Ooma
پرسش (1401/01/22):

مادرهای شاغل شما هم مثل من ناراحتید از وقت کم آوردن و بچه داری و...

همه چیز خوب بود، (خوب که نه، سخت ولی قابل تحمل بود) تا زمانی که کلاسها شد حضوری... دستام که مشکل داره، کسی رو پیدا نکردم برای بچه. مادرم هم بیمار و پیر. بنده خدا میاد پیشم ولی کار چندانی نمیتونه بکنه، اگر نبود که دیگه هیچی. یعنی بعد از این زایمانم به قدری احساس ناتوانی میکنم که حد نداره، تا سه ماه لگن درد نمیذاشت بشینم، بعد دستم بی حرکت شد، جون به تنم نیست انگار، کار خونه، غذاخور شدن بچه، شیرنخوردنش، آب دهن ریختنش که باید دایم پیشبند بشورم و پیشبند هم زیر گلوش رو اذیت کرده😭 همسرم بنده خدا کلی کمک هست تا جایی که بتونه ولی خب اونم شاغله صبح ساعت ۴میره عصر میاد، عملاً خودمم و خودم...
مامانای شاغل، شما چکار میکنید؟🥺
من یهو امروز عصبانی شدم، تند تند داشتم غذا به بچه میدادم بره، دست و پا میزنه، قاشق رو محکم کشید کرد تو حلقش و بالا آورد😭😭😭 خیلی غصه خوردم. لعنت به من و دغدغه های کاریم. لعنت به من که هیچوقت از کارم و درسم دست نکشیدم به خاطر بچه هام.
کسی مثل من هست؟
یا بخاطر بچه داری می‌گذرید از کار و تحصیل و پیشرفت خودتون؟

ی آزمون مهم دارم، میخوام براش مطالعه کنم، جدی دارم میگردم کسی بیاد بهم کمک کنه، چند ساعت مطالعه کنم جایی نمیرم خودمم خونه هستم، ولی الان یهو حس کردم به جهنم رها کنم همه چیزو....
نظرتون چیه؟
میدونید من امسال وارد ۳۷ میشم.
تا ۴۰ سالگی بیشتر فرصت جذب ندارم. برای همین خیلی شرایطم پیچیده شده
عزیزم ما مادرای غیر شاغلم همینیم😐
نشستم به گریه ها🥺خل شدم سمیرا
نسیم من ازبس ادم ندیدم،منزوی شدم،منی که هرشب نسیم هرشب بیرون بودم،سخته ولی چاره چیه،خودت دیگه از تک تک استرسام خبر داری،نمیزاره لذتیم ببرم
ی پشت پا بزنم به اینهمه زحمت و بدو بدو...
با تمام سختی هایی که داری تو یه مادر نمونه هستی،حیفه از کارو درست بگذی،بنظرم سختیه بچت همین یکی دوساله بعدش بزرگ میشن خیلی از کاراشون کمتر میشه،اصن میتونی بزاری مهد ولی از کارت نگذر،اینو منی ک نشستم تو خونه ۲۴ ساعت پیش بچمم میگم حالت پوچی دارم همش دلم میخاد یه کاری بکنم،باور میشه دوهفته اس از در خونه پامو بیرون نذاشتم و رنگ بیرون ندیدم...
گریه کن برا چندساعت اروم میشی واقعا
الهی بگردم
منم ۳ ماه دیگه مثل خودتم ،مرخصی زایمانم تموم بشه مجبورم برم سرکار ، هیچ برنامه ای هم براش ندارم و کسی هم نیست از بچه م نگهداری کنه 😔با این پیامت منم استرس گرفتم
مامان رادمهر، سر اولی هم بچه رو گذاشتم مهد ولی بعد از یک سال و نیم.
این کوچیکه
موندم بخدا
اون موقع جوون بودم الان بدنم جوابم کرده😑
سمیرا منم همینم هرروز بیرون بودم الان آخرهفته ها شاید نبم ساعت برم بیرون ک اونم جدیدا نمیرم ،باور کن هرچقدرم تو خونه کار کنم بازم کار عقب مونده هست باور کن دیگ دلم نمیخاد برم بیرون کسیو ببینم
اگر فرهنگی باشید، می‌خورید به تابستون. از این ستون به اون ستون فرجه
من بدبخت، رسمی هم نیستم!
