Ooma
پرسش (1404/03/06):

اینجور مواقع واکنشتون چیه؟؟،

سلام
اگه بچتون بدون شما بره خونه پدرشوهرتون برا چن ساعت بخاد بمونه بچه های خواهرشوهر و برادرشوهر هم اونجا باشن باهم بازی کنن سر وصدا بدن مادرشوهر زنگ بزنه بگه بیا بچت رو ببر اذیت میکنه ناراحت میشین یا نه؟ یعتی از اون ۵ تا بچه فقط ب شما بگه بیا بچت رو ببر و اینکه اون نوه هاش هرروز از صب تاشب اونجان حتی بعضی شبا اونجا میخوابن هیچی نمیگه فقط بچه شما ک اونروز برا اولین بار خواسته اونجا بمونه بعداز یک ساعت گفتن بیا ببرش درصورتیکه بچتون دوسداره پیش بچه ها بمونه بازی کنه و کلی گریه کنه بگه مامان‌بزرگ دلمو شکس نذاش من پیش دوستم بمونم چ عکس العملی نشون میدین؟

دیگه نمیذارم بچم بره🥲
دل منم براش شکست

یعنی باهاشون دیگه رقت و آمد نمیکنین
هیچوقت ب بچم اجازه نمی‌دادم تنها بره اونجا بمونه ولی اونروز با شوهرم رفته بود اونجا دیگه اصرار کرده بود بمونه شوهرم اجازه داده بود بمونه وقتی شوهرم رفت آوردش خونه انقد گری‌یه کرده بود ک نفسش بالا نمیومد میگف من انقد خوشحال بودم ک شما اجازه دادین منم اونجا بمونم ولی مامان‌بزرگ مدام منو دعوا میکرد و بعدم گف برو خونتون مامان‌بزرگ منو دوس نداره دلمو شکونده
عزیزم قربون دلش🥺🥺🥺❤️❤️❤️نه رفت و آمدتو قطع نکن بخاطر شوهرت لی دیگه نزارید تنها بره بمونه❤️
الان حدودا ۲۰ روز شده نداشتم بره اونجا ولی شوهرم هرروز میگه حالا ی چی شده دیگه بیخیال شو بیا بهشون سر بزن
سلام قطعا ناراحت میشم و در یه موقعی ک حضوری دیدمشون بهشون میگم
ما هم این مشکل رو داریم بچه داداشم خیلی اذیت میکنه من وقتی برم پیش مامانم اون باشه اگ اذیت کنه خیلییی زیاد میفرستمش بره این چون خیلی زیاد اونجاست و من زیاد نمیرم اما نه با گریه و دعوا کردن نمیفرستمش ب مامانم میگم ببرش یا زنگ میزنم مامانش درو باز کن دخترت میخواد بیاد
اما حقیقتش منم برا بچتون ناراحت شدم حداقلش میتونست بهش تذکر بدن ک آروم بازی کنه
شوهرم ک هرروز. میره خونشون منو پسرم نرفتیم امروز خیییلی اصرار کرد ک بیا بریم اونجا گفتم ازشون دلخورم
خودت برو ولی دلیل ناراحتیت رو بگو ک انتظار نداشتم اینجوری برخورد کنید و سر یه ساعت بفرستید
چون اولین بارش بوده و تو دلش مونده
شایدم خواستن تو دفعه اول اینکارو کنن ک دیگ دفعه بعدی درکار نباشه ک بخوای بفرستیش اونجا
نه که کامل قطع رابطه کنم نمی‌ذارم بچم تنهایی بره خودمم میرم باهاش که لااقل اگه دیدم داره شیطونی میکنه خودم بهش تذکر بدم نه کس دیگه ای
اخی عزیزم 🥲
آخه میدونی چیه از این ناراحتم ک بچه من فقط اذیت نمی‌کرده نوه های دیگرم ادیت میکنن ک از پسر من بزرگترن ولی اون فقط بچه منو دعوا کرده و زنگ زد با عصبانیت بیا بچتو ببر نمیداره ما استراحت کنیم حتی بچم انقد گریه کرده بود نیومده از دلش دربیاره بعد بفرستم خونه گفته میخاستم ادیت نکنی
بعد اینکه خونه ما نزدیک اونا نیس ما حدود ی ربع فاصلمونه
به روشون بیار ، چون عادت کنن هربار می‌خوان هی زنگ بزنن بگو دلخور شدی نذار روی دلت بمونه چیزی
اصن نمیتونم بره خیلی سخته شخصیت بچم جلو بچه های دیگه خورد شده درسته پسرم پرسروصدا هس ولی نباید اینجوری باهاش رفتار میکرد از اونای دیگه حساب میبره چیری بهشون نمیگه سر پسر من خالی کرده
خب به خاطر همین ک میگم بگو بزار متوجه بشن ناراحت شدی
آره دقیقا
شوهرم بهشون گفته بود اونام گفته بودن دلخوری نداره اذیت کرده منم عصبی شدم گفتم بیا ببرش
الانم ک ب شوهرم میگم میخام ب مادرت بگم چقد از کارش ناراحت شدم میگه بگی چ فایده ای داره بیخیال نمیخاد چیزی بگی
خب پس شما هم طوری رفتار کن ک حساب ببره ازتون
بعدم با پسر خودتون صحبت کن که جایی میره بازی کنه آروم باشه و اذیت نکنه حتی اگ بقیه فضولی دلیل نیست فضولی کنه تا بتونه هرجا میخواد بره
خیلی دوس دارم بهش بگم ک رفتارت درست نبوده اما شوهرم میگه بیخیال منم گفتم پس منم خونشون نمیام جایی ک بچم نخان منم نمیرم
