Ooma
پرسش (1401/10/02):

تمرین سکوت کردن در جمع

بچه ها چطوری میشه آدم کم حرف بزنه مخصوصا تو خانواده شوهر احساس میکنم دیگه زیادی صمیمی شدیم باهم و اینو دوست ندارم
قبول دارین کم حرف زدن باکلاس تره؟

🤣🤣🤣🤣عاشقتم با سوالت
از اول عروسشون شدی باید صمیمی نمیشدی
دیگه تموم شد رفت 🤣
😉😉😉😉
از این به بعد سعی کن شنونده باشی تا ازت سوال نپرسیدن حرف نزن
در همون حدی جواب بده که سوال میپرسن دیگه توضیح نده
اخه فامیلم هستیم از اولش همینطوری بودیم ولی احساس میکنم من دیگه اختیارمو از دست دادم
من الان ۵ساله عروسشونم ۹۰درصد مراسم شنونده و تایید کننده حرفا خودشون
اگه بتونم زبون به دهن بگیرم
سلام منم دقیقا همین مشکلو دارم
اگه آدم های خوبی هستن مشکلی نیست حرف بزن چه ایرادی داره صمیمی بشی ولی حس می‌کنی ممکنه صمیمیت کار دستت بده سریع کم کن دور شو
مثلامیگم این بار جمع شدیم خیلی حرف نزنم ولی نمیتونم😬
تمرین کن ، سلام خوبی چطوری ؟ بگو سلام مرسی ممنون شما خوبید ؟ دیگه سوال نپرس نشین کل هفته ات رو براشون تعریف کنی
من اصلا حرف نمی‌زنم توو جمع فامیل شوهرم اصلا مگه طرف بهم انرژی مثبت بده و گرنه بین فامیل های پدریش میرم سلام خدافظ همین
والا من خیلی ارومم و سکوت سکوت ..برداشتن گفتن اهل حرف زدنو معاشرت نیست مث کرو لالا میشینه هیچی نمیگه 😐😐😐
اره طفکا ادمای خوبین ولی من زیادی دارم شیطونی میکنم به نظر خودم
منم آرومم کلا مجرد هم بودم حرف نمیزدم زیاد خیلی کم با آدم های انگشت شمار حرف میزنم صمیمی میشم همیشه بهم میگن از آدم به دور
من توام یا تو منی
نه زیاد دور باش یخ کنی نه زیاد نزدیک باش بسوزونی در حد و اندازه باش
اینم بگم من اصلا نظری اینا درمورد کاراشون نمیدم ها فقط شوخی وشیطنت دارم
😎😎😎😎 بخدا ، وقتی یکی بهم انرژی نده دوست ندارم هم کلام بشم باهاش ولی امان با یکی صمیمی بشم ولش نمیکنم
من همه جوره بودم خوب بودم همه جور ولی بازم نفعی نداشتم قیچی شد همه چی خداروشکر با خانواده شوهر قط ارتباطم
اذیتت کردن دیگه😔😔😔😔
اره زیاد واردشون میشی دلشون رو میزنی ازشون هم دور میشی باز یه داستان دیگه دارن هرکاری کنی کلا یه چیزی میگن منم ترجیح دادم حذفشون کنم
مهم ارامش خودته
بیا باهم تمرین کنیم
چطوری بین این رفتار باید پیدا کرد
منم نمی تونم کم حرف بزنم😑😑😑یکبار به شوهرم گفتم دیگه نمی خوام حرف بزنم کلا ۵ دقیقه تونستم دوام بیارم😑😑😑😑
اشکال نداره، اگه مسائل خوانوادگی رو بیان نکنی
منم مثل توام 😂😂 خونواده شوهرم همش ساکتن و من حرف میزنم 🤣 اخه فک کن منم ساکت باشم دیگه حوصلمون سر میره دور هم. هر کار کردم نتونستم عوض بشم
🤣🤣🤣🤣
چقده شبیه من هستی🙁🙁
به منم میگن خودشو میگیره با ما قاطی نمیشه حرف نمیزنه و...
دقیقا منم🤪🤪🤪🤪🤪
جدیدا داره از دستم در میره که اذیت شدم
ولی خو حرفم نمیاد🙁
میام فکر میکنم میگم مثلا چی بگم؟؟🙁
