سلام دوستان اومایی
من بیمارستان میلاد رفت و امد میکردم تا طبیعی زایمان کنم
خودم طرفدار زایمان طبیعی بودم
ب من ۲۲ مرداد تاریخ زایمان داده بودن تقریبی البته
من بیستم احساس کردم کیسه آبم نشتی داره رفتم بیمارستان معاینه شدم سونو دادم گفتن چیزی نیست و روغن کرچک بخور اومدم خونه شوهرم میگفت الکی هی مارو نکشون بیمارستان
من پیاده رویامم داشتم اما دورو بریام میگفتن برا زایمان طبیعی کافی نیست
منم پنج شنبه ک میشد ۲۱ مرداد صبح پاشدم ی قاشق روغن کرچک خوردم یکم تو خونه ورزش کردم زیر دوش اسکات و بشین پا شو
قرار شد شب با همسرم بریم پیاده روی
برا فردا هم ک میخواستیم بریم بیمارستان غذا هم درست کردم برا همراهام
داشتم اماده میشدم بریم پیاده روی تو سرویس بودم ک دیدم ی چیز گرم داره ازم میاد
ب همسرم گفتم زیاد اهمیت نداد گفت شاید مثل دیروزش چیزی نباشه تا جاریم ک تجربه داشتو صدا کردم گفت اره کیسه آبت پاره نشده سوراخ شده ماهم راه افتادیم رفتیم بیمارستان معاینه شدم منو فرستادن بخش زایمان
تو بخش لباسمو عوض کردم چقدرم حال عجیبی بود
ی خانمی هم درد داشت همش داد میکشید منو فرستادن تو اتاق ی تخته
سرم بهم وصل کردن اما من هنوز درد نداشتم ساعت نه شب بود
هر ساعتی ک میگذشت دردام فاصله هاش کمترو بیشتر میشد اما قابل تحمل بود هی میومدن معاینه میکردن
تا ساعت سه صبح شدم پنج سانت
دیگه دوساعت نیومدن
ب هرپرستارم میگفتم ی کاری کنید برام میگفتن شکم اولی طول میکشه تا اینکه ساعت ۵ دکتر اومد گفت امپول فشار بهش بزنید این وضعیتش ثابته تغییر نکرده بیشتر باز نشده اگه بمونه باید سزارین بشه تا اینکه تو سرمم امپول ریختن چشمتون روز بد نبینه ی دردی میومد تو مقعدم ک ناخوداگاه زورم میومد از ی طرف سرم دستم از ی طرف دستگاه ان اس تی بهم وصل رو شکمم بهمم میگفتن پاتو جمع کن زور بزن وقتی دردم میگرفت پامو جمع میکردمو با تمام توانم زور میزدم تا اینکه نیم ساعته شدم هفت سانت و نفس کم میاوردم دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و باز زور فول شدم منو بردن اتاق زایمان ی جا دیگه چند قدم بالاتر
اونجا انگار بچم رفت بالا
دوباره چون پامو جمع میکردم دستامو تکون میدادم سرمم نمیومد فاصله دردام زیاد میشد بچم نمیتونست بیاد بیرون
اخه ۱۱ ساعت بود ک کیسه آبم سوراخ شده بود دیگه آبی نمونده بود
دکتر هی میگفت زور بزن بچت خفه شد سرشو اومده بیرون زور بزن
یهو ی چیز سرد ریخت بین پاهامو برش زد و بازم زور دخترم ب دنیا اومد
بهترین لحظه زندگیم
وقتی دیدمش تمام دردام فراموشم
شد
اصلا یک ان هیچ دردی دیگه نداشتم
دکتر ک داشت بخیه میزد سوزن ک بهم وارد میشد حس میکردم ولی خیلی کم مثل سوز دندون پزشکی
بعد منو بردن بخش و دو سه بارم اونجا شکممو فشار دادن
انقد منو معاینه کرده بودن ک دیگه دوست نداشتم کسی بهم دست بزنه
ی ساعت بعدشم چند تا دونه خرما خوردمو ب دخترم شیر دادم
خلاصه شیرم اوایل کم بود دخترم سیر نمیشد تا صبح گریه میکرد
بعدش زردی گرفت عددش بالا رفت سه شب بیمارستان دوباره بعد اینکه مرخصش شدیم بستری شد
من اینقد تو این سه شب راه رفتم از بخش ان اس تی تا اتاق مادران ک بخیه هام باز شدن
سینه هام زخم بودن خون میومدن
اما گذشت
سخت گذشت اما ب امید دخترم تحمل کردم
