Ooma
پرسش (1399/09/13):

لطفا کمکم کنید توروخدا دیگه کم اوردم

من هنوز یسال نشده ازدواج کردم با خانواده شوهرم زندگی میکنم شوهرم هرحرفی که میزنم و حق با من باشه رو حق میده به مادرش و کلی باهم بحث میکنه باید چیکارش کنم

عزیزم خودت مقصر هستی معلومه خودتو خیلی دست کم گرفتی .
خودت شرایت راحتی نداری تو زندگیت اون وقت بچه هم میخوای .اول خودت بعد بچه .
با این شرایت که تو تو اون خونه داری کم نمیکشه روحیتو از دست میدی قهر میکنی از زندگی ...افسرده میشی ..
چه با دعوا چه با آرامش شوهرت با هر زبونی که حالیش میشه بهش بگو که باید جدا شین از خانوادش .
اینجوری تکلیفت مشخص میشه یا جدا میشین یا اول کاری میفهمی شوهرت چقدر میخوادت که بخوای به پاش بسوزی یا نه .
به خودت ارزش بده عزیزم انقدر خودتو دست کم نگیر.
میدونی مزیت اینکه پیش خانواده شوهرت باشی هرروز یه حرفی میشنوی
من دو ساعت هر ده روز یبارم که میرم اونجا هی میخوام بیام خونه😐چجوری با سه تا پسر مجرد رابطه داری با شوهرت فقط😐نمیترسین صدا بشنون😐یه دفعه درو باز کنن😐الله الله
من همکاراشون میکردم خودش میرفت بیرون غروب میامد خونه
میرفت همه جا میگفت میخوره میخوابه هیچکاری نمیکنه
حتی به حال بدم براشون غذا درست میکردم میخوردن کارشون میکردم اشکمو در میاوردن
انقدر ازیتم کردن ازوقتی عروسی کردم امدم خونه خودم توقع دارن برم همه کارشون بکنم بشم براشون کلفت منم پامو خونشون نمیذارم
من هر روز حمام نرم روانی میشم😐بعد شوهرت شرایطو میدونه با چه رویی میگه بو عرق میدی برو حموم😐من برادر شوهر ندارم ولی دستشوویم خیلی خیلی کم میرم خونشون😐
الان ازبس حرص میخورن شوهرمو پر میکنن
ما حموم نداریم میریم حموم اونا هرروز حرف بارم میکنن که اب نیس خودشون حموم درست نمیکنن هرچی میخوان میگن
ولی واگذارشون کردم بخدا
اینایی که ظلم میکنن مطمئن باشین خدا یروزی جزای کارشون رو میده
تو که عمت یه پا روانیه روان پریشه😐بحثش جداس😐
شر شوبگو باید خونه مستقل بگیری من با 3تا پسر مجرد معذبم، حتی اگر دادگاه هم بری حق با شماست
الان هرروز یچیزی میخوان ازمن میخوان بخدا شده سوپر مارکت
من الانم شوهرم میگه یه خونه دو طبقه بسازیم میگم من اصلا و ابدا با مادرت تو یه ساختمون نمیشینم که نمیشینم😐
رو نده بهش
یه ویکس خریدم شده 15 تومن 😐 هرروز میگفت ویکسم بده کلا دادمش بخودش دست از سرم برداره
چرا یچیز که میخری بهش میگی؟
شوهرم نمیذاره میگه بده بهش تو حسودی و بخیل میدم چیزی گفت میگم دادم ننت من حسود نیستم چیزی خواستی برو بده بهشون
دقیقا مث من آخه دستشویی شون تو آشپزخونه ست به شوهرم غر میزنم جا قحطی بود واسه دتسشویی همینو بهانه میکنم خوابیدن اونجا نمیمونم
بنظرت من میگم یا رضا میگه رضا هرچی توخونمون باشه اول میبره اونور نشون میده یه زیارت هم میکنه بعد میاد خونه
انقدر ازاین رفتارش خسته شدم باهاش خیلی سر همین بحث کردم
ولی درست نشوده بدترم شده
دیگه گفتم بذار هرغلطی میخواد بکنه
من آبجیم دو تا بچه سیزده ساله داره هنوز مستاجره
پدرشوهرش گفته بود من کمک میکنم خونه بخرید ولی برادرا و مادر توی یه ساختمون آبجیم گفت من چادر بزنم وسط خیابون با خانواده شوهر یه جا خونه نمی‌گیریم و نگرفت با اینکه رابطه شونم خوبه
بزن تو سرش😐یه ویکس گفتن داره آخه میره میگه؟خدا سرشاهده شوهر من از دکتر رفتن تا سوپرمارکت رفتنو بهشون نمیگه،میگه نمیدونن پولم کم بوده کم گرفتم که یوقت ناراحت میشن براشون چیزی نگرفتیم درحالی که خدایی داشته باشه خودم اول برا اونا وسیله برمیدارم
الانم رفته براش کوفت بخره بعد میره اینور اونور میگه رضا هیچی برام نمیخره هیچکاری برام نمیکنه همه جا جار زده
ولی مگه حالیشه هزاربار بهش گفتم
گفتم ننت قدردانت نیس بخدا هیچکدوم از پسراش مثل شوهر من خول نیستن
هیچکدومشون یه ابم دست ننشون نمیدن ولی شوهرمن هرچی میخواد براش میخره
شوهر تو تا خودش سرش به سنگ نخوره از این اخلاقش دست بر نمیداره
ولی باز میره میگه هیچی بهم نمیده نمیخره
همیشه گفتن اونی که کم محلی میکنه عزیزتره😐
من ازاین ناراحت نمیشم بخره براش ننشه ولی اینکه میره میگه هیچی برام نمیخره ازیت میشم
اینم تازه دخترش اینجاس هرچی میخره دخترش میخوره
الانم داره میگه زنگ بزن روغن برام بخره😐😒😒
صاحب تایپک از رابطه لذت میبری اصلا😐شوهرت نمیگه برام لباس بپوش؟😐
حرص نخور😂
هووف
برو لباس خواب و لباس زیر و اینا بگیر هی به شوهرت نشون بده بگو اینا رو گرفتم برا وقتی که خونه گرفتیم بپوشم😐
جایی رسیده که داداشش بهم میگه شارژ داری بدی بهم
انگار من سوپر مارکتی دارم بخدا
خودشون هیچی نمیخرن هرچی میخوان ازمن
بااینکه من یبار نشوده بگم فلان چیزو دارین
تازه نمیگن داری یا نه میگن بده😐
انگار امدن بخرن
من شوهرم اول میخواست یه چن ماهی خونه باباش اینا باشم که من بهش گفتم راحت نیستم 4سالونیم بخاطر همین عقد بودیم چقدر ازیت شدم
انقدر ازیتم میکردن که دیگه خسته شدم الان خونم جداستا ولی انگار نیس انگار فقط تو یه اتاق جداییم
وااا
اصلا خیلی بده.خدابش صبربده
دقیقااا
خخخح واقعا میترسه
خدا بهتون صبر بده واقعا😐من اصلا با این شرایط نمیتونم
من یکسال عقد بودم خداشاهده یکشب اونجا نموندم چون دوتا داداش مجرد شوهرم داره
خیلی موذب بودم بعدم اتاق بهمون نمیدادن میگفتن بخوابین تو سالن با اینکه ۳ اتاق خواب داشتن
گفتم ادمیه یهو نصف شب پتو میره کنار لباس توخونه تن ادمه یجای ادم مشخصه یهو یکی بیاد بره بیرون یا دسشویی خب میبینه دیگه
شوهرم خودش از همون اول گفت نون خوردنم نداشته باشیم خونمون باید سوا باشه
اگه مردا خودشون بودن قبول میکردن خونه مادر زنشون با خواهر زناشون زندگی کنن هر دو زن و مرد انسانیم و حق استقلال داریک
چه سخت😑😑
سلام

