Ooma
پرسش (1400/06/14):

داستان بارداریاتونو بگید برام😍😋

سلام دخترا
کیا بعد کلی سختی و تو اوج نا امیدی فهمیدن باردارن بیاید تعریف کنید کیف کنیم😍
مثلا چجوری فهمیدینو چه احساسی داشتین؟🥲😍🥺

بگید ماها که منتظریم امیدوار شیم یکم😊
بعد اون ماهی ک باردار شدم پسر عمو شوهرم فوت کرده ود رفته بودیم کرمانشا
اصلا کرم ب بارداری نبود
این تاپیک دقیقا شبی بود ک بنزین رو گرون کردن و دعوا و درگیری واینها بود
ولی بعد از اون تاپیک تو بارداری خونه خریدیم و خداروشکر خیلی فرق کرد زندگیمون.
یعنی میگن بچه ا خودش رزق و روزی میاره دقیقا ایمان دارم
من شوهرم رفته بود آزمایش رو بگیره بهش گفته بودن مثبته هی میپرسیده دقیقه این جواب میگفتن اره بعدچن بار پرسیدن گفتن بیا جلوچشم خودت رو نمونه آزمایش کار کنیم تاخیالت راحت بشه که دیگه بیخیال شده و قبول کرده مثبته😄😄
خداروشکر
عزیزم😍😃
من الان ۶روز عقب انداختم و سابقشم دارم و باردار نمیشم
ولی همش تو دلم میگم چی میشد اگه خدا منو سوپرایز میکرد و مثلا الان باردار بودم😍
واااااای خدایا چی میشد واقعا منم عین خیلیای دیگه راحت باردار شده باشم🥲🥲
چقدر دلم میخواست فکرو خیالم واقعی بود ولی خب فکر کردن بهشم قشنگه😌
کاشکی میشد منم از این عذاب نجات پیدا کنم
لطفا برام دعا کنین🥲❤🙏🏻🙏🏻🙏🏻
من وقتی بارداربودم و نمیدونستم الکی ادا حامله هارو درمیاوردم به خودم تلقین میکردم باید آهسته راه برم کارسنگین نکنم نمیدونم چرا.بعدش همون ماه آزمایش دادم و مثبت بود گفتم این حس مادرانم بوده که بهم می‌گفته مراقب باشم
من یادم همون شب رفته بودیم
قرارداد تالار عروسی اوکی کنیم
که دیگه کرونا اومد لغو شد
عزیزم چیکار کردی بعدش؟؟
من الان‌با زور از تو ماشین بیرون میام
شوهرم‌میگه چی‌شده
میگم‌سنگین‌شدم
میگه‌حامله بشی جی‌میگنی‌دیگه😅😅😅😅
🤣🤣🤣
میخوای فیل بیاد بیرون
عزیزم
منم تپلم😁😁😁
انشالله فکرت واقعی باشه
خیلی زود ی نی نی بیاد تو دلت
هیجی دیگه خورد به کرونا
دیگه تیر پارسال
تووخونه گرفتیم
کلا روی هم رفته ۲۰ نفر شدیم
فقط درجه۱
ارایشگاه رفتم و عکاسی
ولی عجیب توی دلم‌ گیر کرده
چه آرزوهایی داشتیما
عه

