Ooma
پرسش (1402/01/27):

شب بخیر خانما ،سه روز دیگه زایمانمه و من دارم از استرس میمیرم

شبا خواب ندارم. مدام آراد رو تو خواب بغل میکنم بوس میکنم ،احساس میکنم انگار یکی میخواد آراد رو ازم بگیره ..☹️🥺نمیدونم چ حسیه دست خودم نیست همش میزنم زیر گریه ...😔با اینکه دیوونه وار عاشق دخترم و تو دلیم دختره ولی نمیدونم این چ احساساتیه😔نمیدونم چ مرگم شده ..😔
میترسم آراد حسادت کنه یا ناخواسته کمبودی احساس کنه ،نمیخام کفر نعمت کنم ولی گاهی وقتا از خودم متنفر میشم بابت حاملگی مجدد کفر میگم باز چند دقیقه بعد لعنت میفرستم بخودم بابت افکار اشتباهم...دست خودم نیست بقران 😔
شما بگید ینی افسردگی گرفتم خبر ندارم؟؟

سلام عزیزم همه ماها همین بودیم واین احساس باخودمون داشتیم نگران نباش وقتی بچت بیاد توبغلت اون موقع جفتشون میشن جونت قلبت
فقط محبتت به آراد کم نشه چون بچه کوچیک رسیدگی زیاد داره ناخودآگاه بعضی وقتا یه جا کم میزاری براش ولی بعدش جبران کن ماه اول سختته ولی بعدش درست میشه
هی خدا😔
چیکار کنم ک ناخواسته ام براش کم نزارم ؟🥺
ناراحت نباش عزیزم من که روزای اول خل خل شده بودم ولی مدیریت کردم تونستم از پسش بربیام توهم میتونی
وقتی اونو بغل میکنی شیر بدی اونو بزار روپات تکون بده سخته ولی میشه من اینکارو کردم یا اونو حمام میکنی بعدش اینو حمام بده اینجور کارا دیگه
محتاجم ب دعات سارا جان😔💔
بگیر بخواب دختر بخواب که بعد زایمان خواب نداری منکه آخرای حاملگیم اینقدر راحت و بی استرس بودم فقط ذوق دنیا اومدنش و داشتم ولی الان اینقدر بیخوابم که دارم میمیرم بخواب که بعد دلت تنگ میشه برای اینروزا
یبار تجربه ی بیخوابی اول زایمانو دارم ولی الان ک فکرشو میکنم میبینم چقدر پسرم مظلوم بوده اونموقع ها
درست میشه عزیزدلم خداباهاته
ممنونم
با پوست و خونم درکت میکنم 😭😭😭
واقعا افکار عجیب غریب دارن منو نابود میکنن و از تو میخورن
به شدت از خودم بدم میاد
از الان دغدغه م اون یک شبی ک قراره دخترم تنها بمونه ، کامل به مامانم اعتماد دارم میدونم دخترمم دوسش داره و باهاش خیلی راحته اما دخترم به خودم وابسته س خصوصا توی خوابیدن و فقط خودم میدونم چه جوری بخوابونمش ک بی استرس و راحت بخوابه
نگران روزایی هستم که خونم شلوغ میشه و نازگل رو پاس میدن بهم دیگه و نمی‌ذارن بیاد پیشم
یا اینکه چون من زایمان کردم بخوان نذارن بیاد سمتم ک اذیتم نکنه ، نگران اینکه ببرنش بیرون و حتی یه خار به پاش بره نگران همهههههههه چیزم هرچی به زایمان نزدیک تر میشم دغدغه ها و حتی کابوس هام بیشتر میشه
میبینی ساعت ۴ صبح و من بیدارم 😭😭
خدا کنه زود تموم بشه فکر و خیالم
انشاءالله زایمان خوب داشته باشین نگران نباشید استرس بخودتون وارد نکنید
عزیزم چشم به هم میزنی و میبینی نی نی تو بغلت و آراد هم داره نازش میکنه آجی رو😍😍
