Ooma
پرسش (1401/11/17):

مادرشوهرم رفته زیارت میخواد بیاد

سلام دوستان مادرشوهر بنده رفته کربلا خیلی هم پنهونی یعنی دقیقه آخر زنگ زده به شوهرم و خداحافظی گرفته گفته به کسی هم نگو کلا همیشه با من اینطوریه شوهرمم بهم گفت ناراحت شدم
حالا میگم وقتی اومد اصلا نرم زیارت قبولیش و به روی خودم نیارم ولی شوهرم ناراحت میشه و اینکه تو یه ساختمون هستیم ضایع است
کلا همیشه از من قایم می‌کنه انگاری من می‌خوام نزارم بره خیلی ناراحتم
همیشه همه چیز رو قایم می‌کنه ازم یا به شوهرم میگه و بهش میگه به کسی نگو منظورش منم چون شوهرم همش سرکاره با کسی در ارتباط نیس
حالا چکار کنم به نظرتون خاله مامانم هست مادرشوهرم تا کاری هم انجام نمی‌دم یا ناراحت میشم تو همه فامیل زنگ میزنه میگه
اونوقت ما جایی میریم اگه خدایی نکرده بهش نگیم موقعی بیاییم از دماغمون در میاره اگه هم بگیم خودشو میندازه دنبالمون کوفتمون میکنه

موندم چکار کنم
خب وقتی خداخافظی نکرده کجا بری؟
من به جات بودم نمیرفتم
خیلی ازش ناراحتم
سلام عزیزم.ببین بنظر من نرو
چون این شرایط برا منم پیش اومدبا مادرشوهرم تویه ساختمون بودیم بعد من دیدم شب قبل تو خونه صدا میاد باشوهرم گفتیم چه خبره یعنی....
فردا عصر بهم زنگ زد من تو حرم امام رضام...تازه به شوهرم زنگ زد
انقدر ناراحت شدم وقتی اومد من و شوهرمم نرفتیم دیدنش بعد خودش تلفن زد که منتظرید من بیام دیدنتون منم گفتم مگه کجا بودی گفت مشهد گفتم هرکی خبر داره میاد دیدنت منکه خبر نداشتم رفتی
اگه هم گفت بگو که شما نگفته بودین ..به شوهرت هم یه جوری بگو نمیرم که ناراحت نشه
شما تو ی ساختمون زندگی میکنین مادر شوهرت ازت خداحافظی نمیکنه میره زیارت زشت نیست
بعد اگه شما نری زیارت قبولی خونش زشته؟!


عزیزم با هر کسی مثل خودش رفتار کن
بنام خدا

نرو و گوز محلش کن😂😂شوهرتم ناراحت شد به تخم پسرت
دقیقا همینارو بگو بعش
بگو مگه من قراره باعاش برم که میترسه بهم بگه

از اونور من باید مدام آمار رفت و آمدهامو بدم
اگه گله کرد
بگو اصلا اطلاع نداشتم شوهرمم بهم نگفته
آفرین👏👏
بخدا اخلاقش با من اینطوریه
میگم کلا نرم بگم اطلاع نداشتم ولی خب پیش من گله نمیکنه پیش شوهرم مظلوم نمایی می‌کنه من میشم مقصر
توهم از الان بدون دعوا و با سیاست حق بجانب شو جلو شوهرت
گوش شوهرتو کم کم پر کن که مگه من دشمنشم که نمیگه بگو تازه من ذوق میکنم تازه اگه گفته بود براش آش هم میپختم دورهمی
الکی از این حرفها بزن که مغز شوهرت پر بشه اگه مادرش گفت جوابشو بده
قبل از اینکه اون مظلوم نمایی کنه تو کارتو شروع کن مطمئنا بهتر از اون اخلاق شوهرت دستته
توام با مظلومیتت بگو که چقدر ناراحت شدی و نمیری
چند وقت پیش برا برادرشوهرم تولد گرفته بودن همه جمع بودن خونه رو بادکنک زدن و ....من و شوهرم از در رفتیم خشکم زد از ناراحتی بدنم به لرزه افتاد زدم بیرون از خونشون و به شوهرم گفتم با هم اومدیم بیرون دیگه نگفتن بیاییم که هیچ فرداش شوهرم رو برده بود پایین گفته بود فاطمه تهمت بهم زده من قایم نکردم بچه ها خودشون اومدن خیلی ناراحت بودم تا مدتی نرفتم خونشون
من بودم اصلا نمیرفتم
چه جلبه مادرشوهرات😂😂
به شوهرم گفتم گفت ناراحت نباش اخلاقشه و ماهم دیگه بیخبر میریم ولی میدونم بیاد اوضاع فرق میکنه
مظلوم نمایی چیه
مگه شوهرت نمیدونه چخبره

مادرش گله کرد بهش بگه مادر شما ی زنگ ک نزدی از خانمم خداحافظی کنی هیچ تازه خودت گفتی ب کسی هم نگو
الان دیگه گِله کردنت چیه!!

