بیاین از پشم ریزون ترین حرکت که از میزبان دیدید و مهمون بودین بگید.ی کم حالمون عوص شه
1
1400/09/10
mom(N) 😌😌
😂😂چه لاکچری
1
1400/09/10
میترا hi
جدی؟؟؟؟نشنیدم تاحالا.مال کجاس؟
2
1400/09/10
ندا ❤
اونجوری میکنن طرف توحال خودش نباشه زیاد پول خرج کنه
2
1400/09/10
ندا ❤
بزار نگم بگم یکی اهل اونجا میشه حوصله دعواندارم🤣
0
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
وااای چقد خندیدم🤣🤣🤣🤣🤣🤣
1
1400/09/10
مهدیه جهان
طرف ما دارن😅😅😅
1
1400/09/10
خانم گل .
یعنی واقعا ادم در این حد بیشعور داریم؟ چجوری میتونن اینقدر راحت بی احترامی کنن اخه
0
1400/09/10
مهدیه جهان
متاسفانه داریم همشونم گیر من و مامانم میفتن😂😂
0
1400/09/10
مهدیه جهان
اونا از نظر خودشون کمال احترام رو دارن میزارن🤦🏻
1
1400/09/10
خانم گل .
ی سریا رو میخونم ب جای خنده اعصابم خورد میشه😐
0
1400/09/10
مهدیه جهان
بیخیال عزیزم 😊😂
1
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
چندسال پیش ما زن داداشمو پاگشا کردیم اونام مارو
خانواده خودمون بود خانواده عموم بود خانواده خواهرم بود داداش زن داداشم ۵سالش بود بچه ها بیرون دعواش کرده بودن باگریه اومد داخل زن عموم هم که دلش سوخته بود گفت بیا ببینم کی زدتت دراومد گفت کیرم تو کست توحرف نزن🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣واای شانس آوردیم مرد نبود پیشمون زنونه ها جدا بودن
خانواده خودمون بود خانواده عموم بود خانواده خواهرم بود داداش زن داداشم ۵سالش بود بچه ها بیرون دعواش کرده بودن باگریه اومد داخل زن عموم هم که دلش سوخته بود گفت بیا ببینم کی زدتت دراومد گفت کیرم تو کست توحرف نزن🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣واای شانس آوردیم مرد نبود پیشمون زنونه ها جدا بودن
2
1400/09/10
خانم گل .
😳😳
یا خدا
بچه 5 ساله چ حرفااا
یا خدا
بچه 5 ساله چ حرفااا
0
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
آره خیلی بی ادب بودن خانوادگی اوپنن🙄
0
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
جریان برا ۲۰سال پیشه😐
0
1400/09/10
مامان شازده کوچولو 👩👦
یعنی الان بچه ۲۵ سالشه😄
0
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
یبارم رفتم خونه داداشمم غروب بود رفته بودم یعنی شب بمونم زن داداشم پاشد آماده شد گفت برید خونه خودتون 😐😐
0
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
آره🤣
0
1400/09/10
Azi 💖 ...
یه بنده خدایی اومدا بود خونه بابام با خودش انار اورده بود ماهم تا پذیرایی کردیم و میوه و شیرینی پاشدن برن
جلو در مرده ب بابام اینا گفت از انارای خودم نیوردی بخوریما🤣🤣🤣🤣 ینی مامانم رنگش عوض شد گفت شرمنده اصلا یادمون نبود چون خودشون میوه گذاشته بودن کنار واسه مهمون🤣🤣🤣 مامام هنوز ک هنوزه میگه چشمش دنبال انارا بود🤣
جلو در مرده ب بابام اینا گفت از انارای خودم نیوردی بخوریما🤣🤣🤣🤣 ینی مامانم رنگش عوض شد گفت شرمنده اصلا یادمون نبود چون خودشون میوه گذاشته بودن کنار واسه مهمون🤣🤣🤣 مامام هنوز ک هنوزه میگه چشمش دنبال انارا بود🤣
0
1400/09/10
لیلا .
کرمانشاه و نورآباد لرستان من شنیدم
0
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
🤣🤣🤣
0
1400/09/10
Azi 💖 ...
مریم تو چقد دستان داری
0
1400/09/10
Azi 💖 ...
😂😂
1
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
خیلی🤣🤣
2
1400/09/10
لیلا .
ولا اینقد خوشحال شدم تا دیگ بدون اجازه مهموندعوتنکنه
0
1400/09/10
لیلا .
😂😂😂😂 یاخدا
1
1400/09/10
لیلا .
عاقا منم اینجورم میوه یاشیرینی ببرم جایی حتی اگ خودشون میوه شیرینی بیارن بازم دلم میخاد از اونا ک خودمبردم بخورم
0
1400/09/10
Azi 💖 ...
منم مخصوصا شیرینی
0
1400/09/10
sahar 🌸۱۳۷۶🌸
منو مادر شوهرم و یکی از جاری هام
شب تولد خواهر شوهرم رفتیم خونش خودش گفته بود بیاین
برا خودشون یکم آبگوشت گذاشته بودن
بعد موقع شام
گفت ببخشید کمه ها
من ک نگفته بودم شام بیاین 😐😐😐
شب تولد خواهر شوهرم رفتیم خونش خودش گفته بود بیاین
برا خودشون یکم آبگوشت گذاشته بودن
بعد موقع شام
گفت ببخشید کمه ها
من ک نگفته بودم شام بیاین 😐😐😐
1
1400/09/10
میترا hi
مریم ااوووف بر تو🤣🤣🤣🤣🤣
1
1400/09/10
میترا hi
چقد بد.دیگ اینا سووتفاهم نیس.رسما بی احترامیه
0
1400/09/10
میترا hi
دقیقا منم
0
1400/09/10
لیلا .