نسیم من زخمم بهم میزنن،میگن ناله کرده نداره بچه ایه که همه دارن،درسته بچه داری سخته برا همه،ولی بچه ی نارس بزرگ کردنش مکافاته،استرسش،من گاها نه شام میخورم نه ناهار،استرس بزرگ شدنش،کاراش،دیوانم کرده بعد اینجوری بی منتم میکنن ادما
خب اینم سختیش همین یه ساله عزیزم یکم دیگه صبوری کن،برای بعدهای خودت خوبه الان اگ کم بیاری دو سه سال دیگ از خونه نشینی افسرده نیشی خدای نکرده
تحمل کنین ۱ سالگی ب بعد اوضاع خیلی خوب میشه
درک میکنم اصلا قابل تصور نیست تلاش و زحمت تو
بعد از یک‌سالگی راه میفتن شرایط نگهداری برای مادرم سخت تر هم میشه
هر چیز خطرناک رو برداری از دستو پا چیزی نمیشه
نسیم دوباره غیرحضوری میشه ازمن گفتن غصه نخور
بچه ها چرا یاسین چیزی دستش نمیگیره؟😔یه چیزی هم میدم پستش شل میگیره ول میکنه
مهشید😔 امیدوارم
میگیره عجله نکن، ماه بعد
واه خوهنوزوده علیسان الان تازه خوب یک چیزمیگیره قبلش سل وول میگرف هنوز زوده
من مطمعنم
باید ی آدم معتمد پیدا کنم که نیست! مادرم نمیتونه بنده خدا
ما ک شاغل نیستیم دائم درحال دویدن هستیم با پختن غذا و تمیزکردن خونه و بچه داری و...
ولی از نظر منم نزار اینهمه زحمتت بی نتیجه بمونه خود من ارزومه بیرون کار کنم و شاغل باشم اما خب شرایطشو ندارم
ببین به خاطر بچه از کار و تحصیلت نگذر.
چون بعدها میخوای هی بهش بگی (یا اصن تو ذهنت به خودت بگی) که من به خاطر تو از فلان چیزم گذشتم
و این خیلی بدتره
بچه چند وقت دیگه بزرگ میشه از آب و گل درمیاد
کار خونه متاسفانه نه تمومی داره ن به چشم میاد بخاطر اینا نزن از کارت سخت هست اما بعدا لذتشو میبری
من که عوضیا گفتن سر ۶ ماه برگرد
باز ۹ ماه خیلی بهتر بود.
همه همینیم
اگه شرایط مالیت خوبه پرستار بگیر و دوربین تو خونه بزار
عجله نکن
به وقتش همه کاری میکنه
خیلی بچه ی نارس سخته
بچه ی رسیده هم سخته بزرگ کردنش خواهر ، چه برسه به شما
نرگس جان.براذمن صد برابر بدتر شداوضاع از یکسالگیش.چی میگی خواهر
عزیزم من ادمیم ک از ۲۰ سالگی شاغل بودم الان ۳۰ سالمه بخاطر بارداری شغلمو گذاشتم کنار نشستم یه گوشه ولی با همه ی سختیا میخام دخترم ک دوماهش شد کارمو شروع کنم چون حس پوچی دارم حس بی مصرفی نمیدونم دلیلش ده سال کاره یا چی فقط میدونم اگر بذارم کنار چندسال دیگه یه ادم منزوی میشم
من به هوای کرونا و مجازی بودن مرخصی زایمان نگرفتم الانم ک حضوری شدع مکافاتیه
عزیزم یه اشنا داریم ما بچش ۲۸ هفته با وزن ۸۵۰ دنیا اومد ببین الان باید ببینیش یک شیطونی یک زبونی داره یک کارایی میکنههه بهش میگم انقد اذیت نکن میگ من یه پسرم باید زمین زیر پام بلرزه🤣🤣🤣
هر زمان از بچه ها ی مشکلات و اذیتایی دارن اما اذیتای یکسال ب بعدشون خیلی بهتر از نوزادی هست
نوزادی فقط شیر میخورن. و یه دلدرده و خواب،
یکسال به بعد فقط گریه و جیغ و شلوغ کاریه😭
دختر تو حتما آرومه
خیلی ارومه🤣 دختر من تا ۴ صبح بیداره اما اگ صدبارم ب عقب برگردم میگم کاش بچه یسال ب بعد دنیا می اومد🤣چون نوزادی خیلی زمان سختیه و سخت میگذره
