Ooma
پرسش (1399/04/02):

دخترا خیلی ناراحتم بیاین باهام حرف بزنید

سلام.من داخل خانواده ام 4تادخترو یک برادر هستیم من سومین دختر وخواهر برادر بعدیم دو قلو هستن.خانواده ام از سطح سواد زیر صفرن من بخاطر اینجور بودنشون عذاب میکشم.خواهر بزرگترم خودش رو خدا میدونه فک میکنه همه باید نوکرش باشن قشنگ مثل تو فیلمها.من یدونه بچه پسر دارم که 11سالشه همیشه بچه کوچکتر خواهر بزرگم پیش فعالی داره و خیلی مارموز بار اومده اما بچه من فقط حرف میزنه سرش نمیشه درست بازی کنه .دوستی کنه تو خونه خیلی ارومه اما وقتی میره بچها هر چه اونا خرابی دارن سر بچه من که فقط داد میزنه خراب میشه طوری که خواهرم و پدرم دست رو بچه من بلند میکنن به راحتی جلو چشم من تازه انتظار دارن من چیزیم نگم......

سلام
دیگه خیلی پر شدم باعث شد تو روشون در بیام و به پدرم و خواهرم و مادرم بپرم و بهشون حرف بزنم بگم
دارم به خودکشی فکر میکنم
اخی
یادمه چند سال پیش
خونه ما و خونه عموم بهم چسپیده
دختر عموم اومد خونه ما پیش مامانم.انقد گریه کرد حرف میزدو دلش پر میشد اشکاش میومد
میگفت عموم و و زن عموم بچه شو زدن جلو چشش
رفت و آمد نکن تامام😐
عزیزم رفت و آمدت رو با خانوادت محدود کن
تا این حد?
مگه چه خبره
تقصیر خودته
شوهرم خیلی ادم حساسی هستش زود ناراحت میشه و کناره گیری میکنه ولی من بهش میگم گذشت کنه
اشکال نداره بعضی وقتا کتک از بهشت اومده
😀😀😀
دوری و دوستی
ولی خودم دارم دیونه میشم که خانواده درستی ندارم 😭😭
جایی که بهت انرژی منفی میده نرو حتی عزیز ترینات
ولی راس میگن دوری و دوستی
کمتر برو عزتو احترامت بیشتره
اینجور نگو
در هر صورت تو خودت خانواده تو انتخاب نکردی اونا اسمون بری زمین بیای خانوادتن و تکیه گاهتن و دلگرمیتن
تو بخاطر اینکه بچه ت رو زدن ناراحتی بعدش میگی به فکر خودکشی هستم‌که بازم کلا بچه دست اونا بیافتع
عزیزم سعی کن رفتو آمد تو کنترل کنی ویان آری بچت با اونا بازی کنه. اما بهترین راه اینه زیاد نری
دخترا من خودم خیلی ادم خون گرمیم و تو دلی ندارم و گذشتم زیاده.نمیدونم دل کندن یعنی چه چجوری نرم بیام دلم میگیره اونوقت
این خیلی بهتره تا اینکه به چیزای بد فکر کنی
من هم نرم اونا میان
عزیزم خو نرو کسایی که اذیتت میکنن رو از خودت دور کن مجبور نیستی تحملشون کنی و خودتو اذیت کنی
من که خودم ب شخصه وقتی بهم یا به همسرم بی احترامی بشه رفت و آمدمو کم می کنم
اونا خانواده درجه یک من هستن چطور میتونم😭
بلدین راهنمایم کنید چطور ی باشم
الانم که میگی میری ناراحتت می کنن
عزیزم رفت و.آمد وقتی خوبه که باعث شادی و نشاط بشه روحیه آدم عوض بشه
وقتی بری حالت بد شه چه لزومی ب این رفت و آمد هست
الانم من نرم دوباره بعد یه مدت میانو میرن فراموش میشه تا دوباره این نوع اتفاق پیش بیاد تمام بخاطر خواهر بزرگترم هستش
اگه حاضر ب قطع رابطه نیستی
حرفاتو منطقی بهشون بزن
وقتی پیششونم اگه به دروغم کنار هم باشیم بازم به خودم میگم خواهرامن پاره تن خودمن کنارشون شادم .ولی اونا اینجور نیستن بچه خودشون بچه هست مال من نیست مال من یدونه هستش تمام وقت زندگیم بپاش ریختم تربیتش به اندازه ربع تربیت بچهای اونا نیست .مثل حالتی که زورشون میاد و حسادت میکنن سرکوفت به بچم میزنن