اونوقت بگو ع سلین گفت میگذره ها🥺🥺 چه خوب گذشت خداروشکر😍😍
وقایع از آنچه ما میپنداریم آسان تر است 😎
زن داداشم برا اینکه شب زایمانش پسرش کجا باشه و گریه کنه و ناراحت بشه و... کلی نگران بود.
عاقا شب زایمان شد این بچه رو فرستادن خونه خواهرم اینقده ذوق داشت و خوشحال بود 😂
کی بودمیخواست منوبزنه🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
مهسا افسردگی نیس من گشف کردم فقط نگرانی تاپیک هامنوک میدیدی روز زایمان انقد تاخونه مادرشوهرم گریه کردم علیسان گذاشتم و تا دم زایشگاه اشک ریختم
آدم خب نگرانه بخصوص ک بچه هامون کم سن وسال اند
ببین چ بخوای چ نخوای توجه تون از آراد کم میشه علیسان الان یکم لجبازشده بوسش میکنه نازش میکنه اما شب اگه ببینه اونوشیرمیدم و اونم طبق عادت بغل میخوادب زورمیخوادبرش داره یا بادادبهش میگه بووووووروووو همون برو خودمون اما سعی کنید تاحدامکان همون حالت قبلی بمونید بعدم دخترتو وقت هایی ک خوابه و شیر وپوشکش عوص شده بعل نگیر و توگهواره بذارووقتت بدارواسه آراد .اینجوری کمتربدقلقی میکنه واون حس بد توام ازبین میره
حالا درکناراینا انشالله ب سلامتی دخترتوبغل کنی و هیچکدوم ازنگرانی هات برات پیش نیاد
فاطمه تودیگه چرا 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
عاقا چقدرهممون افکارمون بهم نزدیکه من ک زایمان کردم و اینورقضیه دیدم میگم اینورخبری نیس آخرش خودتونید دوتا بچتون مادرشوهرمن عاشق اینه پسرمونگه داره پسرمم یکجوری میگه عزیزک انگار من دشمن ام🤣🤣
اماخب بازم من و شوهرم تصمیم گرفتیم جزهمون شب اول بچمون جایی نسپریم بعدم الان حس میکنیم شابد بعد زایمان مهم باشیم من الان دوروزه تنهام یعنی اون شلوغی ازدحام ک فکرشو میکرد ن تنهاپیش نیومد حتی کسی واسه مراقبت ازخودمم ندارم🥲🥲🥲
راستی ازبس من رو پسرم حساس ام از روز اول بابخیه و ... خودم پوشک و لباس و غذاشومیدادم شماها اینکارها نکنید اگه کمکی دارید حتما کمک بگیرید
وای چقد شبیه همیم عزیزم من هر چی ب زایمانم نزدیک میشه استرسم در مورد دخترم بیشتر میشه هیچ شبی بدون من نخوابیده دستمو میگیره بیدار میشه ببینه پیششم دوباره میخوابه وابستمه و من نمیدونم شبی ک بیمارستانم چی بهش میگذره خیلی غصشو میخورم 😔
اخع مهشید من فکر میکنم میخاد اراد از دستم بره .🥺🥺
بچه ها ممنونم از همه دلداری هاتون یک مقدار آروم شدم .بخدا از الان چشمم یکیش اشک یکیش خون
حاضرم هیچکس کمکم نياد ولی یک ساعتم دخترم ازم دور نباشه
وای نمیدونی چه حالیم
دختر من خیلی کوچیکه وای اصلا نمیتونم آروم بشم
دختر منم حتما باید دست منو بگیره و بخوابه😭😭
آخههههه حق داری دخترت خیلی کوچیکه
اما خب چاره چیه. بهترین کاری که میتونی بکنی مدیریت کردنه. گریه و غصه چیزی رو درست نمیکنه

سوالات مشابه