Ooma
پرسش (1402/10/20):

خانوما کیا از شهر و خانوادشون دورن و نزدیک خانواده ی همسرشون زندگی میکنن

میگم مامانای شما هم همش گله میکنن حالا مستقیم یا غیر مستقیم
من مامانم خیلی وابسته ی بچه هایش بود و هست،الان من چندین سال یه شهر دیگه زندگی میکنم،بعد همیشه هر چندوقت یه بار مامانم میگه،اینم شانس من بود رفتی راه دور,چقدر من باید حسرت نوه و بچمو بکشم،چرا بچه ی مردم باید دو قدمیش باشه بچه ی من دور باشه.
خلاصه از این دست حرفا زیاد میزنه.
یعنی یه جوری حرف نمیزنه آدمو دلگرم کنه،مثلا از روی وابستگی و مهر مادرانه این حرفارو میزنه،ولی نمیدونه که خوب من که شهر غریبم،این حرفارو می‌شنوم برام سخت تر میگذره خوب.
خدا همیشه سلامت نگهش داره،اما منم یه جوری میشم اینجوری میگه واقعا.

عزیزم قدیمیا میگن اونجا خوشه که دل خوش باشه واقعا همینطورم هست
فک کن شهر خودتون ازدواج کرده بودی ولی خدایی نکرده شوهرت خوب نبود
مادرتونم از سر دلتنگی اینجوری میگن
سعی کنید هر روز بهشون زنگ بزنید و جوری رفتار کنید که بدونن حالتون خوبه و خوشحالید و همه چی خوبه
روزی دوبار زنگ میزنم
یکبار هم تصویری زنگ میزنم
خودشم می‌دونه که شوهرم خوبه زندگیم خوبه
منم شهر غریبم مادرم میخاد بره کربلا ولی نمیتونم برم بدرقه اش.حتی ولیمه اشم شاید نتونم برم..کلی گریه کردم امروز.
زیاد زنگ نمیزنم هرچی بیشتر باهاش در تماس باشم دلتنگیم بیشتر میشه..وقتی خانواده جمع هستن برام عکس فیلم میفرستن من دق میکنم از تنهایی.
منم دورم ولی نمیگ چرا رفتی فقط میگ بچم بفرست 🤣🤣🤣دخترمو میگ
واقعا این تنهایی واسه ماها سخت تره تا اونا که دورهم جمعن
منم دورم اما مامانم تا بحال گله و شکایتی نکرده بنده خدا
ولی هفته در میون میرم پیششون اگر نرم دق میکنم میشینم ب گریه کردن .
شوهرمم بنده خدا حرفی نداره هر وقت بگم منو ببر می‌بره .
من شهر دورم اما مادر من اینجوری نیست اصلا وابستگی به من نداره ده سال هم نبینه منو اصلا نمیگه چرا نمیای.. تازه زنگشم که میزنی برمیداره میگه خب بگو اما جونش بردارمه، دوسه ساعت باهاش حرف میزنه کلی براش دل میسوزونه
یادمه منو صاحب خونه از خونه داشت بیرون میکرد با یک بچه یکماهه اونم تو مرداد ماه الاخون والاخون بنگاه شده بودم پولم کم بود برای اجاره نکرد یک النگو بفروشه بده من که بتونم خونه بگیرم اما برادرم دوربین میخواست ۸ تا النگو فروخت براش دوربین گرفت..
حالا من به لطف خدا صاحب یک زندگی خوبم و‌ واقعا دیگه نیازی نه به محبت مادری نه پول مادر دارم.. شکر خدا بینهایت شکر
💔
منم شرایط شمارو دارم.هرچند وقت یه بارم مادرم میگ باید این همه دور میرفتی و فلان.خیلی وقتا با حرفش ناراحت میشم
چه بی احساس
عزیزم یکم حق بده بهش . آدم بچه بزرگ می‌کنه که کنارش باشه و تو این سن دور و برشون باشه ‌ . راستش منم یک ساعت دورم از نظر زمانی ولی جدیدا خییلی دلم تنگ میشه واسه خونمون . دلم میخواد همش اونجا باشم صبح به امید اینکه صدا مامانمو بشنوم بیدار میشم زنگ میزنم ولی مامانم خودشو مشغول کرده مثل من نیست که تنها باشم . آدما هر چی تنها باشن به نظرم بیشتر دلشون میخواد حداقل بچه هاشون دورشون باشن
تو هم به دل نگیر خیلی راحت باهاش حرف بزن بگو منم خیلی دوست دارم نزدیکتون بودم بیشتر رفت و آمد میکردیم ولی الان که دورم هم دلم پیش شماست . بگو باز خداروشکر زندگیم روبراه هست حداقل راه دورم از این نظر مشکلی ندارم . یه خورده با حرفات ارومش کن ‌ .
اخ اخ نگوووو که دلم پره🤣🤣قول دادم فکر نکنم بهش و گریه نکنم .
