Ooma
پرسش (1402/06/25):

باباهاتون میرین خونشون چجوری باهاتون رفتار میکنن

سلام خانوما، بابام زیاد از مهمون خوشش نمیاد
بابام وقتی خوابه دلش میخواد خونه تو سکوت مطلق باشه
اگه یه ذره پسرم سروصدا کنه عصبانی میشه و میگه نمیزارین بخوابم
خب بچس چ میدونه ک یکی خوابه نباید شلوغ کنه میخواد بازی کنه
امشبم شوهرم یه جایی کار داشت یکم طول کشید
بابامم عصبانی به خواهرم میگفت بخواب ک دیر وقته فردا مدرسه بازه باید از ساعت 10 بخوابی
بعدم گفت ما از الان میخوایم از ساعت 10 خاموشی بزنیم من دیگه حوصله ندارم خیلی رک جلو من میگه ک یعنی نیا خونمون
منم میدونم مدرسه باز شد تا ساعت 12 نمیشینم الانم چون میدونم فردا تعطیله یکم بیشتر موندم
واقعا خیلی ناراحت شدم

مامانم اصلا اینجوری نیس
فقط بابام حوصله کسیو نداره
یکم بچم اذیت کنه و دور چیزی بره سربع دعواش میکنه میگه برو خونتون
خیلی بکن نکن میگه
عزیزم اینا اخلاقهای شخصی نمیشه کسی رو مقایسه کنی که
والدین سن بالا اینجوری ان به دل نگیر،منم خانوادم تحمل سرو صدا ندارن،خصوصا اگه همه نوه هاشون جمع بشن،جیغ و دادشون به هوا بلند میشه.ما ماشاءالله هر کدوم دو تا بچه داریم همه هم فضول و شلوغ.
اگر میدونی خیلی صبر و حوصله ندارن کمتر برو تا بچت بزرگتر بشه و خوب و بد رو متوجه بشه
من معمولا موقعی میرم که بابام نباشه،باز مادرم یکم تحمل می کنه،😆
عزیزم بابام سنش خیلی بالا نیس ک 55 اینا هس
بعدم پسرم نوه اولشونه باید بیشتر بهش محبت کنن
ولی بابام باهاش بازی ک نمیکنه هیچ هی بهش بکن نکن میکنه
ولی برعکس پدرشوهرم خیلیی با پسرم خوب رفتار میکنه و خوراکی براش میخره اینا با اینکه سنش از بابام بیشتره و نوه دومشه
حالا بابای من زیادی رو میده
پسرم چیزی نمونده که خراب نکرده باشه یا نشکسته باشه
مثلا میره تخم مرغ از یخچال برمیداره میخاد پرت کنه بشکنه من میگیرم ازش بابام دعوا میکنه میگه عیب نداره بده بذار پرت کنه چرا گریشو درمیاری😕
بابامو میبینه میگه بریم پارک اصلا یه دقیقه نمیذاره بشینه
مسجدم میره گریه میکنه دنبالش بنده خدا اونجام میبره باخودش

اومدنی هم کلی باخودش تسبی و مهر جمع میکنه میاره بابام فرداش میبره دوباره روز از نو روزی از نو
بابام موتور داره یکسره با خودش میبره موتور سواری انقد بوقشو زده زده سوزونده😂😂😂 عاشق موتور سواریه
باباش میاد دبنالمون با گریه دعوا برمیگردیم خونه
منم امروز بعد کلی وقت رفتم خونه مامانم بچم داشت شیطونی میکرد بابام همش داشت غر میزد منم ول کردم اومدم خونه
کمتر برو.حتی اگ خونه بابات باشه.اگ پدرشوهرت بود الان همه میگفتن خونشون نرو و کلی از این چیزا.ولی چون پدرته میگن سنش بالاس حوصله نمیکشه.ولی واقعا به سن و این چیزا نیس وقتی حوصله بچتو نداره کمتر برو.
ب نظرم کمتر برو وقتایی هم ک میخای بری بابات خونه نباشه سریع تر برگرد خونتون اینطور ادما رو واقعا نمیشه تحمل کرد هم اینکه هی داد بزنن سر بچه خب خوب نیس من بابابزرگ خدا بیامرزم همین شکلی بود
اول اینکه ب بابات بگو این بچس حرف حالیش نمیشه چیکارش کنم نمیتونم بکشمش ک دوم اینکه نوه تونه سوم اینکه دیگ نمیام خونتون تا شما راحت باشین بگیر دس بچتو ببر خونتون بفهمه از رفتارش ناراحت میشی
من پدرشوهرم ب حدی نوه هاشو دوس داره ک خونشونو ویرانه کرده بودن هیچی نمیگف دیواراشون و همه چیو امسال تعمیر کرد درس کرد
افرین آدم باید برا بچه ی خودش ارزش قائل باشه👌
ماهم یکی از آشنا هامون همینجوری بود.‌نوه های پسری شو دوست داشت ولی دوست نداشت نوه دختری بره خونشون از داماد هاش خوشش نمی امد. سر سفره اصلا دوست نداشت داماد هاش خوب پذیرایی بشن..مشکل مالی هم داشت خرج شو نمیرسید بنظرم یکی از دلایلش همین بود دوست نداشت زیاد خونش شلوغ بشه....