عاره. چون مبینمشون دوسدارم بخورم ازشون
0
1400/09/10
لیلا .
جاریم دعوتمون کرد بعدغذا قورمه سبزی بود بعدفقط سبزی خالی بود لوبیا جداپخته بود گوشتم جدا موقع شام تو بشقاب هرکی یه دونه گوشت میزاشت با نصف قاشق لوبیا بااون سبزی قاطی میکرد. قبلشم بهمون ی کاسه سوپ بیمارستان داد.
2
1400/09/10
لیلا .
خلاصه همه اسهال شدیم😁
0
1400/09/10
میترا hi
فاجعه😒😒😒😒چقد بد.حالم بدشد
1
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
🤣🤣🤣
0
1400/09/10
لیلا .
بعدشوهرم همش تعریف غذاهاشو میکرد. بعد مدتها بش گفتم ک زنداداشت واقعا برا چی اینکارو کرده . اونوقت میگفت من فک کردم تو هیچی نمیدونی پس ی چیزایی میدونی گفتم من خودم خوشم ازاین حرفا نمیاد وگرنه خیلی چیزا میدونم برا گفتن . اونوقت اون نزدیک چهل سالشه خیلی کلاس میزاره. همه تعریف دستپختشو میکنن ولی من خیلی بهتر غذاها خورشتی درست میکنم. چن وقت پیشم اش رشته اورده بود برامون واسه داداش شوهرمم برده بوذ من چون شیرمیدادم نخوردم اما شوهرم و داداشش اینا ک خوردن همه باز اسهال شدن . فک کنم عمدا ی چیزی میریزه تو غذاها ک اینا حالشون بد شه
1
1400/09/10
❤مریم باانو❤ .
🤣🤣🤣قرص اسهال میریزه
2
1400/09/10
لیلا .
احتمالا😂😂
2
1400/09/10
ندا ❤
وااای مریم دهنتتت سرویس🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/10
ندا ❤
نه اونجا ها رو نمیگم من😁
0
1400/09/10
ندا ❤
مامانم زمانی که مجرد بوده ولسشون عید مهمون میاد میگه طرف خیلی باکلاس بودش میگه دوتا پسر داشتن یکی شکلات اضافی خورد داداشش جیغ وداد که چرا تو یدونه شکلات اضافی خوردی میگفت درحد مرگ همو میزدن ماهم برگامون ریخته بود ماتو مبهوت نگاه میکردیم میگه پسرع پاشر از آشپزخونه کارد آورد میگفت باید شکمشو ببرم شکلاتو دربیارم🤣🤣🤣🤣🤣🤣
1
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
وظیفه خونه دوماده بوده شام بدن
0
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
طرفای مام اینجوری میکنن
1
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
خب نخورین دیگ خاهر.چ کاریه اخه.🤪🤪🤪🤪🤪
0
1400/09/10
میترا hi
برادر کشی بوده واس شکلات😅😅😅😅
0
1400/09/10
♡♡ .
این طرفا شوهره من فک کنم🤣🤣
1
1400/09/10
sahar🐣💫 .
وای دهنتون 😝😂چرا من هیچ خاطره ای ندارم😑
1
1400/09/10
sahar🐣💫 .
این باحال بود
0
1400/09/10
فقط خدا 🍃
سلام عزیزم منم یه سری مادرشوهرم و خواهرشوهرم اینا همینجوری عصر اومدن خونمون بعد میخواستن واسه شب بمونن منم حامله بودم و اون روزم خونه رو تمیز کرده بودم حوصله نداشتم به شوهرم گفتم شام از بیرون بخر گفت نمیخواد خودت یه چیزی درست کن منم میخواستم سالاد الویه درس کنم تا فهمیدن شام سالاد الویه هس پاشدن رفتن😐😑
گفتن ما سالاد الویه نمیخوریم، توقع داشتن با اون حالم واسشون پیتزا و لازانیا اینا درس کنم😑😐😐😐
گفتن ما سالاد الویه نمیخوریم، توقع داشتن با اون حالم واسشون پیتزا و لازانیا اینا درس کنم😑😐😐😐
0
1400/09/10
فقط خدا 🍃
بعدم رفتن خونه تو گروه با وویس هرچی از دهنشون در اومد بارمون کردن😑
1
1400/09/10
لیلا .
نمنکه دیگ نمیرم ک بخام بخورم
0
1400/09/10
لیلا .