همینطور ک تو توقع داری عروست بیاد دیدنت
اونم ازت توقع داشت وقتی ی جا زندگی میکنیم لااقل ی زنگ بزنی از اونم خدافظی کنی
مگه ی خداحافظی تلفنی چقد زمان میبره


بهش بگه کاری ک خودت انجام نمیدیو از بقیه انتظار نداشته باش
😐تو خو بت نگفته نرو بعد اگه چیزی گفت بگو واییییی نمیدونستم که بعد رو کن به شوهرت بگو عزیزممممم چرا نگفته بودی 🤣🤣
والا موندم خیلی درگیر و ناراحتم
اومدن بگو من چیزی خبر نداشتم ک
مگه شما کجا رفته بودین؟😏😏😏😏
میگم اگه رفتم حتی به روش هم نیارم ببینم خودش چی میگه
مثلا من خودم اینطورم یکی یه کاری کنه ولی بهم نگه یه جوری رفتار میکنم اصن انگار کورم ندیدم تا خودش بگه بعد میگم اییییی وای ندیدم که🤣🤣یا میگم جدی نمیدونستم
مث همیشه میگه نه چرا اینطوری فکر می‌کنی و اینا شوهرمم میگه سخت میگیری مسئله مهمی نیس
اتفاقا خیلی مهم
مگه باید به شوهرت بگی اومد مث همیشه اگه میری پیشش برو سری بزن نه حرفی بزن نه هیچی اگه هم به روت اورد بگوش وا کسی چیزی به من نگفته بود که بدونم مگه من خدا بهم وحی میده 😐
آخه اگه بگم نمیدونستم راهش واسه دخالت تو زندگیمون بیشتر میشه
چون میگه پسرم به حرفمه دیگه سواستفاده میکنه
تو هم عین جمله رو تقدیم شوهرت کن
نرو
حرفشم شد بگو سخت میگیری مسئله مهمی نیست
مردها که خودشون خونسردن فکر میکنن همه باید مث خودشون باشن
اره بخدا شوهرم رو هیچی حساس نیس فقط احترام مامان و باباش
عزیزم خر خو نیس میفهمه تو میدوسنتی نمیخاستی بهش بگی چیزی
پس بگو همون موقع ک زنگ زدین بهم گفتاااا
ولی من توقع داشتم خودتون ازم خداحافظی کنین ک نکردین پس شمام توقع نکنین بیایم سرسلامتی😁
قرار نیس بهش بی احترامی کنی بگوش مگه نگفته به کسی نگو خوب من دارم کاری میکنم که مثلا تو خیلی راز دار مادرتی حتی به منم نگفته😂
🤣اینطور دعوا میشه کتک کاری
من بودم ایطو میگفتم😆
چون رفته بودن خواستگاری برای برادرشوهرم بعد من باردار بودم بهم نگفته بودن شوهرم تنها خونه بود اونو برده بودن و قرآن قسمش داده بود که نگه شوهرمم بهم نگفت تا مدتی قفلی زده بود همش دخالت و شوهرم و اینور و اونور میبرد منم دیگه بعداً که فهمیدم بهش گفتم خبر دارم و کارخوبی نکردی دعوا انداختی بین زن و شوهر دیگه مدتی دستش کوتاه شد ازش راحت شدم بماند که چقدر به شوهرم بی اعتماد شدم و دعوا داشتیم تا میرفت خونشون فک میکردم چیزی گفته که به من نگن
😂😂😂
سلام عزیزم دقیقا منم تو مث شما تو دو راهی بدی گیر کردم.شوهر من فقط دو تا بچن.‌‌یعنی خودش و خواهرش..الان ا ن شب خواستگاری خواهر شوهرم بود ب ما نگفته بودن..منم ی شب قبل خواهرشوهرم بهم زنگ زد ک اره فردا شب خواستگاریمه و همه جی اکیه...گفتم جرا ب من نگفتی گفت مامانم گفته ب هیچکس نگم.منم ب قدررررری ناراحتم از این موضوع ک نگو.حالا مادرشوهرم گیر داده باااید واسه عقد دخترش بریم..ما بندرعباسیم اونا تهران..منم ب شوهرم گفتم همینطور ک ما رو ادم حساب نکردن خواستگاری و بله برون و نگفتن منم نمیرم عقدش این همه راهو...