نه اتفاقا بگو ولی با خشم و عصبانیت نگو
من اینجور مواقع خیلی محترمانه میگم
مثلا اگ به دخترم بگن اینو جابه جا نکن مثلا یه سری با دخترعموش داشتن بازی میکردن بالشت جابه جا میکردن مادرشوهرم گفته ایقد جابه جا نکنید
منم گفتم اشکالی نداره مامان جون خودمون بعد جمع میکنیم کمکشون خیالت راحت
دیگ اونم متوجه شد ک گیر الکی داده چیزی نگفت
یا مورد اینجوری باشه سعی میکنم حرفمو‌بگم ک نخوام بعدش هی خودخوری کنم
ولی هیچ وقت با عصبانیت نمیگم چون قرار نیست ک دیگ رفت و آمد نکنیم و من کلا بدم میاد اگ با یکی دعوا کنم یا بحث تند بعد بخوام باش رفت و آمد کنم😃😃
همیشه هرجا ک میریم میگم آروم بازی کن سر وصدا نکن ولی خب اونروز بعد از چن روز پسرعموش ک همسرش هس و خیلی باهم دوستن رو دیده بوده و خوشحال بوده و چون بار اولش بوده اونجا تنها بدون ما بوده هیجان داشته
آره بگو باید متوجه رفتار اشتباهشون بشن
ببین اگ همون موقع به مادر همه بچها زنگ میزد که بچهاتون فض.لی میکنن آسایش ازم گرفتن بنظرم ناراحتی نداشت ولی اینک از بین همه فقظ ب شما گفته آدم بش برمیخوره
آره میدونم چی میگی در لحظه بچه یادش میره و شلوغی میکنه
اب شوهرم گلایه کرده ک چرا زنت خونه ما نمیاد مطمئنم تا برم خونشون هنوز سلام نکرده میگه چ عجب پیدات شد چرا چن وقته نیومدی خونمون
نمیدونم باید چی بگم. همون اول کار بگم بخاطر رفتار شما با پسرم دلخور شدم نیومدم
اگ هم رفتی چیزی نگفتی سرسنگین باش
مثلا من اینجور مواقع اصلا بلند نمیشم کاری بکنم چایی درست کنم و اینا دست به سیاه سفید نمیزنم
با اینکه خانواده شوهرم خیلی خوبن ولی بلاخره چیزی بهم بربخوره منم نمیتونم تحمل کنم بی تفاوت باشم
اخلاقم همینه سریع تو قیافم معلومه و نمیتونم پنهان کنم😀
خیلی با خونسردی بگو حقیقتش به خاطر پسرم ناراحت بودم از دستتون
پسرم خیلی گریه کرد گفت دلم شکست از دست مامان جون چون اولین بارش بود انتظار نداشت
همین دیگه منم بخاطر همین خیییلی ناراحت شدم ب اونا ک هرروز اونجان تازه کلی پرسروصدان و ادیت میکنن چیزی نگفته حتی اونا شبم اونجا خوابیدن ولی پسر منو دعوا کرده و بعدم زنگ زده بیا بچت رو ببر
حق داری ناراحت باشی
آره باید حتما بگم
نگم تو دلم میمونه و همش حرص میخورم
کاش بزرگترا می‌فهمیدند ک نباید بین بچه ها فرق بدارند نباید توی جمع ی بچه رو دعوا کنن حتی اگه شلوغ ترین بچه باشه باید برن ی گوشه تنها ب بچه تذکر بدن نه اینکه تو جمع جلو بچه های دیگه ی بچه ای رو دعوا کنن سرزنش و تحقیر کنن و زنگ بزنن بگن بیا ببر بچه ی شر رو
اصن فک نمیکنن درسته بچه ولی دل داره شخصیت داره چقد بچم اونروز گریه کرد
خدا لعنتش کنه😭😭😭
عزیزم راحت حرفتو بزن و از بچه ت دفاع کن، من که به شخصه اجازه نمیدم هیچکس به دخترم تذکر بده یا بلند باهاش حرف بزنه همون لحظه دفاع میکنم
مگه قراره چی بشه دلیلتو بگو و برای همسرت هم توضیح بده نباید اجازه بده با پسرتون اینطوری رفتار کنن وگرنه عادتشون میشه
آخی عزیزم
دیگه نزار بره اونجا هرچقدر هم شلوغ کنه نباید بچه رو بیرون کنه از خونه
دیگه به اندازه کافی دوری کردی و مت جه کردی رفتارشونو
نزار بین خودت و شوهرت قهر بیفته
بعدم بچه احتیاج به بازی با همسن خودش و فامیلش داره بعد ی مدت که رفتی و دلیلتو گفتی بازم ببرش ولی تنهاش نزارین
متوجه
برام پیش نیومده چون تا حالا تنها بچم جایی نمونده.
بنظرم باید بهشون بگید که دلخور شدید.
نمیشه کلا رفت و آمد نکرد. ولی هر موقع دعوت شدی فقط برو هیچوقت بچه رو تنها نزار.
بچه های اونا چند سالشون هست ؟شاید بچه شما کوچکتر هست مسلما بیشتر اذیت می‌کنه واسه همین گفته بیا ببر
شاید اونا مادر یاپدرشون هم بوده
شاید بعداز زنگ زدن به شما به پدر و مادر نوه هاشون زنگ زده که بیاییم بچه هاتون ببرید
