Ooma
انتخاب نام دختر و پسر
اسم پسر با ب همراه با معنی
نام معنی مشاهده
بابک1- پرورنده و پدر را گویند؛ 2- (در قدیم) خطاب فرزند به پدر از روی مهربا...توضیحات بیشتر
باربد[(بار = رخصت، اجازه + بد/ badـ/ و/ bodـ/ (پسوند محافظ یا مسئول)]، 1- خ...توضیحات بیشتر
بارزان(= بارِز) نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از ا...توضیحات بیشتر
بارمان1- شخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ؛ 2- (اَعلام) 1) از سرداران تورانی ...توضیحات بیشتر
باسط(عربی) 1- (در قدیم) بسط دهنده، گسترش دهنده؛ 2- از نامهای خداوند.توضیحات بیشتر
باسم(عربی) (در قدیم) 1- تبسم کننده؛ 2- شکر.توضیحات بیشتر
باقر(عربی) 1- (در قدیم) شکافنده، گشاینده؛ 2- (اَعلام) 1) لقب محمّد ابن علی...توضیحات بیشتر
بامداد(در پهلوی، bāmdāt) 1- مدت زمانی از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و ...توضیحات بیشتر
بختیاردارای بخت، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا.توضیحات بیشتر
بخشایش  (اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن)، گذشت و چشم‌‌پوشی کردن گناه یا کار ن...توضیحات بیشتر
بدیع(عربی) 1- جدید، تازه، نوآیین؛ 2- زیبا؛ 3- جالب، شگفت انگیز، نادر؛ 4- (...توضیحات بیشتر
برات1- نوشته‌ای که بدان دولت بر خزانه یا بر حُکام حواله‌ای وجهی دهد؛ 2- کا...توضیحات بیشتر
بردیا1- (در یونانی، smeydis)؛ 2- (در اوستایی) به معنای «بلند پایه»؛ 3- (اَع...توضیحات بیشتر
برزان(بُرز = شکوه و جلال، عظمت، دارای قدرت، نیرومند و با شکوه، فراز + ان (پ...توضیحات بیشتر
برزو1- (اوستایی) تنومند، بلند پایه؛ 2- (اَعلام) 1) نام پسر سهراب پسر رستم ...توضیحات بیشتر
برزین(پهلوی) 1- بالنده (بالنده مهر) فشردهی آذر برزین مهر؛ 2- (اَعلام) نام ی...توضیحات بیشتر
برسام(اَعلام) 1) از نام‌های شاهنامه؛ 2) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با ی...توضیحات بیشتر
برمک  1- صورت دگرگون شدهی واژهی سانسکریت پَرَه مَکه (پرمکا) به معنای رئیس،...توضیحات بیشتر
برنا1- جوان؛ 2- (در قدیم) شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور.توضیحات بیشتر
برومند1- بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر؛ 2- قوی، رشید؛ 3- کامروا، کام...توضیحات بیشتر
برهان(عربی) 1- دلیل، حجت، حجت روشن، دلیل قاطع؛ 2- از واژه‌های قرآنی؛ 3- اصط...توضیحات بیشتر
برهان الدین(عربی) 1- برهان دین، دلیل دین، حجت دین؛ 2-(اَعلام) لقب بسیاری از اشخاص...توضیحات بیشتر
بُرَیر  (عربی) (اَعلام) 1) یکی از شهدای کربلا به روز عاشورا در رکاب امام حسی...توضیحات بیشتر
بزرگ1- دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، برجسته، مشهور؛ 2- بزرگوار، شریف.توضیحات بیشتر
بزرگمهر(اَعلام) 1) طبق روایات نام وزیر فرزانهی انوشیروان که در منابع فارسی و ...توضیحات بیشتر
بسام(عربی) 1- بسیار تبسم کننده، خوشرو، خندان، گشاده روی؛ 2- (اَعلام) یکی ا...توضیحات بیشتر
بشّار(عربی) 1- بشارت دهنده؛ 2- (اَعلام) 1) از اصحاب امام صادق(ع)؛ 2) ابومُع...توضیحات بیشتر
بِشر(عربی) 1- گشاده رویی؛ 2- (اَعلام) بِشر حافی صوفی معروف که در بغداد میز...توضیحات بیشتر