بگم ناهار رفتیم فلان جا؟رفتم فلان جا تفریح؟یا از بدی ها بگم؟؟در هر حالت به اونا ربطی نداره!
کاش منم به اینا فکر کنم
بعد میام حرفای دیه بزنم
فکر میکنم میبینم فردا قراره همونو بزنن تو سر من و ازش سو استفاده کنن چرا بگم؟؟؟
آفرین بهت
دقیقا
بعد ته تهش میگم خو الان من اصلا هر چی بگم..
طرفم خوشش نمیاد ک
مادر شوهر پدر شوهر من نزدیک ۶۰ سالشون هست چرا باید حرفای من براشون مهم باشه مثلا؟؟؟؟
منم اول خیلی حرف میزدم الان چند وقته زیاد حرف نمی‌زنم
پررو میشن
والا منم با هرکسی همکلام نمیشم بستگی به آدمش داره
اوایل زیاد حرف نمیزدم و تو هرمسیله ای نظر نمیدادم
گفتن خودش خیلی می‌گیره
بعدش که باهاشون صمیمی شدم داستان‌ها شد
کلا باید در حد توسط باهاشون باشی
الانم که کلا کاتیم
به من میگن ۶ ساله عروس داریم یکبار به ما زنگ نزده ببینه مردیم یا زنده ایم!!
خو من با یه آدم ۶۰ ساله چه حرفی میتونم داشته باشم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
همه اینا به کنار
به ذات طرف بر میگرده
یکی درون‌گرا هست
یکی برون‌گرا
و منم خوشبختانه یا بدبختانه درون‌گرا هستم
کلا این خونواده شوهر نمیدونم چند چندن؟؟
هرجوری که باهاشون رفتار کنی یچیزی ازش درمیارن
الان از وقتی باردار شدم به زور زنگ میزنم بهشون
سلام علیک حرفم تموم شد سکوت میکنم بعد خدافظ🙁🙁🙁
خونواده شوهر من همه چیزو به خودشون میگیرن و زود بهشون بر میخوره
آدم انقد باید حرفش تو دهنش بچرخونه که یه موقع چیزی نگه که ناراحت بشن
پووووف مث برا من🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
قبل حرفام آنقدر فکر میکنم ک کلا همون فاز حرفیدن هم میپره🙁🙁
من انقد با مادرشوهرم صمیمی بودم که باهم استخر و پیاده روی میرفتیم حتی کلی باهم درددل میکردیم
یه موضوعی پیش اومد
با خودم گفتم چقد اشتباه کردم
کلا باید ازشون دوری کنی
من خونشون برم بیشتر خودمو سرگرم میکنم
مثلا میرم آشپزخونه ظرفای شام و جدا میزارم جمع میکنم
یا میرم چای میریزم
یا میوه میشورم
کلا کم میشینم پیششون
نشستنی هم سعی میکنم با بچه های جاریم یا بچه خواهر شوهرم سرمو گرم کنم
بازم اگه نشد اونا سوالی پرسیدن جواب میدم🙁🙁
دوری و دوستی👌👌
هر چی نزدیک تر باشیم بیشتر تو زندگیمون و کارامون دخالت میکنن
البته اگه بشه و دور موند
منکه بدبختی تو یه ساختمونم
ولی خدایی اصلا اهل دخالت و کنکاش نیستن
باز خوبه👌👌بعضیا پتیاره هستن
من مادرشوهرم خیلی هوامو داره
برعکس دوتا خواهرشوهر اوعجوبم
بظاهر خیلی باهات گرم و صمیمی هستن
ولی خوب به دقت گوش میدن بعدش یچیزی درمیارن میگن
مخصوصا بزرگه
اینا تو سرم نمیزننا من حس بدی دارم
بنظر من نه کم حرفی خوبه ن پر حرفی
اگه کم حرف بزنی هم میگن خودشو میگیره یا اجتماعی نیست و..
خوب چجوری الان من اینجوری باشم مشکلم همین دیگه
موافقم
از اول پر حرف بودی ی دفه حرف نزنی میگن چش شده
چرا اینجوری می‌کنه حرف نمیزنه 😂😂😂😂😂😂
خب مگه با همه شون زیاد حرف میزنی؟