توم بارشون میکردی کسی ک اینقد بی ملاحظه باشه ک از زن باردار یا زنی ک نوزاد داره توقع شامو ناهار داره باید برینی بهش. مخصوصا خانواده شوهر. حالا خانواده خودت میفهمن شعور دارن. اگرم بیان خونت خودشون غذا درست میکنن
1
1400/09/10
فرشته 🤰👶
لعنتیا ترکیدم🤣🤣🤣🤣🤣
2
1400/09/10
ندا ❤
وااااا عجب ادمای نفهمییییی خونه پسرته شاید یخچالش خالیه اصلا باید ابروشو ببری
0
1400/09/10
ندا ❤
بچه ها یه چیزی یادم افتاده معرکه😂😂😂😂
0
1400/09/10
ندا ❤
اینو بابام تعریف میکنه وبرگرفته شده ازداستان واقعیه😂😂😂😂😂
1
1400/09/10
فرشته 🤰👶
منکه تا حالا اصلا با همیچین چیزایی برخورد نکردم وگرنه خودمو میکشتم🤣
0
1400/09/10
ندا ❤
پدربزرگم قدیم یه مردی رو مباره خونه غریب بوده پدربزرگمم خان روستا بوده خلاصه مرده میاد خونه مادربزرگمم هم خوشگل بوده همم چاقو چله😂😂😂😂نگو طرف هی مادربزرگمو دید میزده 🤣🤣🤣🤣🤣🤣پدربزرگم متوجه میشه برمیگرده به زنش میگه زن لخت شو این آقا بهتر دیدت بزنه میگن مرده بدون کفش فرار کرده سرشب توکوها گم شده بوده 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/10
میترا hi
بیشتر ناراحت کنندست.برگ زرین دیگری از خانواده شوهر😅😅😅
1
1400/09/10
میترا hi
خوبش شده عوضی چشم چرون😅😅😅😅😅ولی چ بابازرگ باحالی😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
من داشتم شام درست میکردم ی خاطره یادم اومد
0
1400/09/10
ندا ❤
پدربزرگم بااسلحه میرفته اینور اونور ترکا خیلی تعصبین جوری گفته به شوخی که طرف ریده میگن بدون کفشاش فرار کرده بوده😂
0
1400/09/10
عاطفه موسوی
مادرشوهر من میاد خداییش خیلی کار میکنه شام و ناهار هم خودش درست میکنه
1
1400/09/10
میترا hi
ی دفه رفته بودیم خونه یکی از فامیلای نزدیک.بعد گف زودتر بیاید کمک.منم رفتم و خاهرم.پرسیدم شام چی میخای بپزی.گفت قیمه .اومدیم لپه رو شستیم و خاستیم بذاریم بپزه.گفت نه نه.یادم افتاد سیب زمینی ندارم.سیب زمینی همگرونه.بذار بامیه بذارم.خلاصه گفت بامیه هم ندلریم.ببینم همسایه ها دارن.وااااای منو خاهرم چحال بدی داشتیم.خلاصه سه چهار تا خونه رو گشت سه تا بسته بامیه اورد.گفتیم خیلی کمه.برو پسش بده.گفت نه بذار واسه بعدا خودمون.بهش گفتیم ماکارانی بذار.ب زور رفت ماکارانی خرید و اورد.یادش افتاد گوشت چرخ کردش کمه.بخدا خاستم برگردم خونمون.گفت ولش کن.جهنم ازضرر.بیا دوتابسته گوشت خورشی روچرخ کن
1
1400/09/10
میترا hi
اخرشب ک دیگ ماکارانی اماده بود منو خاهرم سردرد داشتیم از بس حرص خورده بودیم.هی پیش خودمون زمزمه میکردیم بخورید.اینا خون دل منو بیتاست/خاهرم/هی میخندیدیم🤣🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/10
میترا hi
😂😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
خوشبحالت
0
1400/09/10
ندا ❤
واااای عجبببب آدمی بوده😂😂😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
خیلی😂😂😂الانم اوضاش بدتر شده🤣🤣🤣خیلی سختتر خرج میکنی.لامصب سه ساعت گشت واسه بامیه.منو خاهرم میگفتیم اگ کاشته بودیم الان سبز شده بود😂😂😂
1
1400/09/10
گلی M
ما هر سال با دایی ام اینا شب اول عید میرفتیم خونه پدر بزرگم بعد همیشه به دوتا دختر داییام بابابزرگم دو برابر ما عیدی میداد همیشه هم میگفتن اینا کو چیکن در صورتی که ۴ سال مسلا از خواهر کوچیک من کوچیک بودن یا اولش به همه یه اندازه میدادن بعد موقع رفتن که ما زودتر در میومدیم میاوردن یکم دیگه عید بهشون میدادن یا اگه زودتر رفته بودن بهشون میگفتن نگین انقدر عیدی گرفتینا آخرم همونا محل سگ بهشون نمیزاشتن به منو خواهرم خیلی بر میخورد
1
1400/09/10
میترا hi
چقد بد😒😒😒ادم دلش میگیره.من اگ بودم دیگ بااونا نمیرفتم تا حداقل دردش کمتر بشه😂😂
1
1400/09/10
masi 🌱 𔘓 𔓘
اره چقد خندیدم هی هر هر میخندم
0
1400/09/10
گلی M
سال اول عید نوروز که منو شوهرم تازه ازدواج کردیم رفیتیم خونه عموهاش از ببزرگه شروع کردیم تا کوچیکه یه نیم ساعت میشستیمو پا میشدیم رسیدیم به غموی آخر زنگ زدیم نزدیک خونتونیم میایم عید دیدنی گفت زنم و بچه ها نیستن نیاین 🤭
1
1400/09/10
ندا ❤
خدا کمکش کنه خیلی سخته
4
1400/09/10
masi 🌱 𔘓 𔓘
آقایچی بهتون بگم من یبار مهمون داشتم قرمه سبزی پختنم یادم رفت توش لوبیا بریزم مهمونم گفت انگار یچیس کمه بعد دیدیم لوبیا نداره هنوزم خندم میگیره 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
1
1400/09/10
ندا ❤
خسته نباشی😂
2
1400/09/10
گلی M
چاره نداشتیم هنوز که هنوز یادم نمیره انگار اونا تخم دو زرده براشون میکردن حالم بد میشه یادشون میوفتم
1
1400/09/10
میترا hi
واقعا خسته نباشی.
