Ooma
پرسش (1400/12/01):

بچه ها چون کسیو ندارم اومدم اینجا درد و دل کنم باهاتون

دلم خیلی گرفته ۳روزه سرما خوردم تنها و بی کس افتادم گوشه خونه دلم از مامانم خیلی گرفته موقع که از خونشون برمیگشتم سرما خوردم تا خونه ما همش ۱ساعتونیم راهه اصلا نگفت برم یه دوروز مواظب بچم باشم حاملس
نمیگم همیشه اما یه موقع هایی که احتیاجش دارم اصلا نمیاد. حالم خیلی بده سردرد و بدن درد و... هیچکس نیست یه غذای گرم دستم بده خودمم خیلی بیحالم باز خوبه شوهرم هست بنده خدا چند روز زودتر از سرکارش میاد مادر شوهرمم همش میگه چرا مامانتو نمیبری مواظبت باشه الکی میگم مهمون داره بیاد چکار اونم مریض میشه ولی دلم خیلی شکسته مادرشوهرم هیچوقت ندیدم دخترشو تنها بزاره حتی کرونا هم که داشتم خداییش ۱۰روز مادرشوهرم ازم پذیرایی کرد تا خوب شدیم🥺🤧😢

دوساعته دیگه واقعا گریم گرفته نمیتونم خودمو کنترل کنم
منم باتو هم دردم
😭😭
نمیدونم چرا بعضی وقتا مامانا اینقد بی فکر میشن
بعضی وقتا خیلی بی محبت میشن
هعی خاهر
خب میدونه مریضی بعد غذا اینا نمیفرسته برات؟
من میبینم اینچیزارو میگم خودم بهترین مامان میشم برا دخترم
۱ساهت و نیم بینمون فتصلس
فاصلس
ما که یه رب فاصلس
عزیزم درک میکنم واقعا سخته وقت مریضی تنها باشی ولی شاید مادرت خونت معذبه ازش بخواه بیاد
فکر کنم خدا تنهایی و بی کسیمو دید بهم معجزه داد دلش برام سوخت😭😭
خب میتونه چندوعده درس کنه بگه همسرت بیاد ببره
یه تعارف نمیکنه بیام تو کارا عید کمکمت کنم بچه کوچیک داری حامله ایی
حتی عارم میکنه بهش بگم بیا دیگه انقدر که نه شنیدم
😢😢😢
عزیزم این علاعم کروناس.اگه مامانتم بیاد خدایی نکرده ازت بگیره چیی
ولشکن گلم غصه نخور
من دیگه بیخیال شدم میگم خودمو عادت میدم که دیگه از هیچکی توقع نداشته باشم حتی از مادرم خودم تموم کارامو میکنم
منم یک هفته مریض بودم الان تازه بهترم، دخترمم مریض بود سه شب پشت هم نخوابید، منم با حال بد بیدار بودم
بعضی مادرا بیشتر خونه داماد معذب میشن من خودم یک ماه برا ویار شدیم تنها بودم و واقعا زجر کشیدم مامانم هم نمی دونست چقدر بد حالم و فقط تلفنی حرف میزدیم
خیلی سخته تنهایی
منم از دیروز خیلی دلم گرفته مامانم با این که میدونست قراره برم سونو یه زنگ نزد بگه رفتی چی شد 😔 فقط هر موقع کار داره بهم زنگ میزنه . حالا من میدونم ارتروز داره ازش توقع ندارم بیاد کارامو کنه ولی یه زنگم نزد 😔
تو این شهرم هیچکسو ندارم هیچکس
هنوزم فقط دلم می خواد بتونم استراحت کنم بخوابم، شوهرمم مریض بود ، مامانمم دوره، مادرشوهرمم هیچی یه سوپم نداد بهمون
پس خیلیا مثل منن انگار
بعضی آدما درون گران و نمیتونن محبت کنند یا محبتشون رو نشون بدن
الآنم شما حامله ای و نباید غصه بخوری استراحت کن این روزا هم میگذره
اون درست ولی جوری رفتار میکنن که منم خونه اونا معذبم ترجیح میدم پیش شوهرم باشم
ولی خب الان واقعا احتیاج داشتم بهم محبت کنه فقط زنگ میزنه میگه خوبی منم الکی میگم اره
الکی نگو
بگو حالم بده
اره میگذره ولی ادم یادش نمیره چه روزایی تنها بوده فدا سر بچم فقط سالم بدنیا بیاد
من مادرم همیشه مریضه و نیاز داره یکی بهش برسه
منم الکی میگفتم بهش خوبم
بگمم میگه خب من چکارت کنم از راه دور پس نگم سنگین ترم
اره عزیزم .منم خیلی حس تنهایی میکنم
همیشه بهشون خوبی کردم ولی هر وقت کارش گیره زنگ میزنه
