Ooma
پرسش (1404/04/06):

به نظرتون جدا شم ؟

سلام
من ۷ ساله ازدواج کردم
یه دختر دارم
۲ سال تو طلاق عاطفی هستیم
خسته ام از این ظاهر خوب و درون داغون
پول دارم .شاغلم
ولی تنها مشکلم اینه این مدت هر چی کار کردم به اقساط خونه ای دادم که الان نه به نام برادرشوهرمه (بنا به دلایلی اینجور توافق کردیم .اونموقع ها خوش بودیم)
موندم اگر تصمیم بگیرم جدا شم چطور حقمو بگیرم
مهریه و ... که بماند

سلام طلاق عاطفی درمان داره.
شما مشاوره برید تلاشتونو برای سلامت زندکیتون بکنید ان شالاه نتیجه میگیرید
خیلی بهش گفتم
۱ماه پیش یه جلسه اومد اونم با تهدید
مشاور گفت برید توقعات و ... رو بنویسید
اصلا وقت نزاشت باز بعد ۱ هفته با دعوا و فلان رفت اورد نوشتیم بعدش پیگیر نشد حرف بزنیم
وقتی قدم اولو بر نداشت ادامه جلسه بریم چی بگم
خسته شدم از دیکته کردنا
تنهایی تلاش کردن هیچ فایده ای نداره ولی طرف مقابل حاضر نیس قدمی برداره
عزیزدلم
به این فکر کن ۷سال پیش با عشق و علاقه باهم زندگیتون شروع کردید
ببینید چ چیزایی باعث شده که طلاق عاطفی به وجود بیاد .
اینجور وقتا لجبازی هم زیاد میشه .
آروم باهم صحبت کنید.
شما توقعاتتون بگید
ایشونم بگن .
بالاخره نمیگم پاسوز بچه بشید ولی الان یه بچه دارید .
منم مثل شما ۷ساله ازدواج کردم
و بارها طلاق عاطفی بینمون پیش اومده
ومن تلاشگر قضیه بودم
که زندگیم ازهم نپاشه .چون بچه داشتم .
کلاس مشاوره رفتم
گاهی دیدم رفتار خودم بد بوده ولی تواون موقعیت فکر میکردم کارم درسته
خب الان شما توقعاتی که ازش دارید و اون اصلا عمل نمیکنه چیا هستن؟
علت انجام ندادنش چیه؟
ایشون هم دیگه میلی به ادامه این زندگی ندارن؟
تاحالا درمورد جدایی باهاش حرف زدید؟
نظرش چیه؟
ببینید من احساس میکنم این قضیه شما دقیقا از زمان باردارشدنتون شروع شده وشایدم کمی قبل ترش
واین بارداری و زایمان و خب بالاخره بچه اومدن
باعث شده کمی ازهم فاصله بگیرید .
اینطور نیس؟
چون خودمم شخصا میدیدم که زمانی که زایمان کردم رفته رفته ناخوداگاه ازهمسرم داشتم فاصله میگرفتم وهمش دستم بنده کارای خونه بچه شیر بده وتمیز کن و هی روابط عاشقانمون فاصله میوفتاد .
مثل قبل نبود که دوتایی حال میکردیم .
اصلا منو نمیبینه
من ازش ۲۰ دقیقه توجه میخوام
انجام نداد
واسه هفته ای ۲۰ دقیقه ام راضی بودم
اینکه باهام حرف بزنه .بگه روزت چطور گذشت
یه فیلم دیدن
یه بازی
حسم اینه فقط برای منافع مالی کنار همیم
اینم بگم بعضی آقایون کلا طبع سردی دارن
و کلا یاد نگرفتن محبت کردن رو
اصلا زن رو بلد نیسن
نمونش همسر خودم
خودم بهش میگفتم من دلم میخاد فلان کنی
اینقد تکرار کردم و گفتم
شاید ۱۰درصد اثر کرده
که بازم میگم خوبه وقانعم .
وهنوزم که هنوزه بهش میگم نمیخام دیگه بگم
یادآور بشم که چیا دوس دارم
میدونم دوسم داره
برای زندگی تلاش میکنه
اما خیلی هم اهل بروز دادن نیس .