برا من ک اینطور بود
۲۴ ساعت لنا گریه میکرد
الان بالاخره با دم در بردن و خورراکی خوردن میتونم دهنشو ببندم🤣
نوزادی بدترین لحظه اس عق🤐
ب نظر من حتی بچه هم ارزش اینو نداره از موقعیتای خوب زندگیتون بگذرین
سخته ولی میگذره
بچه کم کم بزرگ میشه بزرگتر ک بشع راحت میشه برد بیرون با ی خوراکی ارومش میکرد میبری مهد
هزار راه کار هست
الان چون نوزاده سخته
شب دلدرد میگیره گریه میکنه شما هم شاغل نمیتونی بخوابی
اما بزرگتر ک بشه شیطون تر میشه ها ولی شب بهتر میخوابه تو هم استراحت خودتو میکنی
من دخترم از وقتی ب راه افتاد خیلی بهتر شده قبلا همش باید مراقبش میبودم از شیر گرفتم ک دیگ بهتر شد
سلام منم شاغلم و تو شهر غریبم،،،مثل سما استرس۵ ماه دیکه رو گرفتم که باید برم مدرسه،،،همینقد که مادرتون هستن کنترتون که فقط براسون حرف بزنید خداروشکر کنید،، دلم به حال خودم و بچم میسوزه که به کی بسپارمش تو شهر غریب،،،چقد بچه ۸ماهه سختشه دوری از مادر،بمیرم براش
دلت نسوزه عزیزم
همین ک شاغلی و دستت تو جیب خودت ۱۰ هیچ از ما جلوتری
کاش منم شاغل بودم حس قدرت داشتم همه سختیای بچه هم کم کم کمتر میشه تا چشم رو هم بذارین میبینین بچه شده ۲ سالش
سخت میگذره ولی زودم میگذره
اصلا سختش نیست خیالت راحت بچه ها درک ندارن دوری رو اصلا بچه هارو ب خودت وابسته نکن با خیال راحت برو سرکار
اره هی به خودم میگم این پسره پس فردا میره سمت زنش نگامم نمیکنه 🤣😭🤣😭

ولی الان که برام میخنده دلم ضعف میره نمیتونم تصور کنم ۸ ساعت نبینمش
خب تو وابسته هی بیشتر البته بزرگتر بشه شیطون اتر بشه چندساعت وقت آزاد میخایی برا خودت برا آرامش
اصن کاری ب زن گرفتن و شوهر کزدنشون ندارم
ولی ب نظر من هیچ کس و هیچ چیزی ارزش اینو نداره ک از موقعیت خوب زندگیت بگذری
هیچ حس خوب و قدرتی برای زن مث شاغل بودنش نیس
منم ب امید خدا از سال اینده میخوام کار کنم
عزیزم من بچه ندارم اما برام کاملا قابل درکه
شما حق داری گاهی خسته و عصبانی باشی
به جای اینکه خودتو مقصر بدونی سعی کن به خودت فشار نیاری
اگه غذا آماده نشد از بیرون بگیرین مگه چی میشه
اگه خونه کثیف شد بگین هفته ای یکی بیاد تمیز کنه چرا خودتو داغون می‌کنه اصلا بذار کثیف باشه چه اهمیتی داره
مهم خودت هستی
چرا وتقعا؟
5ماه از مرخصی مونده که نسیم
و اینکه تو منو میشناسی و میدونی من هم شاغلم و درسم ادامه دادم اما اشتباه کردم به نظر من با درس تو این مملکت به جایی نمیرسی فقط و فقط داری به خودت و اطرافیانت سخت میگیری
یکتا من رسمی نیستم دختر
خیلی بد شد
الهه جان نمی‌دونم بچمو دست کی بدم و برم
منم اعتقاد قلبیم همینه ولی میترسم راه رو اشتباه رفته باشم نرگسی😑
خدا بزرگه. کمک میکنه
انشاالله در اولین فرصت مناسب بازم شاغل بشید و حس خوب داشته باشید
پرستار درست پیدا نکردم. اعتماد هم ندارم، در کل سخته بچه خیلی کوچیکه
عزیزم تو تنها نیستی همه درگیریم ولی بخاطر بچه هامون مجبوریم، همین کارم بخاطر آینده بچه میریم و تلاش می‌کنیم.