مادر شوهر من هر روز با من تلفنی یکساعت تمام حرف میزنه حیک و پوک زندگیمو میدونه و اینکه خیلی خوبیا داره..چون با هم خیلی راحت بودیم حالا این موضوع رو نگفته خیلی بهم بر خورده..از اون ورم اونا عید میان بندر با داماد ...منم گفتم الان برج ۱۱ ما این همه راهو بریم کلی هم هزینه کنیم دوباره خودتون یرح ۱۲ میاین خوب این چ کاریه اخه...همون پولی ک میخوام خرج سفر کنم ..نگه میدارم خرج معمدنی عیدشون میکنم ک میان چتد روز میمونن...ب نظرتون کارم درسته نرم...
اره تا رفته ازالان ناراحتیت ب شوهرت نشون بده وشوهرت پرکن ازالان واقعا ادم ناراحت میشه مادرشوهر منم باز به جور دیگه دق من میده ولی من به احترام شوهرم همیشه احترامم میذارم ولی خیلی دق میکنم
اخه ممکنه تو زندگی خودش مشکلی پیش بیاد بهتره درست حلش کنه
اره واقعا رازداری 😂
به نظرم ربطی نداره😐
شما وظیفته بری برا عقد خاهر شوهرت
موافقم
شاید نخاستن بگن خوب نگن الان که دعوتت کردن وظیفته به عنوان عروسو مهمون بری
من احترام میزارم ولی حرفمم میزنم فقط موندم چی بگم که هم ناراحتی خودم کم بشه هم اون بفهمه خوب حالش بیاد سرجا
بله برونم نگفته خو
نگه مهسا اون م.قعه نگفت اینم نرفت ولی الان گفته بع عنوان عروس باید بره اگه حالا خیلی بهش برخورده مث مهمون بره و بیاد زیادم نمونه کارم نکنه
من جات بودم اصلا نمیرفتم چقدر از خاله مامانم بدم میاد من همشون یجورن 😏
وای باز مادرشوهر من انگار نه انگار من زن پسرشم مثلا ی چی داری به عروساش نمیده ی بارم خودم شنیدم گفت مگه بیکارم بدم ولی من کلی بهش محبت میکنم واسه عیدی هنوز عروسی نکرده رودیم شوهرم بهش پول میده بره واسم گوشواره بخره واسه عید بیارن میره واسه تودش ی انگشتر میخره شوهرم انقد پیش من خجالت کشید بعد وقتی عید اومدن خونمون ی چیزایی آورده رود ک من خیلی خجالت کشیدم پیش زن داداشم که زن داداشم دراومد گفت انگار ابن ازتوو چمدون برداشته اورده
درسته
منم نگفتن ولی گفتن بیا بریم خواستگاری من رفتم دیدم نامزدیه و جشن و شادی خیلی حالم گرفته شد دست برادرشوهرم تو دست نامزدش بود
ولی اگه عقد برو کادو هم به اندازه بده برا خودت خوش بگذرون
من تو عقد میگفتن کاری بکن میگفتم باش کارشون رو میزاشتم واسه خودم عشق و حال میکردم و به بچه ام می‌رسیدم میخواستن بترکن که ناراحتی مو نشون ندادم
اره جات بودم به احترام شوهرم نیرفتم ولی وقتز رفتم با ناراحتی بهشون حرفم مینداختم و حالیشون میکردم الانم ک اومدم به خاطر شوهرم ک خواهرشه وظیفه دونستم بیام
اول اینکه وقتی میبینی رفتارش اینطوره شماهم نباید افراط کنید تو محبت کردن خوب وقتی رفتارش میبینید چرا باز چشماتون میبندید اون همه خوبی میکنید که باز با یه کار کوچیک دلتون بشکنه خوب حرفاتون نگید خوبی اندازه بکنید که اگه اتفاق اینطوری افتاد ناراحت نشید
میرفتم