شغلش چیه
بیشتر وقت خونس یا کار
انگار از قبل بود ولی انقدر درگیر کار بودیم دقت نکردیم
از بارداری و زایمانم که نیازم به توجه اش بیشتر شد و دیدم کاری نمیکنه متوجه ایرادات سدم
چون ازش خواستم و عمل نکرد دیگه الان متنفرم ازش
برید زوج درمانی .
شاید ایشونم افسردگی گرفتن.
جدایی به نظرم راه حلش نیست
این ادم اوایلش اینطوری نبود
چون عوض شده ناراحتم .
هیچوقتم هیچی عنوان نکرده از من که از چیزی ناراحته
میگه مشغله کاریمه
ببین بعضی مردا حالا عادی ان بهشون نیازتو میگی بدتر فاصله میگیرن😂😂
بله منم موافقم .
بنظرم صدتون رو بزارید و بعد جدا بشید
همش خونست و من با کارم یه بچه رو هم به دندون گرفتم
شغلت چیه؟
خودمم میدونم ولی نمیاد
همون یه جلسه هم‌مشاور هنگ بود از تایمی که سر کاره
مشاوره آنلاین هم خوبه .
کارمند یه شرکتیم و بخاطر دخترم دورکاری تو خونه میکنم
میگه من خودم میدونم دردت چیه ولی کادم نمیزنم ازم نخواه 😑😑
مشاوره انلاینم اصلا قبول نمیکنه
هرچی میگم سکوته یا وسطا یه بهونه الکی
به نظرتون جدا شم ؟
چقدر شرایط سختی داری بدتر اینکه باهات همکاری نمی کنه .تلاش کنه واسه حل شدن مشکلتون . ببخشید شما شاغلین همسرت کار نمیکنه؟
تاپیک ۶ ماه پیشمه
فرقی نکرده که بدتر هم شده
چون برای نشون دادن حال بدم و نیازم چون زبون خوش جواب نداده دیگه با بی احترامی گفتم
چرا اونم کار میکنه
وای چه بد منم حس میکنم از وقتی بار دار شدم رابطمون داره سردرد میشه دیگه مثل قبل نیست دکتر بهم گفت رابطه جنسی نداشته باشبن اونم دوری کرد الان هم هرچی سمتش میرم بیخال گاهی وقتا حالم از خودم به هم میخوره هرچی سعی میکنم نزدیکش بشم دوری میکنه بهونه اش اینه بارداری میترسم
هر روز تو سرم جنگ و دعوتست میگم نباشه حداقل میگم نییت انرژیمو برای خودمو دخترم صرف میکنم تا این ....
ان شالله عاقبتت مثل من نباشه
کاش حداقل باهات حرف می‌زد علت رفتارشو میگفت آدم از سکوت و بی توجهی دیوونه میشه
همون دندون خرابست
باید بکنم بندازمش دور
ولی میدونم درخواست طلاق بدم خانواده ها بفهمن میخوان وساطت کنن که مشکل اینه دیگه نمیخوامش
ببین یه کاری کن
به مدت
یک ماه به خودتون فرصت بده
حالا بگو چجوری .
اینطور که اصلا اصلا دیگع نگو بیا بریم مشاوره
توچرا اینجوری هسی
تو فلانی
من از تواینو میخام و.....
بیا و این یک ماه
کلا همه چی فراموش کن هرچی بوده بطورامتحانی فکر کن یه بازیگر هسی میخای ببینی قبول میشی یانه .
کلا اخلاقت تغییر بده
چای بیار و ازیه چیزی تعریف کن و بخند . بعد ببین واکنشش چیه
دیدی محل نمیده
اشکال نداره توهیییچی نگو
دوباره تو شروع کننده بحث خوب باش
نظرت چیه فلان کنیم .
وای دیدی اینطور شده
وهمچنان غر نزن که چرا هیچی نمیگی .
شب برو کنارش بخاب
اگه بغلت هم نکرد طوری نیس .
ولی بخاب
ببین نمیگم بااین کارا خار وخفیف کنی خودتو اصلاااا
بالاخره شوهرته و پدربچت ومیخای امتحان کنی .