همش به خودم میگم شاید من ادم بدیم
باهاشون حرف بزن ،بهشون بگو کارشون اشتباه یا اگه قانع نشدن به نظر من یه مدت ترکشون کن یا تهدیدشون کن بهشون بگو اگه رویه تون اینه دختری به نام من ندارید تا به خودشون بیان
ولی من تا حالا کسی رو نرنجوندم
کوتاه اومدن زیادی میشه وظیفه حتی خانواده خودت
یه مدت مصلحتی باهاشون قطع رابطه کن تا متوجه اشتباهشون بشن
بله مثل من همیشه کوتاه اومدم حتی موقعی که خواهرم به خودش اجازه میده بچمو بزنه من نگاش میکنم
اینا خیلی پرروح هستن
همین خواهرم هزار گرفتاری داره من شوهرم کمکشون کردیم اصلن به چشمشون نمیاد
واسه همین به خودشون اجازه هر رفتاری میدن برا خودت بچه ت ارزش قایل شو که فردا ببخشید تو سری خور نشه وقتی تو خیلی کوتاه بیای بچتم یاد میگیره و نمیتونه از حق خودش دفاع کنه ،برا خودت حد مرز قرار بده حتی پیش خانواده ت ،ته ش یکم ناراحت میشن ولی به خودشون میان و روششون تغییر میدن
اگه مادرم یه چیزی کمک من کنه همین خوارم میشینه میگه اینو کرده برات اونو کرده.ولی خودش همیشه خونه مادرم خوابید با شوهر بچهاش چیزی نیست چون کسی نیست بهش بگه
عزیزم ببین همه جا احترام بچه تو نگهدار دار و نزار هیج جا به شخصیتش بی احترامی بشه خانواده تو داشته باش ولی نزار حرمت و شخصیت بچه ات بخاطر بچه های دیگه یا کارهای اشتباه دیگران خورد بشه چون بعدا خیلی روش تاثیر میزاره
بهش اهمیت نده اینجور حسادتا همیشه هست کم بیش ،تو کار خودتو بکن بهش بگو یه عمری تو خونه بابام بودی خوردی بردی حالا نوبتم باشه نوبت من با خنده بهش بگو
ببین یکم کمتر برو و بیا و همیشه و همه جا بگو من دوست ندارم به پسرم و یا شوهرم بی احترامی بشه چون خودم اینجور نیستم اگه کمتر بری خدای نکرده که خانوادت و ترد نکردی فقط بخاطر اینکه از این موضوع ناراحتی کمتر میری
سعی کن با خنده حرفاتو بزنی که هم حرفتو زده باشی هم ناراحتی پیش نیاد خیلی مواقع حرفایی که تو خنده زده مبشه تاثییر گذار تر تا تو جدیت
مثلن جوری شده تا میرم برادر کوچکترم به بچه های خواهرام گوشیشه میده بازی کنن اما به به پسر من نمیده تا ناراحت بشه
بعدم به خواهرت یا هرکسی که بچه تو اذیت میکنه یا گناه دیگری رو پای اون میزارن بگو قاضی بچه ها مُرد یعنی اینکه بین بچه ها کسی نباید قضاوت کنه چون اونا بچه ن و تو عالم بچگی بازی میکنن دعوا میکنن دوباره دو دیقه دیگه خودشونن دلیل نداره بزرگترها خودشون رو بندازن وسط
به برادرت بگوو
من جیگرم میسوزه دلم میخواد بمیرم اخه گناه داره بچه الان دست خودم هم کتک خورده
عزیزم هرجایی برات انرژی منفی داشته باشه و اعصابتو بهم بریزه نباید بری
حتی پیش عزیزترینات
بزا خودشون بیاد
پس بهتره نری و یا خیلی کمتر بری تا متوجه اشتباهشون بشن
اونا الان میگن منو بچم مقصره چرا؟چون که پسر من باید تو سری خور باشه به حقش نرسه
عزیزمم این چه حرفیهه ندار کسی بچه تو اذیت کنه که تبدیل به عادت بشهه براشون یا با گفتن یا با کمتر رفت امد کردن یا حتی مصلحتی قهر کردن که اونا به خودشون بیان ،زور داره ادم به سختی بچه دنیا بیااره بعد بقیه به خودشون اجازه هر رفتاری بدن
خودت یه کاری کن نباشه بتونه از حق خودش دفاع کنه
اگر سلامت روان فرزندت برات مهمه .این رابطه سمی رو حذف کن .