من مثلا با خواهر شوهرم چون همسنیم و گوش شیطون کر رابطمون خوبه زیاد حرف میزنم

اما خب مادر شوهرم دیگه سنی ازش گذشته حرفی ندارم باهاش
چی بشه سوالی بپرسه یا بحثی پیش بیاد ک من چیزی بگم
راست میگی
بعد چی میگی بهشون خو😂😂
حرف زدن بد نیستا
فقط نباید راجب مسائل خصوصی زندگیتون حرف بزنی
یا راجب چیزی نظر بدی ک ازت نپرسیدن
و اینکه دقت کنی حرفی نزنی ک باعث سوتفاهم بشه
مشکلم همین دیگه جدیدا انگار نمیفهمم چی میگم از همه چی حرف میزنم فکر میکنم اینجوری دارم صمیمیت ایجاد میکنم
البته اینکه تو شهر غریب فقط اونارو دارم شاید باعثش هست
تو چقد با خانواده شوهرت خوبی
از خواسته خودم میگذرم دیگه نمیتونم مخالفت کنم میترسم ازم ناراحت بشن
از همه چی حرف بزنی باعث صمیمیت شاید بشه
اما باعث میشه ی راهی برا دخالت کردنشونم باز بشه


کم حرف نشو ک بقول دوستمون بگن چش شده ک حرف نمیزنه
فقط قبل اینکه چ چیزی بگی حتما دربارش فک کن
سریع هر حرفی ک ب ذهنت میادو ب زبونت نیار

چند بار تمرین کنی عادتت میشه
من با هر کسی مثل خودش برخورد میکنم
اگه خوبم برا اینه ک برخورد بدی ازشون ندیدم

البته نمیگم 20 هستن

اما هیچوقت تو زندگیم دخالت نکردن و برامون بد نخواستن
ممنون عزیزم از راه کارت خیلی بهش نیاز داشتم
من از اول باهاشون صمیمی شدم و شوخی میکردم دقیقا عین خانواده خودم حتی بیشتر احترامشون نگه میداشتم ولی دیدم نه اصلا لایق احترام نبودم حتی از حرفای معمولی من برای خودشون داستان درست کردن هردفعه شوهرم میگفت تو این چیزارو گفتی میگفتم نه حالا بگو هر حرفی حتی سلام منو به منظور گرفتن دیگه کم کم حتی میرفتم خونشون یا میومدم خونم کمتر حرف میزدم مگه اینکه سوالی ازم بپرسن حتی وقتایی که میومدن خونمون در حد پذیرایی سلام علیک الانم کلا رابطم باهاشون قطع البته اونا خیلی بیشعور تر از این حرفان
نمیتونمم به کسی بگم مشکلمو
فدات😘
سلام خوبین منم همین مشکلودارم تازه بامادرشوهرم اینا یه دربینمونه هرروز اونجام شوهرمم میگه نرو ولی نمیتونم چقدازیتم میشم ولی تنهام چیکارکنم که این عادتمو ترک کنم همش چوبشومیخورم ولی بازم میرم
خداروشکر قط ارتباط شدیم هم من هم تو زندگی چیزای مهم تری داره حیفه بخاطر این آدم ها وقتمون تلف بشه
عین من
خود منی،منم هی میخام کم صحبت کنم نمیشه انگار مجبورم هرجا میرم کلی حرف بزنم واقعا کمتر حرف زدن خیلی خوبه خییلی، آدم کمترم سوتی میده خخخ
من حالا من جاریم و برادر شوهرام هم خوبن و حرف میزنن ولی اشتباه من اینو مثل اونا خودمو دست بالا نمیگیرم یا سوتی زیاد میدم خخخخ سریع هم خیلی حرف میزنم
اره واقعا
منم واقعا همینم
قبلا جاریهام خوب بودن الان خیلی کلاس میزارن برای من این داره من و عذاب میده
البته جاریم اینطور نیست مَنَم بزنه ولی در کل اصلا سوتی نمیده و حرفاش بجا میزنه برعکس من که یوقتا نمیدونم کی و کجا حرف بزنم، حالا شوهرم خیلی کم حرفه و بجا حرف میزنه
جاریای من خیلی با سیاست هستن ساده خنگشون منم
یکی یه راه کار بده عملی کنیمش
نازییییییی
منم
اره واقعا
به نظر خودت دوست داری چیکار کنی ؟؟ تو بگو شاید خوب بود
ببین دوست دارم به جا حرف بزنم اینهمه شوخی نکنم ولی خود گیرم نباشم خانوم وار باشم
بتونم به موقع نظرمو به جا بگم
من که میگم در حدی حرف بزن که ازت میپرسن و مشورت میگیرن اگه دارن با خودشون درباره رنگ مبل حرف میزنن تو چیزی نگو ازت نظر خواستن حرف بزن
سعی کن از ۲ باری که تو سمت اونا میری بذاری ۵ بار اونا سمتت بیان
ممنون ازت سمانه جون که وقت گذاشتی برام😘😘😘
خواهش
حتما به کار میگیرم راه کاراتو
ولی بدون دنیایی باهات صمیمی باشن تو فقط یه عروسی همین
دقیقا
راه و اشتباه رفتم صمیمیت زیادی هم خوب نیست حتی اگه اذیتم نکن ولی هیچ کقت جدی نمیگیرن منو
وقت
زیاد صمیمی بشی یهو دخالت کنن نمیتونی چیزی بگی ، نه خانواده شوهر پدر مادر میشن نه عروس دختر
ببین همسرت چجوری رفتار می‌کنه پدر مادر تو ، تو یکمی مرموز تر شو ، بذار بخوان کشفت کنن ، بذار ندونن توو سرت چی میگذره
دارین این اتفاقا کم کم میوفته اصلا لال میشم نمیتونم دیگه مخالفت کنم باهاشون چون خودم بهشون رو دادم
بیا دوستم شو دعوام کن نکنم از این کارا
شوهرم همش میگه خوب چرا فلان کارو دوست نداشتی ولی انجام دادی میگم روم نشد بگم نه
همین دیگه ، اصلا برات مهم نباشه ازت ناراحت میشن هر جور صلاح زندگیت میبینی رفتار کن
عزیزم چیا میگی؟ چرا من هیج حرفی باهاشون ندارم 🤦🏻‍♀️
دست رو دلم نزار که اختیار زبونم از دستم رفته از دختر خاله بگیر تا همسایه
اصلا اینجوری نبود فکر کنم تنهایی فشار اورده خواستم مثلا با این کار برا خودم دوست بشم باهاشون
کاش بتونم سمانه
میتونی تازه اولشه خونشون میری یا خونت میان خودتو سرگرم کن تا میبینی داره به حرف کشیده میشه از جمعشون دور شو
میان خونت سریع برو ظرف بشور نمی‌دونم یه کاری رو بذار اونا هستن انجام بدی ، خونشون هم میری باز یه چیزی توو گوشیت بریز خودتو سرگرم کن