چند ساله دیگه که بچه بزرگ بشه این سختی ها یادش نمیاد ولی اگه زندگیش تامین باشه تشکر که نمیکنه ولی لااقل نمیتونه بگه برام کم گذاشتین

منم آخر ماه اثاث کشی دارم
خونه ی خودمو دادم اجاره، تو کوچه مامانم یه خونه اجاره کردم، که صبحا میرم سرکار مامانم بیاد پیش والا تا وقتی بیدار میشه بعد ببرتش خونه خودش که به کارای خونه خودشم برسه
دفترم هم جابجایی دارم
کارای کارآموزیم مونده جمع شده، دغدغه ی پرونده ها و مشکلات مردم هم دارم
چند وقت دیگه هم آزمون پایه یک دارم.
همینکه زندگیم تلاطم داره و حس سکون ندارم راضیم
همینکه احساس میکنم دارم پیشرفت میکنم و بی خاصیت نیستم حس خوبی دارم
بچه هام جزئی از زندگیمونه نه همه ی زندگیمون،
مطمئن باش بچه هات به یه مادر موفق بیشتر افتخار میکنن
اگه توانایی مالی داری پرستار بگیر همراهت کمک بزرگی هست....منم به وقتا فکر میکنم پرستار میگیرم در اینده بعد میگم به پولش نمی ارزه بعد به خودم میگم این چه جور کاریه که آنقدر خودم و بچه اذیت بشیم پول یه پرستار هم در نیاد.....اما عزیزم این چند سال اول سخته شاید اگه کارو درس رو ول کنی پشیمون بشی...‌من درک میکنم آدم دلش نمیاد زحمت چندین ساله اش رو رها کنه
خیلی به دلم نشست حرفات فرزانه جان
من ی سوالی هم ازت دارم، میتونم بپرسم؟
دقیقاً منم درآمدم در حد پرستار گرفتن نیست، هزینه پرستار رو از منبع دیگه ای میخوام تامین کنم، به شرط اینکه آدم معتمد و خوبی گیرم بیاد آخه
عزیزم اول اینکه واقعا خسته نباشید بهت میگم و خدا قوت واقعا
قربونت بشم، بله حتما 🌹
درست میشه همه چی غصه نخور منم با یه بچه اینطورم گلم همه چی درست میشه بچت یکم بزرگ تر بشه از ابو گل در میاد همه چی درست میشه و اینکه تلاشتو بکن کارتو ول نکن
مرسی قشنگم
چقد خوشم اومد انقد تلاش میکنیو به فکر پیشرفت خودتی
قربونت عزیزم انشالله زودتر دستتم خوب میشه همه مادراهم حق دارن عصبی بشن خودتو اذیت نکن
فرزانه جان طولانیه، اذیتت نمیکنم.
کوتاهش میکنم.
من از پدر آریا که جدا شدم کلیه حقوق مالی رو بخشیدم و بچه رو هم بعد ۷سال طبق قانون حضانتش با پدرش،
هفت ساله شد اومد بردش.
وکیل گرفتم، تخت نظر روانشناس معروف و کاربلدی بودیم، پسرعموی بچه که اون زمان ۱۷ ساله بود بچه رو آزار جنسی داده بود که البته من چندین روز بعد فهمیدم چون بچه با من زندگی نمی‌کرد. به ۱۲۳ گزارش دادم و شکایت کردیم و ماهها دوندگی کردم. در نهایت پدر آریا تو شعبه بازپرسی که پرونده مون بود، رضایت نوشت و بچه رو داد به من.
سه سال بعد، بچه بزرگتر شد، یک شب از خونه فرار کرد و رفت به پدرش زنگ زد(بعدها بچه گفت پدرش یادش داده بوده این کارو بکنه) خلاصه من به پدر بچه گفتم بیا ببر از عهده من خارجه با این شرایط، خیلی رنجیدم اون لحظه از کاری که پسرم کرد باهام، داغون شدم. نوشتیم در حضور چند شاهد و من فرستادمش رفت پیش پدرش.