خوب خیلی‌وقت نیس عروسی کردی
من چاق نیستم😅
خوشبحالت😁
اشکال نداره سالگردهاش رو بگیرید
انشالله عزیزم
خداکنه
سالم باشه
دوقلو هم باشه🤭
دیگه مثل همون بار اولی نمیشه
انشالله چرا که نه
خدا بخواد میشه حتما
من این ماه هم فیبروز کردم
هم واکسن کزونا
هم جلوگیری نکزدم😶
دقیقا حس و حال خودتو دارم الان و امروز تست زدم منفی شد
من باحرف اینو اون اقدام کردم وگرنه ب بچه اصلا فک نمیکردیم
هی میگفتن فک میکنی ب همین راحتیه کمه کم یسال اقدامت طول میکشه
مام روحساب حرف اونا اقدام کردیم اصلا و ابدا ب نتیجش فک نمیکردم
دوسه روز قبل پریودم رفتیم ی کارتن نوار گرفتم
واسه خوته کلی خرید کردم ۴طبقه اوردیم بالا باشوهرم
گاهی سردرد خفیف داشتم
دل درد و کمردرد پریودیم داشتم هی میگرفت ول میکرد‌
دم نوش اویشن و عسل درست کردم دولیوان غلیظ خوردم ک پریود شم سریع
اونم ک نشدم یروز گذشت
دوروز گذشت هی میگفتم‌میشم
بااینکه سابقه عقب انداختن نداشتم تا اینکه روز ۶ام ب اصرار شوهرم بیبی چک زدم دوخط شد
شوک شدیم دوتامونم
من حتی بر عکس همیشه دلم نمیخاد تست بزنم🥺
الهی عزیزم
خیلی خدارو شکر کن باور کن بهت لطف بزرگی شده انتظار کشندست😌
خیلی امید داشتم تموم علائم رو دارم ولی خدا لایق ندونست بازم🥲
من بعد یکسالونیم اقدام باردار شدم
تو اون یکسال و نیم هم همش تحت نظر بودم با اینکه هردو اوکی بودیم نمیشد تا اینکه رفتم عکس رنگی و ماه بعدش شد ولی سقط شد
دوباره دکتر و پیگیری سقط و انعقاددخون مشکل دار و ی جراحی کوچیکِ رحمی و دوباره اقدام و روزای بی بی چک منفی تااااا ازمایش ذخیره تخمدانی ک نشون میداد تو ۲۵سالگی دیگه زیاد فرصت ندارم و ارجاع برای ای وی اف
درست همون ماهیی ک داشتم خودمو آماده سیکل ماه بعد برای ای وی اف می کردم و اوج ناامیدی لطف خدا شامل حالم شد....
بارداری ک شروعش با انوکسا دورنافی و هزار هزار استرس و ترس شروع شد
و با گرفتن کرونا و بستری شدن ۱۰روزه تو بیمارستان و داروهای کرونایی ختم بارداری شد تو ۳۵هفته..
خداروشکر ک بخیر گذشت ....
من۳ساله که گاهی با کلی علائم هم منفیه حتی با ای وی افم نشد
بسلامتی زایمان کردی پس،😍مبارکههه عزیزم
التماس دعا
خدا برات حفظ کنه
اوهوم..
زنده باشی
ان شاءالله روزی همه اونایی ک چشم انتظارن
سلام من ک دوسال پنهانی از خانواده تو عقد اقدام داشتم هشت ماهم بعد عروسی ..
تنبلی تخمدان داشتم جوری ک دوماه دوماه مریض نمی‌شدم هرماه بی بی میزدم منفی میشد هربارم دکتر میرفتم میگفتن پلی کیستیکمو بهم دارو میدادن ولی دریق تا برج هشت پارسال ک تو اوج ناباوری باردار شدم اون ماه فقط سه یا چهار بار اقدام داشتم و اصلا تو فکرش نبودم
منم سر پسر دومم یک سال تمام دارو مصرف کردم آمپول زدم باردار نمی‌شدم
برج ۹ سال ۹۸ بود منتظر پریود بودم
انقد نا امید بودم بی بی هم نمیزدم
چهار روز از موعدم گذشت سینم یه برجستگی بزرگ داشت ترسیدم رفتم دکتر گفت بارداری؟ گفتم نه گفت حالا یه بی بی بزن بهم خبرشو بده
سر راه بی بی خریدم رفتم خونه زدم درجا دوتا خط پررنگ شد 😍
۳ماع بعد عروسی اقدام کردم بعد ۴ماه باردار شدم
ماه قبل از اینکه حامله شم وفات امامزضا بود رفتم سر دیگ نذری مادرشوهرم و گریه کردم و هم زدم
گفتم خیلی دلم بچه میخاد
امسال موقع نذری پسرم ۵۷ روزشه
قربون خدا و امام رضا برم امسال برای همه چشم انتظارا دعامبکنم
من سال ۹۵ عروسی گرفتم و تقریبا ۴ ماه اول جلوگیری داشتم فقط بعدش اقدام کردیم ولی نمیشد که نمیشد دکتر و دارو ازمایش ولی هیچ مشکلی نبود فقط نمیشد اقامم روز به روز سرد تر میشد تا سال ۹۹ که من کلا قید بچه رو زدم گفتم واقعا نمیخوام رابطمونم شده بود چندماهی یکبار شاید باورتون نشه ولی فروردین رابطه داشتم دیگه هیچ رابطه ای نبود تا ابان اونم یک رابطه سطحی و عمیقم نبود حتی فکرشم‌نمیکردم حامله بشم چندماه پریود نشدم گفتم حتما بخاطر فشار عصبی هست که داشتم کلی اویشن و زعفرون خوردم و شاغل بودم و کلی کار سنگین انجام‌دادم بعد یهو زیر دلم درد شدیدددد داشتم قفل میشدپ مثل درد زایمان رفتم مستقیم سونو دکتر گفت خانم ۱۶ هفته حامله ای کلی سوپرایز شدم 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
من پسر اولمو بار اول اقدام گرفت خداروشکر.اما واسه این شازده دوسالو نیم اقدام بودم و ننیشد.دکترم گفت اگ تاشش ماه دیگ نشی با بری مرکز ناباروری.یاخدا چی ب من گذشت.لز شش ماه فرصتم دوماه گذشت اما بازم خبری نبود.همون ماه ک حامله شدم مامانمم خونمون بود وانقد سرگرم مامانم بودم ک یادم رفته بود پری نشدم ضمن اینکه واسه اینکه مامانم میخاست بیاد فقط دوشب نزدیکی داشتیم.خلاصه ی روز ک شوهرم رفت سرکار،منم فوری بیدارشدم وگفتم ببینم چندروز دارم تاموعد پری.دیدم اووه سه روز گذشته.مامانمو پسرم خاب بودن ی بیبی زدم دیدم ک بله درکماااآاااااااال ناباوری حاملم.خدایا چقد شیرین بود اون لحظه.پیام دادم ب شوهرم.اونم انقد خوشحال شد ک فریاد میکشید😁😁الهی ک بحق این شبای عزیز این حسو همه چشم انتظارا بچشن.