فقط تواین یک ماه غر زدن و بحث کردن و کلا بزار کنار
تا میاد یه چیزی که بحث بشه یاهرچی با خنده ردش کن بره .
بله چشم همسرررم
وخیلی چیزای دیگه من مشاور بهم میگف و واقعا اثر داره .
شاید بگی نه بابا اثر نمیکنه
ولی شما از فردا استارت کار اینکه خنده به لب
غر وبحث و کش مکش کناربزار
هیچی نمییگه
لاااال فقط گوش میده نه تاکید داره نه تاکذیب
داره میشه خودم قبلا شاغل بودم الان کار نمیتونم کنم تو خونه افسرده دارم میشم محبتم میکنه بوسم میکنه هرکاری بگم میکنه ولی از ته دل نیست میدونم چون میگم انجام میده
تا حالا درمورد جدایی هم باهاش حرف زدی؟ بازم سکوت میکنه ؟ براش مهم هست چیزی
قبلا رفتم .حتی قبلا اعتراض میکردم بعدش سبک میشدم بعدش خوب بودیم به ظاهر تقصیراتشو قبول داشت ولی چون باز خواسته هامو نمیدید یا عمل نمیکنه باز همون میشه که بود
الانم دیگه خیلی خشمگینم
حس میکنم حالم ازش بهم میخوره
احساسم اینه حرمت بینمون از بین رفته
سکوت و نگاه نکردن تو چشمش بزرگترین لطفمه
مشکل منم همینه
از اینکه هربار بخوام و بگم بدم میاد
دوست دارم بلد باشه
سری قبل گفتم یا میایی مشاوره یا شنبه دادخواستمو میدم برا جدایی که گفت مشاوره
تو زبون میگه دوست دارم و فلان ولی کاریم برا احساساتت نمیکنم
قشنگ حس شریک تجاری دارم بهش
بدون پول من هیچکدوم از کارایی تا اللن کردیم نمیتونست بکنه و چه حماقتی کردم قبول کردم خونه به نام برادرش باشه
یه چیزی دیگه من بار ها شده رفتم طرفش اما انگار حس مردونگی نداره هرکاری میکنم عین خیالش نیست راحت می‌خوابه به نظرتون چرا
شاید یکی تو زندگیش هست توجه نکردی
همسر من اینجور نبود
توجهی به حس و نیاز من نداره ولی خودش حواسش هست .
اگه کلا نزدیکی واست ممنوعه ، از طریق دیگه بهش نزدیک شو فاصله نگیر . خودم ۷ماه استراحت مطلق بودم و واسه مردا خیلی سخته
بعید میدونم
شاید یکیو دوست داره قایمکی
ولی شکی نکردم
خیلی بعید میدونم
باشه هم مشکلی نیست طلاق بده تشریف ببره
نه اویل گفت نداشته باشی بهتره چند بار هم دکتر رفتم سنو آزمایش گفت مشکلی نداری
چون خودش با زبون میگه ازت دوری میکنه فکر میکنم یکی داره
از یه جای تامین میشه از تو دوری میکنن
بیشتر آدم ها نمیتونن همزمان به ۲ نفر محبت کنن
نمیدونم
پس خیلی حرفه ای عمل کرده
تاحالا تنلس مسکوک یا پیام خاصی ندیدم
گوشی بدست هست اخبار میخونه
چت نمیکنه
تماس مشکوک
از کجا بفهمم ؟
باید خودت هواست باشه من یکی دیدم دوست دختر داشت گوشی جدا داشت خونه میرفت یا تو ماشین قایم میکرد یا تو حیاط
خیلی مردا زرنگ شدن
وقتی هم میخواست بره بیرون ماشین خودش میداد دست دوستاش با ماشین دوستاش میرفت تا خانومش فکر کنه سرکارم همون شرکت‌های
چون دوستاش شرکتی بودن ماشین میزدن در شرکت
به‌اش صحبت کن بگو دلیل این که سر رفتار میکنی چیه چرا
تف تو روشون 😂