از دیروز همش منتظرم گوشی زنگ بخوره بگه چیکار میکنی خوب بود همه چیز ولی...🥺🥺
خب بگو حالم خوب نیس، فشارم افتاده، نمی تونم غذا بپزم، من مامانم دوره خب ولی مادرشوهرم مریض بود انقد بهش رسیدم با اینکه باردار بودم خودم براش غذا میفرستادم اما اون هیچی حالمم نپرسید
بابام اینجوری اگه دوهفته ازم بیخبر باشه انگار نه انگار وقتی کارش گیره زنگ میزنه
یه روز بابام گفته بود برو بهش سر بزن با اینکه راهمون خیلی دوره انگار خدا رسوندش بهم
یک ساعت و نیم که دور نیس
🥺😢
از همین ناراحتم
بگو شوهرم رو میفرستم دنبالت
من فقط میگم خدایا به خودم توانایی بده محتاج کسی نباشم حتی مادر
شاید واقعا معذبه
به نظرم رو در وایستی نکن ازش بخواه بیاد، من خودم الان انقد ضعیف شدم
اصلا بهش نمیگم خودم تنهایی سر میکنم راحتترم بالاخره میگذره
میدونی چیه دوست داشتم خودش جلو شوهرم بگه نه مامان منم باهات میام حالت بهتر شد برمیگردم فکر نکنم چیز زیادی باشه
بعضی پدر و مادرا نسبت به بچه هاشون اینطورین خودم با چشم دیدم ولی خب چیکار میشه کرد باید خودمون محکم باشیم همیشه که اونا نیستن بهمون برسن
شوهرم دیشب بهم رسیده برمیگرده میگه حالا مامان باباتم مثل من بهت میرسن😢 با شوخی ها اما قلبم تیکه تیکه شد
هرچقدر فیلم بازی کنم جلوش خودش داره میبینه دیگه
باز خدا رو شکر شوهرت خوبه مادرشوهرت خوبه بهت می رسن خدا بهشون سلامتی بده
من الان قشنگ میفهمم چی میگی منم همینطورم
حالا من بهش رو ندادم ولی راست میگه اگه شوهرم نباشه خونه خودشونم که باشم اصلا نمیگن مردی زنده ای درد داری نداری😭😭
مرسی که درک میکنی🥺
من که شوهرمم فرار می کنه اینطور مواقع
اونوقت رابطه مادرشوهرم و دخترشو که میبینم بیشتر ناراحت میشم بخدا نمیدونید چقدرررر برای دخترش پشتیبانه
خب طوری نیست این روزا هم میگذره
حاضر نمیشه مرخصی بگیره ، همشم یه کاری می تراشه برای خودش میره بیرون، من می مونم و بچم
توقع نداشته باشین حتی از مادرتون😐
الان اگه به مامانم بگم یه روز بیا میگه پس باباتو چکار کنم
حالا میدونم بابام با اینجا اومدنش مشکل نداره ولی خودش نمیخاد بیاد
دقیقا
همش میگم خدایا بچم اروم باشه صبور باشه خودم از پسش بربیام نیاز به کمک اونا نداشته باشم فقط که خار میشم
سلام عزیزم درکت میکنم ادم حامله اس یاتوشرایطی که واقعااحتیاج داره به دلگرمی کسی وقتی کسی نیس ادم بیشترازدردروحی بهم میریزه،من بهم ثابت شده ازهیچ احدی هیچ توقعی نداشته باش،براهمه ام زیاده ازحدنباش که بعداناراحت شی
مامان من خیلیی مهربونه خیلییی
اما همه محبتش تو دلشه.
خیلییی کارا واسم کرده...
پول دانشگاهم رو میده، دندونام خراب شده بود پول داد درست کردم برامون خونه خریدن ولی اصلاااا نه بهمون لبخند میزنه نه بغل میکنه نه یک دوستت دارم میگه
هر وقت میرم خونش پشیمون میشم انقدرررر که اخم میکنه و سر سنگینه.
دیشب یکجوووری بهم توپید و تند حرف زد که با گریه امدم بیرون از خونش.
تا خونه اشک ریختم
چیزی هم نمیشه گفت
برعکس مادر شوهرم رو که میبینم....
بلا گردونه دخترشه...
😭 😭 😭
عزیزم منم مامانم نمدونه که باردارم بنا به دلایلی نگفتم بهش
دلمه برگ مو دلم میخواست دوبار بیرون گرفتیم تا بخورم چندشم شد نتونستم بخورم
الانم نشستم عید بشه مامانم همیشه عید دلمه میزاره اونموقع بخورم
هر خونه و هر کس شرایط خودش داره
این روزا هم تموم میشه سعی کن تو خونه خودت شاد باشی

