سلام به روی ماهتون.امیدوارم حالتون خوب باشه
من وقتی دخترم ۸ماهه بود باردار شدم.خیلی شوک بزرگی بود.همونطورری که برای خیلی از شماها هم پیش اومده اولش خیلی ناراحت بودیم البته هیچوقت خدای نکرده به سقط فک نمیکردم با اینکه شرایطمون برای ورود بچه دوم افتضاح بود اما گذشت.ماهای اول با وجود بچه کوچیک و ویار زیاد خیلی اذیت شدم روزای سختی بود اما گذشت بعد تدخطر زایمان زودرس بودم و هر هفته آمپول میزدم و دارو مصرف میکردم.برخلاف بارداذی قبلیم این بارداذی پر استرس بود برام و وجود دخترمم سخت ترش میکرد چون همه جوره دوست داشتم براش کم نذارم و همه سعیمو میکردم و فقط سخت ترین برهه برام از شیر گرفتن دخترم بود که اونم بخیر گذشت
خلاصه همه اون روزا گذشت و من دخترم به دنیا اومد که بعدا شرح زایمانمو براتون میذارم.زایمان قبلیم طبیعی بوداما این یکی رو سز اورژانسی شدم.وقتی بیمارستان بودم اقواممون پیش دخترم بودن و دورش شلوغ بود و با بچه ها سرگرم بود وقتی با نی نی جدید اومدیم خونه هم من هم تختذم همو بغل کردیم وکلی گریه کردیم خیلی دلتنگ شده بودیم
و من از شدت استرس که حالا رابطه من و آیناز خراب میشه یا میتونیم مثل قبل باهم باشیم خیلی حالم بد بود
ده روز اول که مامانم پیشمون بود خیلی بد گذشتچون همه کارای دخترمو انجام میداد مثل غذا دادن و پوشک عوض کردن و اینا و من شدیدا احساس میکردم بین من و دخترم خیلی فاصله افتاده و داشتم افسردگی میگرفتم بخاطر همین روز پنجم زایمانم لباساس دخترمو در آوردم بردمش حموم و کلی تو حموم آب بازی کردیم
از چشماش میخوندم که انگار دوباره داره منو یادش میاد حس میکردم همه چیز مثله قبله و هیچی از عشقمون کم نشده
با اینکهخیلی سختم بود اما شبا تا صبح ۱۰بار از رو تخت بلند میشدم میرفتم پیش دخترم میبوسیدمش پتوشو میکشیدم روش باز پامیشدم بمیرفتم به دخترم شیر میدادم و اما بازم همیشه بغض داشتم تا اینکه روز دهم به مامانم گفتم باید بری
من میخوام خودم باشم و بچه هام.مامانمم بنده خدا رفت خونشون و بزرگترین چالش زندگی من شروع شد.همسرمم شیفتاش ۲۴ ساعت یا ۴۸ ساعته ینی یک روز یا دوروز من بودم و این دوتا دختر
برای خودم خیلی سخت بود چون از همه چیزم میزدم تا دخترام راضی باشن
همه تلاشمو میکردم آیناز کمبودی حس نکنه سعی میکردم مثل قبل بازی کنیم و وقت بگذرونیم البته خب همیشه موفق نبودیم و تو چند روز اول گاهی اوقات زمان زیادی مجبور میشدم بذارمش پای تلویزیون اما الان که ۲۵روز میگذره تقریبا روال زندگی دستم اومده با اینکه آیدا رفلاکس داره و خیلی اذیت میکنه اما خدا بزرگه و واقعا کمکشو حس میکنم بچه ها فقط شبا اذیت میشن چون آیناز دوس داره تو بغلم بخوابه و آیدا هم مدام میخواد شیر بخوره هنوز نتونستم شبا خوابشونو مدیریت کنم
قبل از زایمانم شدیدا استرس اینو داشتم که آیا چی میشه آیا از پسش برمیام یا ن برای خودم یه جهنم تصور کرده بودم دوتا بچه ی مدام درحال گریه یه خونه ی کثیف و...اما خداروشکر تقریبا به همه کارام میرسم
میدونم خیلی پرحرفی کردم اما گفتم شاید کسی مثل قبلا خودم خیلی نگران باشه و فکرش درگیر باشه میخواستم بگمکه وقتی مادر میشی تواناییات چند برابر میشه و به صورت معجزه آسایی از پس همه چی برمیای اگه فقط و فقط رو خودت و خدا حساب کنی
بیاین برای دل همه ی منتطرا دعا کنیم
امیدوارم هیچکس در حسرت وجود بچه تو زندگیش باقی نمونه
خدا پشت و پناهتون
پرسش (1400/08/25):
خانومایی که زود باردار شدن و بچه شیر به شیر دارن بیاین اینجا یک لحظه
884
130
1400/08/25
z d
20
1400/08/25
somaye malekpour
الهی امین عزیزم.