ببین عزیزجان

با قبول حرف دوستان که میگن زندگی زد یک خانه با سه تا پسر مجرد خیلی سخته،

اما شما چرا سختترش میکنی برا خودت؟؟؟

من به شخصه تجربه شما رو ندارم، ولی
اوایل زندگی منم یه چی تو این مایه ها بود، چون 90 درصد مواقع به خاطر مریضی پدرهمسرم مجبور بودیم خونه زندگی رو ول کنیم و بیایم شهرشون تا بتونه به پدرش برسه
و یک داداش داره که 5 سال از من کوچیکتره و کوچکترین پسر خانواده‌
کلا اعلام حضور کر نم حالیش نمیشد و الانم نمیشه

من دو دیقه هم نمیتونستم بدون حجاب باشم تو اون خونه🤦‍♀️
چون یهو میدیدی اومد تو اتاق🙄🙄

بعد شباهم همونجور، چون خونه هم قدیمی بود و از این اتاقا تودرتو
فکر کن من این ور پرده بودم با همسرک، بعد داداشش اونور پرده، یا مامان باباش اونور🤦‍♀️🤦‍♀️🙄🙄

مثل شماهم همه کاری میکردم.
خیلی هم با من راحت شده بودن، هر حرفی و ایناهم میزدن.
هنوزم هستنا. کلا مدلشونه🙄

ولی من اوایل جوابشون رو نمی‌دادم، چون همسرم چشمش دنبال این بود که ببینه من چی میگم؟ اگه نبودم هم اونجا وقتی یه چیزی میگفتن، صدام می‌کرد که فاطمه بیا، اینا اینجوری میگن🤦‍♀️🤦‍♀️
میخواست بدونه من عکس العمل چیه، چون خواهر بزرگش با کل خانواده همسرش قطع رابطه است بخاطر حرف و اینا، خیلی براش مهم بود برخورد من با حرفای خانواده اش

ولی من به مسخره بازی ردش میکردم ولی حرفمو هم میزدم نه این که چیزی نگم کلا. ولی احترامشون رو هم داشتم. همیشه هم تو جوابها از دخترا و پسر خودشون مایه میزاشتم، که اگه مثلا مادر دامادش ن اینو میگفت خواهرش چی برداشت می‌کرد و اینا؟؟ الان چه جنگی شده بود و خلاصه با خنده و مسخره بازی ردش میکردم
اگه چیزی هم میشد وقتی تنها بودیم بهش میگفتم مثلا من از این حرف و رفتار ناراحت شدم، همچین برداشتی کردم
همسرک هم کم کم یاد گرفت و فهمید من مثل خانواده اش غیرمنطقی نیستم که بگن بالاچشم ابرو بزنم کاسه کوزه همه شون رو بشکنم و برم خونه بابام😬

برای کار کردن هم، به همسرک نمی‌رسید، شاکی میشد، میگفتم نمیبینی کار دارم؟؟ یا بگو مامانت و خواهران برات فلان کارو بکنن یا خودت بکن یا واستا من کارم تموم شه یا هم یکی رو پیداکن این کارها رو بکنه من برا توهم وقت داشته باشم وسط 7 نفر ادم🥺
منه حیوونکی🥺🥺


بعضی وقتا هم خودش بهم گیر میداد چرا هیچ کاری نمیکنی؟؟؟ مهمون که نیستی، میگفتم 5 تا خواهرت اینجان، من دو روزه اومدم همه کار میکنم نمیبینی، حالا یه روز مثلا بخاطر پریودی نمیتونم زورتون میاد کارارو خوتون بکیند؟؟؟ وظیفه ام که نیست.
بعضی وقتا نشون بده دلخوری رو.

