سلام دوستان منم زایمان کردم

دیروز صبح ساعت ۷ بستری شدم ۳۷ هفته و ۳روز بودم، خیلی استرس داشتم تویه اتاق جدا آمادم کردن سوند وصل کردن سرم زدن ، خیلی سردم شده بود استرسم داشتم میلرزیدم سرگیجه داشتم فشارم همش ۹بود، با ویلچر بردن دمه اتاق عمل کلی گریه کردم شوهرم دلداریم میداد خیلی ترسیده بودم حالت تعوع داشتم ، توی نیم ساعت ۳نفرو عمل کرد ،صدای بچه میشنیدم دلم آروم میشد، چهارمی من بودم ،بردنم کنار تخت بهم گفتن خودتو بکش رو تخت کناری ، اینقد سردم شده بود دستام کبود شدن ، دکتر بی حسی مرد بود همش شوخی میکرد میگفت از یه فسقل سوزن میترسی ، آمپولو زد ناله کردم سوزش داشت یکم، از بازومم یه امپول زدن نمیدونم برا چی بود، انگشتای پام تکون میخورد دکترمو گفتم متوجه میشم بزار یکم بی حس شم ، گفت تکونارو میفهمی ولی درد حس نمیکنی، با آرنجش روی معدمو فشار داد دردم گرفت جیغ زدم،تکونارو متوجه میشدم که بازور بچه رو میکشید تکون میخوردم، بچه رو گذاشتن رو تخت که خشکش کنن اندازه ده ثانیه دیدمش، بخیه زدن بردنم تو اتاق کناری پرستاره اومد که بچه رو شیر بده نخورد گفت ناله داره ، دکتر اطفالم اومد گفت ناله داره باید بستری شه من توشوک بودم ،بخش بردنم بعداز نیم ساعت دردام شروع شد فقط جیغ میزدم موهامو میکشیدم پرستاره همش میومد شکممو فشار میداد جیغ میزدم آخه ازبس استرسم زیاد بود بعداز عمل خونریزی افتادم ،حالم خیلی بد بود درداشدید بودن فقط یه بار مسکن زدن بایه شیاف، تاثیر نداشت ، امروز ظهر ترخیص شدم اینقد حالم گرفته ست افسرده شدم بچمو ندیدم تویه بیمارستان دیگه منتقل کردنش،دردام زیاده خونم ، بچمم گفت باید تا سه چار روز تودستگا باشه هم بخاطر استرس زیاد اینطور شده هم زود عمل شده ، کلی برنامه ریزی کرده بودیم برا بعداز زایمانم شوهرم کلی گل و شیرنی گرفته بود همش تو ذوقمون خورد،خیلی سرد اومدیم خونه