خیلی خوشحالم ک تونستی کنار بیای با این مسئله.
انشاالله روزای پیش روت هم خیلی
خیلی خوشحالم ک تونستی کنار بیای با این مسئله.
انشاالله روزای پیش روت هم خیلی
0
1400/08/25
somaye malekpour
عالی باشن
1
1400/08/25
somaye malekpour
والا منم بچم کوچیکه و از اینکه باردار شم وحشت دارم.
1
1400/08/25
مهرگان صادقی
قشنگ بود
0
1400/08/25
مهرگان صادقی
مرسی
0
1400/08/25
z d
خیلی ممنونم عزیزم
0
1400/08/25
مهرگان صادقی
منم قصد بارداری دارم
بچه ام یکساله است
بچه ام یکساله است
0
1400/08/25
somaye malekpour
وییییی😖
0
1400/08/25
مهرگان صادقی
کلا به آیناز شیر ندادی دیگه.یا تونستی شیر خشکی اش کنی
0
1400/08/25
z d
ترس هم داره خب😅
0
1400/08/25
مهرگان صادقی
خخخخ
2
1400/08/25
fatemah .
چقد خوب عزیزم. تو یک مامان فوق العاده ای
0
1400/08/25
z d
ترس هم داره خب
0
1400/08/25
somaye malekpour
بخدا اصلا نمیتونم تصور کنم.
هنوز جاش درده😁
هنوز جاش درده😁
1
1400/08/25
z d
ایشالا هر چی خیره همون بشه
0
1400/08/25
somaye malekpour
عکس گل دخترات بفرست ببینیمشون
0
1400/08/25
مامان جوجه ها❤️
سخته ولی قشنگه😍
1
1400/08/25
z d
ن دیگه شیر ندادم شیر خشک هم اصلا قبول نکرد و شیر گاو میخوره و البته غذا خوردنش همبد نیست
ینی تا الان خداروشکر قد و وزنش نرمال بوده
ینی تا الان خداروشکر قد و وزنش نرمال بوده
0
1400/08/25
z d
ممنون عزیزم
2
1400/08/25
z d
شرمنده عزیزم شوهرم یه تعصب خاصی رو اینجور چیزا داره قسمم داده عکس بچه هارو نذارم
2
1400/08/25
z d
دعا کنید در آینده رابطه ی دخترام باهم خوب باشه و صمیمی باشن
2
1400/08/25
azin 🧚♀️
نوشته ات خیلی حس خوبی داشت😊
0
1400/08/25
z d
ممنونم عزیزم
0
1400/08/25
فاطیما خانوم
چقدر قشنگ
0
1400/08/25
فاطیما خانوم
خداحفظشون کنه
1
1400/08/25
smh ☘️
سلام چقدر خوب ان شاالله خدا پشت و پناهتون باشه و با بچه ها شاد و سلامت باشی
منم خیلی این فاصله سنی دوست دارم پسرم تازه نه ماهه شده برای فاصله شون دوست دارم باردار شم ولی نه روحی نه جسمی نه مالی هیچ جوره شرایط دومی رو ندارم
بارداریم شرایط عادی نداره سزارین هم که شدم پسرمم چون زود دنیا اومده وزنش کمه ... دعا کنید زندگی ما هم رو روال بیفته بتونم زودتر به دومی فکر کنم
منم خیلی این فاصله سنی دوست دارم پسرم تازه نه ماهه شده برای فاصله شون دوست دارم باردار شم ولی نه روحی نه جسمی نه مالی هیچ جوره شرایط دومی رو ندارم
بارداریم شرایط عادی نداره سزارین هم که شدم پسرمم چون زود دنیا اومده وزنش کمه ... دعا کنید زندگی ما هم رو روال بیفته بتونم زودتر به دومی فکر کنم
0
1400/08/26
حورا جانان💏👼👼
وای خدا خیرت بده دختر من الان میشینم گریه میکنم واسه اونوقتم
0
1400/08/26
حورا جانان💏👼👼