درسته والدينش سنی ازشون گذشته و داریو باهم زندگی میکنید
و درسته که چون از روستا اومدن
باورشون اینه که کارای خونه با دختره خونه است که حالا شما شدی جایگزینش

ولی نشون بده بعضی وقتا توان نداری و خسته ای.
به مادرش جلو بقیه بگو و تعریفشو کن که چقدر سخته یه تنه تمام این سالها کارای این 5 تا مرد رو انجام می‌داده و هیچکس بهش کمک نمیکرده
واقعا درکش میکنی و الان میبینی خیلی سخته.

و رسما هم حالی برادرای همسرت بکن که اوناهم وظایفی دارن تو خونه، و باید کمک کنن. چون قرار نیست همه مثل شما کارای اونارو هم انجام بدن🤦‍♀️
کلا روستایی ها و شهرستانی‌ها که خیلی پیر دوستن
فکر میکنن دختر و زن باید همه کار آقایون رو انجام بدن، دونا فقط کار بیرون وظیفه شونه، ولی خانمها کار بیرون و خونه رو قطعا باید انجام بدن، چه پریود، چه حامله، چه بچه بغل، چه در حال مرگ🙄

بعدشم
3 تا برادرشوهر داری که داری
به خودت برس، وظیفه اوناست که مراعات شما دوتا رو بکنن، نه شما

من اوایل برادر همسرم گفتم همینجوری یهو میدم کنارمه🙄 منم خیلی شیک و مجلسی با تاپ و شلوارک.
مامانش میگفت بچه ام نگاه نمیکنه🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
من حتی گریه میکردم و اینا، ولی بعدش گفتم به جهنم، گناه من نیست که،
منم کم کم روسری رو شل کردم، لباسا و راحت‌تر کردم، بغل همسرم میچسبیدم، نوازشش میکردم،
بعد یهو می‌رسید مثلا همسرک شاکی میشد گاهی
منم جیغ میزدم و قائم میشدم، بعد می اوم م میگفتم خب نمیتونی یالله کنی؟؟ زنگ بزنی؟؟ در بزنی؟؟؟
بهش میگفتم وظیفه من نیست همیشه پوشیده باشم که آیا داداشت دو ثانیه دیگه اینجاست یا نه؟؟
وظیفه شماهاست که حالیش می‌کردید و بکنید که باید مراعات کنه و سرش رو مثل گاو نندازه بیاد تو
شاید ما روهم باشیم 🤦‍♀️🤦‍♀️ دید به من ربطی نداره، تقصیر خودتونه🙄🙄🙄🤦‍♀️🤦‍♀️


چندباری که دیگه هی من رو سربرهنه دید و با لباس راحتی، چندتا فحش درست و درمون خورد، بقیه دیگه از من انتظاری نداشتن
یا اونو تو حیاط نگه می‌داشتم من لباس کنم، یا سریع برام لباس می آوردن.

هرچند هنوزم همونه🤦‍♀️🤦‍♀️

ولی من همچنان با سیستم خودم میرم جلو.

دیگه داداشم میگفت تو چی میکشی از دست این؟؟؟ اونم داداشا و بابای من که خیلی رو حجاب حساسن، به من گیرنمیدن وقتی اونجاییم🙄


الان فهمیدم من حیلی مظلوم بودم🥺🥺🥺😅😅
برا اقدام هم اقدام کن عزیزم
مگه اتاق جدا ندارید؟؟ فدای سرت که 3 تا مجرد شاید چیزی بشنون🤦‍♀️🤦‍♀️😅🤪
اگه کسی هم بعدش چیزی گفت، بگو شرمنده دیگه، من که میگم اینجا سه تا پسر مجرد هست خوبیت نداره، پسرتون نمیتونه تحمل کنه🤦‍♀️
یه چی بگو دیگه
عجبا.

دفعه دیگه هم ازت پرسیدن برا بچه، بگو شرمنده هنوز اینقدر راحت نیستیم جلو شما و پسرای مجردتون رابطه داشته باشیم.
بگو من نمیدونم شماها چجوری کنار خانواده همسرتون و بچه های بزرگتون باز حامله می‌شدید و رابطه داشتید
ولی اینو خانواده ام به من یاد نداده
یاد نداده تو خونه ای که 3 تا پسر مجرد با شوهرم رابطه داشته باشم راحت. معذبم اینجوری


ببین،
حمام رفتن هم خجالت نداره
من باشم دو هفته هر روز قبل اذان صبح میرم حمام🤪🤪
گیرهم دادن به همسرک یک نگاه بنداز، یک لبخندی بزن و چیری نگو و برو🤭
بعدا در خلوت به مادرش بگو تو اقدامی و از اون طرفم نمیتونی غسل نکنی که،
بعد هی به پسرش گیر میده چرا نمیره غسل کنه😅😅🤦‍♀️🤦‍♀️

کلا باید بزاری خمام رفتنت طبیعی بشه
وقت و بی وقت بلند شو برو حمام.

من به شخصه، اوایل تنها تایمی که چیزی سرم نبود، حمام بود😅😅🤦‍♀️🤦‍♀️
یعنی تو خود حمام باید خشک نشده، لباس میپوشیدم، نمور، می اومدم بیرون
🙄🙄🙄

بعد تا خود آخر شب موقع خواب کله ام خیس، اصرار میکردم برم تو بغل همسرک و سرم رو بزارم رو دستش🤭
شاکی میشد کله ات خیسه، مجبور میشد سشوار بیاره کله ام رو خشک کنه تو اون وضعیت، بخوابم بشه
بعد دیگه خودش شاکی میشد به داداشش گیرمیداد که ملاحظه کنه و اتاقش رو کلا عوض کردن که حداقل اونطرف پرده باباش و مامانش باشن، من راحت بتونم سشوار کنم و نگران نباشم یکی یهو بپره اینور پرده🙄🙄

خلاصه عزیزم

غیر از خودت
هیچ کس
به راحت تر شدن زندگیت کمکی نمیتونه بکنه

و

این شمایی که باید تغییر کنی، نه خانواده همسرت

چون تا شما رفتارهای فعلیت رو تغییر ندی، و بیشتر برای خودت وقت و ارزش قائل نشی، دیگران هم برات ارزش و احترامی قائل نمیشن

منتظر نباش اونا تغییر کنن و بفهمن شما رو (باعرض معذرت) به کلفتی نیاوردن
بلکه عروس آوردن.
منتظر نباش همسرت بفهمه باید برات فضا و زندگی مستقل درست کنه، خودت با رفتارهات در عین احترام گذاشتن به اونا، هروقت تونستی بهش یادآوری کن تمایلات به مستقل بودن رو.

