830
1396/07/12
باعرض سلام و خسته نباشيد خدمت دكتر عزيز
من از نظر سلامتي خدارو شكر سالم هستم بچه هم همينطور ولي يه چيزي اشك من رو در اورده و منو داره داغون ميكنه كه پدر بچم ني ني رو دوست نداره فقط چون دختره ولي خيلي دلش پسر ميخواست و حتي حاظر نشد به خانوادش بگه كه دختر من گفتم كه بهشون كه خيلي تبريك سردي گفتن و خواهرشم اصلا هيچي نگفت و من خيلييي احساس تنهايي بد بختي ميكنم و پدرم من رو از بچي دوست نداشت من همين موضوع ترس من شده كه بچم هم باباش دوسش نداره اصلا به تكون خوردنش به هيچيش توجهي نداره نسبت به خودمم سرد شده و حتي اينو هم خوب ميدونه كه جنسيت دست مرد هست نه زن وتا قبل از اين كه بفهميم چيه همه كاري ميكرد خونه داري خريد هر چيزي كه دلم ميخواست ولي الان هر چيزيزو چنديننننن بار بايد بگم كه ١ شو برام بگيره ميگه خورده تو ذوقم من پسر ميخواستم پسره كه اسم منو زنده نگه ميداره انگاره ١٠٠ سال پيش فكر ميكنه من دارم داغون ميشم و گريه هام وو بچم تعصير ميزاره نميتونم جلو گريم رو هم بگيرم تروخدا يه راحل بهم بگين كه يكم بيشتر دوسش داشته باشه
عكس سونو بهش نشون ميدم ميگم نگاه چقدر شبيه خودته لب هاش پيشونيش گونش و واقعا هم هست ولي ميگه كجاش رو من رفته نرفته كه كووو
اينا واقعا برام درد اوره واقعا برا خودم متاسفم كه اينو ميگم ولي منو هم داره بش سرد ميكنه ميگم كاش دختر نبودي مامان😔يا كاش ميفتادي ...
ولي بعدش ميگم خدارو شكر كه دارمت مامان خودم مراقبتم
بهم كمك كنيد دارم نابود ميشم
نميخوام پيامم رو كسي بخونه لطفا تو صفحتون نزاريد خجالت ميكشم از اين همه ...
ممنونم منتظر جوابتون هستم