شما هم سعی کنید کمتر برید بیشتر تلفنی در تماس باشید..
اینجور ادما اصلا بنا ب شرایط اقتصادیشون نیس فرق قائلن بابابزرگ مادری من عاشق عروسا و نوه های پسرشونه همه چیزای عالی رو از بچگی ما میدادن ب نوشون ک خودشم پسر بود با ما معمولی بودن اونقد پسر داییم عزیز بود ب نسبت ما دختر داییامم عزیز بودن ما تو درجه سوم بودیم ولی بدخلقی نمیکردن با ما با مامانم خوب بودن خدایی از نظر اهمیت بین ما و پسر داییم خیلی فرق میذاشتن گرچه ما ماهی ی بار میرفتیم ولی اونا کلا باهم بودن...
بابای من خیلی بچه دوسته وقتی بچه های من ب دنیا اومدن دلش از جاش درمیومد هی میگف خدایا کی مرخص میشن بیان خونه ی دل سیر بغلشون کنم ک قسمت نشد😞 با اینکه بابام ادم جدیه ولی خب اون موقع قیافشو دیدم میمرد و زنده میشد ب روم نمیورد میریخت تو خودش رنگش مث گچ شده بود هی دعا میکرد طوری نشه..
منم بودم کمتر میرفتم با اینکه خودمم حوصله شلوغی و بی خوابی ندارم.بقول شما اگه پدرشوهر بود نمیرفتیم و کلی گلایه میکردیم.
بنظرم به مادرت گله کن خیلی کم برو شده ماهی ی بار بگو برا آرامش و آسایشتون کمتر میام
عزیزم کلا آدما باهم فرق دارن من دقیقا میدونم تو چی میگی چون بابای خودم مثل ماله شما کلا راحتی و آرامش و آسایش خودشو ذره ای به هیچی و هیچکس نمیده دائما هم در حال غر زدنه منم اوایل خیلی پدرمو با دیگران مقایسه میکردم و غصه میخوردم ولی بعدا با خودم گفتم دیگه اون اساسا اینطوریه و کاریش نمیشه کرد الان فقط کاری که میکنم کمتر میرم خونشون باهاش هم کمتر حرف میزنم فقط یه سلام و خدافظ
دخالت هایی که بابام تو زندگیم کرده هیچ پدر شوهر و مادرشوهری نکردن علنا شوهرمو علیه من میکرد
اتفاقا عموم اینجوریه
خیلی بچها رو دوس داره نوه اش ک همیشه با موتور میگردونش اصلا خیلی بهش وابسته شده
ولی پسرم خیلییی وابسته مامانمه
چون مامانم میبرتش پارک
کلا بابام خیلی می‌خوابه
در روز سه چهار بار می‌خوابه بعدم دوس داره کسی شلوغ نکنه
اون سری میخواست بخوابه گفت کسی شلوغ نکنه اگه شلوغ کردین همتونو میندازم بیرون 😐😐
نمیفهمن ک این بچه هس
نمیتونه مثل آدم بزرگا یه جا بشینه باید شیطنت کنه
مامانم بنده خدا هیچ حرفی نداره هرچقدر بچم شیطنت کنه و سروصدا کنه
ولی بابام اگه یه ذره مثلا جیغ زد زود دعواش میکنه خب بچه وقتی بفهمه یکی بهش توجه میکنه و عصبانی میشه بدتر میکنه
من خودم باشم اصلا نگاشم نمیکنم آخر خودش خسته میشه
اگه کنترل دستشه میگه ازش بردارین ک خراب میکنه
اگه دور کشو رفت هی میگه بیارینش اینور ک وسایلا پخش میکنه
حتی اگه اسباب بازی هم یکم بریزه هی غز میزنه ک جمع کنین تو دس و پا هس
خب بچه پس چیکار کنه 😐
بابای خودم من و دخترم و میزاره رو جفت چشاش خدا برامون نگهش داره تا نصف شب پایه دخترمه ولی میرم خونه پدرشوهرم اون سنش بالاتره اصلا حوصله نداره خیلی ب پوشک گیر میدا همش دنبالمه پوشک و کجا میندازم ،دخترم تا یکم صدا بده غرش درمیاد طبیعی این رفتارا
عزیزم بهترین کار نرو خونشون تازه یجوری برخورد کن بدونه ناراحت میشی خب تو همچین مواردی زود دست بچتو بگیر بگو مامان از دیدنت خوشحال شدم میرم دیگ نمیام تا ببابام راحت استراحت کنه شوهرت حتی نیومد دنبالت اسنپ بگیر بگو خداحافظ...بچه اسباب بازی نیاره بازی کنه بچه صداش در نیاد بچه نره اینور اونور ببخشید مگه لحاف و بالشته ینی چی اخه...ب مامانت وابستس وقتی هوای مامانتو کردی بگو مامان بیا دم در باهم بریم پارک پسرم هواتو کرده خونتونم بخاطر اخلاق بابام نمیام هی دعواش میکنه بچم لجباز میشه