1
1400/09/10
میترا hi
منم دلم گرفت ک گفتی.نمیدونم چرا حسش کردم
0
1400/09/10
masi 🌱 𔘓 𔓘
سلامت باشیی
اصن قرمه سبزیه ی حالی شدا😂😂😂 ساعت نه شب لوبیا تو زودپز پختم ریختم توش
اصن قرمه سبزیه ی حالی شدا😂😂😂 ساعت نه شب لوبیا تو زودپز پختم ریختم توش
1
1400/09/10
میترا hi
اهان.پس رسوندی بهش.خوبه پس
0
1400/09/10
گلی M
خیلی بدم میاد از تفاوت گذشتن به خاطر همین انقدر حساس شدم روی خانواده همسرم پسر من نوه دومه و نوه اول دختر از خواهرشوهرم همش حس میکنم مادرشوهرم تفاوت میزاره اون ابراز علاقه ای که به نوه دختر نشون میده به پسرم نشون نمیده
3
1400/09/10
kook _mi
حامله بودم سر پسر دومیم
دوست مامانم دعوتمون کرده بود واسه شام من یکم زودتر رفتم تا مامانم اینا برسن
بعد شوهرش اومده بود رفته بود تو اتاق تا من راحت باشم
بعد این دوست مامانم یه تیکه هندونه قاچ کرد گذاشت تو پیشدستی برد واسه شوهرش
پوست هندونه رو با قاشق گذاشت تو سینی واسه من آورد 😐😐🤣🤣🤣هنوز بهش فکر میکنم پشمام میریزه
دوست مامانم دعوتمون کرده بود واسه شام من یکم زودتر رفتم تا مامانم اینا برسن
بعد شوهرش اومده بود رفته بود تو اتاق تا من راحت باشم
بعد این دوست مامانم یه تیکه هندونه قاچ کرد گذاشت تو پیشدستی برد واسه شوهرش
پوست هندونه رو با قاشق گذاشت تو سینی واسه من آورد 😐😐🤣🤣🤣هنوز بهش فکر میکنم پشمام میریزه
0
1400/09/10
masi 🌱 𔘓 𔓘
ولی قرمه سبزی نشد خیلی بد بود .مهمونم دوستم بود هنوزم میگه یادته قرمه سبزیه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
1
1400/09/10
میترا hi
اقا ما میفتیم خونه داییم اینا.زنش قاشق نمیاورد سرسفره تا خودش کاراش تموم شه بعد باخودش میاورد ک جانمونه.خداوکیلی راست میگم ها
0
1400/09/10
ندا ❤
منم کیک یبار پختم هی میگفتن توموادش یه چیزی کمه یه چیزی کمه بعد پخت دیدم کیک اصلا پف نکرد وعین سنگ بود میزدی دیوار و سوراخ میکرد دیدم شکر نریخته بودم مزه چی میداد😂😂😂😂😂
0
1400/09/10
گلی M
😂😂😂
0
1400/09/10
masi 🌱 𔘓 𔓘
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂نگو چقد خندیدم
1
1400/09/10
میترا hi
اینکه ی واقعیته محضه و کاریش نمیشه کرد
0
1400/09/10
ندا ❤
الهییی😂😂😂😂
1
1400/09/10
میترا hi
جالب بود.خوب بود دوتا بع بع هم میکردی.البته دورازجونت😂😂😂😂
0
1400/09/10
ندا ❤
اونم شوهرم باعث شد من هی از روگوشی نگاه میکردم نزدیک ۱۰۰بار اون کیکو پخته بودم شوهرم گفت ندا یه عالمه پختی حفظ نشدی تو بهم برخورد گفتم من باید ایتسری با ذهنیت قبلی بپزم که ریدم😂😂😂😂😂😂
1
1400/09/10
گلی M
یعنی در مورد هیچکدوم از افراد خانواده شوهرم همچین حسی ندارما به جز شوهرمو مادرشوهرم دوتا برادرشوهر دارم با پدرشوهرم اصلا چنین حسی ندارم ولی به شدت به شوهرمو مادرش حساس شدم
0
1400/09/10
میترا hi
😅😅😅😅😅
0
1400/09/10
میترا hi
واقعا ریدی😂😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
خب چون مادر شوهر بیشتر نشون میده
1
1400/09/10
ندا ❤
انداختم توحیاط پای درخت مورچه ها بخورنش مورچه ها هم نخوردن آخر سر تجزیه شد😂😂😂😂😂😂
1
1400/09/10
میترا hi
ببین مورچه ها چقد فحشت دادن😅😅😅😅
1
1400/09/10
ندا ❤
چون توش شکر نداشت که مورچه ها وسوسه شن بخورن😂
1
1400/09/10
فاطمه کیان
خیلی باحال بود
2
1400/09/10
گلی M
مامانم همش یه دایی داره تعریف میکنه میگه یه جمع بزرگی از فامیل بودیم رفته بودیم خونه دایی ام میگفت زنش نشست نشست آخر دید ما رفتنی نیستیم پاشد برای یه جمع ۲۰ نفر ۱۰ پیمانه برنگ درست کرد اونم کته خمیر شد میگفت از قابلمه جا نمیشد یا میگه میرفتیم خونش خب جوری رفتیم انگار یه وعده میمونیدم دیگه میگفت میشست میشست آخر میگفت میمونید که پاشم سیب زمینی سرخ کنم الان ۱۰ سال قطع رابطه شده 😂😂جالبیش اینجاست میومد خونه ماها میگفت ما شام وایمیستیم سکینه شام درست کن