حالا با هرچی، با تغییردکوراسیون مداوم خونه، با تغییر دادن روال زندگی که داری همه کاراش رو میکنی، با شوخی و خنده و کار کشیدن از برادرهایش و قاطی کردن مادر و حتی پدرش.

که بفهمونی آقا

خونه ای که من دارم همه کاراشو میکنم، پس باید سیستم مدیریتش هم با من باشه. در غیر این صورت، هرکی مسول و مدیره کارهارو هم خودش انجام بده


ببین، من برادرهمسرم دست به سیاه و سفید نمیزنه، همه کاراش هم مامان و خواهراش انجام میدن، من باشم انتظار دارن من انجام بدم🤦‍♀️
بعد
من اونجا الان کارای همسرم رو هم انجام نمیدم و به مسخرگی میگم برو خودت فلان کن و اینا، مثلا میری آب بخوری، برا منم بیار😁 اوایل به جمیع خانواده برمی‌خورد، ولی منم میگفتم تو خونه ما رسم نیست این چیزا، بچه دوساله که نیست من کاراشو بکنم، خودش میتونه، شوهر نکردم که کاراش رو بکنم، شماهم پسرتون رو پررو با آوردید و تنبل، تقصیر من نیست که، وظیفه منم نیست. خیر سرشون مرد شدن، بعد عرضه ندارن یه لیوان آب بریزن برا خودشون؟؟ تازه پسرا باید خانوماشون رو ساپورت کنن.
مثلا دامادشون باشه به دخترشون بگه برام فلان کن برمیگردن تو روش میگن خودت برو، منم همینجا میخندم که چطور پسر شما به من میگه من باید برم؟؟ فقط کسی نباید به بچه های شما چیزی بگه؟؟؟ 🤣🤣

خونواده من رسم نیست زن بلندشه پذیرایی کنه و هی جلو این و اون خودش رو نشون بده و قر کمر بیاد، و خم و راست بشه، اینا وظیفه مرده تو خانواده ما
ما خانما فقط آماده میکنیم، فوقش چایی میریزیم تو استکان، سری دوم رو هم آقایون میرن میریزن،
من به هر مناسبتی یادآوری میکنم این چیزا رو، قواعد رو، و همه چی اینمدلی رو
هروقت دارن درمورد یکی این چیزا رو میگن و غیبت میکنن، منم میخندم میگم ااا چه شبیه من و همسرک، پس چرا موقع ما شاکی نمیشید؟؟ 🤪

با خود همسرک هم همینم.
الانم تو خونه گهگداری بهش یادآوری میکنم، وقتی براش کاری میکنم🤣 صرفا جهت یاداوری البت.

سلام رمان نوشتی لامصب ده ساعته دارم میخونم فقط😂😂😂
🤣 🤣 🤣 🤣 یعنی من از اون موقع منتظرم یکی بیاد بهم گیر بده👏

مرسی هستی🥰
اووووو حال ندارم بخونم فاطمه😂
تازه دارم گرم میکنم😎😎😎
همین دیگه
همینا رو نمیخونید
از تجربیات گوهربار من پند نمی‌گیرید اینجوری میشید تو زندگیهاتون🤪
😂 😂 چجور وقت کردی اینارو بنویسی لامصب
دستت خسته نشود😂😂
سرعت عمل عزیزم
سرعت عمل
آخه ننویسم یادم میره چی میخواستم بگم،

😂😂😐
نه دیگه
گفتم که
تازه دارم گرم میکنم🤪
آخه من خیلی دل پری دارم😭😭🤪
اصلا بعضی اوقات فکر میکنم تو اینارو یجا کپی کردی گذاشتی از بس تند نوشتی و طولانی بلند🙄😂😂😂
ماشالله بهت
البته اینجارو نمیگما همجا دیدم یه توضیح بالا بلندی میدی ماشالله
🤣 🤣 🤣 نه دیگه. اینقدر بهتون لطف نمیکنم
اگه نه باید برای هر مبحث کتاب بنویسم یراتون
😂 😂 😂 😂
من برادرشوهرم خیلی هیز بود ما عقد که بودیم تو اتاق با شوهرم بودیم میامد جاشو مینداخت کنار ما
یا مثل خر سرشو مینداخت میامد داخل
من جرات نمیکردم سرمو شونه کنم بخدا
اره
نمیدونم چرا همیشه هم مثال هام در تمام موقعیت‌ها خودمم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

فکر کنم بیشتر از 32 سالمه با این کوله بار تجربه و علم و دانش و توانایی و قدرت حرف زدن😎


تازشم
این وقفه ای که می افته، بخاطر همسرک، هی گوشیش زنگ میخوره، من نتم قطع میشه🤣


خلاصه
چون شماها رشته کلامم رو پاره کردید
مجبورم یه بار بخونم ببینم چی نوشتم🤦‍♀️ بعد ببینم چی نگفتم
بعد بیام دوباره بنویسم🤪

شایدم رفتم بیرون
بتونید این همه حجم اطلاعات رو هضم کنید
🤣 🤣 یعنی الان دیگه هیز نیست🤪
چرا هست
مثلا فاطمه میدونست ما تو اتاقیم ده بار میامد از همونجا میگذشت ببینه ما چکار میکنیم
در مورد شما عزیزم،
اون شوهرته که باید اصلاح بشه نه شما😎