😂😂
بابام ک بنظرم از خداشه من نرم خونشون 😅
البته من بیشتر عصرا میرم ک بابام سرکاره
بیشترین زمانی که نرفتی خونشون چند روز بوده؟
اگه دیر ب دیر بری سراغتو نمیگیره؟
نرید خونشون، با خانم لیلا موافقم
فرقی نداره خونه پدر خودم باشه یا پدر شوهر، جایی که بخودم یا بچه هام یا همسر کوچکترین توهینی بشه نمیرم، مطمعن باش بعد ی مدت عزیز هم میشی
بابا ندارم😔
عزیزم خودت میگی شلوغی و مهمون دوست نداره خب درکش کن چرا فکر میکنی چون دخترشی و پسرت نوشه حق دارین آرامششو بگیرین؟
عزیزم بعضی آدما خب حساسیتشون بیشتره نه اینکه دوستتون نداشته باشن
بیشتر هم دیگه رو درک کنین
تو خانواده ما هم چون کسی بچه دوست نیست زیاد به بچه گیر میدن و معمولا نسبت به شیطنتای حتی کم‌بچه واکنش نشون میدن و چون خودمو اینجوریم اطرافیانمو درک میکنم و فکر نمیکنم ک دوستمون ندارن
مثلا مامان من ابدا حوصله بچه نداره یکم شلوغ کنه یا گریه کنه میگه برین خونتون 😁
خواهرم غیر بچه خودش از همه بچه ها حتی بدش میاد
خود منم ک بعد چند سال بچه اوردم تازه دارم باهاش ارتباط میگیرم
ولی همینا ک میگم‌اگه یه نیاز کوچیک داشته باشیم هر کاری ازشون بر بیاد تا پای جون کمک میکنن
هر آدمی یه اخلاقی داره ، اینکه بچه بدونه مثلا اون‌مادر بزرگ به وسایل خونش حساسه ، نباید بهشون دست بزنه یا خرابشون کنه ، یا فلانی وسواسیسه ، یا خونه فلانی نباید زیاد شلوغ کنه ، اینا همش جزو بلوغ اجتماعیه بچه تون هست .... خیلی سعی نکنید رفتار هیچ یک از اطرافیانتون رو پنهان کنید ، یا اصلاح کنید ، البته تا زمانیکه به بچه تون آسیب نزده.
نهایتا رفت و امدتون رو کم‌ کنید
ما خودمونم رفتارهای خاص خودمون رو داریم ، یکیمون کم‌حوصله تریم ، یکمون خونگرم و با محبت تریم ، یکیمون پر حرف تریم ، یکی مونم بی اعصاب تریم 🤷‍♀️
همه مون درگیر این داستانیم ، مثلا بابای منم شبا زود میخوابه ، خب من اینو از بچگی میدونم ، الان باید قانون خونش رو به بچه ام هم یاد بدم .
یا مادر شوهرم وسواسیه ، اینو بچه ام هم باید بدونه و رو مخ مادر بزرگش نره و اگر ببینم بچه ای دارم که نمیتونه به هر دلیلی قوانین خونه یکیشون رو رعایت کنه ، قطعا رفت و آمدم رو کمتر میکنم که میزبان اذیت نشه .
اطرافیان ما ام هر کدوم یه شکل بودن ، رفتاراشون تو بچگی ما باعث شد یاد بگیریم با هر کدوم باید چجوری رفتار کنیم . اصلا بخش مهمی از بلوغِ ما ، درک همین تفاوت هاس .
مامان ِ مامان من یه قسمت از خونش مخصوص مهمون بود ، اگر میرفتیم اونجا ، دیگه خونِمون حلال میشد ، خیلی اعصاب درست حسابی نداره ولی برامون بافتنی میبافت عشق میکردیم .
مدل محبتش این شکلی بود .
یا مامانِ بابام ، خیلی باحوصله بود ، دو سه ساعت مینشست زیر دست من تا با موهاش بازی کنم ، ولی از نظر مالی به بچه های عمه هام بیشتر حال میداد ، مثلا به من هزارتومن عیدی میداد به اونا ۵ هزار تومن .
پدر مادر من سعی نمیکردن رفتارهای خانوادشون رو کاور کنن ، ما همه تفاوت هارو میدیدم .