تقریبا یه ماه دیگه زایمانمه انقد شوهرم مدام گفته نمیتونیم و از پسش برنمیاییم و کمک میخاییم که استرس تموم وجودمو گرفته همشم میگم شاید اینجور نشد اما اون قبول نمیکنه
0
1400/08/26
حورا جانان💏👼👼
حسادت نمیکنه دختر بزرگت
0
1400/08/26
حورا جانان💏👼👼
؟
0
1400/08/26
حورا جانان💏👼👼
من نگرانی اونو هم دارم میترسم ندونسته رفتاری کنم که از هم فاصله بگیریم
0
1400/08/26
z d
سلامت باشی عزیزم ان شاءالله تودلیتو سالم بغل بگیری
0
1400/08/26
z d
سلام عزیزم
ان شاءالله که هرچی خیر و صلاحه برات پیش بیاد و بهترینا پیش روی تو و پسر گلت باشه
ان شاءالله که هرچی خیر و صلاحه برات پیش بیاد و بهترینا پیش روی تو و پسر گلت باشه
1
1400/08/26
z d
منم همین فکرومیکردم همش میگفتم با دوتا بچه کوچیک خیلی سخته و و به شدت میترسیدم فک میکردم حداقل تا دوماه وقت سرخاروندن ندارم
اما فعلا که شرایط خیلی نرماله خداروشکر
شاید بعدا سخت تر بشه نمیدونم اما فقط اینو میدونم که هر چقد هم که سخت باشه اصلا نشدنی نیست
حتما حتما از الان خودتو قوی نشون بده
من چند روز اول خیلی گریه میکردمو میگفتم دیگه بدبخت شدم دیگه مثل اول نمیشه خیلی اوقات خودمو تلخ کردم
به نظرم بهترین راه اینه که رو کمک هیچکس حساب نکنی
من خودم مادرشوهرمم نزدیکمه مامانمم که رفت اون اومد اما اومد دید واقعا کاری ندارم ینی به بچه ها که میرسم کارای خونه هم درحد قابل قبولی انجام میشه بنده خدا رفت و این فقط بخاططر اینه که از همون اول گفتم خودمم و خودم باید بتونم و فقط از شوهرم توقع دارم و وقتایی که خونه اس کلی کار میریزم سرش😅
اما فعلا که شرایط خیلی نرماله خداروشکر
شاید بعدا سخت تر بشه نمیدونم اما فقط اینو میدونم که هر چقد هم که سخت باشه اصلا نشدنی نیست
حتما حتما از الان خودتو قوی نشون بده
من چند روز اول خیلی گریه میکردمو میگفتم دیگه بدبخت شدم دیگه مثل اول نمیشه خیلی اوقات خودمو تلخ کردم
به نظرم بهترین راه اینه که رو کمک هیچکس حساب نکنی
من خودم مادرشوهرمم نزدیکمه مامانمم که رفت اون اومد اما اومد دید واقعا کاری ندارم ینی به بچه ها که میرسم کارای خونه هم درحد قابل قبولی انجام میشه بنده خدا رفت و این فقط بخاططر اینه که از همون اول گفتم خودمم و خودم باید بتونم و فقط از شوهرم توقع دارم و وقتایی که خونه اس کلی کار میریزم سرش😅
1
1400/08/26
z d
ببین رفتار مشخصی که نشون بده حسادت داره اصلا ازش ندیدیم اما من گاهی تو چشماش یه چیزایی میبینم
بیشتر وقتی که مامانم بود و کاراش رو انجام میداد اینجوری بود ینی خودشم حس میکرد داریم دور میشیم اما همین که تنها شدیم خیلی خیلی بهتر شد
تو ده روز اول مثلا من خواب بودم مامانم غذا بهش میداد یهو سر سفره میزد زیر گریه یک ساعت گریه میکرد بدون اینکه معلوم باشه چشه تو روز چند بار این داستانو داشتیم همینکه مامانم رفت روز به روز بهتر شد چون بیشتر باهم بودیم
