بالاخره منم زایمان کردمممممممم💃💃💃💃🥰🥰🥰🥰❤❤❤❤❤

سلام خانوما بالاخره منم زایمان کردم دلم میخاد براتون بگم ب من چی گذشت راستش دوسه روز بود یه دردای خفیفی داشتم خیلی کم یه روز قبل زایمانم شکمم خیلی سفت شده بود فندقم تکون نمیخورد ترسیدم رفتم بیمارستان بعد معاینه و نوار قلب دکتر گفت که مشکلی نداری فقط رحمت اصلا باز نشده پنج روز بهم وقت داد گفت اگه تا اون موقع درد نداشتی باید بستری بشی با امپول فارغ بشی خیلی ترسیدم درست روز بعدش یهو دردام شرو شد اولش فک کردم که مثل روزای قبله ولی دیدم ن هی داره شدید میشه اصلا ب کسی چیزی نگفتم تا شوهرم اومد خونه دیگه حالم واقعا بد بود هی میرفتم حموم دفه ی اخر که رفتم حموم یازده شب بود که یهو احساس کردم یه چیزی از دلم جدا شد فهمیدم کیسه ابمه فورا اومدم بیرون ولی بازم تحمل کردم نمیخاستم زود برم بیمارستان واقعا از معاینه متنفر بودم دیگه بعد یه ساعت تحمل دیدم خیلی اب ازم اومد پاشدم رفتم که گفتم تازه سه سانت باز شده و بستری شدم بعد سرم و امپول رسید به هشت سانت دیگه داشتم میمردم واقعا خیلی سخت بود هی احساس میکردم اومد دکتره نگا میکرد میگفت ن زور بزن هنوز مونده دیگه دیوونه شده بودم بعد یه لحظه ماما دستشو آورد جلو که معاینم کنه یاو ناخوداگاه یه لگد زدم بهش بیچاره کم موند بیفته 😂😂😂واقعا تو حال خودم نبودم باورتون میشه به ماما میگفتم نمیخام دیگه بزا بمونه داشتم هلاک میشدم خلاصه با کمک پرستارو ماما فارغ شدم و یاعت ۳.۳۰شب بود ۱۲ تیر خدا بهم یه دختر کوچولویه ناز داد دیگه همه چی یادم رفت واقعا دیروزم مرخص شدم آرزو میکنم که اونایی که الان منتظرن فارغ بشن ب امید خدا زود تموم بشن اونایی که منتظرن باردار بشن ب زودیه زود خبر خوشو بگیرن الهی امین