Ooma
پرسش (1401/10/17):

ترسیدن کودک ۱ ساله

سلام خدمت پزشک محترم و خانومای عزیز
خانوما من همین الان یه مشکلی برام پیش اومد خیلی زیاد ذهنمو درگیر کرده
من دراز کشیده بودم ، دخترم پایین تخت ایستاده بود
دیدم صداش نمیاد نگاهش کردم دیدم یه گوله کوچیک مو های من که روی زمین بوده رو برداشته و توی دهنش کرده
من هیچی بهش نگفتم ولی همین که دید دارم نگاهش میکنم با یه حالت ترسیدن زیاد موها رو انداخت
دخترم میدونه که نباید از روی زمین چیزی بخوره یا چیزی توی دهنش بکنه
معمولا هم چیزی اگه توی دهنش بکنه قورت نمیده
اما نه من نه باباش تا به حال دعواش نکردیم که بخواد با این حالت بترسه ، خیلی خیلی ناراحتم برای این موضوع اصلا انتظار نداشتم بترسه ازم
حالا سوالم اینه که این موضوع طبیعیه ؟ بعدا درست میشه یا این ترس میمونه ؟ من تحت هیچ شرایطی نمیخوام دخترم ترسو باشه یا اینجوری ازم حساب ببره
تا به حال نشده برای موضوعی دعواش کنم که بخواد اینجوری بترسه

فاطمه از خداتم باشه ازت حساب ببره
مادرو پدر باید رفیق بچه باشن در عین حال ی مرزی هم بینشون باشه
مخصوصا بچه ک از مادر یکم حساب ببره ،اینجوری گوش ب حرف کن تره
رقیه آخه خیلی کوچیکه
اصلا من تا به حال دعواش نکردم که بخواد حساب ببره ازم
ن کاری ب دعوا نیس عزیزدلم
بچه رو اتفاقا نباید دعوا کردو کتک زد ،بچه باید با ی نگاه حساب کار بیاد دستش
زندایی شوهرم دوتا بچه داره تو مهمونیا ایقد این دوتا بچه اروم و دوس داشتنی ان حتی یبارم نزده اینارو
ولی تا اذیت کنن مادرشون کافیه فقط صداشون کنه یا نگاشون
سریع اون کار بدشونو قط میکنن
کلا خیلی زیاد میترسه جدیدا
اگه یهو صداش کنیم
اگه تو حال خودش باشه بوسش کنیم یا حتی قربون صدقه ش بریم یهو حالت هول شدن داره
خیلی کوچولوعه
واقعا نگرانشم
وقتی بچه هم به دنیا بیاد مجبورم وقتمو برای هر دو شون بذارم
من کلا خیلیم حساسم روش هیچوقت نشده جایی بذارمش تنها
مگه اینکه مامانم تنها باشه بذارمش پیشش اونم توی این ۱ سال شاید ۳ یا ۴ بار پیش اومده گذاشتم
بعد رابطه ش با مامانم خیلی خوبه
اصلا نمیدونم چرا اینجوری شد
فاطمه الینم اینطوره
یهو بدو بدو میاد سمتم میپره تو بغلم انگار بترسه از چیزی


منم فقط پیش مامانم میزارمش
کلا انگار یچیز غریزی هست
رقیه من خودم خیلی ترسو بودم
اصلا هم یادم نمیاد کسی منو ترسونده باشه
ولی اصلا و ابدا این ترسو بودن خوب نیست چون خودم تجربه دارم
من حمام میخواستم برم مامانم باید می‌نشست باهام حرف می‌زد در این حد
خیلی بده خیلی
اووه تو ک خیلی داغون بودی خواهرم😂من خالمم عین تو بود فاطمه مثلا خونه تنها بود میگف حس میکنم یکی همش پشت سرمه
الین مثلا تنها داره بازی میکنه من مشغول ظرف شستنم یهو مثلا صدای بلند ظرفی بشه میاد کنارم
یا تو سکوت یهو صداش کنیم جا میخوره
یه برادر شوهر نوجوون دارم یعنی کابوس منه اگه یه روز مجبور بشم بذارمش خونه مادرشوهرم
با اینکه میدونم همه جوره حواسشون بهش هست یا مطمئنم اتفاقی نمیوفته اما فکرشم منو آزار میده
از الان به همه گفتم شوهرم مامانم آبجیم حتی خود مادرشوهرم گفتم روزی که من میرم بیمارستان تا بیام خونه نازگل از خونه بیرون نمیره باید توی خونه خودم نگهش دارید
چون مادرشوهرم و کلا خانواده شوهرم این اخلاقو دارن که یهو بچه رو ببرن
تا حالا حریف من نشدن که بتونن ببرنش سر خود اجازه ندادم
ولی مطمئنم مامانم حرفی نمیزنه اگه بگن بده ببریم روش نمیشه بگه نبرید
سر همین میخوام بگم روز زایمان یا تنها برم یا مامانم بیاد پیشم آبجیم بمونه پیش نازگل ، باز آبجیم میتونه جلوشونو بگیره
از طرفی هم با آبجیم خیلی راحتم سر نازگلم اون اومد باهام