بیشتر وقتی که مامانم بود و کاراش رو انجام میداد اینجوری بود ینی خودشم حس میکرد داریم دور میشیم اما همین که تنها شدیم خیلی خیلی بهتر شد
تو ده روز اول مثلا من خواب بودم مامانم غذا بهش میداد یهو سر سفره میزد زیر گریه یک ساعت گریه میکرد بدون اینکه معلوم باشه چشه تو روز چند بار این داستانو داشتیم همینکه مامانم رفت روز به روز بهتر شد چون بیشتر باهم بودیم
4
1400/08/26
z d
من الان وقتایی که آیدا خوابه خیلی باهاش بازی میکنم و هر جوری که شده خیلی میخندونمش وقتی زیاد میخنده تا یکی دو ساات یه آرامش خاصی داره کلا
و اینکه سعی میکنم موقعی که آیدا بیداره میخوام شیر بدم بهش حتما یه خوراکی میذارم پیشش یا یه برنامه تلویزیون یا یه اسباب بازی که سرگرمش کنه چون اگه اینا نباشه یهو خیلی به ما خیره میشه و انگار میره تو فکر اما خوراکی بهترین گزینه اس و حواسش پرت میشه
موقع لباس عوض کردن و پوشکشم که همیشه صداش میرنم تا بیاد پیشمون باشه بعد مثلا آیدا یه صدایی از خودش در میاره من مثلا با تعجب بهش میگم دای مامان آجی چی میگه به نطرت کلا سعی میکنم اون مواقع حس کنه ماباهم داریم بهش میرسیم
و اینکه سعی میکنم موقعی که آیدا بیداره میخوام شیر بدم بهش حتما یه خوراکی میذارم پیشش یا یه برنامه تلویزیون یا یه اسباب بازی که سرگرمش کنه چون اگه اینا نباشه یهو خیلی به ما خیره میشه و انگار میره تو فکر اما خوراکی بهترین گزینه اس و حواسش پرت میشه
موقع لباس عوض کردن و پوشکشم که همیشه صداش میرنم تا بیاد پیشمون باشه بعد مثلا آیدا یه صدایی از خودش در میاره من مثلا با تعجب بهش میگم دای مامان آجی چی میگه به نطرت کلا سعی میکنم اون مواقع حس کنه ماباهم داریم بهش میرسیم
3
1400/08/26
z d
و اینکه از همون روز اول آیدا روگذاشتم تو بغلش دوبار هم سرشو محکم زد به سر بچم البته میخواست بوسش کنه یهو سرش خورد من اصلا هیچی بهش نگفتم یا ازش دورش نکردم که فک کنه آیدا خیلی وی آی پیه و ما خیلی هواشو داریم الانم گاهی میاد هی نازش میکنه بوسش میکنه دستشو میزنه رو دستش ومیره
اتفاقا دخترای منم یه تخت مثل مال آنیا دارن
اونو گذاشتم تو پذیرایی آیدا همیشه تو اونه بعد گاهی خواهرش میره تابش میده
اتفاقا دخترای منم یه تخت مثل مال آنیا دارن
اونو گذاشتم تو پذیرایی آیدا همیشه تو اونه بعد گاهی خواهرش میره تابش میده
4
1400/08/26
z d
فقط کافیه خیلی عادی باشی
همین
اصولا ووقتی فک میکنیم الان باید یه حرف خاصی بزنیم یا کار خاصی بکنیم همه چی خراب میشه
در صورتی که باید خودت و دخترت باور کنید که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و همه چی عادیه
همین
اصولا ووقتی فک میکنیم الان باید یه حرف خاصی بزنیم یا کار خاصی بکنیم همه چی خراب میشه
در صورتی که باید خودت و دخترت باور کنید که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و همه چی عادیه
