بچه ها بیاین بهم بگین من کجا دارم اشتباه میکنم

بچه ها تو رو خدا دارم دیوانه میشم نمیدونم مقصر کیه و چیه
تو رو خدا بخونید راهنمایی ام کنید بچه ها مجبورم از بعد زایمانم بگم اینجا من بچه اولی را با شرایط بسیار بدی از دست دادم بعد از اون دچار پانیو عصبی شدم شش ماه بعد دخترمو باردار شدم همش بارداری ام پرخطر بود اول هماتوم بعدکرونا بسیارند بعدمشکل قلبی جنین بعد دیابت بارداری بعد بیمارستان بارداری پرخطر بعد سزارین اورژانسی آخرسر دیاستاز شکمی و الرزی الینا
تنها بعد از به دنیا اومدن الینا تنها چیزی که منو آروم میکرد شیردادن بهش بود مادرهنسرم روش خیلی نفوذ داره همونموقع خواهرشوهر م با مادرش زیر گوش همسرم زمزمه میکردن شیربده نمیتونه کارخونه کنه ازاونطرف تمام این مدت را همسرم پخت و پز میکرد چون بارداری پرخطر داشتم عملا از کارافتاده شده بودم یعنی کارهام به دوش مادرم و همسرم بود احساس خطر کرده بود من و گداشت تحت فشار به بچم شیرخشک داد الینا سابقه الرزی داشت با خوردن اون شیرها الرزیش عود کرد و من مجبور شدم برم تو رزیم وحشتناک اصلا نمیتونم هنسرمو ببخشم یه لحطه که به خاطر حرف مادرو خواهرش چه بلایی سراچه آورد خیلی من و تحت فشار گداشت که به بچه شیرندم اونم بچه ایی که له له میزد واسه سینه مادر نمی‌تونید تصور کنید بچه عاشق شیرخوردن بود اینم هنش بامن دعوا داشت سرشیردادن بهش دیگه اخرسرمجبور شدم بنا به دلایلی شیرخشکیش کنم اما این وسط الینا هن من هردو ادیت شدیم چه گریه ها اون نکرد چه بدبختی من نکشیدم الان همسرم نمیتونم ببخشم این اولین باری نیست که واسه حرف اونها من و عداب داده بلکه بچه هم عداب داده به خدا هروقت بچم با عداب شیرخشک میخوره من دارم ازبین میرم 😔چیکار کنم چه جوری میتونم فراموش کنم اصلا من حق دارم به نظرتون یا نه ت. رو خدا مسخرم نکنید فقط همش عداب وجدان دارم😭