حرفی زدن چرا کم حرف شدی یه چیزی بهانه کن سرم درد می‌کنه نمی‌دونم دلم درد می‌کنه ، نه قیافه بگیر نه بخند زیاد
سعی کن زیاد هم رفت و آمد نکنی ، بذار دل تنگت بشن بخوان تورو ببینن ، زیاد تماس تلفنی نداشته باش بگو سرم شلوغه کار دارم بچه اذیت می‌کنه ، کم کم شروع کنی میتونی
من با خانواده همسرم قاطی شدم و همه کار براشون کردم ، بد ضربه خوردم
وای منم همینم نمیتونم جلو خودمو بگیرم .من یه شهر دیگه زندگی میکنم .وقتی بخوام بریم شهر خودمون ۱ هفته تمرین میکنم میری اونجا تو جمع لازم نیست حتی اگه چیزی میدونی جواب بدی .یا کاری بود سریع بپری انجام بدی .ولی میرم اونجا دقیقا برعکس میشه توی همه بحثا شرکت دارم همه کارام انجام میدم .بعد برمیگردم میشینم غصه می خورم چرا اینکارو کردم .
داری منو توصیف میکنی قشنگ
مراقب باشید در هر صورت
من قبلا پیام میدادم یازنگ میزدم یا زیاد خونشون میرفتم از تابستون یه رفتارهایی دیدم ازشون الان اونا رو کم کردم بتونم تو جمع حرف هم نزنم خوب میشه
خدا نکنه از من بپرسن فلان چیز چی شد مگه دیگه تموم میکنم فقط هم با خانواده شوهرم اینطوریم
خخخخخ منم
وای منم از صغیر وکبیر میگم .ما میریم شهر خودمون هم خونه پدرم هم خونه پدر شوهرم گوسفند قربونی میکنن.من تو خونه پدر شوهر مسؤل میشم همه گوشتارو تکه میکنم بسته بندی میکنم میرم خونه خودمون پیش مامانم دست به سیاه و سفید نمیزنم .مامانم آرزوشه من باهاش حرف بزنم
خیلی جلو خودمو بگیرم یکی دوساعت اوله

سوالات مشابه