقیقا. این مهر و محبت نیس. فردا بچه ت پشیزی حسابت نمیکنه. یه مادر باید مقتدر و اگاه و با محبت باشه
بله. به خدا من اصلا نه تو کارشون دخالت میکردم. نه با بچه ش کاری داشتم. چون میشناختمش. اما الان یعنی امشب بدجور ناراحتم کردددد
سعی کن کمتر بری ببینیشون که هی حرصشون رو نخوری تو این دوران
سالی یه بارم خونشون نمیرم. خونه پدرم این کارو کرده. بخاطر شغل همسرم و کار خودم مجبورم بارداریمو خونه پدرم باشم
دیگه خواهرته چشماش رو هم بسته، متاسفانه تو بخاطر آرامش خودت مجبوری نادیده بگیری رفتاراشون رو
باشه گلم. مرسی که باهام حرف زدی🤍🤞🏻
نه میشه نادیده گرفت نه از یاد آدم میره
مامان منم کلا ادمیه زیاد بفکر نیست
درسته شاغله و کار خودش زیاد داره ولی خودشو هم حوصله نداره درگیر بچه و اینا کنه
حتی خواهرمم کوچیکه زیاد حوصله نداره با چیزای دیگه سرگرمه
الان شوهرم میگه ب مامانم گفته من حامله ام ولی اصلا به روم نیاورده
حتی هفته پیش بیخبر پاشد رفت مسافرت
منم کلا سعی کردم نه بهش فکر کنم نه خودمو درگیر کنم
تا میتونم خودمو مشغول میکنم که حتی زنگ نزنم بهش و برام مهم نباشه
منم که زنگ نزنم اونم خیلی خیلی زود زنگ بزنه هفته ای یکباره
خیلی سخته و درکت میکنم ولی چاره ای جز کنار اومدن باهاش نیست
از وقتی بچه دار شدم اونم دوقلو ناخودآگاه توقعم زیاد شد که بهم بیشتر کمک کنه ولی بارها تو شرایط سخت حتی ی زنگ هم بهم نزد منم انقد رو‌خودم کار کردم که برام بی اهمیت باشه وگرنه فقط خودمو اذیت میکنم
آفرین به اراده ی قویت عزیزم. منم مادرم از این حسا کم بهم نداد. وقتی فهمید خواهر برادرم بچه دارن زنگ زد خبر داد به همه با خوشحالی. اما واسه منو به هیچکس نگفت. انگار دور از جون من بچه م حلال نیس.
تو هم از الان تا میتونی سعی کن هیچ توقعی ازشون نداشته باشی
من هنوزم بعضی وقتا خیلی یهو دلم می‌شکنه و حالم بهم می‌ریزه ولی مدام با خودم درگیرم که بهش توجه نکنم
امشی خیلی اضطراب شدیدی رو تحمل کردم وقتی دفترمو دیدم. میخواستم بقیه یداداشت هامو انجام بدم. اصلا بین زمین و آسمون بودم
گیج بود باورم نمیشد
بعدشم با حرف زدن با مامانم بدتر اعصابم خورد شد و چند ساعت اشک ریختم و ناراحتیاولین باری بود که تو بارداریم این اتفاق افتاد
امیدوارم نی نی سالم باشه. واسش نگران شدم...
عزیزم من شرایط زندگیم از اول جوری بود توقعی از کسی نداشتم. رو تخت بیمارستان تنها بودم پیج میکردن همراه فلانی خودم پیاده شدم رفتم...اما گاهی وقتا توقع نیس حقته و باید سکوت کنی
هرچقد کمتر آزار برسونی تنهاتری
حرفت کاملا درسته. فقط ما مقاوم تر میشیم
تونمیخواد کاری کنی خدا داره از طریق بچه خواهرت خواهرتو مجازات میکنه اونم از پس بچش برنمیاد واسه همین حرفی نمیزنه بهش .
اگه شرایطشو داری برو خونه خودت واستا تنهایی بهتر از اعصاب خوردیه
ترس دارم از اینکه برا منم اتفاق بیفته. اما خدا شاهده تا به حال حرفی نزدم کسی رو ناراحت کنم. مگه کسی خودش اونقد بی احترامی کنه که روی منم باز بشه
اگه شرایط داشتم حتما وامیستادم
بنظرم فضا رو ترک کن.
میدونم سخته منم برا هر دو بچه م خصوصا اولی استراحت بودم ولی تو خونه خودت باشی خیلی از لحاظ آرامش بهتره برات
حتی نون و پنیر بخودی ولی آرامش داشته باشی.
بچه ت بعدها آرومتر تا غذا و همه چی روبراه ولی بچه اذیت کن تر،
تجربه دارم که بهت میگم.
نترس و برو خونتون
عزیزم من همیشه تنهایی زندگی کردم و واقعا هیچ مشکلی ندارم. همسرم مهندس نفته و ماموریتهای خیلی طولانی خارج از کشور داره. خودم شهر پدرم اینا به تازگی استخدامی قبول شدم. فعلا بهم انتقالی نمیدن برم شهری خونمونه. وگرنه میرفتم خودم غذا میپختم. اگه اینجا شاغل نبودم قطعا این کارو میکردم.
