Ooma
پرسش (1399/09/14):

خانوما بیاین بگین غذا چی میخواین درست کنین

بحث آزاده بیاین دور هم باشیم

من فردا میخوام پاستا ظهر درست کنم شام هم زرشک پلو
😁😁😁😁😁😁😁
ووااایییی منم می‌خوام
میدونی چند وقته مرغ نخوردم
من شوهرم مرغ نمیخوره
چرا
واااااااا
منم برا فردا شام پاستا میخام درست کنم
هم دوست نداره
هم این که تبعش سرده
مرغ هم سرده
بجای مرغ بلدرچين میگیره
خب واسه خـودت درست کن
من فردا ابگوَت بار میزارم
آبگوشت
شوهرمنم نمیخورد وقتی مجرد بود بعد متاهلی دید هی نمیشه گوشت گرفت مجبور شدبخوره😂😂😂
پاستا خیلی هوس کردم از حالا گشنم شده
امروز آبگوشت داشتم
خب نه شوهر من بوقلمون میخوره
بلدرچين میخوره
فقط مرغ نمیخوره
من انقد خستم ک هیچی بجز خواب بهم نمیچسبه
یعنی من واقعا دلم واسه مرغ تنگ شده
من که میخوام یه اش ترش محلی درست کنم هوس کردم 😋😋
نوش جان
دلم خواس 😔
نوش جان
قربونتون جاتون خالی
با کدوم حوصله
من شوهرم نهار هم نمیخوره
منم نمیخوردم
چند روزه خیلی گشنم. میشه
با همون بوقلمون زرشک پلو مشتی میشه درست کرد
سفته گوشتش
باردارا تا میتونید بخوابیدا
بعد زایمان وقت سرخاروندم نخواهید داشت
وایی ببخشید اوما نباید گفت اکثرا باردارن
آقا من این روزا خیلی میخورم
خیلی میخوابم
اشکم دم مشکمه
زن و شوهر چوب خشکین دیگه. چی میخورین پس
دلم مامانم و میخواد
نه عزیزم نوش جونتون
منم احتمالا آش رشته درست میکنم برا ناهار
اگه پا درد بزاره بخابیم🙁
من تپلم شوهرم 70 کیلوعه
کاشکی همشریم بودی میاوردم واست بخدا اهل کجایین؟
فقط من و دخترمیم خیلی حال آشپزی ندارم
وای وای من اش رشته پر از رشته دوست دارم عالیه
نوش جونتون
من ناهار نمیزارم.شامم خدا کریمه😂😂
من امروز صبحانه همسر درست کرده
پادردش تو بچه داری البته اگه مثل من دست تنها باشی
نهار هم که درست نمیکنم
فدات بشم مهربون
تبریز
ممنون عزیزم
شام هم خوابم برده بود خودش درست کرد
نه من ب امید مامانم اینام فقط😕
چقدم دوریم من اهل ا. غ شهرستان پیرانشهرم فدات شم
انشالله بسلامتی زایمام کنی
چه شوهر کم توقعی آفرین
آقا شما بلدین شیرین پلو درست کنین
قربونت
بزن اینترنت هست که
روزایی که درس نخونم تنبیهم میکنه نمیزاره غذا درست کنم
اره فقط میشه عکسشو دید
☺😁😁
تازه ظرف هارم میشوره
سخته
دستوراشون خیلی سخته
اوه یه اسپند دود کن
اره والله😅😅😢😢
امشب آنقدر گریه کردم
من اصلا نمیدونم داخلش چیا داره😂😂
چرا
من 19 سالمه
من چند ماهه آمدم تهران زندگی میکنم
قبلا با مامانم اینا بودیم
بعد من خیلی رو کرونا حساسم خیلی بخدا احتیاط میکنم
بعضی وقتا میرفتیم پیش مادر شوهرم شهر اونا
داداشم اینا تا 2 هفته نمیومدن پیشمون
منم حق میدادم چیزی نمیگفتم
من خانوادم شیرازن
مادر شوهرم اینا بندر
فامیل هامون شهرستان
مادر شوهرم شهرستان خونه داره نزدیک شیراز
واسه همین وقتی میومدن شهرستان ما میرفتیم پیش اونا
ماه پیش رفتم شیراز
باور کنید من تهران فقط یه دختر خاله دارم که تا اون موقع هم ندیده بودمش
هفته هفته از خونه بیرون نمیرم
تولد بچه داداشم بود رفتم هدیه خریدم رفتم شیراز
گفتن نمیایم پیشت
گفتم باشه
حتی زنگ هم بهم نزدن
اصلا انگار نه انگار بعد از 2 ماه آمدم
ینی فکر کردن شاید کرونا داری؟
داداشم طبقه بالای مامانمه حتی از پشت پنجره ی حیاط هم سلامم نکرد
رفتم هدیه رو دادم بهش و آمدم
اشکم در آمد باورتون میشه بعدش بلند شدن رفتن شهرستان خونه ی مادر زنداداشم تولد گرفتن؟
خب هدیه دادی چرا؟وقتی کسی واسه تو ارزش قائل نیس تو چرا ارزش میدی بهشون