خیلی سردرگمم😥😥😥
پس طبیعی
برا چی مگه چطوره ؟
اصلا طور بدی نیستن
برادر شوهرمم ۸ سالش بود ما ازدواج کردیم
من خیلی حساسم
من حتی خونه مامانمم کسی باشه نازگل رو نمیذارم اونجا
با این چیزا که می‌شنوم از جامعه و اینور اونور
میگم اونم بالاخره یه بچه تازه بالغ شده س دختر بچه رو نباید پیشش بذارم
مادرشوهرمم طوریه ک مثلا میره به کاراش برسه میسپاره به برادرشوهرم
سر همین میگم زیادی حساسم و به هیچکس اعتماد صد درصدی ندارم در مورد نازگل
مشاور لازمم فکر کنم 🥲
الان ۱۴ سالشه
اهان متوجه شدم
ولی نترس قطعا مادرشوهرت تتهاش نمیزاره با اون
بعدم نازگل خیلی کوچیکه
درسته جامعه بدی شده و دائم درحال خبر بد شنیدنیم
ولی از تو فکرش در بیا بهش فکر نکن اصلا
تاحالا رفتار نابجایی دیدی ازش؟
آره
باور کن مغز خودم درد میگیره از فکر و خیال
نه اصلا
من خودم ذهنم سناریو می‌سازه
اگه رفتار بدی میدیدم که هیچی دیگه نمیذاشتم سایه نازگلم ببینه
به نظرم عادیه خوب بچس یهو.از جا در میاد میترسه
بعد یه نظرم زیادی حساسیت این ترس تو اینده بچه تعصیر منفی میزاره درسته ادم خوبه مراقب باشه حواسشو به بچش بده ولی خوب نباید انقد فکرتون منفی باشه
بچه ازت یاد میگیره فردا ادم گریز میشه چه اشکال داره ادم با عموش ارتباط داشته باشه بره بیاد برا خودت میگم و اینده بچت یکم شل تر بگیر نه که بچه رو بزاری به امان خدا ولی خوب انقدم محافظ کار بودن برا خودتون خوب نیس
بچه شما هنوز یه سالم نمیکنه هرچی بگید هرجور رفتار کنید همون روش میمونه باید بچتون جوری بار بیارید تو این مملکت گرگ باشه بتونه همه جا گلیم خودشو از اب بکشه بیرون نه که تو خونه حبس بشه تنها گذاشتن درست نیس ولی انقدم منفی فکر نیکنید تو اینده هم صد درصد نمیتونید بزارید بچتون اون طور که خودش میخاد استقلال داشته باشهو همیشه شما ترس داری. دلهره دارید
افرین فاطمه خیلی خوبه ک نمیزاری دخترت از جلو چشت دورشه احسنت بتو..مامانم همیشه اینو بما میگفت و میگه بچت مخصوصا دختر بچه از جلو چش مادرش نیم ساعتم نباید دورشه
دقیقا نمیتونم از خودم جداش کنم
و اینکه خودم میدونم بده ولی نمیتونم دست خودم نیست
الان میگی چه ایرادی داره بچه با عموش بره و بیاد
من دلم میلرزه بهش فکر میکنم
واقعا دست خودم نیست
همش حس منفی دارم 🙄
مارو هیچ وقت نمیزاشت پیش کسی یا خونه کسی حتی پیش مادر بزرگ و خاله ام ..میگفت هرجا من باشم شماهم باشین منطقش این بود
تا کوچیک باید مراقبش بود وقتی عاقل شد از دورو برش فهمید هیچ اشکالی نداره تنها بره بیاد و جایی بمونه
نسترن این موضوع در صورتی ک من خودم آدم مستقلی بودم و همه جا تنها میرفتم
دانشگاهم دور از خونه مون بود من تنها میرفتم همیشه
من الان حساسیتشو درک میکنم حق هم داره بچه کوچیکه هیچی حالیش نی خدای نکرده اتفاقی براش بیفته بزرگشه میگه من بچه بودم نمیدونستم تو مادرم بودی باید مراقبم میبودی
منم همیشع تنها کارامو میکردم سرکار میرفتم بخدا تو برو بیابون برا نقشه کشی و امار برداری دیگه۲۵سالم بود اون موقع😂
نمیدونم شاید در آینده درست بشم
شاید الان چون بچه س روش زیادی حساسم
😍😍😍ننه قربونش برم
یعنی اون کوچولوی شیطون ترسیدنم بلده😂😂
خوبه جوابتو نداد
اینو نمیگم ک بترسی اما ی تجربه و تلنگر ک بدردمون میخوره همسایع مامانم بچه دوسالشو میزاره پیش خاهرش بچه میره بیرون تو حیاط بازی اوناهم بنایی داشت میلگرد اینا و اهن زیاد بوده تو حیاط بچه میفته رو میلگردا ی میلگرد از الت بچه میره تا تو شکمش
اینکه ب بدبختی زنده نگهش داشتن و الان هنو ازدواج نکرده و بچه دارم نمیتونه بشه
بیشور یه جوری ترسید