بنظرم دلخور نشو بچه ی همسن بچه شما واقعا شیطنت زیاد داره و وقتی با بچه های دیگه همبازی بشه این شرایط بدتر میشه
پدر شوهر ومادر شوهرت سنی ازشون گذشته
ماها که جوونیم دیگه اعصاب سروصدانداریم
اونا که دیگه جای خود
نهایت خیلی دلخوربودی بگو‌دوست داشتم بچم کنار بچه های دیگه بازی کنه ولی قطع ارتباط نکن
شوهرم خیلی از رفتارشون ناراحت شده بود ولی بعد یک روز کلا یادش رف ولی من نمیتونم فراموش کنم
نه دیگه هیچوقت نمیدارم بدون من اونجا بره
دوتا ۸ ساله ک خیییلی وزه هستن کلی سروصدا و شیطنت دارن ولی شیطنتا و خرابکاری هاشون رو میندازن گردن کوچکتر
پسر برادرشوهرم ۵سالشه ک با پسرم خیلی صمیمی و رفیقن و یکی دیگشونم ۳ سالشه
نه پدر مادراشون نبودن اصلا هم ب هیچکدومشون زنگ نزدن حتی شب هم همشون اونجا خوابیدن
کلا از صب تا شب اونجان و اختیار دار اونجان هرکار دوس داشته باشن انجام میدن
درسته شیطنت دارن اوناهم حق دارن کلافه و خسته بشن ولی چرا فقط بچه من
من دلخوشیم اینه بچه های اونا حق دارن هرروز اونجا باشن بازی کنن بخورن بپاشند. خرابکاری کنن ولی پسر من نه
مگه پسر من نوه اونا نیس
بچم همش تنهاس هیچ جایی نداره بره تنها دلخوشیم اینه بره اونجا ولی روی خوش نشون نمیدن و حتی اینبار گفتن بیا ببر
حق داری عزیزم
اگه اینجوریه دقیقا بهشون بگو دلخورم مگه بچه من نوه اتون نیست؟
دیگه اینجوری فرق نباید بزارن
همین فرق گذاشتن آدمو نابود میکنه خودشون کینه رو تو دل آدم میکارن بد توقع دارن ک دلخور نشیم الان بچه من قشنگ متوجه رفتارشون شده میدونه بین شون فرق میدارن
جوری شده ک اونجا مهمونی میریم بچه های دیگه میشن اختیار دار و ریس خونه بچه منم تو سری خور بره تو اتاق مدام میفتن دنبالش نرو تو اتاق مادر جونش رو صدا میکنن بیا ببین رفته تو اتاق اونم میاد پسرمو میاره بیرون درو قفل میکنه. بدر یخچال رو باز کنه میریزن سرش چرا باز کردی. وسیله ای برداره چرا برداشتی خوراکی باشه سهم اوناس بچه من نباید بخوره فقط مال اوناس
عزیزم پس این رفتارشون اولین‌بار نیست و قبلا هم بل پسرت بدرفتاری کزدن چرا جلوشون درنیومدی؟؟
شما که قرار نیست با خانواده همسر قطع ارتباط کنین بهتره باهاشون حرف بزنی رک و راست بگو اینم ی بچه مثل بقیه ست مشکلتون چیه؟؟
قطع رابطه نکن ولی حتما بگو که چرا فقط بچه منو‌ میگی بیا ببرش اذیت می‌کنه؟بقیه ک‌ شبانه روزی اونجان و اذیت میکنن مشکلی نداره؟یکبار بچه من خواست بمونه اینجوری گفتید.بعدم دیگه نزار تنها بره بزار درخواست کنن خودشون ک بزار بمونه ولی بازم نزار یه مدت هم یکم سرسنگین باش بدونن ناراحتی
آره بار اولشون نیس ک بدرفتاری میکنن و فرق میدارن
میدونی پسر من ب دنیا ک اومد تا یکسالگی پدرشوهرم خیییلی دوسش داشت و همش بغلش بود پسرم زود زبون باز کرد زود راه افتاد خیلی شیرین زبون بود خیلی ب پدرشوهرم وابسته بود بااینکه پدرشوهرم نوه های دیگرم نوزاد بودن خیلی بهشون محبت میکرد و کلا پدرشوهرم خیلی نوه هاشو دوس داره و فرق نمیداش ولی بعد از یکسال و نیمی پسرم کلا همه چی فرق کرد دیگه ب پسرم محبت نکرد ک هیچ اصلا تحویلش نمیگه کلا از خودش دورش کرد و خیییییلی فرق میذاره
نه قطع رابطه ک نمیکنم چون غیر از اونا دیگه هیشکی ندارم
دیگه هیچوقت نمیدارم تنها بره
حتما به روی مادرشوهرت بیار
و بگو ک نوه ت ازت ناراحت بود و اینجور گریه میکرد و می‌گفت مادربزرگ دلمو شکست
هر وقتم گفت بچه رو بیار بگو خودش نمیاد میگه مادر بزرگ دلمو شسکته
اون یکی ها نوه های دختری آن یا مسری
اینه که فرق میزارن کارشون قشنگ نیست چون بچه متوجه میشه واز چشم نوه شون میافتن ولی اینم درنظر بگیرید اونا سنشون بالاست حوصله سروصدا بچه ندارن تورو خدا از پدرومادراتوقع حوصله واعصاب خودتون رو برابچه هاتونم داشته باشن نداشته باشین ...
شاید مادر شوهرت رو پر کرده بودن اونم عصبی شده ، ممکنه جاریت یا خواهر شوهرت غرغر کردن اونم سر بچه شما خالی کرده بیا ببرش