بشیر(عربی) 1- مژده دهنده در مقابل نذیر، مژده آور، مژده رسان، بشارت دهنده؛ ...توضیحات بیشتر
بصیر(عربی) 1- بینا؛ 2- (به مجاز) آگاه؛ 3- از نام‌ها و صفات خداوند؛ 4- دانا...توضیحات بیشتر
بَکتاش(ترکی) (در قدیم) 1- فرماندهی یگ گروه، بزرگ ایل؛ 2- هر یک از خادمان و ه...توضیحات بیشتر
بلاش1- از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزده...توضیحات بیشتر
بلال(عربی) 1- آب و هر آن چه که، گلو را تر کند؛ 2- (اَعلام) ابن رباح حبشی ن...توضیحات بیشتر
بنیامین(عبری) 1- یعنی پسر دست راستِ من؛ 2- (اَعلام) آخرین پسر حضرت یعقوب (ع) ...توضیحات بیشتر
بنیانبنیاد، آنچه باعث ماندن و پایداریِ چیزی است، اساس، پایه.توضیحات بیشتر
بوستان1- بُستان، باغ و گلزار؛ 2- (در ادبیات فارسی) بوستان یا سعدی نامه، مثنو...توضیحات بیشتر
بها1- قیمت، ارزش؛ 2- (در عربی) درخشندگی و روشنی؛ 3- (به مجاز) فر و شکوه؛ ...توضیحات بیشتر
بهاءالدین(عربی) 1- آن که به آئین و دین خود ارزش دهد؛ 2- (اَعلام) 1) شیخ محمّد ا...توضیحات بیشتر
بهادر(شکل فارسی و اردوی واژهی ترکی مفعولیِ «بغاتور» یا «باغاتور») 1- (در قد...توضیحات بیشتر
بهامینفصل بهار، بهار.توضیحات بیشتر
بهبود1- سلامت، تندرستی؛ 2- درست شدن، درستی، اصلاح.توضیحات بیشتر
بِهتاش(فارسی ـ ترکی) [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار ...توضیحات بیشتر
بهداددر کمال عدل و داد.توضیحات بیشتر
بهرادجوانمرد نیکو.توضیحات بیشتر
بهرام1- به معنای «در هم شکننده مقاومت»؛ 2- (در گزارش پهلوی اوستا، varhrān،v...توضیحات بیشتر
بِهرنگنکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر.توضیحات بیشتر
بهروز1- سعادتمند، خوشبخت؛ 2- همراه با سعادت و خوشبختی؛ 3- (اَعلام) نویسنده،...توضیحات بیشتر
بهزاد1- نیک نژاد، نیکو تبار، نیکو زاده؛ 2- (اَعلام) 1) بهزاد نقاش و مینیاتو...توضیحات بیشتر
بهشادنیکوی شاد.توضیحات بیشتر
بِهفرشکوهمند و با جلال و جبروت.توضیحات بیشتر
بِهکام(به مجاز) کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده؛ بهترین کامروا.توضیحات بیشتر
بهلول(عربی) 1- به معنای مرد خنده رو؛ 2- مهتر نیکو روی؛ 3- جامع همهی خیرات؛ ...توضیحات بیشتر
بهمن1- (در اوستایی، vohumana)؛ 2-(در پهلوی، vahuman) نیک اندیش، به منش، نی...توضیحات بیشتر
بهمنیار1- دوست و یاورِ نیک منش؛ 2- بهمن داده (آفریده)؛ 3- (اَعلام) 1) ابن مرز...توضیحات بیشتر
بهنام1- نیک نام، خوش نام؛ 2- (اَعلام) شهرت باستان شناس معاصر (عیسی بهنام) ا...توضیحات بیشتر
بهنود(دردساتیر) پسر عزیز.توضیحات بیشتر
بِهنیانیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف.توضیحات بیشتر
بِهیاد(به + یاد) 1- دارندهی بهترین یاد؛ 2- (به مجاز) کسی که از او به نیکی یا...توضیحات بیشتر
بیان الله(عربی) سخن و گفتار خداوند.توضیحات بیشتر
بیژن(پهلوی) (اَعلام) نام پهلوان ایرانی، پسر گیو و نواده ی گودرز و رستم، که...توضیحات بیشتر
بینش(اسم مصدر از دیدن) 1- (به مجاز) قدرت ادراک و شناخت معمولاً وسیع و ژرف،...توضیحات بیشتر
اسامی پسر با ریشه های

نام های دخترانه و پسرانه شروع شده با