شرح زایمان طبیعی من

سلام دوستان عزیز از وقتی باردار شدم همیشه دوست داشتم شرح زایمان ها رو بخونم تا بتونم تصور بهتری از زایمان طبیعی داشته باشم و بهتر بتونم مدیریت کنم.
من ایران زندگی نمیکنم برای همین شاید گفتن این تجربه برای خیلی از عزیزانی که تو ایران زندگی میکنند بعضا جالب باشه.
من خدا رو شکر بارداری خیلی خوبی داشتم، اوایل تهوع داشتم و ترش کردن اذیتم میکرد ولی خیلی برام آزار دهنده نبود. ابتدای بارداری ۵۸ کیلو بودم و اواخر رسیدم به ۶۵ و نیم. شکم بزرگی نداشتم و همین باعث نگرانیم بابت وزن بچه بود در حالی که اینجا اصلا این نگرانی براشون مسخره بود و کلا اضافه وزن رو چک نمی کردند مگر در مواقع دیابت و اضافه وزن های وحشتناک.
دوران بارداری من ۴۱ هفته و ۶ روز بود و همین هم باعث میشد مدام از طرف دوستان تو ایران و خود شما هم حتی نگران بودید و گاهی به من می گفتین چقدر بی فکرم و زودتر برم کاری کنم. ولی اینجا همه چیز بدون استرس بود بچه رو با nst مدام چک میکردند. دهانه رحم کاملا بسته بود و من هیچ دردی نداشتم و تصمیم بر این شد که برام از بالون استفاده کنند. حدودا یک روز بالون داشتم و فردای اون روز بعد معاینه گفتند بالون اثر زیادی نداشته و دهانه بسته هست. دوباره تصمیم گرفتند بالون بگذارند که من به خاطر درد وحشتناکی که روز قبل داشتم ازشون خواستم برام قرص بذارند. قرص هر ۴ ساعت استفاده میشد و من رو در بیمارستان نگه داشتند. با همون اولین قرص دستگاه انقباض رو نشون میداد ولی من دردی نداشتم تا اینکه با دومین قرص کم کم انقباض ها و دردهای ضعیف شروع شد. منم شروع کردم راه رفتن تا دردها منظم شه دردها هم که میومد با تنفس کنترل میکردم. ساعت ۴ و نیم دردها و انقباض ها تقریبا قابل کنترل و خوب بود و من ازشون خواستم معاینه کنند که قرار شد تا زمان قرص بعدی صبر کنند ساعت ۸‌معاینه شدم و ۳ سانت بودم و دیواره دهانه نازک شده بود. از اونجا دردشها بیشتر شد و من درخواست اپیدورال کردم ولی ماما گفت اول وان رو امتحان کنم اگر جواب نداد اپیدورال می‌کنند برام‌. خلاصه ما هم منتظر اتاق وان دار شدیم من تمام این مدت رو با تنفس کنترل میکردم. وان اصلا برای من اثری نداشت چون من دردها رو ایستاده می کشیدم. خلاصه دوباره درخواست اپیدورال دادم و ماما گفت بذار معاینه کنم ساعت حوالی ۹ و خورده ای بود و من شدم ۷ ۸ سانت ماما هم بهم امید داد که زودی زایمان میکنم و اصلا اپیدورال لازم نیست و قرار شد کیسه آب رو پاره کنه تا زودتر روند زایمان پیش بره خلاصه منم تحمل کردم یک جوری و گل پسر ما ساعت ۱۱ و بیست دقیقه شب به دنیا اومد. بخش زور زدن از همه برای من سخت تر بود.
برای کسانی که دوست دارند زایمان طبیعی کنند میگم اول اینکه نترسند دوم اینکه جیغ و داد نکنند و سعی کنند تنفس رو تمرین کنند. یک همراه خوب داشته باشند حالا من هم‌ همسرم تو اتاق بود باهام و هم ماما و هم پرستار و هر سه کمکم میکردند خصوصا تو قسمت زور زدن. زورهایی رو هم سعی کنید یک نفس عمیق بکشید نگه دارید و تا ۱۰ شماره با زور بیرون بدید.
این هم از تجربه طولانی من. لحظه به دنیا اومدن بچه عالیییییی بود و من بلند بلند صلوات می فرستادم. امیدوارم تک تک شما تجربش کنید