حالا فک کن من همون حمایت مالی هم ندارم چه برسه عاطفی🤐
درست میگی😢
ترم اول دانشگاه بودم عقد کردم بابام اینا دیگه بخدا قسم هزااار تومن برا دانشگام ندادن دریغ از هزااار تومن
همش شوهرم داد
اونقت خواهر شوهرم عروسی کرده بود پدر شوهرم فوق لیسانس شو پولشو داد رفت دانشگاه ازاد
😐😐
منم مثل تو ام مریض بشم ی نفر نیس ی لیوان اب بده دستم همه کارامو خودم باید بکنم
منم شهر غریبم دو ساعت راه هست
نمیشه خودت بری خونشون استراحت شایدسختش باشه خونت بشینه
من خودم مامان بابام درکل سال شاید دو وعده درسال بیان خونم نمیان ولی میان دنبالم ماهی یه هفته یاده روز خونه بابام میشینم
چون زود به زود دلشون برام تنگ میشه شوهرمم میدونه به من وابستن میزاره برم
عزیزم گفتم که من بیشتر از یه هفته نمیتونم بمونم معذب میشم وقتیم میرم میوه گوشت اجیل هرچی خوراکی دارم با خودم میبرم با این حال یجوری رفتار میکنن انگار من اضافه هستم
محبت نمیکنن تحویلت نمیگیرن میفهمی منظورم چیه
مادرشوهرمم خوبه خدایی ولی مارو نمیخواد همش دوست داره دخترش پیشش باشه
برعکس مامان بابای من😢
با این حال من میرم الان ده روز اونجا بودم به هوا نوبت دکتر و ازمایش برگشتم با این حال بدم
ولی مامانم اصلا نگفت باهات بیام
چقد بده اینجوری☹️☹️
😭😭
وای خدا چرا اینجوره مامانت آخه میگن آدم نبایدانتظار داشته باشه که همچین حرفی رو قبول ندارم آحه آدم اگه از خانواده خودش انتظار نداشته باشه از غریبه انتظار داشته باشه
هوووووف عزیزم خودت باید بفکر خودت باشی مامان منم خوبه ولی بیشتر اوقات همش قهریم تو دوران حاملگیم یبار غذا نفرستاد برام حتی زنگم نمیزد ببینه سونو چیشد یا میگفتم دردم گرفته زنگ نمیزد خودم خبر میدادم
کل کارای خونمم خودم کردم تازه تو خطر زایمان زودرس هم بودم عزیزم
دوتا خواهر جوون دارم 20 ساله ولی هیچکدوم یک بارم نگفتن اصن تو چجوری دوران حاملگیرو گذروندیفقط در ظاهر میگفتن هرکاری داشتی بگو ولی ن
خیلی سخته اینجوری تازه من تک دخترم بجز مامانم هیچکسو ندارم که بخام ازش انتظارم داشته باشم
خدا کمکمون کنه
هرموقع باید میبود نبود همیشه بی کس
بارداری قبلیمم تنهام گذاشت تا بی کسی بلایی سرم اومد که فقط خدا میدونه و خودم دیگه نای توضیح دادن ندارم
اونو الانم که الانه بهش میگم میگه چه میدونستم کارت میکشه بیمارستان درصورتی که میدونست فقط نمیخواست به خودش زحمت بده و باهام بیاد
کاش من در حق بچم اینجوری نکنم
ان شاالله یه مامان مهربون میشی و همیشه پشت بچه هات درمیای
همه مامانا شبیه هم نمیشن
توام شبیه مامانت نمیشی حالا غصه نخور
عوضش شوهرت هست یه معجزه خوشگل تو دلت داری
غصه بخوری اونم غصه ش میشه
بی خیال باش
سعیمو میکنم عزیزم مرسی🌹
راست میگی بخاطر شوهر و بچم هزار بار شکر خدا برام نگهشون داره دیگه چیزی نمیخام
منمذ
ماه دوم و سوم کلا استراحت مطلق ذبودم ماهم یه ساعت با خونه مادرم و مادرشوهرم فاصله داریم . مامانم عین خیال ش نبود فقط یه پیام تو واتساپ بهم میداد مثلا حال و احوال کنه مادرشوهر هم کلی اصرار برو خونه مامانت بهونه کردم ک شوهرم تنهاست و مادرشوهرم عین اون دوماه رو هر هفته شوهرم میرفت خونه شون چهار پرس غذا میداد میاورد برایم.. چقدر حرص خوردم از ددست مامانم و هنوزم میخورم
دقیقا بهانه هایی که من میارم براشون 😐
متاسفم برای مادرم و الان توقع ش ازم زیاده اینقدر از نطر روحی و همه چی باهم فاصله داریم ک حتی دلم نمیخواد واسه بیمارستان بیاد پیش م

سوالات مشابه