چقدر بده تو یه ساختمون زندگی کردن. به نظر من کوتاه نیا یه بار برای همیشه سر همچین موضوعاتی شوهرت رو تربیت کن. بهش بفهمون اینکه جایی میره دوست نداره به من بگه درست به خودش مربوطه اصلا به من ربط نداره ولی اینکه توقع داره من برم خونه ش سرسلامتی سفری که ازم پنهون کرده به من ربط داره چون منو غریبه دونسته و ازم پنهون کرده. شماهم ازین به بعد حایی میرین بهش نکین
وای نه ازبس ک دلم شکسته از کاراش دیگه بدون شوهرمم خونش نمیرم مثلا قبلا میرفتم خونش تمیز میکردم عروسای دیگه میومدن مثل مهمون میشینن ولی من میرفتم کمک میکردم ولی ندیدن والانم احترام میذارم ولی کم میرم خونشون
عقد رو برو چون بهرحال برادر عروس باید بشه بعدا همین شوهرت پشیمون میشه و میگه تو نذاشتی عقد خاهرم باشم ولی رفتی سرسنکین باش ‌انکار اومدی عقد غریبه
اون دوست نداره بهم بگه درست حق خودشه ولی حق من نیس دوست ندارم نرم
نرو اصلاً اگه یه وقتم گفت بگو به من که نگفتی
اره به شوهرت ناراحتیت نشون بده ک اونم ب مادرش بگه وبفهمون من واسه تو میام اونجا هم ناراحتیت بگو ب مادر شوهرت و سر ینگین رفنار کن
خیلی بده با بقیه جاری و خواهرشوهرم اینقدر احترام و روابطشون خوبه فقط منه بیچاره واسه نزدیکی هیچ اهمیتی ندارم
خوب وقتی شما مث خودشون رفتار میکنید پس براتون مهم نباشه عقدم برو مث چسب بچسب به شوهرت بگوش من بخاطر تو اومدم ولی دلخورم خاهشن ازم انتظار بیشتر نداشته باش مث مهمون باش تموم
سرسنگینی رو میگیره به چپش اصلا اهمیت نمیده
وای مثل من بعد منم از همه عرویا بیشتر احترامش میذارم ولی همش اسم اوناس واقعا ناراحتی داره
اگه گله کرد بگو چون به شوهرم گفتی به من نگه حتنا دوست نداشتین من بیام خونه تون اینجوری میفهمه شوهرت رازدارش نیست دیگه ازین غلطا نمیکنه
اورین حرفتو دوس داشتم
🤣ولی ممکنه شوهرش دیگه اگه مادرش حرفی بزنه به این نگه
اره همین طوری بهش میگم
وای معلومه مثل مادرشوهر من رنده فقط بی احترامی دیدی باید رابطت کم کنی همین من فهمیدم
ان شاء الله زودی خونه دار شی راحت بشی
اخه من ب عنوان عروس اونا نباید زودتر میدونستم ک لباسی چیزی بدم خیاط .انقدر یهویی و قایم کردنا ...من چجوری برم ن لباسی ن چیزی .از اونورم شوهرمم ناراحته میگه نمیرم.برم ک چی بشه من ک داداشش بودم منو حساب نکرده بودن الانم نمیخواد ادم حسابم کنن
انشالله زمین خریدیم ولی ساخت اینقدر گرونه نمی‌تونیم بسازیم وگرنه حتی یک روزم تحمل نمی‌کردم
اگه شوهرتم ناراحته نرید بهترین کاره
ی بار این کار کنید میفهمن ک باید احترام بذارن
خوب شوهرت پایه هستش باهات بیخیال ولی یه بار بهش بگو بریم بهرخال خاهرته ولی دیگه اصرار نکن اکه هم رفتین که سرسنکین باش همین
ولی نفهمن میگن اینا حالیشون نیس سری بعدم همین کارو میکنن
تازه پدرشوهرم خونه خواهرشوهرمه که مثلا اونجان میگم برم خونه خواهرشوهرم دروغشون رو از اونجا بندازم بیرون و به خواهرشوهرم بگم تا به اطلاعش برسونه
ناراحتم
بقولا تو شوهرتم پایته من فکر کردم شوهرت نمیدونه تو ناراحتی و ازاین حرفا اصلا نرید
