Ooma
پرسش (1404/09/12):

تنهاو جدانمیمونه حتی نمیزاره برم دسشویی

سلام دکترجان ودوستان گلم من پسرم 2سال و3ماهشه ،من یه هفته شدیدسرماخوردم وبرای اینکه آریا نگیره یه هفته پیش مامانوخواهرم بود ...خوب شدم برش گردوندم ولی ازاون موقع انگار باز اضطراب جدایی سراغش اومده یا چی شده اصلا از اول هیچوقت تنهابازی نمیکنه تنهاجایی نمیره من هرجاباشم اونجاست اتاقو آشپزخونه تنهایی نمیره الان بعد اون یه هفته ک برگشته میخام برم دسشویی پامومیگیره نمیزاره شدیدگریه ،،،میخام لباسشو دربیارم نمیزاره میگه سرم میمونه دستم میمونه گریه و خیلی شرایط بدشده کسایی ک این مشکلو داشتین بیزحمت راهنماییم کنید

سلام منم این مشکل رو دارم از روزی شروع شد که مجبور شدم ی هفته بسپارم دست خواهرم و پسر نوزادم بیمارستان بستری بود پیشش بودم...نه اوردنش ببینمش نه میذاشتن با تلفن باهاش حرف بزنم ... میگفتن هوایی میشه و من بودم و دردو گریه و غصه برا دوری پسر بزرگم و مریض بودن پسر نوزادم از همون موقع انگشت خوردنش شروع شد تا الان ک ۵ سالشه... گفتم بفرستم مدرسه پیش ۱ .... همش میگه نمیرم دلم برات تنگ میشه ....منم اعصابم بعد زایمان دوم ضعیف شده وضعیت روحیم داغون شده در حالی ک اصصصصلا اینجوری نبودم ....
به هر حال کاملا درکت میکنم💔🥺
برای چی ۱ هفته بچه ی کوچیک رو حتی به نزدیک ترین افرادت سپردی؟ سرماخوردگی و ویروس توی همه جا هست از شما نگیره از کس دیگا یا محیط میگیره چه ربطی داره که بزاریش پیش کسی تمام رفتارش بخاطر دوری از شماست ، کارتون کاملا اشتباه بوده درک میکنم میخواستید نگیره ولی مریضی غیر قابل اجتنابه بچه ی شما از هر جایی ممکنه بگیره. نهایت یکی دو روز میزاشتید نه یک هفته
من پسر بزرگم میره پیش دبستانی ولی خودش مریض نمیشه ولی به همه ی ما میده ویروسه دیگه خواهر من همه جوره بچه ها رو درگیر میکنه . میتونستید بگید خواهرتون و مادرتون بیان خونتون شما برید تو اتاق ولی حضورتون رو بچه حس میکرد
سلام
پسر خوشگلم ترسیده شده باید بهش اطمینان بدی دیگه ولش نمیکنی سنش برای جدایی یک هفته ای خیلی زیاد بوده حتما الآنم حس بد نسبت به خانوادت و خونه پدریت گرفته
یه مدت تحمل کن کاری که میخوای انجام بدی رو براش توضیح بده
مثلا بگو پسرم مامان می‌ره دست شویی میبینی گریه می‌کنه بیرش جلوی در بگو اینجا بشین
کاریه که شده با مرور زمان و اطمینان بهتون بهتر میشه
سنش کم بوده
نباید این مدت میذاشتیدش اونجا.
بچه شب مادرشو نبینه خیلی اسارس بهش وارد میشه
باید یه مدت پیشش باشید تا بهتون اعتماد کنه
منم بودم هرلحظه حس میکردم الان مامانم باز میره و نمباد
خیلی سخته
برای اینکه دوماه تمام بچم مریص بود ودایما سرماخورده بود دیگ فکر کردم بارپنجم سرمابخوره بچه ب اون کوچکی طاقت نمیاره ازبس داروخورده بود ،دیگ نمیخورد شماهم بودی همینکارو میکردی تابالاخره بیماری لعنتی ازخونت گم شه دوماه تمام جگرگوشت باهزارزوروگریه دارو بهش میدادی
احتمالا اره ولی برنمیگشت خونه مونده بود خونه خواهرم بازوروگریه برش گردوندیم.....دوروزبعدش هم دلتنگ مامانم شدورفتیم شب هم برنگشت
بله باید دوباره ازاول اعتمادو بهش برگردونمادم گاهی مجبور میشه پایین گفتم علتشو.....
ولی اره همینطوره از حرفا وحرکتاش میبینم ک میترسه تنهاش بزارم
هر لحظه بهش بگو من تنهات نمیذارم من برم جایی زود میام
باهاش قایم موشک بازی کن تا دوباره امنیتش برگرده