مامان های باردار

جای من باشی چی میگی تو شهر غریب همیشه ام تو خونه ام شاید برای خریدی چیزی برم بیرون

لحظه شماری میکنم بچم دنیا بیاد سرگرم بشم

منم از خانواده ام دورم .
فقط آخر هفته ها میرم پیششون.

ان شاء الله به سلامتی به دنیا میاد❤️

من آخرین بار عید رفته بودم😂

البته من پدرمادرم فوت شدن

داداشام تهرانن

عزیزم🥺🥲😘

خدا رحمتشون کنه

فدات عزیزم

❤️♥️ان شاء الله نی نی با اومدنش باعث میشه دیگه احساس تنهایی نکنی😘😍

تازه بعضی وقتام شوهرم قهر میکنه چندروزم باهم حرف نمیزنیم😂

دیگه قشنگ حوصلم سرمیره

انشاالله😘😘

بچه ها بنظرتون اوما سن بارداری دقیق میگه؟

امروز که حس نکبت غروب جمعه هم بر من مستولی شده اصلا یه حال خرابی ام

برا منو ک طبق گفته پزشکم5روز دیرتر میزنه

جمعه ها کلا همینه

هی خواهر
تنها باشی شهر غریب باشی
شوهرت نباشه
جیگرم خون شد دیگه،چرا این روزها نمیگذره😁آبان شه من فرار کنم برم خونه بابام

مال من براساس پریودم تنظیمه
خودم اختلاف پریود و ان تی ام رو حفظم😊

یعنی کتاب ها رو که جوییدم😅
فیلم و سریال که بماند از قبل میدیدم الآن یه دو هفته است باز شروع کردم
ولی کلا یه حال زشتی دارم

حالا ما اصلا وقت نمی‌کنیم نه فیلم ببینیم نه سریال یکی از صبح تا شب چسبیده بهمون درحال غر غر کردن 🤣🤣

کتاب هم که اصلا جای خود بماند خونه هم که همیشه ترکیدس 🤣🤣

ای جون😍😍خدا حفظش کنه اون فسقلی غرغرو رو😁😘

بیخیال دنیا
حال دلت خوب باشه اصلش همونه

فدات بیاد اصلا دنبال کسی میگردی یه ثانیه فقط نگهش داره مغزت آروم بشه امروز برای من تلویزونو با زیر تلویزیونی انداخت زمین یعنی رگ گردنم چنان گرفته نمیتونم تکون بخورم هنگ بودم کلا😐😐

آخ آخ😅😅😅جیگر شیطونی هاش

یه سری وقت ها خانمان سوز میشن😅

حالا خودش نموند زیرش شانس آوردم خداروشکر یه لحظه فقط داشتم ظرف میشینم زوارزبر تلویزیونی در رفت کلا 🤣🤣کلا دیگه کشویی بود اون رگال چیه اونش دراومد کلا 🤣

حالا شانسی که آوردم تلویزیون حفاظ زدم بهش وگرنه باید باهاش وداع میکردم تو این گرونی 😑😐😐

عزیزم تا به سرگرم بودنت چیزی نمونده فقط بخواب همین 🥴

چشم😅😅😅

😂😂😂این بدهههههه

من بعد از بارداری همه ی غروبام شده غروب جمعه😐

منمممم🥲

اینطور حداقل گذر زمان برات کند نیست😍♥️

تازه فک کن استراحت مطلقم باشی🙃اصلا نمیگذره فقط دراز کش باید باشی

😂😂😂🥴🥴🥴😍♥️♥️

ب سختی می‌گذرونیم
من ک همیشه خونم چون پله زیاد داره جایی نمیتونم برم
هفته ای یکبار میرم خونه مامانم و مادرشوهرم...
کتاب ک اصلا نمی‌خونم
فیلم و سریالم حوصلم نمی‌کشه اصلا نمی‌دونم چی ببینم
شوهرم صبح می‌ره شب ساعت ده اینا میاد
از صبح تا شب تنها اونم وقتی میرسه شام میخوره می‌خوابه...
منم ک دلم میترکه افسرده شدم اصلا
فقط می‌خوابم
خوابیدن زیادم یجوری بده ک درست حسابی نمیتونم ب خودم برسم و بخورم...
خیلی سخته 🥺💔💔💔

و ما چنین بودیم
هنوز هم ترس تو جونمونه و آروم زندگی می‌کنیم و بیرون نمیریم

من متاسفانه هم محل کارم هم خونم کلی پله داره و من واقعا نمیدونم چیکار کنم.


چهارشنبه هم ان تی دارم

واقعا سخته اینطور

ایشالا ک همه چی خوب و سالم باشه
من سرویکس کوتاهه باید خیلی رعایت کنم

پله ها رو تک تک برو جفت پات روی پله بعد پله بعدی سخته و زمان بر ولی ناچاریم

منم خیلی میترسم بابت پله ها برام مشکلی پیش بیاد

دقیقا همین کار رو میکنم

مخصوصا مدرسه که سه طبقه هست

منم دقیقا همینم تو شهر غریب صبح تا شب تنهام😑

من فقط یه بار برق قطع بود چهار طبقه رو اومدم پایین عین پنگوئن اومدم پایین حداقل ده دقیقه طول کشید از پله ها وحشت دارم

انشالله خوش خبر میای عزیزم

مرسی عزیزم ♥️😍😘

اره واقعا سخته خیلی