0
1400/08/26
z d
باز پرحرفی کردم ببخش
چون حستو درک میکنم برات مفصل توضیح دادم
چون حستو درک میکنم برات مفصل توضیح دادم
0
1400/08/26
حورا جانان💏👼👼
نه عزیزم من یکی بشدت به حرفات محتاجم و کمکم میکنه چون بلاخر بچه هامون تو یه شرایط سنی عین هم بدنیا اومدن من میترسم بچه ارو تنها بذارم یهو ندونسته کاری بکنه بعد مجبور بشیم بگیم نکن و اون بره تو فاز خودش ...و یه چیز دیگه اینکه شبا میزاره دختر بزرگت بخابه من نگران خواب شبونشونم یهنی تو یه اتاق کنار خودم بزارم بعد اون بیدار شه نذاره اینم بخابه واقعا واسش برنامه ای ندارم نمیخاامم خدای نکرده در حق دختر اولمم حقی رو ضایع کنم
1
1400/08/26
z d
بچه رو بذار تو تخت که حفاظ داره فقط باید مراقب باشی که نزدیک مبل یا جایی نباشه بتونه دخترت بره رو مبل بعد بره رو تخت و تخت جایی باشه که از همه جای خونه بتونی نگاش کنی
من گذاشتن گوشه پذیرایی
من گذاشتن گوشه پذیرایی
1
1400/08/26
z d
سخت ترین جاش همین شباس دختر من اوایل خیلی سختش بود من چون همسرمم نیست شبا جفتشون پیش خودمن اول اینکه سعی میکنم کوچیکه رو بخوابونم ساعت ۱۱
بعد سریع چراغاروخاموش میکنم آیناز رومیخوابونم
دختر من تا صبح میخوابه شاید یکی دوبار برای آب خوردن فقط بیدار بشه ینی فقط خوابش ببره تمومه
اگه خوابش برد و خواهرش بیدار شد که من سعی میکنم همهجوره راضیش کنم ینی سریع شیر میدم جاشو تند تند عوض میکنم اگه بازم بخواد سروصدا کنه تو خونه راهش میبرم میدونم بغلی میشه اذیت میشماما دخترم گناه داره از صداش بیدار بشه
البته با همه اینا یکی دوبار بیدار شد هت و گریه کرده منم آینازو میذارم رو پام آیدا رو میگیرم بغلم وجفتشونو میخوابونم
یا اینکه سینمو میذارم دهنش آیدا به یه دستم میزنم پشت کمرآیناز یا نازش میکنم لالایی میخونم تا خوابش ببره
نگران نباش کم کم به صداش عادت میکنه
بعد سریع چراغاروخاموش میکنم آیناز رومیخوابونم
دختر من تا صبح میخوابه شاید یکی دوبار برای آب خوردن فقط بیدار بشه ینی فقط خوابش ببره تمومه
اگه خوابش برد و خواهرش بیدار شد که من سعی میکنم همهجوره راضیش کنم ینی سریع شیر میدم جاشو تند تند عوض میکنم اگه بازم بخواد سروصدا کنه تو خونه راهش میبرم میدونم بغلی میشه اذیت میشماما دخترم گناه داره از صداش بیدار بشه
البته با همه اینا یکی دوبار بیدار شد هت و گریه کرده منم آینازو میذارم رو پام آیدا رو میگیرم بغلم وجفتشونو میخوابونم
یا اینکه سینمو میذارم دهنش آیدا به یه دستم میزنم پشت کمرآیناز یا نازش میکنم لالایی میخونم تا خوابش ببره
نگران نباش کم کم به صداش عادت میکنه
1
1400/08/26
z d
شبای اول آینازم پا میشد گریه میکرد
اما الان بلند میشه یه نگاه میکنه دوباره میخوابه
اگه صدا خیلی بلند باشه یکم نق میزنه مثل شبای اول گریه نمیکنه
اما الان بلند میشه یه نگاه میکنه دوباره میخوابه