0
1400/09/10
گلی M
اصلا دوست ندارم پیش مادر شوهرم وابسته پسرم
2
1400/09/10
ندا ❤
اونروز رفتیم خونه دایی شوهرم واسمون انار گردو انجیر آوردن پسرش برگشت گفت خداروشکر اومدین مامانم ازاینا آوردما بخوریم 🤣🤣🤣🤣🤣
1
1400/09/10
فاطمه کیان
یا خدا
1
1400/09/10
فاطمه کیان
حرف راست و از بچه بشنو
1
1400/09/10
گلی M
یه بار رفتیم خونه خالم باغ گردو دارن و توی روستا زندگی میکنن مامانم گفت فاطمه بچه ها گشن یکم گردو با پنیر بیار بخورن گفت ندارم پنیر فروختم گفت ماست بیار گفت اونم تازه درست کردم نمیشه بعدم یکم نون بهمون داد گفت میام غذا درست میکنم بعد دخترش گفت خاله دروغ میگه همش توی اون ساختمون دیگمونه 🤦♀️🤦♀️🤦♀️خساست در خاله من موج میزنه الان ۴ ساله خونه خالم نرفتم
0
1400/09/10
گلی M
خونه مادر شوهرم بودم یکی از اشنایانشون اومدن اونجا بعد یکی به خانم مهمان زنگ زد که مسجد عدس پلو میده زن کیفشو برداشت گفت آقا علی پاشو شوهرم کجا اینا پاشو بریم بچه ها تنها هستن مادرشوهرم از آشپزخونه گفت بشین استانبولی دارم درست میکنم زنگه نه نمیخواد مادرشوهرمم گفتن بشین دیگه بچه ها بزرگن اونم نشست فکر کنم استانبولی بیشتر از عدس پلو دوست داشت😂
0
1400/09/10
nargesi 👨👩👧
ی چیزی بگم تارررریخی
1
1400/09/10
لیلا .
بابا نمیموندین دیگ میرفتین خونه خودتون راحتر و زودتر شام میخوردین چجوری روش شده رفته از همسایه بامیه گرفته
4
1400/09/10
nargesi 👨👩👧
پدرشوهرم اینا اومده بودن خواستگاری
بعد دیگه میخواستن برن پدرشوهرم اومد پیشم حالا ایستاده بودیم برا خدافظی داشت حرف میزد خوشحال شدیم و ای حرفا دیدیمت خدافظی کرد منم جای خدافظی بش گفتم سلام حالتون چطوره خوووووبین
یعنی مردددرم از خجالت
فکر کنم وقتی رفتن پیش خودش گفت ای کصخوله🤣
بعد دیگه میخواستن برن پدرشوهرم اومد پیشم حالا ایستاده بودیم برا خدافظی داشت حرف میزد خوشحال شدیم و ای حرفا دیدیمت خدافظی کرد منم جای خدافظی بش گفتم سلام حالتون چطوره خوووووبین
یعنی مردددرم از خجالت
فکر کنم وقتی رفتن پیش خودش گفت ای کصخوله🤣
0
1400/09/10
لیلا .
مادربزرگم و کلا عموهام حالا ب دوتاازدخترعموهام خیلی توجه میکردن همیشه بهشون عیدی بوسشون میکردن بغلشون میکردن اونام همش کم محلی میکردن بعد منو اجیام خودمونو میکشتیم ک بهمون توجه کنن مثلا تو مهمونیا اونا مینشستن ما کار میکردیم ک بهمون توجه کنن. ولی دیگ تقریبا هفت هشت سالی میشه کلا مهمونی میریم میشینیم ی گوشه اصلا دست ب سیاه وسفید نمیزنیم یا ب زور جواب سلام عمو و زن عموهامونو میدیم حالا ک بشون کممحل شدیم یه احترامی بهمون میزارن ک بیا و ببین
0
1400/09/10
لیلا .
😂😂😂😂😂😂😂
1
1400/09/10
لیلا .
خو بیچاره این همه زحمت کشیده خاسته ب خودشم برسه ترسیده اگ قاشق بزاره براش نمونه😂😂
1
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
میگفتی اگه میدونستم از الویه بدتون میا همون اول میگفتم شام الویه زاریم چقد پرتوقع و بد جنسن
0
1400/09/10
لیلا .
ذهنیت قبلیت ریده😂😂😂😂😂😂
0
1400/09/10
ندا ❤
ازاونموقع به بعد دیگه به گوشی نگاه نمیکنم هرغذایی بخوام درس کنم واقعا آدم مغزشو تنبل وبی خاصیت یاد میده😑😐
0
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
من کار میکنه ولی همش میگه من اینو نمیخچرم از اون خوشم نمیا خو لعنتی وقتی سر شام و نهار سرزده میای میخوی من غذای چی از کجا برات بیارم
1
1400/09/10
لیلا .