شروع کنم برات یا خودت توجیه شدی🤣
انقدر بیشعور بود
شوهرم به مامانش چن بار گفت به این پسرت بگو نیاد ایننجا اینکارارو نکنه
دید باز کارشو ادامه میده خودش بهش چی گفت
میدونی فاطمه داداشش از خودش بزرگتر بود مثلا میخواست دعوا نشه و احترامش نگه داره ولی مگه اون حالیش بود
🤣 🤣 اره اینم همونجوری هنوز
یه بار مثلا داشتم درس میخوندم، خسته شده بودم دیگه داشتم ورق بازی می‌کردم، بعد اون از بیرون اومد، از کنار پرده اتاق دید زد و رفت پایین🤦‍♀️
بعد سر ناهار همسرک میگه خوب خوندی میگم آره، میگه نه بابا من دیدم ورق بازی میکرد🤦‍♀️
🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️از عوارض داماد کردن کوچیکاست


پس من داداشام میرفتن برا کوچیکه کاندوم میگرفتن میزاشتن تو جیبش بخندن بهش شبایی که خانمش می اومد پیشش یا این میرفت پیش خانمش🤪
باید چیکار کنم تا بقول دوستان همسرم تو مشتم باشه
مادرش فسادی میکنه جنگ مارو میندازه
عزیزم

حیف که دارم میرم حرید🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

من واقعا شرمنده

ولی من به شخصه

با این عبارت مشکل دارم

قرار نیست کسی تو مشت کسی باشه

زندگی شما دوتاست
شماها قراره تو دل وقلب و عشق هم باشید

همسرک شاکی شد
ما فعلا میرویم
تا وقتی دیگر
شب خوش🥰
😂 😂 😂اره دیگه
مرضیه یه چی بگم
از مادر و خانوادش بد نگو جلوش
تو خوبی کن باشوهرت بقول دوستمون با خنده کاری کن که مادرش ایناهم بعضی کارارو انجام بدن
هرچی یکی دیکه بهش بگه رو باور میکنه و بهش عمل مبکنه ولی حرف من نه خب بابا شاید یکی گفت زنتو با یه پسری دیدم باید حرف اونا رو باور کنی یامن که زنتم
من اینو تجربه کردم اگه مثلا چیزی راجب خانوادش بگم اخلاقش عوض میشه اخر خانوادشن دیگه
تاحالا نشده از مادرش پیشش حرف بزنم از بدیش
من قبلا میدونی چکار میکردم خیلی جوشی بودم الانم هستما ولی کمتر شده مثلا خانوادش ازیتم میکردن بهش میگفتم مامانت باهام اینکارو کرد میدیدم میگه چکار کنم مادرمه ولی الان چیزی بگن جوابشونو میدم ولی به شوهرم هیچی نمیگم که فلا کارو کردم
یه مثال میزنی؟؟؟