در هیچ شرایطی تنبیه بدنی درست نیست .
فردا پس فردا انتقام این رفتار از فرزندت رو داشته باش.
معلوم نیست چه بلایی سر روان بچه میاد.
یا همیشه نقش قربانی رو ایفا میکنه یا انتقام جویانه.
رشتم روانشناسی عزیزم و یک پسر هم سنو سال پسر خودت دارم .لطفا مراقبتتو بیشتر کن.
چه کار کنم الان😭
حتی خواهرم بهم میگه فردا بچه من بچه میشه اما مال تو نمیشه
معتاد میشه😭
اخه این حرف که میزنه
بچه منم مثل بچه خودش بدونه فقط بلده کتکش بزنه بعد بگه مثل بچه خودشه
خیلی خستم و بغض گلومه فشار میاره میترسم بچم چیزیش شده باشه
من حلالشون نمیکنم
باعث نا ارومی بچه من خودشونن
تو خونه خودت کمتر روشون میشه و اگه تو خونه خودتم همچین رفتاری داشتن خیلی رک بگو خونه خودمه و بچم اختیارشو داره و تو خونه خودم که محل ارامش خودم و بچمه کسی حق نداره بچمو اذیت کنه
دقیقا
دیگه قطع رابطه میکنم نمیزارم بیان
همیشه باعث ناراحتیم میشن من الان سی سالمه هنوز بخاطر رفتارای نادرستشون تو خونه درست نشدم
اصلا اونجا نرو
و اگه اومدن خونت تمام و کمال از بچه ت حمایت کنه
بچه حتی اگه راضی نباشه اسباب بازیشو به یکی بده هم نباید به زور بهش تحمیل کنی که بده
دیگه چه برسه تو خونه خودت دست روش بلند کنن
رفتار و روحیات هممون ریشه در کودکی داره
همین که نمیتونی از خودت و بچت دفاع کنی هم ریشه در کودکی خودت داره عزیزم
چرا من نمیتونم مثل بعضیا بد باشم
ببخشید عزیزم ولی من بیشتر از خود شما ناراحت شدم
چرا
چرا انقد ضعیفی که بخاطر این مسئله میگی دوس دارم خودمو بکشم
تو همیشه همینجوری خوب بمون
ولی قاطع باش
قاطع بودن و از حق خودت دفاع کردن بدی نیس
چون خیلی خسته شدم
قوی باش قاطع باش جلو اونا
که بچه تم یاد بگیده ازت
کسی یادم نداده
و صدالبته ارتباطتم کم کن با خونوادت
از الان رو خودت کار کن.بخاطر بچه ت
نذار اکنم دوروز دیگه بزرگ که شد بگه کسی یادم نداده
نمی تونی قطع رابطه کنی چون باز به این خاطر ناراحتی همیشه رابطه تو کم کن وقتی رفتی زود برگرد پسرت و کمتر ببر سعی من تنها بری تا بفهمن ما هر چقدر ارزش برا خودمون قایل نشیم به همون اندازه اجازه میدیم دیگران ما رو کوچیک بدونن
حالا تمرین کن
هیچوقت دیر نیس
بخاطر بچت, که بچت یه بچه قوی بشه
اخه من بی پدر و مادر بزرگ شدم مادرم تمام سر کار بوده پدرم هم به دنبال مادرم
خیلیا حتی پدر مادرم نداشتن ولی ضعف ندارن
بحث اعتماد بنفس اگه با بچه ت درس رفتار کنی کسی این اجازه رو ب خودش نمیده که سر بچه ت داد بزنه
خودم دلم برای خودم میسوزه
شاید اوایل حتی موقعی ک میخوای از خودت دفاع کنی زبونت قفل بشه و اشکت در بیاد
ولی در این موقع هم با رفتارت نشون بده ناراحت شدی مثلا فورا اونجارو ترک کن