😂😂😂😂😂😂 منو شوهرم ک روز خاستگاری رفتیم تو اتاق حرف بزنیم بجا حرف دوساعت همو بوس کردیم بعدم بدون حرف اومدیم بیرون همه میگفتن خب چی شد چی گفتین ما فقط همو نگاه میکردیم 😂😂 ابرومون رف
0
1400/09/10
لیلا .
ولا من اینجورم هرچی بخام درست کنم نگا گوشیم میکنم. هزاربارم درست کنم یاد نمیگیرم وقتابب ک نگا گوشی نمیکنم شوهرم پبشمه بهم میگع
0
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
من زن بابای مامانم اینکارو میکرد هربار میرفتیم میوه میبردیم یه بار هندونه زردیم با چاقو میوه خوری از بغل هندونه قاچ میکرد با پوست میداد دستمون واسه خودش گل وسطشو گذاشت دیگه هندونه نبردیم 😂
2
1400/09/10
لیلا .
ولا بخدا بده اینجوری خانواده شوهر من اینجورن چن وقت پیش برادرشوهرم و زنش و اون یکی برادر شوهرم اومدن خونمون پسرمم حالا هی داشت گریه میکرد منم با گریها پسرم رفتم شام درست کردم ولی ی شامی درست کردم ک تاعمر دارن نیان. ی مرغی درست کردم مزه عن میداد با ی برنج شفته . جاریم انگار گاو بود حتی ی کمک هم نکرد یا چن لحظه پسرمو نگرفت . دیگ شام ک خوردن بلند شدن رفتن. شوهرم با فردا ک از غذاهه خورد میگفت چرا مزش اینجوره . منم باش دعوام شد گفتم با پسری تو بغلم چطور انتظار داری من غذا خوب درست کنم دیگ چیزی نگف
0
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
یه بارم رفتم خونه زن بابای مامانم سب اونجا خوابیدم تا نصف شب با خاله اینام حرف میزدیم بعد رمضون هم بود من گشنم شد گفتم اگه باشه یه چی بخورم سحری خالم پاشد بره ماکارونی گرم کنه واسمون که زن داییم اورده بود یهو مامانش اخم و تخم که چقد باید غذا درست کنم منم اومدم بگم بابا ماکارونی نمیخاد نون پنیرم باشه کافیه دیدم دعواشونه اومدم تو اتاق بدون سحری روزه گرفتم تو اون اوضاع خواهر کوچیکمم که اصن درک نداشت بچه بود گیر داده بود منم میام اونجا هرچی غیر مستقیم گفتم نیا گوش نداد اومد گفتمحق نداری چیزیبخوری میگی روزم دیگه صبش پا شدم اومدم خونمون
0
1400/09/10
حورا جانان💏👼👼
خو نمیفهمن چه وقت بیان
0
1400/09/10
ندا ❤
خب یه بار اشتباه کنیم سری بعد حواسمونوجمع میکنیم
0
1400/09/10
ندا ❤
شوهرت پسرتو نگه نمیداره؟
0
1400/09/10
ندا ❤
الهییی
0
1400/09/10
لیلا .
بخدا من دست تنهام بابچه اینام هرشب میومدن
0
1400/09/10
لیلا .
نه بلد نیس بش میدم میگم نزار گریه کنه میگه چجوری نزارم
0
1400/09/10
لیلا .
من از خودم درست کنم غذا رو خراب میکنم
4
1400/09/10
لیلا .
یبارم شوهرم گفت ابگوشت درست کن یهو داداشش اومد گفت زود این غذارو اماده کن من ناهار بخورم کار دارم میخام برم. منم هول کردم و عصبانیم بودم کچجوری ی غذایی وقتی باید بمونه تا جا بیوفته میشه زود امادش کنم دیگ خاستم نمکش کنم دست پاچه شدم نمک خالی شد تو ابگوشت دیگ چنتا سیبزمینی بش اضافه کردم ولی اینقد شور بود ک هیچکی ازش نخورد ولی من نشسه بودم ب زور میخوردم میگفتم هیچم شور نیست .
0
1400/09/10
sevda🌸🌿 💛
سمیرا یعنی از ته دل خندیدم خدا تورو بخندونه هر جا قندون ببینم یاد پرت کردن قندون عموت میفتم
0
1400/09/10
sevda🌸🌿 💛
🤣🤣🤣🤣🤣
1
1400/09/10
لیلا .
بابا یاد آوری نکنید😂😂😂😂😂😂😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
وااای چقد وحشتناک😂😂😂
0
1400/09/10
میترا hi
😅😅😅😅
0
1400/09/10
میترا hi
اصلا داستان همینه همیشه
0
1400/09/10
میترا hi
وااای راست میگی؟😃😃
0
1400/09/10
میترا hi
لامصب😅😅😅😅😅چقد خودخواه😅😅😅
0
1400/09/10
میترا hi
ینی دمت گرم لیلا😅😅
0
1400/09/10
میترا hi
ااای خدا.نگا نمیدونم بعضیا چرا اینطورن.میخان بمیرن ولس ی لقمه نون😅😅
0
1400/09/10
میترا hi
اقا چقد خندیدم.🤣🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/10
لیلا .