آخرین باری که این اتفاق افتاد رو بگو، چی بود، چی شد، چی گفت، چه کرد، چه کردی
از اینم یه مثال بزن
مگه نوکرشونی ؟ب جا این کارا ب خودت برس ارایش کن لباس خوشکلو تحریک کننده بپوش ک شوهرت درکش برسه خونه جدا میخاین روم نمیشه چ صیغیه ایه مشکل از خودت اول خودتو درست کن
شوهرم خاست واسم دفترچه بگیره منم اماده شدم برم باهاش دراومد گفت اینو دیگه واسه چی میخای ببری حرصم درومد یه عروس دیگه تازه رفتن خون ازمایش خانواده اون فقط احترام به مادرشوهرش و دومادش میزاره بین ما فرق گذاشتن ولی موقعه من مامانم وقتی شام واسه منو شوهری درست میکرد کل خانواده رو میگفت و هیج فرق بینشون نمیزاشت اونم دید هیچ احترامی به من و شوهرم نمیزارن فقط منو شوهری رو میگفت حرصش اومد که نگفتش نه هرجا میرفتم میبردمش عادت کرده بهم میگه حتی دستشویی میری باید منو ببری با خودت دیگه دیونم کرده
والا نوکرشونم حالم بده
وای چقد سخت اینحوری
من خودم۶ماه خونه باهم بودیم شوهرم پول نداشت واقعا از اون طرفم نمیتونست نامزد بمونیم روش فشار بود منم دلم سوخت گفتم باشه فقط ۱سال باهم باشیم ولی خدایی تا اون روزی ک باهم بودیم مامانش نمیزاشت کار کنم میگفت تو مهمونی تازه من ناراحت میشدم ک کاری نیس بکنم ولی خب چیزی ک اذیتم میکرد این بود ک شوهرم تک پسر بود مامانش رو حساس بود منم بعد ۶ماه ک موعد خونشون تموم شد پامو کردم تو ی کفش ک جدا بشم
تازه ب منم میگفتن بچه بیار من میگفتم زوده چ خبره ولی ب شوهرم ک تنها میشدیم میگفتم دلم بچه میخواد میگفت خب اقدام کنیم میگفتم ن اخه الان حامله بشم میگن جدا نشو تو بارداری بمون با ما کمکت باشیم بعدم ک بچه بیاد میگن تو دست تنها نمیتونی بزرگش کنی بعد ک بزرگ بشه میگن ما وابسته بچت شدیم پس بیخیال بشیم تا خونمون جدا بشه
منم همش لباسای بسته میپوشیدم همش غر میزدم ک وای خفه شدم دوس دارم برات لباس باز بپوشم دلبری کنم مام همش صب میرفتیم حموم همه میفهمیدن ولی روزی ک خونمونو جدا کردیم لباسای لختیمو پوشیدم موقع چیدن وسایل شوهرم ک هی میگفت اول اتاق خوابو مرتب کنیم ک کارت دارم چقد اینجوری خوبه چقد خوبه ک راحتیم
ب نظرم با زبون شوهرتونرم کن بگو من سختمه با برادرت تو ی خونه باشم موقع رابطه ام ب نظرم هی الکی بهونه بیار بگو ن زشته میشنون وقتی اسرار کرد توام قبول کن ولی یکمم سرو صدا کن ک بفهمه بقیه میشنون زشته از اول اگه یهو جدا نمیشه ی دو طبقه بگیرید یا تو ی کوچه بعد کم کم دور بشو من همین کارو کردم اولش تو ی طبقه بودیم بعد هرسال دورتر شدم الان ک خیلی دور شدم ازشون
خوشبحالت
من تازع میگن پسر اخریم هست باید پیش اون زندگی کنم
خب بگو هر وقت داداشات ازدواج کردن باشه با مادرت زندگی میکنم
ولی الان با ۳تا پسر مجرد شرمندم هر وقت داداش آخریت زنشو اورد خونش من با مادرت زندگی میکنم ولی تا اون موقع جداباشیم ک هم ما لذت زندگی دو نفره رو چشیده باشیم و حسرت ب دل نمونیم هم بعدا من بتونم مادرتو بزارم رو سرم وازش مواظبت کنم
بعدا ک جدا بشید نمیتونه مجبورت کنه ک مادرشو بیاری خونت یا سر جاری اخریه بندازش
پس شوهرت رو مجبور کن بالای خونه رو بسازه واسه خودتون.ببینه خانوادش اجازه میدن که اینجوری داره له له میزنه واسه کنارشون بودن
خونه کجا بود کرایه نشینیم
گلم برگرد روستا.اگه از پس اجاره خونه جدا برنمیاد برگرد.
خوشبحالتون که تنها زندگی میکنید و طعم زندگی رو کشیده این😔این ارزوم شده
منم یجا هستم ولی خونه جداست.یعنی یه ساختمون
من روستا زندگی نکردم خانواده شوهرم اونجا بودن
انشاالله که بهش میرسی.
فقط بگو همسرت با دعوا سر عقل میاد یا با مهربونی و زبون نرم؟؟
معلومه با مهربونی اگه با دعوا بگم کتکم میزنه بارها زدم هنوزم جاشون کبوده
حتما بخاطر اجاره خونه است که فکر میکنه از پسش برنمیاد.
ولی واقعا با دوتا پسر مجرد درست نیس
هرجا بگی حق رو به تو میدن
بگم چی نشه.نذار بزنتت گلم😑
پشتوانه پدر و برادر داری؟
دوتا چیه سه تا بعدشم دختر خواهرشوهرم و پسرش هم اینجان اونا تازه ملحق شدن
شرایطت خیلی سخته ولی اگه خودت بخوای میتونی درستش کنی عزیزم.
؟؟؟؟
اره دارم خانوادم از اول هیچ سختگیری نکردن بهشون واسه همین پرو شدن
خب خداروشکرخدا حفظشون کنه برات.
به پدرت بگو با همسرت حرف بزنه
خودم میخام ولی چطوری وقتی شوهرم پشتم نیست یه حرف همه گوش میده بجز من خیلی دلم گرفته با اشک دارم میننویسم
بالاخره باید دعوا یجا اوج بگیره تا اتیش خاموش بشه
نهایتش اینکه بری خونه پدرت
فایده نداره از اول باید اینکارو نمیکردم
الهی بمیرم برای دلت عزیزم.اینجوری نکن توروخدا
هیچی ارزشش بالاتر از خودت نیست.
خب چرا تحملش میکنی؟با این شرایط.دست بزن هم که داره
چند سالشه؟
خیلی پشیمونم تو عقدمون سر مشتشو گرفتم داشت تریاک میکشید ولی من احمق زودی بخشیدمش خیلی پشیمونم خیلی
طلاق همیشه راه اخره
ولی الان تو داری حروم میشی توی این زندگی
خدانکنه ۲۳
یعنی الان هم مصرف میکنه؟
ای بابا سنی هم که نداره
خودت چندی
میگه که ترک کرده نمیدونم دیگع
هیچوقت برای زندگی سالم و جدید دیر نیست
فعلا بچه نیار که پابندش نشی
اصلا به جداشدن فکر کردی؟
یا فکر میکنی که امکان درست شدنش هست؟؟
ازدواج کردی که از زندگی دو نفره لذت ببری
نه اینکه بیای و اینجوری کنن باهات
همه سختی و مشکلات دارن توی زندگی
ولی اینجوری فقط خودت داری حیف میشی
وای خدا نمیدونم چ راهی بدم ولی خودم اگه بودم میرفتم خونه بابام
منم بخدا.
مرضیه چرا تحمل میکنی؟مثلا عاشقی؟میخوام ببینم چی نگهت داشته
اگه بخوای برگردی خونه پدرت ازت حمایت میکنن؟
منو شوهرم ی بار زد اونم چون خودم خیلی بد دهنی کردم تو دعوا اونم محکم نزد چنان جیغو دادی راه انداختم میگفت غلط کردم الان همسایه ها میان آروم باش شبانه وسایلامو جمع کردم گفتم میرم خونه بابام افتاده بود ب پام تا سرکوچه رفتم ک آژانس بگیرم انقد التماس کرد برگشتم اونم بعد۴سال زندگی
بخدا خیلی دلم میسوزه همجنس خودم اینجوری تو عذاب باشه
انشاالله تو عذاب جهنم باشه هرکسی که ظلم میکنه
همسرتون عاقله و ظالم نیست
مرضیه رسما داره بهش ظلم میکنه شوهرش
اخه میگه میزنتش هم.ادم کسی رو که دوس داره اخه میزنه مگه؟
نباید تحمل کنه
ب نظرم قهر بره خونه باباش شوهرش ک اومد دنبالش بی هوا ببرتش برا آزمایش مشخص بشه اگه معتاده دیگه ترک نمیکنه از۱۰۰تا ۱دونه ترک میکنه وقتی اخلاق نداره خانوادشم ک دیگه هیچی دست بزنم داره معتادم باشه میخواد چیکار اون زندگی رو
والا معتاد مهربون ۱۰۰میارزه به سالم و ظالم
اره منم میگم شوهرم ی بار زد اونم قبول دارم چون مقصر بودم زد اون بلارو سرش اوردم ولی کسی ک از قصد بزنه پشیمونم نباشه اونم اول زندگی بزنه نمیدونم آیندش چی میشه
اعتیادش که یچیزی جداست تازه اونم تو این سن
ولی الان داره توی اون خونه عذاب میکشه.کتک میخوره.احترام نداره.
کنار همه اینا اعتیاد هم بذاری که دیگه جایی برای موندن نمیمونه
دقیقا
بازم صلاح زندگیشو خودش میدونه ولی الان ب هیچ عنوان بچه نیاره و ی فکر اساسی کنه الان اگه شوهرش باهاش راه نیاد یا خدای نکرده معتاد باشه جدا شدن راحت تره تا با ی بچه
هم پابندش میشه و هم اینکه یه همچین ادمی نمیتونه پدر خوبی باشه.
اصلا ادم دلش نمیخواد از همچین ادمی بچه داشته باشه.
بچه رو کلا بیخیال شو.هنوز جوونی کلی موقعیت داری.میتونی اینده خوب واسه خودت بسازی.
تصمیم با خودته ولی در این حد بگم که ناخن انگشتت هم از سر اونا زیادیه.
نامردای ظالم
حقت از زندگی این نیست.
زیر بار ظلم نرو
اون دنیا نمیتونی یقه خداروبگیری که چرا زندگیم اینجور بود
چون خودت نخواستی تغییرش بدی و ظلم به خودت رو پذیرفتی