خاهرشوهرا نود درصد طرف ننه شون رو مبگیرن باز خودت خاهرشوهرت رو بهتر میشناسی
آخه کربلا یه روز دو روزه که تو متوجه نشی عجب مادرشوهر بی عقلی داری
اره طرف شو میگیره دلیل هم میاره
اوفیش چه بحث خوبی راه انداختید بچه ها من‌از بس دق از خانواده شوهرم داشتم هیچکس نبود واسش دردودل کنم خدا خیرتون بده خواهرا😅
پس خودتو کوچیک نکن همون رو شوهرت کار کن البته زیاد در موردش صحبت نکن که بگه غرغرو هستی ولی تحت هیج شرایطی نرو دیدنش
تمام فک و فامیل میگن عقل نداره درست با خانواده رفتار کنه
از اون شب که شوهرم بهم گفته اصلا حتی سر بحث رو باهاش باز نکردم گفتم بیخیال ارزش ناراحتی ندارن ولی خب خیلی تو فکرم و ناراحت
خودت بالا بگیر اگه ساکت بمونی فرداش جلو یه نفر بهت احترام نمیذارن خجالت میکشی
مامان منم خیلی بی سیاسته ولی ما خاهرا رفتارهای اشتباهش رو بهش میگیم هرچند مغروره خیلی وقتا کوتاه نمیاد حالا نه در ب خورد با عروس چون عروسش رو خیلی دوست داره کلی میگم ولی باز یه رفتارایی میکنه من اخساس میکنم زنداداشم ممکنه دلخور شه با مادرم صحبت میکنم ولی بدبختی یه اخلاقی داره فرداش زنگ میزنه به زندادشم میگه دخترم فلان رفتارم تو رو ناراحت کرد اونم اختمالا تو رودربایستی میگه نه بعد میگه اره میگم عاطفه الکی حساسه البته اکه خیلی ناراحت بشه حرفشو به مامانم میگه
اره پیش شوهرت زیاد بازگو نکن ولی بگو ببخش نمیرم بهم راستیتش بر خورده ولی نمیخوام خودم ناراحت کنم وقتی ب تک عروسش نگفته بگو بی اهمیتم کردن مگه جز من دیگه دختر دیگه داره یا عروسی داره
اصلاًبرات مهم نباشه فاطمه جون بااین کارهاش شخصیت خودش داره نشون میده
عزیزم من باشم نمیرم و اگر گله پیش اومد میگم صد البته همسرم همه چیز رو بهم میگه ولی ما دو تا آدم بزرگیم و من انتظار احترام مستقیم از خودتونو دارم نگفتین یعنی دوس نداشتین بدونم و تمام.
وای خیلی بده تازه فقط اون دختر داره تازه از اولش باید ب تو میگفت همه کاراش کنی همکاری کنی باهاش دیگه ب کی بگه تو مثل دخترشی
من کلا شوهرم اهل مسافرت نیست هر بار رفتنی منو پسرم با هم رفتیم تهران و برگشتیم...الانم ک اونا هی اصرار میکنن میگم احه این این چ کاریه الان ما بریم برج ۱۲ اونا بیان‌..و اینکه من زنگ زدم ب مادرشوهرم گفتم ک خیلی خیلی از دستت ناراحتم ک چرا موضوع ب این مهمی و نگفتی بهم‌..اونم کلی معذرت خواهی کرد.گفت دیگه تکرار نمیشه ...
دوتا عروس داره غریبه خیلی احترامشون رو داره
یه دختر هم داره
اها
می‌خوام تکرار نکنه اون که کار خودش رو کرده
مثل من به اونا ک مثل مهمون میان و میرن احترام میذاره ولی ب من اصلا تازه دستورمم میده ازبس رفتم همه کاراش کردم
منم حقیقتش ی مقدار پس انداز خودم داشتم خواستم برم ی گوشی بخرم ....ک دیدم اینا عید میان دیروز رفتم ی فرش خریدم و با بقیش هم گفتم پرده رو عوض کنم پولی واسم نمیمونه...البته مادرشوهرم گفت پول لباس ک میخوای بخری و بهت میدم... بیا..ولی بازم بعم برخورده ...