وقتی فرزندتون بزرگ بشه ، هر کدوم از پدر بزرگاشو یه اندازه ای دوس داره ، که اون اندازه هه به رفتار امروزشون بستگی داره 🤷‍♀️
👌👌👌
حرفتون خیلی خوب بود ولی تو واقعیت اینطور نیست ،بچه ها غیر قابل کنترل هستن و از قوانین ما بین آدم بزرگا خبر ندارن ،شما نمیتونی ب بچه ۲ساله توضیح بدی که نباید سر و صدا کنی چون پدربزرگت خوابه . بچه ها کار خودشونو میکنن .
اجباری نیس ک باید باشه بازی کنه توقعت و کم کن
دیگه ام نرو اینهمه بمون .
عزت خودت و بچت و نگه دار و نرو .
چ اصراریه اینجوری بری اونجا
اه این ک بابای منه🤣🤣🤣
تازه اسباب بازی هابچه جمع میکنه میگه خراب میکنه بذارید دکور
توف ب دکوری ک حسرت بچم باشه مامانم برای بچم دوتا وانت کوچیک گرفته همون ها دریغ میکنه ک بهش بده وقتی بازی میکنه شوهرم برای برادرم البته دوسه سال پیش یک ماشین بزرگ خریده بوداونروزی اتفاقی پسرم برش داشت بابام یک قشقلی راه انداخت البته میخواست بگه ب صلاح فچته میگه بگیرید ماشین ازبچه میزنه توسرخودش خراب میشه مگه بچم خول ماشین بزنه سرش🤣🤣🤣
از همین الان باید متوجه بشه ک هرجایی نمیتونه ب هرچیزی دست بزنه و سرو صدا کنه
همه قانون نیومده براشون ک تحمل کنن بچه های مارو .
اگر میبینید اینجوره ی مدت نرید تا بچه هاتون بزرگتر شن
اونم باباته شاید خسته س یا اعصابش داغونه ،بخدا باباها خیلی گناه دارن ،اما اونم بچه س نمیشه کاریش کرد تو سعی کن رفت و آمدو کمتر کنی که نه بابات نه بچت اذیت نشن ،بنظر من هربار بزار خودشون بهت بگن بیا بعد برو ،بزار قشنگ دلشون تنگ شه ،یه مدت نرو بعد که گفتن چرا نمیایی بگو نمیخام بابام اذیت شه ،اونجوری هم رفتارشونو تغیر میدن هم با لحن تندم نمیگی ناراحت نمیشن ، به هرحال یه بابای ۵۵ ساله م گناه داره مستقیم نباید بهش بگی
تو کلا توقعت از همه بالاس
شوهر
مادرشوهر
خواهرشوهر
خاندان شوهر
بابا
مامان
وا بده بابا
کمتر برو
اون سری میگفتی یه روز درمیون خونشونی
بنده خدا پدرتون ک چیزی نگفت ک شما ناراحت شدین
قانون خونشون اینه خب شما ناراحتی نرو عزیز دلم ، نمیشه اخلاق چندین چندساله ی یکنفر رو ب خاطر ی نفر دیگ تقییر بدی ، اونم تو یک روز ، مقایسه کردن هم اصلا کار درستی نیست ، اگر تمام خصوصیات در همه یکسان بود ک الان سنگ روی سنگ بند نمیشد ،، بشر نابود میشد تا الان نسلش !
😁 😁 آخه چه جور تاپیکای بقیه یادته
عالی بود
اگر پدرتون اذیت میشن نرید عزیزم
بلاخره ادم توقع احترام داره و حس دوست داشتن از طرف خانواده
بچه ها هم شیطونن نمیشه یه جا بشینن
منم اگر بابام همچین رفتاری میکردن واقعا ناراحت میشدم
من حالا میرم خونه بابام اونا دوس. دارن برعکس برای من داداشام غرمیزنن حالا هم متاهل هستندویه ومجرد دارم ولی مجرد آنقدر غر میزنه من اصلا موقعی که اون نیست میرم برعکس برای ما دقیقا
نمیدونم چرا باز نکرده منم همین اومد تونظرم🙁
بنظرم یکم سطح توقعاتتو از اطرافیانت بیارپایین دوست عزیز
هم خودت آرامش مطلق داری هم بقیه
الان اینجور نیس
تو هفته اگه یه بار یا دو بار برم خونشون
من دیشب چون فرداش تعطیل بود و بابام مغازه نداشت یکم بیشتر موندم
البته تقصیر خودمه ساعت 11 شوهرم زنگ زد ک من جایی کار دارم نیم ساعت اینا طول می کشه بیام دنبالت یا میمونی گفتم حالا یکم میمونم
ولی کاشکی رفته بودم
مامانم چرا سراغمو میگیره اگه نرم
ولی بابام نه
بابابزرگ مامان بزرگا وقتی پابه سن میزارن خاسته ناخاسته اخلاقا باتوجه به شرایط زندگی شرایط جسمی تغییرمیکنه که این مورد قطعا فقط وفقط وفقط نه تنها برا بابا مامان بزرگ ها بلکه ماخودمون که جوان هستیم هم صدالبته صدق میکنه 👍
خودمون روببینیم مثلا ما هرچی بزرگترکه میشیم دقیقا همون اخلاقیات سالِ قبلِ مون رو داریم؟☹️
همیشه به روی باز برو جایی نه به در باز🙄🙄🙄
ناراحت نشی ولی کلا مدلت اینجوریه چرا خواهرشوهرم اینجورگفت چرا مادرشوهرم شیرینی پخش کرد قرار نیست چون نوه اوله پس کلا همه براش دست به سینه وایسن تا جایی که احترامت حفظ میشه جایی برو بیشتر از اون خودتو به زور جا نده جایی حتی شده باشه خونه پدرت
بعضی ها اخلاقیاتشون اینجوریه خصوصا اگه طبعشون گرم باشه،خانواده شوهرم برعکس خانوادم خیلی با بچه خوبن،حتی مادر شوهرم بچه میشه و با بچه ها بازی می کنه،شعر براشون می خوونه،بازی یادشون میده،کلا حوصله ی بچه رو دارن
تا اینجا که فعلا همه چیز بر وفق مراده