به نطرت رفتار من بد بوده و واسه موضوع بی اهمیتی به مادرم این حرفا رو زدم. بارها خواهرم رفتاری کرده ناراحت شدم و من فقط سکوت کردم هرچی مادرم میگفت چی شده چیزی نمیگفتم چون میدونستم مادرم باز میخواد بگه خواهرت خیلی خویه دلسوزه. منم چیزی نمیگفتم اما دیشب واقعا ترکیدم دیگه
همه اینا رو مادرم در صورتی میگه که خواهر زادم بدترین فحش ها رو میده. جلو داداشم به دختر کوچیکش گفت پدرسگ
نه مادرم نه خواهرم نه پدرم چیزی نگفتن
پدر و مادر دختر داداشم آدمای محترمی بودن چیزی نگفتن
میگن بچه س این کاراش عادیه
منم این رفتار رو دارم و چون خودم شاید اینجوریم کارت رو تایید میکنم ولی خيلي ها این روحیه رو ندارن و میگن نه کارتون درست نیست ولی من متاسفانه یا خوشبختانه اینجور نیستم که سکوت کنم
برا بچه‌ها که درک زیادی از حرف زشت ندارن آره ولی زیر ۷ سال .
و در این موقع یه تذکر کوتاه و نه ادامه دار و نه بی خیالی
بنظرم بچه ۷ساله دیگه نباید دفتر رو پاره کنه و بچه معمولا مدرسه میرن از بقیه بچه ها چیز یاد میگیرن حرف بد و اینکه بچه خواهر ادم با بچه خودت مگه فرقی داره🤔🤔🤔 که بخواد معذرت خواهی کنه بابا سخت نگیرین جدی نگیرین این زندگی رو واقعا باید یه دفتر اینقد از اعصابت مهمتر باشه که اصلا بخوای راجع بهش یه تایپینگ هم بزنی کاش دفترت بودم 😂😂😂
چون اول بارداری هس یه کم روحیش حساس شد عزیزم😘😍
عاخه به این نتیجه رسیدم هرچقد چیزی نمیگم دیگران حرفشونو میزنن. خواهرم بارها شده من با مادرم در مورد یه موضوعی حرف زدم پریده وسط فک کرده دارم به اون توهین میکنم.
میگم وقتی یه نفر خودش این همه ابراز میکنه سکوت من ممکنه باعث کج فهمی طرف مقابل بشه و فک کنه رفتار خوبی داره
دقیقا من باشم حداقل جلوی جمع به دخترم میگم مامان نگو بده میریم خونه برات توضیح میدم. که شان خودم و دخترم حفظ بشه نه که یه ادم خودخواه و بیشعور جلوه کنم که خود برتر بینی داره.
عزیزم بله بچه خواهر آدم با بچه ی خود آدم فرق داره. کوچیک بود نازشو میکشدم میگفتم فسقلی خاله خواهرم دعوام میکرد به دخترم حق نداری بگی فسقلی. دخترشو دست میکنه چشم همه رو درمیاره از خواهرم جرات نداریم چیزی بگیم. به همین خاطر من هیچ حسی به این بچه گستاخ ندارم.
نمیدونم بگم خوشبختانه یا متاسفانه بارداری سختی ندارم و کمتر کسی مراعاتم رو میکنه. اگه باردار هم نبودم این رفتار ازارم میداد. اینکه بچه ت اینکارو کنه و بگی دختر من نکرده اگه کرده بود میگفت
عزیزم دفتر کارم بود و تمام اطلاعات مورد نیازم اونجا ثبت بود. یه دفتر خالی نبود که...
به نظرم این رفتار شما بی اهمیت شماری مشکلات دیگران هست که میگی راجع بهش تاپیک زدی.
من میتونم هر تاپیکی بزنم و شما هم مختاری نطرتو ثبت کنی. 🙂
بله منظورم این بود که هیچ چیزی نه تنها دفتر اصلا ماشین زیر پات سقف بالا سرت هیچ چیز و هبچ کس ارزش اینو نداره اعصابت برا یه دقیقه خرد بشه البته نظر خودمه ببخشید نظر دادم 😘
نه عزیزم حرفتون کاملا درسته.
اما من هنوز به اون سطح نرسیدم که این مسایل سریع برام حل بشه.
تلاش میکنم. اما خوب اینم یه رونده که طول میکشه
اره بچه خواهر با بچه خود ادم فرق داره چون مادر و پدر کس دیگری هستن
چون تربیتها باهم فرق داره
و خیلی چیزهای دیگه
شاید دفتر برای ما بی اهمیت باشه
اما برای این خانم در اون لحظه همه چیزش بوده
اصلا کارش عادی نیست این یک نوع پرخاشگریه
وقتی به احساس کودک توجه نشه هیجاناتش رو اینطوری عملی میکنه
و مقصر اصلی رفتار بچه اول خود پدر و مادر هستن
خوب میکنی اصلا بچه های گستاخ تو دل ادمها جا ندارن
یاد دختر خواهرشوهرم افتادم
اونم خیلی بی ادبه
فکرکن به من میگفت میزنم تو دهنت😐😐😐
۴سال و نیمشه
اصلا مامانش هیچیی بهش نمیگه
اینقدر لوس بارش آوردن ک هر فحشی بخواد میده
خب طبیعیه. من که نمیتونم بگم بچه س تقصیر مامانشه من دوسش داشته باشم. ما ادمها انقد تو زندگی خودمون مشکل داریم که دیگه حوصله مون نشه بخواییم دیگران رو درک کنیم. همین که اسیبی به کسی نزنی تو این دوره زمونه خیلیه
4 سال و نیم خوبه تازه. اون دوستمون که میگن بچه میره تو مدرسه فحش یاد میگیره ظاهرا انگار امتظار داره همه بچه ها فحش بدن چون میرن مدرسه پس طبیعی هس. نقش خانواده اینجا چیه
846
2 روز قبل