وای دردم تازه شد🤣
خب پس خوب حالیش کردی
ولی یجورایی خوب شدا اکه بهت میگفت الان پدرشوهرت رو سر تو آوار بود🤣🤣🤣🤣
والا ما وقتی همه نشستیم خونشون به هیچکی حتی دخترش نمیگه فقط به من سفره بنداز چایی بیار و....اون جاری هام بچه ندارن میشینن بغل شوهرشون مث خر میخورن من با بچه کوچیک بهم میگه خیلی زورم میاد
ببین شوهرت چی میگه حالا ک اینجور حرف زده ولی اصلا ذوقت نشون نده فقط ب عنوان دعوتی برو
نه کلا پدر شوهرم اینطوری نیس آدم خوبی هست
ولی چون می‌دونه من دانشگاه و بیرون میرم می‌ره خونه دخترش راحتتره
عزیزم اینجور موقعها به شوخی و خنده بگو نوبتی هم باشه الان نوبت فلانیه من خونه مادرشوهرم فقط ظرف میشورم خاهرشوهرم باشه نمیذاره ظرف هم خودش میشوره
بچها جاریم و خاله و عمه شوهرم مجردی میخوان برن مشهدشوهرم به من گفت توهم برو رفته به مسئول کاروان که خالشه گفته فاطیما رو هم ببریداولش میخواستم برم اما خودم کنسل کردم بهشون گفتم نمیام.....بنظرتون بایدمیرفتم؟
اره دیگه ازبس خوبیم وخوبی زیاد بی احترامی و بی توجهی میاره
اگه شوهرت نمیخاد بره خوب هیچی.تو اصن حرفی نرن فقط یه کلام بگو عزیزم هرجور خودت صلاح میدونی و بزار خودش تصمیم بگیره لباسم مانتو شلوار یا کت و شلوار بپوش گفتن چرا لباس نداری و نپوشیدی بگو خوب شما دو روز مثلا قبل مراسم گفتید من از کجا لباس بیارم
ی کلاممممم خانواده شوهر خرررررررن خر
الکی حرص نخورین بخاطرشون
خوب دلیلی داشت کنسل کردی؟
پریودهستم گفتم اگه برم هم حرم که نمیتونم برم به جونم نمیچسبه هم بنظرم همچین جالب نبود با اینابرم به خصوص جاری
حالا اگ شوهر ادمم خر باشه اون حرص خوردن داره
من ک برادرشوهرم صدسال دیگه هم بخاد زن بگیره چ بگن چ نگن نمیرم اصلا تو عروسی هم مثل مهمون میشینم
من از عمد رفتم خرید کردم ک شوهرم نگه تو پول داری برو...دستم و خالی کردم ک نگه برو....
اخ اخ مادرشوهر من خیلی مهربونه ولی این کاراش دلم واقعا میشکنه من حتی به شوهرمم گفتم گفت عوض شدی باخانوادم گفتم احترام ببینم احترام میذارم مگه الان من باتو تغییر کردم نه
پریودهستم گفتم اگه برم هم حرم که نمیتونم برم به جونم نمیچسبه هم بنظرم همچین جالب نبود با اینابرم به خصوص جاری،بعدشم دوتابچه داره هی میندازه گردن من خوشم نمیاد
شوهرم از یه راه دیگه میفهمونم وبعد میره توجه میکنه ب رفتار اونا میبینه حق بامنه
حالا مادرشوهرمن از دوماه قبل میخاست بره کربلا هی به ما میگفت که مثلا هوای شوهرشو داشته باشیم پول هم به شوهرم گفتم بهش بده گفت نمیدم سومین باره داره میره کربلا چون سختم بود اصلا هم به پدرشوهرم زنگ نزدم شام بیاد خونه ما به شوهرم گفتم اونم اصلا حوصله باباشو نداره نزنگید. خاهرشوهرم میرفت خونه شون براش چند وعده درست میکرد
اگه دلت نمیخاد بری نرو زوری که نیس هرجا دلت نیس نرو خوب کردی
اره پریود بری این همه راه و زیارت نکنی حیفه
خیلی باحالی
بااجازه صاحب تایپیک ببخشیدعزیزم اینجاگفتم
🤣🤣
خواهش میکنم عزیزم
من فکر کردم صاحب تاپیک هستی بحثها قاطی شد 😁😁😁😁
من دختر عمم همین اتفاق تو افتاد براش بعدش چقد زنگ زدن نه خودش رفت نه گذاشت شوهرش بره هیچی هم بهشون نگفت ک چرا نگفتید گفت سرما خورده بودیم نتونستیم بیایم
شوهرم ناراحت میشه میگه چرا نمیری
منم خوشم نمیاد از جاریم بنده خداخوبه ها ولی نمیدونم چرا راحت نیستم باهاش
🙏🏻🌹🌹
😂
منم با یکی از جاریام اصلا خوش صحبت ندارم باهاش میبینه محلش نمیذاری باهات خوبه ی کم ک احترامش میذاری روو میدی باز خودش میگیره🤣منم دیگه کلا احترام زیاد نمیذارم مثل خودش رفتار میکنم