اگه صدا خیلی بلند باشه یکم نق میزنه مثل شبای اول گریه نمیکنه
1
1400/08/26
z d
بعد به نظر من هر دو رو یک جا بخوابون چون هر دوشون به خودت احتیاج دارن واقعا
مرحله سختش اونجاست که مثلا ۱۱آیدا نخوابه که من آینازو بخوابونم
دیشب دقیقا همینطوری شد تا ساعت ۲طول کشید بخوابونمشون
آیدا که یکسره تو بغلم بود یا داشت شیر میخورد
منم از ساعت ۱۱تا ۲ تمام داستان ها و لالایی های عالم رو برای آیناز خوندم یه دستی هی نازش کردم فقط ۱۰۰بار گفت پاشو آب بده بهم بهش آب دادم خلاصه آخرش ساعت ۲ یهو دوتاشون خوابشون برد
مرحله سختش اونجاست که مثلا ۱۱آیدا نخوابه که من آینازو بخوابونم
دیشب دقیقا همینطوری شد تا ساعت ۲طول کشید بخوابونمشون
آیدا که یکسره تو بغلم بود یا داشت شیر میخورد
منم از ساعت ۱۱تا ۲ تمام داستان ها و لالایی های عالم رو برای آیناز خوندم یه دستی هی نازش کردم فقط ۱۰۰بار گفت پاشو آب بده بهم بهش آب دادم خلاصه آخرش ساعت ۲ یهو دوتاشون خوابشون برد
2
1400/08/26
z d
اوایل من خودم خیلی کلافه میشدم
یه شب که نمیخوابیدن گفتم بابا شما دوتا پدرمو درآوردید که
یهو جفتشون باهم بلند زدن زیر گریه😅انقدم حساسن که خدا میدونه
دیگه برام درس عبرت شد که تحت هر شرایطی خودم آروم باشم
دیشب آیناز هی نق میزد خوابش میومد بچم خواهرشم دل درد شدید داشت همش گریه میکرد من هی با شوخی و خنده هر جوری بود آینازو ساکتکردم
یه شب که نمیخوابیدن گفتم بابا شما دوتا پدرمو درآوردید که
یهو جفتشون باهم بلند زدن زیر گریه😅انقدم حساسن که خدا میدونه
دیگه برام درس عبرت شد که تحت هر شرایطی خودم آروم باشم
دیشب آیناز هی نق میزد خوابش میومد بچم خواهرشم دل درد شدید داشت همش گریه میکرد من هی با شوخی و خنده هر جوری بود آینازو ساکتکردم
2
1400/08/26
z d
بعد الان من تا آیدا میخوابه آینازو دقیقا همون مدلی که خواهرشو بغل میکنم میچرخونمش تو بغلم میگیرم مثلا اون دو ساعتی که خوابه بچه اونو بغل میکنم و بازی میکنیم و..
خودت اگه قید استراحت رو بزنی میتونی جفتشونو راضی کنی
منتو ۴۸ساعت گذشته فککنم فقط ۴ ساعت خوابیدم
خودت اگه قید استراحت رو بزنی میتونی جفتشونو راضی کنی
منتو ۴۸ساعت گذشته فککنم فقط ۴ ساعت خوابیدم
3
1400/08/26
z d
یه شب پوشک آینازو عوض میکردم ساعت یک بود یهو آیدا استفراغ کرد تمام صورتش و حتی تو گوشاش هم کثیف شد من سریع برش داشتم که خفه نشه بچم دیدم آیناز بدون شلوار و پوشک داره تو خونه برای خودش رژه میره دیگه سریع اینو گذاشتم زمین اونو پوشک کردم و دوباره اومدم لباسای این یکی رو عوض کردم و شیرش دادم خوابوندمش بعد خواهرشو خوابوندم یهو دیدم لباسای آیدا نم داده دوباره عوض کردم خوابوندمش خواهرش بیدار شد رفتم بهش آب دادم خوابش پریده بود یه
ک ساعت طول کشید تا بخوابه وقتی خوابید خواهرش پاشد شیرش دادم و یکم راهش بردم خوابید یهو دیدم آیناز نم داده تمام لباساش و تشکش خیسه😁