انشاالله یه روز بیای خبر بدی که زندگیت خوب شده
حالا یا با شوهرت یا بدون اون
چرا نمیری خونه بابات؟ماهی رو هرموقع از آب بگیری تازه است😐کتکت میزنه در حدی که جاشون کبوده😐الان برو به بابات همون کبودیا رو نشون بده جنازه ی شوهرتو تحویلت میده😐به چه امیدی موندی و به فکر بچه ای؟😐
دلم میخواد خودمو جر بدم از این همه بی زبون بودن و تحمل کردن
کتکش میزنه انقدر نصف شب عصبی شدم که حد نداره😐برای چیزی که حقشه میگه خوشبحالتون من الان پاشم شوهره رو جر بدم میگن وحشی شده باز😐
مرگ یبار شیونم یبار پاشو برو خونه بابات سیر تا پیاز همه چیزم بهش بگو از زیر بته به عمل نیومدی،حسرت دیدنشو بدلش بزار مرتیکه ی نفهم دک هزاری
منم موافقم بچه میخوای چیکار
خواهر شوهر منم شوهرش بد دهن دست بزنم داشته بچه اورده بهتر نشده چقد بهش گفتن جدا شو گفته ن بخاطر بچم میمونم الان هیچ احترامی بینشون نیست با این حال باز۴تا بچع اورده هیچ کدومم اندازه ی عدس ب پدرومادرشون احترام نمیزارن طفلی خواهر شوهرم اصلا ی جوره همش فکریه همش آرامبخش میخوره بخدا کم از دیوانه نداره همشم قهر میاد خونه باباش بعد دوروز بچش میاد دنبالش میگه بریم خونه پامیشه میره
تو الان جوونی خودتو حیف اونا نکن ن شوهرت قدرتو میدونه ن خونوادش تا اخر عمرم قدرتو نمیدونن وقتی خانوادت هست چون فامیلم هستن حمایتت میکنن برو تا حمایتت کنن اونام بفهمن زندگی دست کیه
خدایا دارم خفه میشم😐موقع شوهر کردن چشاتونو باز کنید ببینید اونی که بهش بله میگین لیاقتتونو داره یا نه😐روازای اول عشق و عاشقیه میگین با همه چیز کنار میام فقط باهاش زندگی کنم😐دو روز که بگذره اخلاقای گندش رو میشه😐رو چه حسابی قبول کردی بری خونه مادرشوهر؟مادرشوهر هرچقدرم خوب باشه آخرش بحث پیش میاد بزارین من سرمو بکوبم تو دیوار بلکه راحت شم😐
آروم باش عزیزم نفس عمیق بکش
نمیتونم واقعا
فقط ازت عاجزانه تقاضا میکنم،التماست میکنم پای یه بچه رو به زندگیت باز نکن،اون گناهی نکرده بیاد جایی که باباش برا مادرش ارزش قائل نیست و حرف بقیه ارجعیت داره به مادرش،تا وقتی جدا نشدی و اخلاق مزخرف شوهرت درس نشده توروخدا بچه نیار پشیمون میشی
موافقم
بابات دوست داره بچشی پشتته برو خونتو بگو زدم اذیتم داغونم الکی بگو خودمو فلان میکنم بمون همون جا تا شوهرت ب گو خوردم بیفته خونه جدا کرد برگرد نکرد طلاق بگیر راحت شو خونه پدر برگشتن شرف داره ب نوکری ی جنده رو کردنه حتما وقتی میزدنتم جیغو داد نمی کنی میگی روم نمیشه ها ؟خیلی بچه ای خیلی
عزیزم چرا انقدر حرص میخوری من که باورم نمیشه حقیقت باشه همه این حرفا چون نه منطقی توش هست نه عشقی. در ضمن کسی خواب هست رو میشه بیدار کرد ولی این خانم خودش رو زده بخواب یجورایی انگار این زندگی رو حق خودش میدونه والله بچه هم که نیست بیست و چهار سالشه تو الان سربه سر یه دختر ۱۴ ساله بذار همچین ضربه فنی میکنه تو رو. این خانم یا حقیقت رو نمیگه یا این مثلا شوهر رو خیلی دوست داره نمیتونه دل بکنه یا خانواده ش ازونایین که جدایی رو مرگ میدونن که بازهم چون بچه شون هست میتونه نظرشون رو عوض کنه که من فکر میکنم خودش نمیخواد . تمام.
ببخشین من خیلی بیکارم که بیام داستان ببافم واسه شماها بعدشم نت میشناسمتون ونه میشناسین منو
خیلی حرفت اذیتم کرد
اینارو گفتم به خودت بیای اگه ناراحتت کردم ببخشید. البت ما هزاری هم بگیم فایده نداره خودت باید به خودت کمک کنی
کمک خودم میکنم اما شوهرم پشتم نیست هرحرفی از طرف خانوادش بگن قبول میکنن نه حرفی که من بگم
از خانواده ش پیشش بد نگو مردا اگه خانواده شون بد هم باشه دوست ندارن زنشون بد بگه ولی خودت باسیاست و احترام جوابشون رو بده. من مادرشوهرم ایرادی بگیره ببینم ناحقه خودم یا با خنده یا با احترام جوابشو میدم اصلا هم به شوهرم نمیگم
اگه حریفشون نمیشی از خانواده ت کمک بگیر تو که خودت عاشق نشدی سرخود بری زنش بشی. خانواده ت وظیفه شونه حمایتت کنن. پیش مادرت میری هی از درد پا و کمر ناله کن هی از ناراحتیات بگو بلکه اونا یه کاری کنن. ولی تو هم مثل اونا باش پررو باش
یک کلام حق گرفتنیه دادنی نیست
ولی چه شانسی داره خاهرشوهرت بچه هاشو انداخته به تو خودش میره عشق و حال والله تو خیلی صبوری من بودم قاطی میکردم
منم رد دادم خوندم خیلی بفکر خودت باش عزیزم
قراره مادرشوهرمنم بیاد بمونه خونمون نیومده اعصابم قاطیه
دهن طایفه شوهر والا😑
سلام
ببین عزیزم،
واقعا شرایطت سخته
ولی یه چیزی رو از خودت بپرس