انقدر خونه نیست که نمیتونم کنترلش کنم
محل کارشم کارخونه خیلی بزرگیه نمیتونم بفهمن کی میره و میاد
فقط میگه سرکار خسته ام
مال من که همش با هم بودیم جای کارگر کمکش میکردم خیلی وقتا رابطه نوازشی احساسی داریم قربون صدقه ام میره ولی چرا به رابطه. جنسی میرسه انگار خواب زمستونی رفته چیزش واقعا برام سوال هست خیلی رفیق هام پرسیدم میگن کافیه مردی ببوسی خودش دیگه ولت نمیکنه مال من چرا اینجوره
کارت خیلی سخته یه بر
هست گوشی هک میکنه
باید موبایلی بپرسی برات راهش بندازه
شاید به دردت بخوره
یا دوربین کوچولو ردیابی هستن جدید اومدن میکرفن دارن نصب تو ماشین کنی
سلام
الان برای اوینبار گوشیشو چک کردم
پاک پاکه .بعید هم‌میدونم همچینکاری کنه
واقعیتش ادم‌تیزی هستم و به واسطه کارم فوق العاده حساس به رفتار و حرکات
سوتی داشت رو هوا میزدم
هیچی تو این ۷ سال ندیدم
سلام
انشاالله که همینجوری هست رابطه ات درست بشه
سلام
منم این مشکلودارم تقریبا ۱۱ساله ازدواج کردم ک ۵سالش نامزد بودم خیلی خوب بودیم غممون نبود تومحبت کم نمیذاشت یچی میگم یچی میشنوی تا رفتیم یزدپیش برادرش برای کار خیانت کرد نتونستم بفهمم و ثابت کنم اما چون بوبرده بودم فاطمه قبل نبودم بعد۲سال طاقت نیاوردم از یزد درشدیم من فاطمه قبل نبودم امابهترشدم گذشت تاحامله شدم ۲ماه اول همه چی خوب بود تااینکه خیانت کردبوبردم بدم بردم من رفتم خ مادرم ایناشهرستان یعنی از خونه بیرونم کرد
ای وای
دارم باگریه مینویسم گف بچه روازت میگیرم نگرف نتونست ولی من اماده بودم💔
گذشت تا۱۷روزگی آمین شروع پیاماو زنگا
خیانتشم تاصیغه بااون زنه پیش رفت!
گذشت تا۴ماهگی آمین یخاطربچم برگشتم
عزیییزم ❤
تا۵،۶ماه همخونه بودیم حرف گوش کردن ها ومحبت ها بود اما الان بعد گذشت ۲سالونیم معمولی شده چیزی ازش فعلا ندیدم تواین ۲سال ولی معمولی شده منم فاطمه قبل اصلا نیستم حسی ندارم
خیلی ادم بگوبخندی ام مسخره بازی درمیارم اما براهیچی پیش قدم نمیشم ن محبت نه بغل ن هیچی ی چی توم مرده از حس کمبود محبتم بمیرم چیزی نمیگم دیگه
من همه حسمو از بچم میگیرم
منم الان همه امید و انگیزم دخترمه
خدابچه هاتونگه داره روزی ۱۰۰۰بار منومیبوسه دستمو صورتمو وقتی حواسم نیس منو۱۰۰۰بار صدامیکنه وباکلمه های من دراوردی بچگونه وباعشق نگام میکنه من یادگرفتم زندگی بدون اونو دیگ اینجور چیزامنو اذیت نمیکنه
سالم باشه
عزیزم چقدر بد افسرده شدی واقعا خیانت دردی هست که هیچ وقت فراموش نمیشه
ولی حضور بی کیفیت همسرم انرژیمو میگیره
لعنتی نه حاضره اصلاح بشه نه جدا بشیم
داغون شدم اینجاتایپیکم زدم همون موقع
چی زدی
به نظرت منم اینو یاد بگیرم یا بزارمش کنار ؟بود و نبودش وقتی از نظر عاطفی فرق نداره
نباشه میگم نیست توقعیم نیست
آره آدم دل سنگ میشه درکت میکنم چون من زندگی دومم هست