اما

هر کسی یه اخلاقی داره و هیچ کسو نباید با دیگران مقایسه کرد.مدل ایشون هم اینطوره این شمایید که باید با قوانین اون خونه هماهنگ بشین حتی خونه ی پدر
چقد دلم گرفت این تاپیکو الان باز کردم.یاد بابام افتادم...خدارحمت کنه بابامو...من خونه م روبرو خونه بابامه روزی دوبار میرفتم هر دوبار با اینکه مریض بود از جاش ب احترام من با خنده بلند میشد بغلم میکرد ک خوش امدی باوان بابا...(یه ابراز محبت ب زبان کردی،)چهار ساله وقتی میرم و جای خالیشو میبنم هر بااار قلبم میسوزه...قدر پدراتونو بدونید. هیچ کس در عالم پدر و مادر ادم نمیشه...روح همه ی باباهای اسمانی ارام...
چقد دلم رفت واسه پیامت منم پدرم فوت شده😔😔🖤خدا رحمتش کنه
خدا رحمتش کنه عزیزم، ببخشید ناراحت شدی 😥
و من ک خوب درررک میکنم نداشتن بابارو چون بابای منم رفت ب آسمون و دیدار شد ب قیامت😔 ولی خیلی دوسمون داشت خدارحمتش کنه و پدر شمارو الانم مامانم دائم من پلاسم اونجا گل از گلش میشکفه خیلی خوشحال میشه براهممون همینجوریه😍

سوالات مشابه