چرا عزیز دلم اینجوری نگو
تنها کسی که دلش برات میسوزه خودتی
پس خودت به خودت و بچت کمک کن
من خودم خیلی احساسی م نمیتونم حرفمو بزنم ولی بحث بچه فرق داره.بچه ندارم ولی برادر کوچیگ دارم اجازه نمیدم کسی باهاش بد رفتار کنه
شوهرم خیلی دوستم داره ولی بعضی اوقات بحث های زن شوهری روم خیلی تاثیر میزاره و ازش متنفر میشم اما بعد پشیمون میشم چون اونم مثل خودمه
یچیز میگه اما تو دلی نداره
بقول دوستمون کار کن رو خودت.یبار اشکت در میاد دفعه دوم قفل میکنی دفعه سوم داد میزنی اما کم کم یاد میگیری
شوهرتو هیچوقت از خودت نرنجون
شوهرت پشتت باشه انگار همه دنیا پشتته
اره حسادت این که شوهرم خیلی منو میخواد مخوان بمیرن .بهم میگن خوبی از شهرته که خوبه واسه تو زیاده
عجب خونواده هایی😶😶😶
متاسفانه تو همه خونواده ها یه نفر اینجوری هست حرف حرف خودش باشه
پس دیگه دختر خوب واقعا بابد کم کنی رابطتتو با خونوادت
بهم میگن من بدم شوهرم خوبه.بخدا بحث های منو شوهرم باعثشم فقط شوهرمه والا من زنیم که جیکم هم در نمیاد
ارزش نداره روزای خوب خودتو بچه ها تو شوهرتو بخاطر حسادت بقیه خراب کنی
اینادیگه چه خانواده این.بشین سنگاتوباتک تکشون وابکن من بچه ی توچی کمترازبچه ی اوناداره.رابطتوکم کن تاحساب کاردستشون بیاد
بذاربگن.مهم نیست اینجورمسائل زندگیتوبراکسی بازگوکنی
اونا میان میرن میگن ما بخاطر شوهرت اومدیم
بگواصلانمیخوام بیایید
دختر عموم مشکل شمارو با خانواده شوهرش داش.خیلی بچه شو تحقیر میکردن ناگفته نماند اما اون بچه ش پرو ر بود.اما خب بچه س دیگه چکار میشه کرد.دیگه یه مدت میرف اونجا بچه شو میذاشت خونخ مادر و خواهر خودش.اونجا نمیبرد .اونام حساب کار دستشون اومد
در صورتی که شوهرم میدونه من چه میکشم ولی هیچ نمیگه میگن خانوادتن
خیلی راحت بهشون بگو شما هر رفتاری کنین بچم پیش خونواده شوهرم و مادر شوهرم میگه و اونا دیدشون نسبت به شما عوض میشه
به خونوادت قاطع و محترمانه بگو حرفتو
من هیج جا نمیرم حتی خونه مادر شوهرم.فقط خونه پدریم که این مشکلاتو دارم
شمام تنها راه حلت همینه واسه یه مدت سرسنگین شو دور بگیر ازشون اگه بهتر شدن چ بهتر .نشدن کلا ببوس بذار کنار
بگو بچم بچه اس شاید ندونه چی بگه و چیکار کنه ولی یهو حرفایی میزنه جاهایی که نباید بزنه
الان بچم خیلی تیر میکشه
اونجاهم کمتربروبراخودت وبچت ارزش قائل شو
بخاطر همین میگم قوی باش.الان اون طفلی رو هم اون تو ناراحت کردی
خدا فقط بهم صبر بده و گیر هیچ کسی همچین خانواده ای نیاد حتی دشمنم
توخودتی که به خودت ارزش میدی سعی کن نذاری هیچکس بهتون بی احترامی کنه