حالا بچه دوازده سال تمام و تو سیزده ساله، میخواد بیاد پیش من. داره هدر میشه اونجا، شرایط اسفناکی داره پدرش. میتونم قانونی حکم رشد بگیرم برای پسرم؟
شرایطش چیه؟
و اگر رشد بگیره، می‌تونه منم انتخاب کنه؟ من یک سال و دو ماهه ازدواج کردم. ایرادی نداره؟
ببخشید فرزانه عزیزم وقتت رو میگیرم
فدات بشم بانوی عزیزم
به صورت کلی حق حضانت با پدرشه و در سه صورت امکان اینکه حضانت به شما تعلق بگیره هست
یکی اینکه تا 15 سالگی صبر کنید و خودش انتخاب کنه
دوم اینکه شرایط نامناسب نگهداری پسرتون رو در دادگاه ثابت کنید
سوم اینکه پدرش خودش حضانت رو به شما بده

اینکه ازدواج کردید کارو سختر میکنه ولی اگه بتونید پدرشو راضی کنید کارتون خیلی راحتره، یا شرایط نگهداریش انقدر اسفناک باشه که با وجود ازدواج شما دادگاه حضانت رو به شما بده
زودتر از ۱۵ سال قمری و در صورت اثبات بلوغ، نمیشه درخواست حکم رشد داد؟
اینکه ولایت با پدره می‌دونم.
میخوام حضانت داشته باشم بیاد پیش من درس بخونه. دبیرستانی میشه سال بعد. خیلی نگرانم😭
من از اطرافیان میپرسم اگه کسی پرستار قابل اعتماد سراغ داشت بهت میگم
ممنونم مریم جونم
من درس و کارمو ول کردم چون مامانم ازم دوره و کسیو اینجا ندارم حالا ول کردم نمیرسم خونه رو مرتب کنم دیگه خدا به داد تو برسه
نسیم جان همه ی این سختیاخیلی شیرینه
من خودم امسال شروع کردم برافوق دارم میخونم .
باشوهرم صبح زودمیام مغازه .باخودشم برمی‌گردم.
کارایه خونه همه چیودرسته کمکم می‌کنه ولی من خودم نمی‌ذارم زیادشوهرم کارکنه.
اکثراشبادرس میخونم یاتومغازه .
پیش پسرعموم وعموم شروع کردم درکنارفوق ک میخونم وکالتم دارم میخونم وقت سرخاروندن نمیمونه ولی واقعالذت بخشه .
درکناراینا مربی مهد کودکم هستم روبه رویه مغازمون مهده توهفته ب‌جای ی مربی ک اونم جایه دگ‌ شاغله چون عاشق بچه ام توهفته ۳روزم مهدمیرم.
تازه من میگرن دارم مشکل معده هم دارم حتی خوشحالم میشم یایه کوچولواسترس میگیرم سری معدم یامیگرنم میگیره
تومیتونی همون‌طوری ک تاالان تونستی😊
خواهش میکنم عزیزم
مگه تا ۹ ماهگی مرخصی زایمان نداری
نه عزیزم رسمی نیستم
عزیزم چون به بلوغ نرسیده حکم رشد نمیدن.
شما میتونی مثل سری قبل عدم صلاحی3پدرشو اثبات کنی و حضانت رو بگیری
چنتا شاهد بتونی جور کنی میتونی
ممنونم فرزانه جان
stk: |~|11|~|140
هی مهشیدجان با تمام وجودم پستاتو درک کردم مهصوصا اونحاش که گفتی غذا را به زور میدادی😭😭😭😭 منم از صبح میرم عرروز یکساعت تمام مادرم اهرو ناله و نفرین میکنه که نمیتونم توان ندارم نگه دارمش بچمم شیرمادری بوده واسه خودش تلقین میکرده که شیشهرشیر سینه منه دوباره از دست مادرم شیشه گرفته تمام شب بامن لجبازی داره تو چشمام نگاه نمیکنه 😭 خودشو پرت میکنه از بغلم با کله اش میزنه پس سرم😭 یعنی هرجورحرف گوش نکردن و لجبازی و سرم درمییاره تا اخرشب روزهایی که خودم بود بچم تو بغلم اروم بود باهم بازی میکردیم و کارتون میدیم غذاشو میدادم شیرشو میدادم خوابش تنظیم بود الان همه چی از دستم دررفته سه مدل غذا درست میکنم مامانمو منت میکنم اینها را بده بخوره میگه من نمیتونم ... اونم از محیط کارم روانی ام کردن هرروز یکساعت تاخیرمیرم سرکار😭 ...