داداش هام با هم ارتباط داشتن با هم تولد گرفتن ولی منو اصلا صدا نکردن
مامانم. مجبورم کرد بدم
بعد من آمدم تهران و دیگه کاری نداشتم بهشون
خالم اینا کرونا گرفتن
دختر خالم آمده شیراز پیش خانواده شوهرش
مگ ب حرفت مادرته😐ماشالله سرخونه زندگی خودتی
چیزی ک عوض داره گله نداره
برو کادوتو پس بگیر🤣
امروز دوتا داداشم و خانواده هاشون و مامانم با دختر خالم رفته بودن باغ
سکوت اختیار کن نخند داره درد ودل میگه😕
فقط تو خار داشتی🙁مگه میشه بعد اینهمه دوری از دخترشون و خاهرشون چرا اینجوری کردن پس
خندم از درده
خیلی دلم شکست
من از همه بیشتر مراقبم تو این شرایط
میدونین واسه هیچ کدوم کم نزاشتم
زنداداش کوچیکم دختر عممه
پس من سکوت میکنم🙄
عمم هر روز بیرون میره خونه فامیل
دستت نمک نداره خواهر
ولی داداشم اینا اونجا رفتن پیش من نیومدن
بخواطر کرونا با قطار آمدم که کوپه دربست باشه
علت خاصی داره؟
خورد شدم تو این مسیر
والا وضعیت جوری شده خاهر برادر دیگه پشت هم نیستن .به غریبه بیشتر دل میسوزونن تا خاهرشون
10 روز قبلش بچم سقط شده بود
قبلش گفته بود بیا واسه تولد دخترم با اون شرایط رفتم
عزیزم اشکال نداره خدارو داری شوهرتو داری غصه نخور الان همه اینجورین از پشت میزنن
همین طوره
عزیزم شوهرت ب این خوبی
ولکن خانوادتو مجبوری مگ🤦🏼‍♀️
زورم میاد همیشه تو شرایط سخت جوری بودم که شوهرم میگفت فکر نمیکردم کسی تو یه روز بتونه آنقدر کار انجام بده
خالم همش میگه داداش هات به شوهرت حسودی میکنن
که انقدر خوبه
همه دوستش دارن
بابات آنقدر دوستش داره
واسه همین این جوری رفتار میکنن
توام دوری و دوستی کن ازشون توقع نداشته باش.باید اینقدر قوی باشی که بدونی هیچی از هیچکس بعید نیس حتی عزیزترین ادم زندگیت
پس کون لقشون
مگ جیره بگیر اینایی
سمتشون نرو
برا خودت اعصاب خوردی درست میکنی چ حوصله ای داری
پس از یه چیزی میسوزن دیگه
میدونی موقعی که بچه داداشم به دنیا آمد زنداداشم یه بیمارستان بستری بود
بچش بخواطر زردی زیاد یه بیمارستان دیگه
آنقدر تنهایی این مسیر و رفته بودم و آمده بودم
آنقدر بیمارستان بودم فکر میکردن مادر بچه منم
من 3 ساله خواهر از دست دادم
توام به بهتر شدن زندگیت فکر کن و شاد باش بزار چشم هر کی نمیتونه ببینه در بیاد .
داداش هام و دوست داشتم
خدا بیامرزه
نمرده
عع ببخشید اخه گفتی از دست دادم
پاشو کرد تو یه کفش از که میخوام برم خارج درس بخونم
به زور بابامو مجبور کرد رفت
1 سال نشد ارتباطش و با من قط کرد
شمارشم عوض کرد
خب دیگه هر کسی یه مسیری واسه زندگیش انتخاب میکنه
با همه ارتباط داره جز من
😐خدابیامرزتش
وااا چرا اینجوری پس
خواهر خانوادت مشکل دارن؟🤦🏼‍♀️
حتی واسه ازدواجم تبریک نگفت بهم
خواهرم کلا همیشه با من خیلی خوب بود
یه شب قهر نمیتونست بمونه با من
چ مرگشه مس
پس
نمیدونم
اینا دلشون از جایی پره انگار ببین چی تو زندگیت داری که نمیتونن ببینن
انشالله شفا پیدا کنن خانوادت
همیشه دوست داشتم خواهر شوهر داشته باشم دوستش داشته باشم
خواهر و برادر های من نوبرن
نداری؟
نه
خوشبحالت .اگه اونم بود یه درد دیگه .هیچکس خوبه مطلق نیس مخصوصا خانداه شوهر
بخدا من خانواده شوهرم بیشتر از داداش هام دوستم دارن
پس بچسب ب اونا از داداشات دوری کن وقتی نمیتونن خوشبختیه خاهرشونو ببینن
داداش کوچیکه ی من نوبره بخدا
بابام تازگی ها ورشکست شده
بابام واسه ی داداش هام خونه خرید ماشین خرید
گفت تا جوننن نخوان سختی بکشن
لذت ببرن از زندگیشون