مردم چ ناکسن 🤐
وایی منم زیادمحلش نمیدم ولی یکم که صمیمی میشم وصحبت میکنم باهاش اون پررووو میشه اَخ اگه احترام بذارم و مثلاًجلوخودش ازش تعریف کنم خودش میگیره
دقیقا منم‌همینطوره واقعا بعضی وقتا به خودم‌میگم اینا انگیزشون چیه دلیل این کاراشون چیه واقعا عقده ای هستن اینجور ادما
واز وقتی ک مثل خودش رفتار میکنم ی کم رام شده وگفتم دیگه اون احترام نذارم بهش
چون واقعا بعضی ادما جنبه احترام و خاکی بودن ندارن
به خاطرهمین همیشه جوری رفتارمیکنم که اون اصلاًوجودنداره😂 محلش نمیدم،خونشونم نمیرم زیاد
آفرین واقعا رفتار مثبت همینه
عزیزم بایدبه یکی احترام بذاریم که بفهمه نه اینکه فکرکنه کسی شده
من روز اول ازدواجم تجربه خب نداشتم خواهر هم نداشتم یادم بده و مادرم ی زن ساکتیه حتی بچه کوچیکشون احترام میذاشتم تا بزرگش بعد ی کم بیشتر بلد شدم دیدم نه بچه کوچیکشونم میخوان انگلم بدن هرجور میخوان رفتار میکنن دیگه ی کم فهمیدم چطور رفتار کنم
والا یکی جاری های من اینقدر حرف میاره و می‌بره آدم می ترسه سلام هم بکنه باهاش
حرف های خودشم میزاره زیر زبون بقیه پخش میکنه
نه جاری های من سیاستمدارتر این حرفان خودشون با این چیزا بد نمیکنن ولی توو این کارا خودشون میخوان ببرن بالا ک ما خوبیم
مامان توچقدمامان منه نکنه توخواهرمی😂😂😂
وااای🤣🤣
ولی یکیشون خیلی سیاست داره به اندازه میاد و می‌ره و حتما باید دعوتشون کنه تا برن خونشون
وای دست من نمک ندارن
آخ اهو جان توهم مثل من خواهرنداری و مامادرت هم یه زن ساکت دقیقا مثل من......من۳تازن داداش دارم ازم بزرگترن اونا وقتی رفتارمادرشوهروجاریمو ازاول عقدمون دیدن یه جورایی بهم گفتن چجوری باشم اخه منکه تجربه ای نداشتم نمیدونستم مادرمم بنده خداهمیشه میگه ادم بایدخوب باشه نمیدونه و بهشم نگفتم که اینا چه ماری هستن
مثل جاری من
توجه کردی اونایی که هیچکاری نمیکنن و زیادرفت وامدندارن عزیزترن؟😕
اره دیگه خودمم همینطورم ولی الان توو این مورد خودم اصلاح کردم گفتم مگه من چیم ازاونا کمتره ازاونا باخانواده ترم خوشکلترم چرا خودم ی کار کنم ک چندتا ادم نفهم ارزشم بیارن پایین
فقط ساست داشته باشید هرکی هرجور رفتار کرد همونجور رفتار کن ولی احترام هم بذار
منم مادرشوهذم اربعین رفت کربلا با خواهراشوا وبرادرشوهر وجاری و....یکیشون ازمنو شوهرم خداحافظی نکردن بعداز۲۳روز برگشتن نه من نه شوهرم نرفتیم زیارت قبولی تمام اونام چیزی نگفتن
چیزی که عوض داره گله نداره
ک شوهرت هم راضی نگه داری مهم شوهرته ادم کثیف همه جا هست
واقعا این گروها ادم خیلی تجربه کسب میکنه من ک واقعا هیچی بلد نبودم خودم کوچیک میکردم فکر میکردم وظیفمه خاکی بودم خودم اصلا دختر خودشون میدونستم وبه عنوان یه عضو کوچیک داخلشون ولی این بحثا ادم‌چشمم بازترمیکنه واسه یکی مثل من ک کسی نداشتم راهنماییم کنه
نرو اصلا وقتی هم که گله کرد چرا نیومدی بگو از کجا میدونستم خبر نداشتم به همین سادگی
والان با هر بی احترامی ناراحت نمیشم میدونم چطور رفتار کنم ک خودمم اروم کنم و اونارو هم جاشون بنشونم
اره خیلی خوبه این گروه ها
اره ولی خدایی من با اینکه تو یک ساختمون هستیم ولی از اونا خیلی کمتر میرم و میام
دقیقاااا
وایی من سختمه تو یه ساختمون زندگی کنیم با مادرشوهرم
فاطمه خودت یه جوری مشغول کن برو مثلا کلاس یا خونه دوستات یا توخونه یه کارهنری انجام بده...
