Ooma
پرسش (1402/04/14):

سن بارداری زایمان

بچها کسی تو سن بارداری من بوده که زایمان کرده باشه من خونم مهمون مادر شوهرم برادر شوهرم موقع راه رفتن بغل کشاله رانم یه حس رگ به رگ شده میشه درد دنبالچه حرکت دخترم خوبه ساعت 4نوبت سونو دارم به نظرتون چیکار کنم فشار به مثانه میاد میرم ولی جیش در حد یک قطره

اره منم داشتم این دردا رو شلوار عوض کردنی پام ک میرفتم بالا جیغ میکشیدمو گریع میکردم
من۳۸هفته ۳ روز زایمان کردم البته سز بودم
دخترم با پا بود دقیقا مث تو پاش رو مثانم بود میرفتم دستشویی یک قطره جیش داشتم
منم ۳۸ هفته و ۳ روز سز شدم زایمان اولم
الان من چیکار کنم برم دکتر
من دخترم با سر دکتر گفت 17 بیا سزارین که میشه 38هفته 4روز
اگ درد داری برو
منم ۳۸ هفته و ۳ روز سز شدم
من ۳۷ هفته و ۵ روزم بودم وسط عیددیدنی کیسه آبم پاره شد بعدم زایمان😄
بچه میزارند دستگاه
ن برا چی؟
کاملا رسیده هست بچه از۳۶ب بعد
خواهره من۳۶و۱روز زایید بچش نرفت دستگاه
خداروشکر استرس گرفتم میزارند تو دستگاه
شکم دوم چرا انقد دیر؟
شکم اول رو اصولا۳۸و دو روز برمیدارن
شکم اول یکم زودتر میگیرن مثلا یکی دوروز زودتر
مخصوصا شماها ک شیر ب شیر باردارشدین
نشستم خوبه راه میرم درد میگیره
عزیزم دورباشه اگ بچه مشکل تنفسی چیزی داشته باشه میزارن دستکاه
دوتا دوستام۴۰هفته زاییدن
یکی۳۹
هر سه بچشون رفت۳روز دستگاه
زایمان طبیعی داشتن تنفس بچه یکم مشکل دار بود
زنگ بزن بدکترت اطلاع بده
اگ صلاح ببینه زودتر زایمانت کنه
دیشب رفتیم خرید برای بعد زایمان برای خونه یخچال فریزر چون بعدش وقت نمیشه اصلا کلی راه رفتیم اومدیم مرغ گوشت تمیز کن چرخ کن جابه جا کن بعدم کلی وسیله جابه جا کردم صبح قلم گذاشتم بپزه که زنگ زدند نهار مهمون دارم به خدا برای غذا درست کردند نیست ولی دهنم سرویس شد کنترل دلنیا یه طرف آشپزخونه جمع کردن یه طرف دیگه انرژی نداشتم قابلمه آبکشی سنگین بود بلند کردم فکر کنم بهم فشار اومده آنقدر این روزا به جون هستم نگو اصلا انگار انرژی ندارم خدا به خیر بگذرونه
من سزارین به خاطر نارحتی صرع طبیعی نمیتونم بعدم قبل 35هفته آمپول بتاموزن که برای ریه بچه رو زدم
دکترم تهرانه من بابل هستم ولی دکتر اصلیم ساری نشد همینجا زایمان میکنم من تحمل درد ندارم اصلا
به هوای اتاق عمل بگن معدت پره
گشنمه میترسم غذا بخورم بگن معده پر بستری کنند نبرند اتاق عمل
دختر من با سر بود ولی مدام همین حسو داشتمو دستشویی بودم
بنظرم ربطی ب بربچ و سفالیک نداره
من جات بودم تکون نمیدادم خوذمو
چ ادمای نفهمین
ادم خونه زائو میره مگ
امپول ریه کلا۲/۳روز جوابه
لاقل اگ میترسی دوباره بزن
انشالله دستگاه نمیره
وای یاد بارداری خودم افتادم ک چقد همینطور با مهمون داری ایشان ها اذیت و کلافه بودم

کیه دکترت؟
بهترین راه اینه یا بری دکتر یا زنگ بزنی
خیالت راحت شه
اره درست میگی
چه کنم دیگه حالا بچه خواب داره میگم برید تو اتاق بخوابید من دلنیا و بخوابون میگهربزار بخوابه ما میریم اینم لج می‌کرد می‌خوابید آخر گفتم برید اونور این لج کرد با گریه خوابید گفتم بخوابه من دراز بشم شاید بهتر بشه
دیگه حداقل شعورم ندارن بعد ناهار بیان
خدای من گیر کیا افتادیم
شوهرت چیکارس پس
بابا یکم جیغو داد کن بگو درد دارم نمیتونم تکون بخورم اوخ ای وای
بخدا
شوهرشم نمیگ ناهاربخرم زنم وضعش اینه
با سه مترشکم انقد بدم میاد ینی
من رفتم خونه رفیقم باردار بود سه ماه
کل خونشو تمیز کردم نزاشتم دست ب سیاه سفید بزنه
اون مهمان شده بود من میزبان
چطوری میتونن واقعا
تهران دکتر میر علایی
ساری شیده نصری
یاد خودم افتادم اعصابم بهم ریخت😑😑😑😑
من اصلا داستان بود دخترم به دنیا اومد سر کرونا محرم دیر اومدند دخترم چشم روشنی چه میدونم این رسمای مسخره مادر شوهرم کینه کرد به خواهراش برادراش گفت که آره چون شما نیومدی سر نوه من منم سر نوهای شما دیر میام بعد فکر کندیعگهو به گله آدم اومدند وای من روانی شدم حالا بلند نمیشن کمک کنند دیگه شوهرم بهش گفت گله کرد سر این چیزای مسخره من افسردگی گرفتم
مغزم هنگ میکنه از این همه نفهمی
بارداری من ک ب کنار
دوسه روز بعد زایمانم منو ول نمیکردن
تو زمستون من هی باید میرفتم تو اتاقی ک سرد بود ب بچم شیر میدادم