خییلی..من اگه چهره م شبیه بابام نبود میگفتم حتما سر راهیم.. اما دیگه عادت کردم به این رفتارش چون همیشه همینجور بود الانم باردارم چون استراحت مطلقم اومده اینجا کارامو کنه بعد مثلا غذا کباب شامی درست کرده نون غذا رو جلوم میزاره میره نه آبی، نه ماستی نه سبزی هیییچ، اصلا اهمیت نمیده.. همین بعدازظهری چغندر پخته بود داشت با پسرم میخورد بابام گفت پس برای اینم بیار گفت نمیخواد میگه قند داره درصورتی که من همچین چیزی نگفتم دیگه بابام ازم پرسید میخوری گفتم اره دیگه برام اورد..
پسر دوسته واسه همین اینجوریه... الان مثلا خورشت درست میکنه تو ظرف من گوشت نیست یا یکدونه میزاره بعد ظرف شوهرمو پر گوشت میکنه که شوهرم میگه اینقدر گوشت من نمیخورم زیاد میده به من.. انگار شوهرم باردار نه من😅
وای مادره یا مادرشوهر🤣
می‌دونم عزیزم
منم خیلی دلتنگ میشم
اما خوب چاره ای هم ندارم
چیکار میتونم بکنم،با حرفای مامانمم بدتر ناراحت میشم
منم بارداری ام کلا با کلی شرایط بود هماتوم داشتم این اخر سرکلاژ شدم.به خانواده ام چیزی نگفتم راجع به بارداریم راه دور هستم.بابا عمل داشت.منم قبل سرکلاژ بود کلا استراحت بودم.دیگه گفتم کمر درد دارم استراحت هستم برای بابام پرستار پیدا کردم و.... قبل عملش گفتم نمیتونم بیام.همسرم دوباره تدضیح داد نمیتونه بیاد.دهن منو اسفالت کردن.دو تا داداشام اونجان .اخرش من عمل کردم تک ودتنها خونه با کلی درد سر تو حسرت یکی بهم غذا بده جلو داداشام برگشته میگه تو که همش خونه ای پاشو بیااا🤯🤯🤯🤯.ماشالله داداشهام و زنان سه متر زبون دارن نمیگن من خودم مریضم و کمک حال میخوام نیش و کنایه میزنن اینقدر از مامانم ناراحت شدم حد نداشت
بعد من زن حامله با صد تا درد تک و تنها یه سری شبا که همسرم نمیاد قشنگ دارم رد میدم بعدم مادرم .....
بعد جالبیش اینجا پدر و مادر من بازنشسته اس برای من مشکلی پیش بیاد دو روز با دعوا میاد و میره بعد از منی که خودم و همسرم شاغلیم درگیریم توقع داره ما بریم
دقیقااا یه مدت میگفتم دق کردم بیااان پیششم برای اوایل ازدواجم هی میکوبید تو سرم خودت خواستی راه دور .....
به خدا دوستای دانشگاهم همه شون اینجا شوهر کردن مامانش میاد سر میزنه میمونه .
من که کلا چهار دفعه عمل شدم پنج دفعه بیمارستان بستری شدم کلا دو دفعه شو مامانم اومد دو روز موند رفت یه دفعه وام میخواستم اومد ضامن شد رفت همین در طول ۸ سالی که من ازدواج کردم
کلا غربت سخته خیلی سخته مخصوصا برای دختر .اشتباهه راه دور
برا چی برعکسسسسه😂😂😂
بمیرمت که
🤣🤣🤣
بارداری ب این چیزا فکر نکن ناراحت میشی
دیروز کلی گریه کردم .ولی بعدش جمع کردم خودمووو . الان اوکیم🥰🥰
منم زیاد دور نیستم از خانوادم 3 ساعت فاصله داریم و شهر شوهر زندگی میکنم اما خب مامانم هیچوقت نگفته چرا رفتی چون میدونه خودم راضی بودم میگه هر جا دلتون خوشه و خوشحالین همونجا باشین حتی نردیک 6 ساله ازواج کردم بابام تا حالا خونمو ندیده وقت نمیکنه بیاد بمیرم براش، مامانم سالی یه بار میاد، خواهر بعد خودم که اونم نیومده تا حالا خواهر کوچیکمم سه بار اومده با مامانم، اما خودم ماهی یه بار میرم دو سه روزی خونه مامانم، در کل ناراحت نیستم از دوری
منم ناراحت نیستم از اینکه دورم،واقعا از زندگیم راضی هستم،منم راهم زیاد دور نیست،2ساعت و نیم فاصله داریم
اما خوب مامانم دائم گلایه میکنه
چقدر سخت
نمیدونم..اصلا عجیبه.
از دختر و زن جماعت بدش میاد کلا پسر دوسته
عزیزم،🥹
پس خوش بحال شوهرته
منم راه دورم
خیلی دور
من خیلی غصه میخورم ولی مامانم نه انقد😂😂

سوالات مشابه