فکرش ازسرت میره
من خودم وقتی ازچیزی ناراحت باشم نقاشی میکشم اروم میشم کسی هم کارم نداره بهشون میگم کاردارم
قربون دهنت
ببین من مادرشوهر پدر شوهرم اگر یجا برن زنگ من بزنن زنگ اقام نزنن اقام اصن ن زنگشون میزنه ن میره بعدش دیدنشون میگه ب تو گفتن ب منکه نگفتن😁 تو هم اومد نرو دیدنش ب شوهدرت بگو با تو خداحافظی کرده از من ک نکرده شاید خوشش نمیاد برم دیدنش
پس تنها نیستم خاهرجون
واای دقيقا مادرشوهر منم دوتا دختراش مثل چی نشستن ولی هی به من دستور میده، اینقدررررر زورم میگیره ک نگو
تازه خواهرشوهر دومی چن سال از من کوچیکتره
با عرض پوزش از همه به نظرم این کینه و دعوای عروس و مادرشوهری خیلی قدیمی شده اونا که قدیمی هستن و درست نمیشن شما خوب رفتار کنید جای دوری نمیره خوبیش برمیگرده به زندگی خودتون خب خدافظی نکرده باشه عزیزم یه زیارت قبول گفتن که کاری نداره تازه تو یه ساختمون هستین
نکنه خودت مادرشوهری یا خاهرشوهر صاخب تاپیک🤣🤣🤣🤣 خداحافظی نکردن یه چیزه اینکه به پسرش تامید میکنه به زنت نگو یه جیز دیگه
بنظر منم نرو بعد که گفت چرا نیومدی واین حرفا بگو من نمیدونستم کسی هم بهم نگفت 😅
ینی واسه خواستگاری و بله برون و ... هی میخواستی از بندر پاشی بری تهران؟؟
حتی اگه منظوریم نداشته
لزومی نداره واسه یه خاستگاری اووووووون همه راه بری
واسه عقدم نرو بگو راه دوره بجاش عید دعوتشون کن
وایییی وقتی این چیزا رو می‌شنوم تازه میفهمم چقدر مادرشوهر من خوبه
تا دم درم بره میگ کجامیره وچی میخوره...چی میخره...
همه چیومیگ
من در این حد نمی‌خوام ولی درحدی که آدم حسابم نمیکنه ناراحتم
مادرشوهرت گلی است از گل های بهشت
عشقم ناراحت نباش
بعضی ازاخلاقای بدم داره
امامن نادیده میگیرم
مادرشوهر که به امید خدا میشم☺️ خواهر شوهرم میشم ولی در کل گفتم مثلا اگه مادر خودتون بگه فلان چیز رو به شوهرت نگو مادر بدی هست خب دوست نداره عروس بدونه اون برمیگرده به اینکه شوهر مرد خوبی باشه و به زنش بگه وگرنه مادرشوهر می‌تونه به بچه اش بگه نگو، قضیه خداحافظی هم وقتی یک نفر که اینقدر بهت نزدیکه بیشعوره کاریش نمیشه کرد و باهاش جنگید تو آدم خوبه باش

سوالات مشابه