اییییی نفهمای خاک برسر
پدر شوهر من می‌گفت دلنیا اولین بچه که تو خانواده شیر خشک میخوره یه جور میگفت من وجدان درد بگیرم منم اصلا به روی مبارک نمیاوردم میگفتم 100بچه بیارم همه شیر خشک
بخدا بیشعور تر از این ادما ندیدم

نمیدونم تا کی میخوان یکم عقلشونو ب کار بندازن
اون دنیا شاید
خوب گفتی
مادر شوهر من ک میگفت عه تو جوونی باید ۴تارو شیر بدی
حالا خودش باعث کم شدن شیرمم شده بود😑😑😑😑😑
شیده😐ازش متنفرم
آره منم چون حرص خوردم شیرم کم شد آزمایش دادم گفت کیفیت شیرت پایینه ندادم
هوف اعصابم بهم ریخت😑😑😑
به خدا میاین یه ظرف نمی‌شوند الکی تعارف می‌کنند بده ما بشوریم
حالا سر بچهای خودشون خدا شانس بده
چقدرررررررررررر بیشعوووووووررررررر خاک تو سرشون پیش خودشون چ فکری کردن
ب شوهرت نمیگی😑😑😑
به خدا شوهرم گفت این نذر امام حسین حبوبات بده مامان بپزه گفتم نه غذای امام حسین حضرت علی باید ویژه باشه خودم میپزم دست پخت مامانتو قبول ندارم کلا آب دار میکنه همه چیو من که دارم خرج میکنم یه پختن عدسی خوراک لوبیا سوپ شیرم میپزم منت نمیکشم
گفتم چی بگه میریزه تو خودش میگه آدم باید شعور داشته باشهذ
خوب کردی اگه منت میذاره چ بهتر
اینام خستگی چندانی نداره
نمیدونم جریان چیه از ی خانواده باشعورش نصیبمون میشه
بیشعورا میشن باقی اعضا خانواده😂😂😂
نه شوهرم اصلا منت نمیزاره همچین آدمی نیست خودشم دست پخت مامانشو قبول نداره دیشب که دید چقدر تنهایی تو این وضیعت میگغگفت تنها شانس زندگیم فقط تویی تو نبودی نمیدونم چی میشد منو شوهرم 9سال رفیق بودیم البته دور بودیم در حد تلفن نه نادر من راضی بود نه مادر شوهرم دیگه من چون پدرم کارمند راه آهن بود خونه سازمانی دادند پیشوا قبلا اسلامشهر بودیم شوهرم سر یه جریانی برشکست میشه دیگه کلا دور میمونیم بی خبری بعد 9سال روز عید غدیر همدیگرو می‌بینیم فامیلای بی شعوری گفتند من ازدواج کردم بچه دارم به منم همینو گفتند ولی خوب خدا خواست دستشون دور شد دیگه یک سال تو رفت آمد بودیم تا وصلت سر گرفت ولی من دهنم سرویس شد خیلی اذیت شدم خیلی فشار رو منو شوهرم بود تازه بعد 10سال مزه زندگی فهمیدیم یه روز خوش نداشتیم همش بحث دعوا الکی
رفتم سونو گفت وزن 3/150وضیعت بچه خوبه سرش بالا پایین بود چرا اومد بالا الان عکس سونو میزارم تاریخ زایمان زده 1402/04/30
سن بارداری زایمان
اوباما میگه 37هفته 5روز اینجا نوشته 36هفته 3روز کدوم درسته من قاطی کردم
چقدر بی فکرن مگه خونه زن حامله میرن مهمونی؟؟؟؟
من خونه ام رو تازه آوردم شهر خودمون،یکی از آشناها گفت با دخترام قرار گذاشتیم یک چهارشنبه بیایم خونت آش بخوریم. رفت به مامانم گفتم شرمنده من تا بعد زایمان در رو هیچ کی باز نمیکنم😁😁😁
فامیل شوهرم رعایت میکنن مال خودم نه...
اوما یک هفته بالاتر نشون میده.
منم مادرشوهرم سر بارداری اولم سقط کردم میگفت از چاقیشه...
حالا خودش و دو دخترش هم بارداری اول سقط کرده بودنا... لاغرن...
دخترم بدنیا اومد تا شوهرم دو سه بار گفت زینب طفلی خواب نداره دست تنهاست(راهمون دور بود،غریب بودیم)
گفت ناشکری نکنین،من همش دعا میکردم بچه دار بشه چون چاقه...
حالا منم بخدا اینقدر چاق نیستما، به نسبت خودشون که خییییلی لاغرن،چاق دیده میشم.
خدا خواست دخترم ۱۵ ماهه بود بی برنامه دوباره باردار شدم دیگه لال شد که بگه چاقه من دعا میکردم بچه دار بشه...
ولی کلا نمیدونم چرا بعضیا با عروس اینجوری رفتار میکنن