خو نگو که میری یا نه بگو فک کنین اطرفیان شوهرم چه دیدی و تفکری نسبت به من و خونوادم پیدا میکنن بگو شوهرم ناراحت شده بود یکی دوبار بد با بچم رفتار کردین گفته اگه تاراحتن از حضور ما به بچه چرا میزنن دیگه مزاحمشون نمیشیم
خیلیا اینجورن نگران نباش خونواده مادر شوهر مناینجورن مادر شوهرم نسبت به دختراش و نوه های دختویش اینجوره
من خیلی دل پاک و رحیم هستم هر کسی بهم بد کنه رو فراموش میکنم .از بچگی بخاطری که همه رو دوست داشته باشم اینجور شدم الان پشیمونم باید بد باش ادم .حتی جاریم هم بعضی اوقات یه حرفایی میزنه که در حد انگشت کوچیکمم نیست نمیتونم جوابشو بدم
شرمم میشه
ولی خودش ایقد پروه که همه حرفو میزنه
عین من فک میکنیم اینجوری بهمون میگن چقد خانومه
من میدونم مقصر خودمم
اهمیت نده بعضی چیزا کوچیکتر از اون چیزی هستن که بخای حتی براش وقت بذاری
ادم نباید حرمت بزرگ و کوچیکی بکنه هر کی حرف زد جوابشم بشنوه والا زیر پا له میشه
مثل من که له شدم رفتم
من میدونم اینها تمام ظاهرن.احتیاجت دارن میانو میرن منم دیگه تموم شد تمامشون مسدود کردم
سلام عزیزم رفت آمدت روکمتر کن من هم با خانواده ام رفت آمد کمی میکنم به خاطر اینکه چون جمعیت خانواده ما زیاده انگار منو دخترشون حساب نمیکنن رفتارشون پدر مادرم با بقیه خواهرام وشوهراشون رو میبینم
تا نباشن
منم تازه رسیدم به این حرف که ما زندگی رو خیلی سخت گرفتیم بذار یه بار اونا سختی بکشن
خیلییییی داغونم خیلی
حتی روز زایمانم به زور شوهرم اومدن وگرنه انگار اصلا دوست نداشتن بیان
کاش خدا منو برداشت تا این چیزا رو نبینم
اصلن واتو پاک کردم
باورتون میشه بچه هام الان پنج ماهشونه دوتا ازخواهرام ویکی ازبردارام هنوز ندیدنشون اونا یی که هم بچه هام رو دیدین من رفتم خونه مامانم اینا اونجا دیدنشون
😔
حتی زنگ نمیزنن سراغ روبگیرن چند وقت پیش رفتم خونه مامانم خواهرم که هنوز ازدواج نکرده بادختر هفت سالم بد رفتار کرد منم دیگه نمیرم اونجا حتی چندروزپیش شوهرم گفت بیا تاببرمت خونه پدرت گفتم نمیام هرچی گفت برا چی الکی گفتم بچه ها اذیت میشن نمیدونه دلیلش چیه
به خدا خانواده شوهرم ازخانواده خودم خیلی بهترن خواهر شوهرهام که ماهن تودوتا زایمانم اینقد که اینا کمکم بودن مالای خودم نبودن
چطور تونستی نری
منم همینجورن
کی رودیدی بگه خانواده شوهر ازخانواده خودم بهتره
خیلی احترامم رو دارن
ولی من خونشون نمیرم فقط اونا میان
خدایا یخورده دردمو کم کن میدونم چشمم زدن
ایقد بلا به سرمون در میاد
عصر میرم پیش دعا کن
وقتی دیدم رفتارش با بچه ام بده باشوهرم سر سنگین رفتار میکنن گفتم هیچی واجب تر از خوشحالی شوهر وبچه ام نیست
افرین به تو که ارادت زیاده
ماشاالله چشم نخورین