من این حسو زمان خیانتش داشتم خیلی بدبود نه میرف نه جرئت بازگوکردن داشت حس اینکه دیوونه شدم بهم دست میداد تاثابت کردم
برامن محبتم نکنه
همون سرکاربره خیانت نکنه معتادم نشه برابچم وخودم کافیه
چجوری شک کردی ؟
نمیدونم من چون برای بچم پدر خوبیه قبولش کردم یه موقع ها دوستی خاله خرسس واسش مثل خوراکی های زیاد واینجورچیزااماواقعا کمکه خیلی باهاش بازی میکنه از حق نگذرم
مردی که خیانت میکنه محبتش نصبت بهت کم میشه ازت دوری میکنه دیگه وقت برای تو نداره هزینه های که میکرده فراموش میکنه حس سیری داره ازت
من تکون بخوره میفهمم یکم زیاد سرشو تو گوشی کردواینا ولی نتونستم ثابت کنم ازهمون روز اول فهمیدم ۳ماه بعد مدرکام زیاد شد باخوددختره حرف زدم لورفت و ب همه گفتم😶
کلا همه حس هاش واسه تو نیست دیگه درکل مرد ها ۱سال که میگزره سردرد میشن ازت ولی نه اونجوری که دیگه اصلا وقت نزاره
اتفاقا محبتشو بیشتر کردخیلی سعی میکرد نزدیک شه ولی میگف یکم برو درگز استراحت کنی میخواس خ رو مکان کنه
شرمنده عزیزم اینو میگم ولی اون خانومه ام فامیل توروداشت😶🥴
خیلی سخته درد خیانت
وا مال کجا بود
البته شهر ما شمس زیاده خیلی هستن
شما مل کجایین😶
مال
فیروزاباد
نمیدونم مال کدوم استان یاشه ه
شهره
خوب خودتون اهل کجاین
شیراز هم پراز شمس هست یه روستا داریم اونجا دیگه کلا شمس هستن
من خراسان رضوی درگز
به سلامتی خیلی دوریم
اها نه این توشناسمش تربیت حیدریه بود ولی الان گلبهاربود نمیدونم شازدم رفته باشه مشهدالان
قربانت🥴😂
اصلا من تازه اسم شهرام ها میشنوم
نمیدونم خلاصه ک اینطور
خدا لعنتشون کنه کسای که باعث خرابی زندگی آدم میشن خدا داده مجرد
فقط دنبلا پول هستن بیشرف ها فکر زندی مردم نیستن
هیچوقت نمیبخشمش هنوزم روزم بالعن ونفرین اون شزوع میشه
نه شوهرمن پولم ندارع نمیدونم چرااومد
سلام ماریاجان نوشتی به نظرتون جدا شم؟؟
نظر خودت و شرایطت ملاکه
اگه تموم راه هارو رفتی
اگه تموم چیزارو امتحان کردی
اگه ب بعده طلاق فکر کردی
اگه به خوده موضوع طلاق فکر کردی و تو سرت فقط ی کلمه پیچیده که اره باید جدا شم
جداشو
ما یکبار زندگی میکنیم قرار نیس اون یبارو خرج ی ادم اشتباه و یه رابطه اشتباه کنیم
فاطی اون روزاتو من خوب یادمه
خوبی
خبری از سمیرا داوطلب نداری؟؟
سلام عزیزم
قبل از اینکه جدا بشی همه شرایط بررسی کن
و قبلش حتما مشاوره
یادم داخل تاپیک قبلی گفتی همسرم ویژگی اخلاقیش خوبه با شخصیت و.....
فقط مشکلت باهاش بخاطر سردیش
من قصد جسارت ندارم
ولی رفتار خودت تغییر نکرده
خودتم مثل روزای قبلی
ویژگی های رفتاریت ،توجه ت ، نظراتت تغییر نکرده
و در آخر هم ایشالا بهترین تصمیم بگیری و هیچوقت هم پشیمون نشی ....
شما که شرایطتتون بهتر از کنه چهار روز باهم خوب بودین .من از شب اول ازدواجم فهمیدم شوهرم کلا آدم سردیه
باورتون میشه من بکارتمو سر زایمان طبیعی از دست دادم .