اره اخه ما قبل خاستگاری باهم ی جورایی دوست بودیم ولی خانواده من نمیدونس اما خانواده شوهرم خبر داشتن شوهرمم خیلی منو دوسداره اخلاقای بدی داره ولی قلبا دوسم داره برا همین روز خاستگاری چون یکهفته بود همو ندیده بودیم تا رفتیم تو اتاق شروع کرد ب بوسیدنم
0
1400/09/10
لیلا .
عاقا تاالان هروقت میومدن بهترین غذاهارو درست میکردم ولی الان چون بچه اذیتم میکنه نمیرسم ب کارا خونه هم برسم برا همین اگ بیان همینجوری بد غذا درست میکنم
0
1400/09/10
لیلا .
ولا دلم واسه شوهره میسوزه فک کن بری مهمونی چشت دربیاد
0
1400/09/10
sevda🌸🌿 💛
🤣🤣🤣🤣بیچاره آشنایی اولش چشش ناکار شد
0
1400/09/10
لیلا .
هم ناراحت کنندس هم خنده دار 😂
0
1400/09/10
kook _mi
کصخل مصخلی چیزین بخدا 🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/10
kook _mi
🤦🤣
0
1400/09/10
kook _mi
آره باور کن عقلم نکشید وگرنه همین کارو جلوش میکردم 😐🤣🤣
0
1400/09/10
kook _mi
🥺🥺🤣
0
1400/09/10
masi 🌱 𔘓 𔓘
وااااای🤣🤣🤣🤣🤣🤣
1
1400/09/11
⭐☀️مامان خانومی☀️⭐ **
عاقا شوهرمن ی دایی داره جانبازه موج خمپاره ونمیدونم اینجوریاس،دیدین تو فیلما یهو موج میگیره این بنده خداهم همینطور.
من اصلا ندیده بودمش ،اوایل ازدواجم اومدن خونه مادرشوهرم منم اونجا بود ،دیدم داره هی سرشو تکون میده ولی توجه نکردم
باسینی چایی ازتواشپزخونه اومدم یهو دیدم جلوم وایساد ی نگاه کرد بهم و گفت قوپ قوپ باصدای بلند منم ترسیدم این گفت قوپ من چاییا ازدستم ریخت😨 بعد جلوم داشت مثل زامبیا میلرزید منم داشتم ازترس جیغ میکشیدم😱فک کنم همونجا کل بدنم اپیلاسیون شد،پشمام ریخت😐
خیلی وحشتناک بود ولی الان برام عادی شده میبینمش😁
من اصلا ندیده بودمش ،اوایل ازدواجم اومدن خونه مادرشوهرم منم اونجا بود ،دیدم داره هی سرشو تکون میده ولی توجه نکردم
باسینی چایی ازتواشپزخونه اومدم یهو دیدم جلوم وایساد ی نگاه کرد بهم و گفت قوپ قوپ باصدای بلند منم ترسیدم این گفت قوپ من چاییا ازدستم ریخت😨 بعد جلوم داشت مثل زامبیا میلرزید منم داشتم ازترس جیغ میکشیدم😱فک کنم همونجا کل بدنم اپیلاسیون شد،پشمام ریخت😐
خیلی وحشتناک بود ولی الان برام عادی شده میبینمش😁
0
1400/09/11
لیلا .
ای بیچاره😂😂 حالا چرا گفت قوپ قوپ
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
وای خدا لعنتت کنه ترکیدم🤣🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/11
میترا hi
چقد جالب.چ مزه ای داده ها🥰🥰🥰🥰
0
1400/09/11
میترا hi
اره واقعا😅😅😅😅ینی رفتم حموم .داهل حموم هی یادم میفتاد هی میخندیدم
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
😂😂😂😂😂😂
0
1400/09/11
میترا hi
عالی بود.واای خدا🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
من یه روز مهمون ویژه داشتیم اونم واسه بار اول اومدن
آقا شربت درست کردم بجای شکر جون شیرین ریختم یعنی مث چی کف میکند میومد بالا با ملاقه کفارو برمیداشتم باز جوش میخورد میگفتم یا خدا این چیه
گذاشتم جلو مهمات دیدم یه قلوپ خوردن فقط بعد رفتنشون فهمیدم ک جوش شیرین بود🤣🤣🤣🤣
قشنگ بعد یکسالش به مامانم گفتم ایقد خندید گفت دیدم کسی نخورد😂
ولی مدیونید فک کنید بدمزه بود😂
آقا شربت درست کردم بجای شکر جون شیرین ریختم یعنی مث چی کف میکند میومد بالا با ملاقه کفارو برمیداشتم باز جوش میخورد میگفتم یا خدا این چیه
گذاشتم جلو مهمات دیدم یه قلوپ خوردن فقط بعد رفتنشون فهمیدم ک جوش شیرین بود🤣🤣🤣🤣
قشنگ بعد یکسالش به مامانم گفتم ایقد خندید گفت دیدم کسی نخورد😂
ولی مدیونید فک کنید بدمزه بود😂
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
*جوش شیرین*
0
1400/09/11
لیلا .