ینی این دوتا دختر اون شب کمر به قتل من بسته بودن انقد اینو عوض کردم اونو عوض کردم یه سطل پر پوشک تا صبح جمع شد
ک ساعت طول کشید تا بخوابه وقتی خوابید خواهرش پاشد شیرش دادم و یکم راهش بردم خوابید یهو دیدم آیناز نم داده تمام لباساش و تشکش خیسه😁
ینی این دوتا دختر اون شب کمر به قتل من بسته بودن انقد اینو عوض کردم اونو عوض کردم یه سطل پر پوشک تا صبح جمع شد
0
1400/09/11
مهرگان صادقی
سلام خانما
0
1400/09/11
مهرگان صادقی
تجربیاتتون رو خوندم.و تاپیک رو ذخیره کردم.پسر منم ۱۳ ماهه است .و من فعلا۵ هفته هستم.خدا خواسته هم نبود و خود خواسته بود
0
1400/09/11
مهرگان صادقی
منم توی جمعتون بپذیرید
0
1400/09/11
مهرگان صادقی
❤️😍😂😁✋
1
1400/09/11
z d
سلام عزیزدلم
ان شاالله که بارداری راحتی داشته باشی و بچه های گلتو پرانرژی و شاد بزرگ کنی
ان شاالله که بارداری راحتی داشته باشی و بچه های گلتو پرانرژی و شاد بزرگ کنی
0
1400/09/11
💕آرزو💕 .
سلام انشاالله که همیشه سلامت باشید
1
1400/09/11
💕آرزو💕 .
من خودم تصمیم دارم بعد از دنیا اومدن بچم یه یک سالی گذشت دوباره اقدام کنم با فاصله ی کم
1
1400/09/11
💕آرزو💕 .
خودم تنها بودم و کَس نداشتم خیلی خیلی اذیت شدم
1
1400/09/11
💕آرزو💕 .
خواهر برادر بهترین حامی آدم هستن تو زندگی
1
1400/09/11
💕آرزو💕 .
الان سخته شرایط خوب نیس اقتصاد خرابه
1
1400/09/11
💕آرزو💕 .
اما از بچگی بهشون یاد بده مثل کوه پشت هم باشن تو هر شرایطی مواظب هم باشن عاشق هم باشن
بی معرفت نباشن
بی معرفت نباشن
0
1400/09/11
z d
سلامممنون عزیزم
0
1400/09/11
z d
ان شاءالله که بتونم اینکاروبکنم
ان شاالله که شما هم به آرزوی قلبتون برسین و خدا فندوق کوچولوتو حفظ کنه برات
ان شاالله که شما هم به آرزوی قلبتون برسین و خدا فندوق کوچولوتو حفظ کنه برات
0
1400/09/11
z d
خواهر برادر خوبش خیییلی خوبه
بدشم خیلی بده
واقعا کاش بچه هامون در آینده رابطشون خوب باشه
بدشم خیلی بده
واقعا کاش بچه هامون در آینده رابطشون خوب باشه
1
1400/09/11
مهرگان صادقی
متشکرم عزیزم ❤️💐
0
1400/09/12
حورا جانان💏👼👼
عزیزم نظراتتو خوندم ممنون باید اسکرین سات بگیرم واسه شوهرمم بدونه
0
1401/04/09
fatemeh 👨👩👧👦
عزیزم من حال روحیم خیلی بده خیلی گریه میکنم تاپیکتو دیدم کمی اروم شدم
فقط الان ک بزرگ شدن چی؟
خوبه همه چی؟
فقط الان ک بزرگ شدن چی؟
خوبه همه چی؟
0
1401/04/17
z d
عزیزم نگران هیچی نباش
تا ۶ماهگی دختر کوچیکم سخت بود الان دو سه ماهه که همه چی روال و عالیه
دخترا از الان همبازین خیلی بامزه و خوبن قراره کلی بهت خوش بگذره نگران نباش
تا ۶ماهگی دختر کوچیکم سخت بود الان دو سه ماهه که همه چی روال و عالیه
دخترا از الان همبازین خیلی بامزه و خوبن قراره کلی بهت خوش بگذره نگران نباش