الانم شبا نمیخوابه دل درد داره تازه خودمو پیدا کردم افتادم رو روال اما برای همه ی منتظرا و باردارا سر زایمانم دعا کردم
دخترم اولین جمعه محرم روز حضرت علی اصغر ب دنیا اومد
من دخترمو از امام حسین دارم
موقع زایمانم فقط امام حسینو صدا میزدم
خدا انشالله ب همه فرزند صالح و سالم عطا کنه
ببخشید ک طولانی شد😘😘😘😘😘😘
پرسش (1400/07/06):
شرح حال زایمان من☺️☺️☺️☺️☺️
1212
37
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
10
1400/07/06
شقایق جووونی
مبارکت باشه ..الکی نیست میگن بهشت زیرپای مادران هست ....خداحفظتون کنه ..ممنون ازشرح زایمانت
0
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
واقعا همه همینو بهم میگفتن
سخته ولی خدارو هزار بار شکر میکنم بابت نعمت قشنگش
انشالله شما زایمان راحتی داشته باشی
سخته ولی خدارو هزار بار شکر میکنم بابت نعمت قشنگش
انشالله شما زایمان راحتی داشته باشی
0
1400/07/06
مامان حلما 👨👩👧
قدمش مبارک گلم تاریخ تولدش مثل حلما خانم منه 😘😘😘😘😘😘ماشالا چه نفسه
1
1400/07/06
سمانه m
سلام ساناز جان خوش قدم باشه انشالله ماشالله خدا نگهش داره براتون خداروشکر که خودتو دختر نازت سالمید 🌹🤗🤗
0
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
آره شمارو یادمه تو گروه بودین چهل هفته تموم بودین ولی باز نشده بودین من اون موقع دسترسی نداشتم پیام بدم ولی پیامارو میخوندم
خدا دختر شمارو براتون حفظ کنه عزیزم
خدا دختر شمارو براتون حفظ کنه عزیزم
0
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
ممنون عزیزم سلامت باشید
0
1400/07/06
مامان حلما 👨👩👧
اره عزیز وارد ۴۱ شدم زایمان کردم اونم به زور سرم فشار 😪😪😪😪😪😪😪
0
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
دخترت شبیه دختره منه
نوزادا شبیه همن چقد
نوزادا شبیه همن چقد
0
1400/07/06
Nafas .
وای منم اینقد فشار به مقعدم میومدیادم میاد دردم میگیره
0
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
😆😆😆😆گذشت دیگه
بهش فک نکن
بهش فک نکن
0
1400/07/06
sara jafari
قدمش مبارک باشه زیرسایه پدرومادربزرگ بشه♥️💋
0
1400/07/06
مامان فرشته ها 💓 💓
مبارک باشه عزیزم
نامدار باشه دختر گلت
نامدار باشه دختر گلت
0
1400/07/06
zari rahmati
وای چقدر سخته زایمان طبیعی شما تعریف میکنید من دردم میگیره 😣😣
0
1400/07/06
sanaz 🌹🌹🌹
ممنون عزیزان
1
1400/07/06
الی 😍T_K
مبارکه عزیزم قدمش پر خیر وبرکت باشه براتون
0
1400/07/06
خانم گل .
خیلی طولانی بود نخوندم😅
اما قدم نو رسیده مبارک باشه💐
اما قدم نو رسیده مبارک باشه💐
0
1400/07/06
Zahra Nik
مبارک باشه عزیزم
0
1400/07/06
maman mahed 👼
قدمش مبارک.
سخت هست ولی ارزششو داره
سخت هست ولی ارزششو داره
0
1400/07/07
فاطمه مامان فندوق
ای جانم قدمش مبارک باشه 😍😍 منم میخوام بیمارستان میلاد زایمان طبیعی کنم خدا کمکم کنه فقط
0
1400/07/07
سارا 🤱
سلام ..تبریک میگم ..
قدمش براتون مبارک باشه ..💚
قدمش براتون مبارک باشه ..💚
0
1400/07/07
سحر تارات
قدم نو رسیده مبارک عزیزم
0
1400/07/07
ندا سادات
اقا ی سوال...ی نمه چندشه ولی نیاز ب جواب دارم...چجور میشه ریسک مدفوع رو ب صفر رسوند موقع زایمان...من همش فکر این مسئلم🥺