خودت تستش نکردی قبلش ک مزشو بچشی
0
1400/09/11
⭐☀️مامان خانومی☀️⭐ **
🤣
نمیدونم بنده خدا دست خودش نبود میگفت قوپ و محکم میزد روسینش
بعد میلرزید😐😁
نمیدونم بنده خدا دست خودش نبود میگفت قوپ و محکم میزد روسینش
بعد میلرزید😐😁
0
1400/09/11
⭐☀️مامان خانومی☀️⭐ **
😁😁😁
بعد که رفتن مادرشوهرم برام توضیح داد
گفتم بابا ی هماهنگی کنین باادم من قلبم میگرفت میمردم کی جوابگو بود🤣
بعد که رفتن مادرشوهرم برام توضیح داد
گفتم بابا ی هماهنگی کنین باادم من قلبم میگرفت میمردم کی جوابگو بود🤣
0
1400/09/11
⭐☀️مامان خانومی☀️⭐ **
😁😁😁
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
نه اصلا گفتم شکره
0
1400/09/11
لیلا .
ای منم عموم موج جنگ گرفتش گاهی وقتا میزنه ب سرش
0
1400/09/11
لیلا .
بعد نگفتی چرا کف میکنه دفعا قبل درست نکردی 😂 مزش چطور بود بعدش
0
1400/09/11
فقط خدا 🍃
آره منم جوابشونو میدادم ولی بیشتر شوهرم میگفت ولشون کن جوابشون رو نده
0
1400/09/11
فقط خدا 🍃
آره خیلییی مادرشوهرم پرتوقعه
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
فوق العاده خوشمزه بود
گفتم که کف ک میریخت چشام دراومده بودن استرس داشتم ک نگو جلو مهمونا
گفتم که کف ک میریخت چشام دراومده بودن استرس داشتم ک نگو جلو مهمونا
0
1400/09/11
لیلا .
جدی خوشمزه بود
0
1400/09/11
فرشته 🤰👶
اره دیگه جوش شیرین بود دیگه تلخ نبود که🤣
0
1400/09/11
لیلا .
😂😂 ولا من همچینکاری کنم شوهرم طلاقم میده
0
1400/09/11
میترا hi
لیلا چگونه ای؟
0
1400/09/11
میترا hi
خوبی
0
1400/09/11
میترا hi
پسر خوبه؟
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
منم بگم؟؟
0
1400/09/11
میترا hi
آله بگو عجقم.خجالت نکش😄
0
1400/09/11
میترا hi
من هنوزم مثل خولا ب خاطره سمیرا خلیلی میخندم
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
یک زندایی دارم نه یک پک زندایی مضخرف دارم یکیش رفته بودیم خونشون بعد از ده سال سرصبحانه ب تعدادتخم مرغ ابپزکرده بود و یک ته قالب پنیراورد ازاونورسفره مثلا دادمیزد مهشیدتخم مرغ بگیروتخم مرغ روهواسمتم پرت میشد نه بشقاب اورده بودنه تخم مرغ ها پوست کنده بودتازه همینجورم ازتخم مرغ ابپزمتنفرم
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
همین زندایی ام ک پکیج بافرهنگی هندونه اورده بود باپوست گذاشت جلومون گف گازبزنیدمانگاه ماچاقو🙄🙄
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
اهااینم یادم رف یکبارشام داد مرغ بودتو ظرف خورشت پرمرغ دیدم خودشون مرغداری داشتن انقدبالااوردم ک قشنگ معده ام اومدبالا
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
درادامه ازهمسراین زندایی بافرهنگ ک میشه دایی بافرهنگم بگم شب همونروزخونشون بودیم گف فلان منطقه عروسیه پاشیدبریم غذامفته گفتیم لطف شمامتعالی مانابودشدیم ازپذیرایی تون برگشتیم خونمون😅😅😅😅
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
یک زندایی باشعوروباشخصیت دیگه ام دارم لذت میبرید هرماه ده روزخونه مابودبامادروخواهردوتا بچه خواهرو دوتابچه خودش هی اصراربیادخونمون هی اصرار بلاخره بابامامانم تنهارفتن خونشون زندایی باسن ب سمت مادرم کردن وچندساعتی حرف نزدن بعدم مادرم هنگ کرده برگشتن خونمون چهارساعت داه رفته بودن باسن زندایی موببینن🤣🤣🤣
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
راه
0
1400/09/11
لیلا .
مرسی خودت چطوری عزیزم بارداری چطوره
0
1400/09/11
لیلا .
باسن نکرده بشون کون کرده بشون ک دیگ پاشونو اونجا نزارن😂
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
خخخ دقیقا بعد ازیکسال پذیرایی
0
1400/09/11
میترا hi
اره دقیقا.چقد عوضی و بی ادب
0
1400/09/11
میترا hi
اه اه.چ بد.چقد این ادما بد هستن
0
1400/09/11
میترا hi
بدنیستم خداروشکر
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
اره واقعا جالب توقع پذیرایی دارن اما مهمان نمیخان
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
مفت خوربودن
0
1400/09/11
لیلا .
بااینجور ادما نباید ارتباط داشت
0
1400/09/11
mahshid ❤️❤️❤️❤️😍😍
اره خداروشکر پنج شش سالی نذاشتیم بیان جالبه بعدهمون حرکت دوهفته بعداومدخونمون بازم باده نفرادم
0
1400/09/11
لیلا .
الحمدلا. من تو33هفته دیگ همش درد داشتم تا اخر. همش امپول قرص شیاف ک زایمان زودرس نگیرم بارداریم خیلی بد بود. سزارین هم ککردم پدرم دراومد. تا زنده ام ب بچه دیگ فک نمیکنن
0
1400/09/11
لیلا .
شمام غذا بشون نمیدادین