دست راست رو سر من باشه
من همیشه از دست دیگران زخمی شدم و ادم نشدم
به خدا هروقت میرفتم خونه بابام اینقد شوهرم خرید میکرد که خودم میگفتم کافیه ولی وقتی بقیه دامادون میومدن خواهرهام خونه روروغارت میکردن میرفتن حالا رفتارشون با بقیه یه جوره باشوهر بچه من یه جوره
ول کن بابا جایی که اذیت میشی کم برو خودت مشغول کن سرگرمی برا خودت پیداکن که اصلا دلت نخواد ازخونت تکون بخوری
دوری دوستی همین من که به این نتیجه رسیدم
هر وقت خواهرت اونجاست تو نرو
آخی تو هم خیلی سختی کشیدیا
وقتی خواهرات اونجا هستن تو نرو به هر بهونه
وقتایی برو که خودت و بچه ات فقط اونجایین
بعدم حرفی میشه رک بگو حالاچون بچه من بیشتر صداش میاد دلیل نمیشه خراب کاری بچه هاتونو بندازین گردنش
باهاشون رفت و امد نکن
وقتی خانوادت کار غیر عادی میکنن، تو چرا خودکشی کنی؟! بچه رو که نباید کتک زد. پس اونا کار صد در صد غلطی میکنن. رابطتتو کم کن و یا قطع کن. خودم خانوادم باعث مشکل توی روحیه و زندگیم میشدن بالاخره بعد از ده سال دندونشونو کشیدم و خلاص شدم.
تو هم به فکر خودت و زندگیت باش.
سلام عزیزم من واقعا درکت میکنم ببین من تا قبل بارداری نمی‌تونستم قید خانواده مو بزنم ولی وقتی باردارشدم بخاطر بچم بخاطر آیندش قیدشونو زدم الان ۸ ماهه ازشون خبری ندارم دیگه برای همیشه فراموششون کردم و چقدر الان آروومم واقعا حیف لحظه های که بخاطرشون رنج خوردم غصه خوردم حتی بخاطر دوریشون
منم خییییلی کوتاه میومدم اونام پرو بودن اصلا گردن نمیگرفتن دیگه بار آخر واسه همیشه رفتم و انگاری خاکشون کردم هم خودشونو هم خاطراتشونو ،الانم باردارم مادرم هیچ خبری ازم نداره فقط دورا دور فهمیده باردارم
مامان بابای من ب بچه های ابجیمو داداشم تو نمیگن ینی یوقتایی من از سروصداشون دیؤنه میشم اما مامان بابام هیچی نمیگن
پسر بچه ها خیلی حساس و مغرورن مخصؤصا تو این سن حتما باهاشون صحبت کن بهش حرفی نزنن بچه سرخورده بشه
خیلی دلم سنگینه کاشکی بشد نمیومدن چون میدونم باعث میشن من از زندگیم هم دور بشم
عزیزم خودکشی نداره مجبوری که نیستی بری نرو
تو نرو بذار اونا بیان دیگه تو خونه خودت بچه تو که نمیزنن
ببین وقتایی نمیتونی بری که اونا نیستن منظورم خواهرته
عزیزم همچین ادمایی ک باعث میشن ارامش خودت شوهرت بچت زندگیت مختل شه رو ترک کن هیچ چیزی مهم تر از ارامش زندگیت نیس دلتم براشون نسوزه درسته پدر مادرتن احترامشونو نگه میداری ولی خواهر برادرو میتونی بشوری بزاری کنار هیچ مسئولیتی در قبالشون نداری جون و اعصاب بچتو بازیچه دسشون نکن
عزیزم دوری و دوستی
بهتره اصلا نری خونشون ماهی یک بار برو
مرسی

سوالات مشابه