نکات مثبت زندگیت چیه؟؟؟
نکات منفی زندگیت چیه؟؟؟

چه چیزایی رو میتونی قبول کنی؟؟ چه چیزایی رو نمیتونی ؟؟؟
امیدوارم با مدیریت مناسب شرایط بتونید دوران بودنشون رو بخوبی طی کنید
من خوبم دخالت میکنه همیشه زمستونا میاد اینجا اصلا دوست ندارم ولی باز صبوری میکنم رو مامانشم بد حساسه خوبه ها ولی حوصلشا ندارم 🙈
ببین، شما کلا قبول کردی با این شرایط زندگی کنی، احتمالا فکر کردی اوناهم مثل خانواده خودتون هستند.

ولی چرا این چیزایی که دیدی رو به روشون نمیاری؟؟
ببین اعتیاد خط قرمزه، به راحتی هم نمیشه گذاشتش کنار، آدمی هم که بزاره کنار، حتی سیگار رو تا 4 سال از نظر روانی بهش وابسته است. دیگه چه برسه به تریاک و چیز دیگر

خود این مساله باعث میشه به شما بدگمانتر بشه

🤣 🤣 خب سخته دیگه
منم خوبه بنده خدا، کمک هم میکنه کلی بهم
ولی خب آدم معذبه تو خونه خودتم نمیتونی راحت باشی
مهم اینه که مرضیه عزیز

از زندگیت چی میخوای و میخوای چی کار کنی؟؟؟

اگه انتظار داری اونا عوض بشن، شرمنده انتظار بیخودیه

شمایی که باید عوض بشی

و باید ببینی چه چیزهایی رو میتونی تحمل کنی و چه چیزهایی رو نه
و میخوای چی کار کنی؟؟


با خودت صادق باش
ببین با آدمی که دست بزن داره، وضعیت مالیش اجازه مستقل شدن رو نمیده و باید تو خونه ای که نمیدونم حتی اتاق مستقل دارید یا نه با چند نفر دیگه زندگی کنی، و وظایف خونه داری رو هم شما انجام بدی، میتونی زندگی کنی؟؟

این چیزیه که از زندگیت میخوای؟؟؟
قرارتون برای زندگی این بوده؟؟؟

نظر والدین و اطرافیان چقدر برات مهمه؟؟؟
چقدر چیزی رو نگفتی بخاطر حرف و نگاه بقیه؟؟؟

ببین
تا
خودت
از خودت دقفاع نکنی
کسی ازت دفاع نمیکنه

پس باید نشون بدی حقی داری و پاش واستی، تبعات داره قطعا وقتی همینجوری هم بد تا میکنه باشما،

ولی مهم چیزیه که شما میخوای
و هماهنگ کردن رفتارها با خواسته هات

نگاه کن ببین
با نوع رفتاری که تا الان داشتی، به کدوم یکی از خواسته هات رسیدی و به کدوم یکی از نخواسته هات.

نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم یا نه؟؟


ببین داری با رفتارت باعث میشی بدرفتاری بیشتری رو متحمل بشی یا برعکس، کمک کرده خوبتر بشه


ببین چه مواردی دقیقا مشکل ساز شده؟؟

قطعا شرایط خوبی رو هم تجربه کردی شما در این یک سال
چه مواقعی بوده؟؟ چه جوری بوده؟؟ شما چیکار کردی طرفت چی کار کرده؟؟

اینجور مواقع رو تو زندگیتون بیشتر کنید،
@malake_Hamsar
این یه گروه هستش تو تلگرام مشاور هم داره میتونی سوال بپرسی راهنماییت میکنن . ربات داره آیدیت هم اصلا معلوم نمیشه. مطالب مفید و آموزشی همسرداری هم داره واقعا عالیه
تلگرام ندارم

سوالات مشابه