دقیقا منم غذا را دیروز با زور کردم تو حلقش بچم دوتاعوق محکم زد بلند شد گفت نه نه نه نه 😔
اخه سرصبحی تاظهرهیچی درست و حسابی نمیخوره چقد وقت دارم غروبی بهش غذا بدم
هی وای من خدا ازشون نگذره
والا ما پرسنل شرکتی هم ۹ ماه دارن
اونا که ساعتی هستن هم ۶ ماه
بچه شما هنوز خیلی کوچیکه
کارت چیه الهه جان؟
بزرگترین درد دل من همینه😔
من پرستارم عزیزم
واقعا سخته خدا قوت
حق داری
کاش می‌تونستی بذاری مهد خیلی خوب میشد
خدا قوت به خودت عزیز قهرمان💕💕💕
مامان نیک ، من از چند نفر واسه پرستار پرسیدم ، میگن تو دیوار پیدا کردیم ، نمیدونم چجوری میتونن اعتماد کنن
یه نفرم که از آشناهای خودمه و مربی مهد بوده خیلی مورد اعتماد بود ولی متاسفانه سمت کرج نمیتونه بیاد
حالا بازم دارم میپرسم ببینم چطور میشه
مریم عزیزم🤗😍💕
چقدر گلی.
ممنونم
فدات شم
عزیزی🌹❤
همین که میبینم یک نفر به فکر منه، دنیا دنیا شاد و سرحال میشمو خدا این انرژی مثبت رو بخودت برگرونه
برگردونه
دیروز تو پله های دانشگاه خوردم زمین، قشنگ داغون شدم🥴
سلامت باشی عزیزم
stk: |~|11|~|103_col
دختر خوب بسکه خسته میشی
خواهر شوهری ، مادر شوهری کسی نیست یکم کمک کنه
خواهر شوهر ندارم الحمدلله
مادرشوهر بنده خدا پا درد شدید داره
خیلی سخته واقعا منم همش دلنگرانی دارم برا آینده ولی خب ما بیمارستان کنارمون مهد داره
عزیزم ، اره واقعا حس قشنگیه
دیشب اومدم یه شام بدم ینی از صبح نتونستم سر بخارونم، اخرم برنجشو شوهر دوستم که آشپزه اومد گذاشت🤣
چ عالی
اخرین باری که خوردم زمین دبیرستان بودم ، هنوز بهش فکر میکنم اعصابم خورد میشه ، خیلی بده😖
خسته نباشی عزیزدلم
منم شاغلم تو ی شرکت خصوصی.فقط ی ماه مرخصی بم دادن.اولش گفتن تا ۳،۴ ماه برو بعد بیا.ک زنگ زدن اگه نیای کارا مونده جات ی نفرو میاریم.نتوسم ۹ماه مرخصیمو بگیرم
الانم دخترمو میزارم منزل مامانم صب ب صبح.
ساعت ۶ صب میرم میزارمش اونجا ک تا ۸ شرکت باشم
رومم نمیش هر روز هر روز منزل مادرم.با کلی مساعلی ک داره🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
ولی خو ب کارم احتیاج دارم خداییش.نمیتونم اونم ندید بگیرم
خدا قوت
مادر من توانایی نگهداری نداره،کوچکتر بود میشد، الان هرچه بزرگ تر میشه نگهداریش سخت تر میشه
چقدر نامردند😒
فقط میگم خدا نگذره ازشون
همین😐
خدا خیرش بده
دقیقا
هی بزرگ که میشه عقلش بیشتر میرسه ، مامانشو میشناسه ، شیطنتاش زیاد میشه و سخت تر میشه
خدا خودش کمک کنه...بضی وقتا انقد ب این امروزو فردا ها و چه کنما فک میکنم قاطی میکنم.از نظر روحی داغون میشم
نه بابا فک نکن اصن
ببین هممون همینیم
همه مجبوریم برگردیم سرکار
من خودم مادربزرگم بزرگم کرده
خیلی بچه ها همینن
میگذره
مامان نیک ، دوستم تو یه موسسه پرستاری کار میکنه تو صادقیه ، پرستار واسه کرج ندارن ولی بهش سپردم یه ادم مطمئن پیدا کرد خبر بده بهم

سوالات مشابه