فقط یه نکته.میگم دقت کنیم هممون درعین ناباوری حامله شدیم.ینی ک استرس مانع لقاح میشه.مامانای اقدامی توروخدا فقط اقدام کنیدوحالشو ببرید.انشالله ب موقع خودش خدا جورش میکنه
عزیزم بذار من بگم ۱۸ سالم بود که عروسی کردیم از اونجایی که تازه دانشگاه قبول شده بودم وسنم کم بود با شوهرم توافق کردیم زیر ۲۰ سالگی من به نی نی فکرم نکنیم خلاصه گذشت تا ۱سالو۳ ماه بعدش خودم کرمش افتاد به تنم واسه بچه .خیلی ذدقشو داشتم رفتم سونو اوکی بود واقدام کردیم .خلاصه همزمان با منم یکی از فامیل اقدام کرد که الان شکر خدا بچش دوسالشه .۱۰ ماه اقدام بودم اصلا دکتر نمیرفتم نمیخواستم تا ماه ۱۱ به اصرار اطرافیان رفتم دکتر دارو کمک باروری داد روز ۲۴.۵.۹۸ تست بارداری من مثبت شد .خوشحال بودم اما لکه بینیا شروع شدو خلاصه دقیقا روز دومین سالگرد ازدواجم تو بیمارستان بستری شدم بخاطر حاملگی خارج رحم
بعد از عمل فهمیدم یه لوله ام رو برداشتن .خلاصه یه طورایی دکترا منو ناامید کردن از بارداری طبیعی ومنم بعد از سه ماه از عملم هرشب روغن نالی سیاهدانه داشتم و... تا دیدم پریود نشدم وتست مثبت شد
بارداریم به شدت سخت بود .ویارای شدید ولی نینی اکی بود تا سونو پنج ماهگی رفتم گفتن قلب نینی مشکل داره وباید سقط کنمو.... بعدش کلی آزمایش رفتم .دکتر رفتم .متخصص ژنتیک و...
فروردین ۹۹ سقط کردم وفروردین ۱۴۰۰ به لطف وکرم خدا تست بارداریم مثبت شد .دلم آروم گرفت یکم واز خدا فقط بچه سالم میخواستم ومیخوام تا اینجام که ماجراها بوده اما خب خدا ولطفشم بوده انشالله تا ۴۰ هفت‌گی منم هست ❤❤
سرانجام بنده در سن ۲۲ سالگی باردارم الان .محتاج دعاهاتونم وامیدوارم بعد خوندن داستان من درک کنی که بعد هر سخای یه گشایشی هست حتما
منم ب خاطر کرونا تالارم کنصل شدش مجبور شدیم توخونه بگیریم 😥😥هنوز تو دلم مونده یک عروسی تو تالار
من 3 سال انتظار کشیدم، ما باغ سیب داریم اول مهر بود فصل برداشت سیب هر روز میرفتیم باغ 3 روز از موعدم گذشته بود جعبه سیب رو میکوبیدم به شکمم بلند میکردم که پری بشم تو باغ بدو بدو میکردم که فشار بیاد، روز 4 م که تو باغ بودیم مادر شوهرم واسه صبحانه حلوا درس کرده بود یهو بوش اومد حالم بد شد مادر شوهرم خندید گفت حامله ای؟!!😱
منم گفتم نه بابا امکان نداره من چن وقته بیخیال همه چی شدم گفت باید تست بزنی شب که اومدیم شوهرم گرفت یه هاله کوچیک داشت که هیچ کودوم باورمون نشد صبح زود زدم دیدم 2 خط شد
بعد بی بی دست به دست میشدو بهت زده بودیم😂😂😂
بیخیال باش اگه خدا بخواد و بده هیچی نمیتونه مانع شه
بیخیال بابا بهتر من اصلا دوست نداشتم تالار بگیرمو پول بریزم تو شکم مردم بزور برام عروسی گرفتن شیش سال پیش،دلم میخواست پولشو خودم به جیب بزنم
چه قشنگ😍
اونکه آره پولشو شوهرم با یک پول دیگه گزاشتم روهم رفت ی ماشین خرید ولی بازم ی شوق دیگه داره