سالی تا ماهی رابطه ای نداشتیم
رابطه ای هم بودی یه رابطه مسخره سطحی
آروم بودن و سرد بودنم که مهمون همیشگیه
تو خونه هم همه چی خوبه تا وقتی که بهش بگم باهام حرف بزن
توجه نمیکنی
رابطه ای نداریم
حرف اینا که میشه دعوا و بحث و قهر شروع میشه
پ چجوری حامله شدی 😑😑
گرد افشانی که نبوده
سعی کن بهش نگی
توهم بی محلش کن
وقتی میگی ب بحث ختم میشه ینی گفتنش فایده ای نداره عزیزم
ببخشید معذرت میخوام پس چطور بار دار شدی وقتی رابطه نداشته پرده بکارت سالم بوده نکنه خواب دیدی باردار شدی
یا آلتش شل بوده درسته
منو شوهرمم از وقتی بچه دار شدیم زیاد دعوا میکنیم، همش هم سر بچه😐😐
قبلش زندگی عاشقانه داشتیم
قبل از بچه دار شدن شوهرتون چطور آدمی بود؟
پیرو تغییرانش منم کم کن تغییر کردم
ولی همسرم توقع داره من مثل نبود بچه کاملا مستقل باشم و یه بچه رو هم‌تنهایی بزرگ کنم
حتی از نظر عاطفی منو ساپورت نمیکنه
واقعیت اینه این اقا روی قوی از من دیده و حتی توقع داره با همه چالش هایی که دارم بازم مثل قبل محکم باشم
ولی واقعا شکننده شدم
وقتی یه تشکر خشک و خالی هم ازش ندیدم یه خدا قوت نشنیدم بی انگیزه شدم .
عاطفی هم یه قدم عقب رفته ولی من طرفش رفتم خواستمو گفتم و جلو نیومده دیگه منم کلی عقب کشیدم
دقیییقا برای مام‌همینه
مشکل و دعوامون سر همیناست
حس میکردم خوشبخت ترینم
در حد پرستش دوستش داشتم
الان دیگه انقدر دلگیرم برای همه شبایی که با گریه خوابیدم گاهی به خدا واگزارش مبکنم
بعد خودم میترسم از حسی که داشتم و حرفمو پس میگیرم
انقدر این ادم من مستقل و جسور و شاداب رو افسرده و گوشه گیر و محتاج کرده
گاهی حس میکنم بازی روانی دراورده
تا دی ماه بخاطر اقساط زیادمون به شدت به پول من نیاز داره
حس میکنم این که الان اینه ببین بعدش چی میشه
و چقدر حیفم میاد بخاطر رابطه خوبی که اینجوری خرابش کرد
چقدر حرمت و احترام بینمون بود
انقدری منو نشنید و ندید که برای دیده شدن حتی اوناو خراب کردم شاید به خودش بباد ولی بی فایده بود
داستان ماری و فاطمه و مریم مامان فندوق چقد شبیه زندگی منه منم دیگ حسم نسبت ب همه چی اون اون طرف من این طرف دیگ حتی پیش همم نمیخابیم واقعا اینا رو خوندم یاد زندگی خودم افتادم
حتی اگه بازم خوب بشه و زندگی به روال برگرده
تا ابد جای این حرمت های ریخته هست
حس میکنم دیگه بدون اون احترام نمیخوامش
فقط موندم بعناون پدر بچه باهاش بمونم و بسوزم
یا به مادر محکم و مستقل از جام بلند شم و زندگی رو از نو با دخترم بسازم .
هنوز اونقدری قوی هستم شکسته بندی کنم
ولی از اینکه کل سرمایه امو دادم بهش و بهم‌پس نده میترسم
تا ارث پدریمو با حماقت دادم بهش
بماند که ماهی ۲۰ تومن از حقوقمم ۳ ساله برا اقساط دادم بهش
چه خریتیه کردم
والا منم دیشب به فکر جدا کردن جای خواب بودم چون صدای نفس هاش رو اعصابم بود
هر کدوم یه گوشه تخت بدون کوچکترین تماسی میخوابیم
شماها چرا موندین ؟
ببخشا میپرسم
شاید همون دلیل باعث شه منم از فکر طلاق بیام‌بیرون
من لعنتی گاهی صفر و صدی هستم
میگم یا هیچی یا کامل
مخصوصادسر این رابطه دیگه به لج بازی رسیدم
میگم‌یا درست درمون باشه یا کلا نباشه

سوالات مشابه