انگار من از صبح تا شب دارم دعواش میکنم
همووون خوبه نخورد منو
طفلک 😥😥
صد درصد ک درست میشه ..همینکه خودت ببینی عاقل شده و مرافقب خودشه حساسیتت کم میشه
امیدوارم
عزیزم فکر کنم تو این سن طبیعی باشه خیلی خودت رو ناراحت نکن ، پسرم منم تو حال خودش باشه یهو صداش کنم میپره
خودمون مگه نبودیم ..بچه هامونم همین میشن ..من هیچ وقت ترسو نبودم
از تنها چیزی ک ترسیدم زایمان بود😂😂
ولی برعکس یه موجود تخسیه میاد وسایل رو جلو چشم من میکنه دهنش بعد میخنده فرار میکنه 😄
دختر منم همه چیزو تو دهنش میکنه بهش بگم د بیار میاره بیرون قورت نمیده چیزی رو
ولی این بار مثل آدمایی ک مچشونو در حال یه کار خرابی گرفته باشی شده بود
یادمه 🤣🤣
فاطمه جون خودت بهتر از هرکس میدونی و خیر بچتو میخای ولی من چیزی رو که حس کردم بهت گفتم وگرنه هرکس خودش برا تربیت بچش تصمیم میگیرع
ممنون عزیزم ❤️
عزیزم این به نظرم نشونه اینه که داره متوجه میشه کاری که میکنه خوب نیست و تو دوست نداری، دخترت زود عاقل میشه باور کن
من خودمم بجز مامانم بچمو دست هیچکس نمدم ولی جوری رفتار نمیکنم که بچه حساس شه
من خودمو میگم بابام دقیقا مث شما حساس بود من هیچوقت یاد ندارم تنها جایی رفته بوده باشم بابام دقیقا مث شما نشون میداد نگرانیشو ماهم میترسیدبمو نمیرفتیم جایی من تا قبل ازدواج کنم حتی تا سرکوچه تنها نرفتم چون میترسیدم اعتماد به نفس تنها بیرون نداشتم ولی وقتی ازدواج کردم شوهرم کاری نداشت میگفت دیگه زنی دست خودت الان میفهمم حساسیت خوبه تو خفا باشه و تو خفا مدریت شه نه که گفته بشه تا بچه هم بفهمه و استرس گرفته بشه
البته من اصلا نمیگم بچه رو ادم بده دست همه هرکی هرطرف رفت بچه رو بکشونه با خودش اصلاااا بچه فقط با پدرمادر باید بره و بیاد هرچیزی اندازه
نه نسترن جون همه مادرا اینطور حساسنو بچه رو دست هیچکس نمیدن من میگم این حسا منفی رو از خودش دور کنه نه که بچش بده به همه این ترسو از خودش دور کنه که به بچه انتقال نده بچه تو بزرگسالیش اون ترسو حس نکنه همین مثلا فردا بخاد بره بیرون با دوستاش بازی کنه وقتی یکم بزرگ تر شد ممکنه فاطمه مدام نگران باشه خوب خودشو بچه استرسی میشن من از این جهت میگم
امیدوارم
درسته
دقیقا نگار جان حرف خیلی خیلی قشنگی زدی من خودم تا حالا بچه م تنهایی جایی نزاشتم همش خودم پیشش هستم ولی اصلا اینجور افکار تو ذهنم نمیارم کع مثلا کسی بخاد بچم اذیت کنه و چیزای دیگه، من بابام خیلی ازادمون گذاشت خیلی اصلا اینطوریم خوب نیست ی وقتا بچه نیاز به مراقبت و توجه داره حالا لز طرفی عموم خیلی خیلی بچه هاشو بسته و محدود کرد که اینم اصلا خوب نیست الان دختر عموهام خودشون بچه دارن ولی آدم بسیار ترسو و بی اعتماد بنفس هستن شدیدا ،حالا منو خواهرام ترسو اصلا نیستیم اعتماد بنفس هم خوبه داریم ولی ی بدی داریم احساس کمبود محبت داریم ی وقت میگیم مثلا اینگار خانوادم بابد میکر د و نکرد ، ولی خلاصه حرفم اینه نه باید بچه خیلی خیلی آزاد گذاشت نه خیلی خیلی بسته همیشه حد تعادل بهترین چیزه
سلام به روی ماهتون مامان جان
نگران نباشید در این سن چنین واکنش هایی طبیعی است و چون دلبندتان از اشتباه خود آگاه بوده با دیدن شما ترسیده، این ترس از روی وحشت از شما نیست با آگاهی نسبت به اشتباه رخ داده و اتفاق بدی هم نیست، همیشه مثل حالا با ملایمت اشتباهات را یادآور شوید و دعوا نکنید، بابت ترسو بودن در آینده هم استرس نداشته باشید در سن مناسب با بال و پر دادن به دلبندتان می‌توانید او را دختری مستقل و قوی با. بیاورید🌹
ممنونم خانوم دکتر مهربون ❤️
خواهش میکنم مامان گل دوست داشتنی ❤️❤️
stk: |~|11|~|172_col