واسه منو خواهرم زمین گذاشت که جهیزیه بده بهمون
خواهرم که رفت شد هزینه ی رفتن و زندگی اونجاش
بابام مدیر عامل شرکت بود زمین و که فروخت پولش و گذاشت واسه یه پروژه
رفت که رفت هنوز برنگشته
شرکت هم ورشکسته شد
خدا صبرتون بده واقعا
بخدا هیچ وقت چشمم به دست دیگران نیست
میخواستیم بریم سر زندگی خودمون جهیزیه ام کامل نبود شوهرم خونه و اینا نداره
وضع مالی پدر شوهرم خیلی خوبه
ولی گفتیم خودمون میخوایم رو پامون وایسیم
وام ازدواجم و تونستم باهاش یخچال و لباسشویی بخرم فقط
تا وام گرفتیم داداش کوچیکم گفت من پول لازمم
بابام گفت ندارم قهر کرد رفت
یه سری اصلی جهیزیم و خریدم
خداییش بابام هم کم نزاشت واسم
ولی خب کامل کامل نبود منم نمیخواستم فشار بیارم
با شوهرم گفتیم میتونیم خوابگاه متاهلی بگیریم که هم خرج خونه ندیم هم بابام یهو فشار نیاد بهش
آمدیم توی خابگاه متاهلی زندگی میکنیم
اصلا هم ناراضی نیستم
داداشم پول زایمان زنش و از بابام. گرفت
الان هم بواسیر گرفته باید عمل کنه
کلی خون ریزی داره و اینا آمده به بابام. گفته پول بده
بابام گفته ندارم لج کرده عمل نمیکنه
میگیم بابا زنت یه عالمه طلا داره یکمش و بفروش خرج سلامتیت کن
میگه شما چشمتون به طلا های زن منه
اصلا داداشم با خودش هم مشکل داره
عزیزم دیگه فکرشونکن مشکلات و حرف و حدیث هیچوقت تمومی ندارن .سنتم زیاد نیس فشار روت بیشتره سعی کن ب اینده زندگیت فکر کنی این حرفا میگذره الکی غصه نخور که بعدن پشیمون میشی هیشکی جز شوهرت نمیمونه واست .من تجربه داشتم ضربه از همه خوردیم با شوهرم .همه رو کنار گذاشتیم گفتیم دوری و دوستی الانم خداروشکر خوشبختیم
زنش هم نمیدونم چطور طاقت میاره شوهرش این جوری باشه
خداراشکر عزیزم
ببخشید ناراحتت کردم
بخدا من دل این که کسی رو ناراحت کنم ندارم
همیشه از مهربونیم آسیب دیدم
همیشه خداراشکر میکنم
نه این چه حرفیه.توام مثل خاهرم اما یه توصیه دارم برات مهربونی بیش از حد نکن خیلی زمونه بدی شده خیلیی.تا یکم به کسی خوبی میکنی فکر میکنن بلانسبت خری سوارت میشن
ایشالا تو زندگیت همیشه خوشی باشه اینا میگذره همش
درسته عزیزم
ممنونم
من برادر شوهرم مشکل عقلی و ذهنی داره هیچ کاری نمیتونه خودش بکنه
اون بیشتز از داداش های خودم دوستم داره
وقتی منو میبینه آنقدر خوش حال میشه
اونم محبت میفهمه
داداش من نه
عزیزم.اتفاقا اینجور ادما بیشتر محبت دارن
همین طوره
21 سالشه
مامی میشه
غذا دهنش میکنن
حرف نمیزنه
راه نمیره
ولی خیلی با محبته
برین رو همچین داداشی
تمام🙋‍♀️
حیف.... که بخوام واسه اون زور بزنم
سر عقدم زنش اشک می‌ریخت داداشم قهر که من نمیام
منم خیلی وقته دیگه دارم سعی میکنم بی توجه باشم بهشون
عزیزم فقط بچسب به همسرت...وسلام
چشم
ای جونم
دیگه پا به ماهی
عزیزم خوابگاه متاهلی چطوریه میشه یکمی توضیح بدی؟
آره عزیزم حتما
ما جفتمون دانشجوییم
ولی دانشگاه های جدا
من دانشجو شیراز بودم
همسرم تهران
خانواده من شیرازن خانواده همسرم بندر عباس
و چون همسرم کارشناسی ارشده امتیاز کافی داشتیم
خوابگاه متاهلی یه سوئیت تقریبا 40 متریه مال ما
یه سالنه که اولش کابینت و یخچال و گاز و سینکه ته سالن تخت و حمام دستشویی
واسه دکتراها اتاق داره مال ما نه
ای جاانم چه جالب اولین باره اسم خوابگاه متاهلی به گوشم خورده انشالله همسرتون هرچه زودتر درس شونو تموم کنن دکتر بشن بتونید یه خونه لوکس ویلایی خودتون بخرید
انشاالله عزیزم انشاالله روزی همه مستاجر ها و کسایی که خونه میخوان

سوالات مشابه