حالا هرجور که فکر میکنی به روشون بیار هرچی هم می‌خوان بگن بذار بگن مهم اینه حرفتو زدی

بگو فرق نذارین که فردا بقیه هم یاد نگیرن
خدایا از دست این مادر شوهر ها ...
منم دلم خونه از دست همشون
به تو گفتن بیا ببر ، پسر من اونجا میره جوری رفتار میکنن دلت نیاد ببری پیششون

من موندم یه عمرطلاش می‌کنن پسرشون زن بگیره

تلاش می‌کنن بچه دار بشن بعد پشت میکنن به عروس و نوه
حالا آخرش رفتی امشب خونشون یا نه😀 هروقت رفتی بیا بگو
هم دختری هم پسری
پدرشوهر مادرشوهرم زیاد پیر نیس ۵۰ سالشه
درسته بچه ها شیطنت میکنن و اونام سنی ازشون گذشته حوصله ندارن
ولی حرف من اینه ک چرا بین بچه ها فرق میذارن چرا برا اون نوه هاش حوصله داره ولی برا بچه من نداره
نمیدونم والا شایدم کسی پرش کرده چون چشم دیدن بچمو ندارن
نه امشب نرفتم خونشون
سلام عزیزم قلبم درد گرفت.
من اگر بودم کل داستان رو اول خیلی آروم از بچه خودم می‌پرسیدم.
کی اونجا بود
بقیه بچه ها چکار میکردن
چی شد که مامان بزرگ دعوات کرد
یعنی بقه بچه ها فلان کار رو نکردن.
بعد میرفتم خونه اونا
ازشون علت رفتارشون رو می‌پرسیدم
در نهایت از پدر شوهر مادر شوهرم میخواستم از بچم معذرت خواهی کنن ، نه بخاطر اینکه بگم بچم کار اشتباهی نکرده خیر بخاطر اینکه بچه من شیطنت کرده جنایت که نکرده از خونه انداختنش بیرون و عذرش رو خواستن.
بعد هم به بچه خودت بگو ما آدم بزرگ ها هم گاهی اشتباه میکنیم رفتار پدربزرگ مادر بزرگ با شما خوب نبود
دیگه هم زیاد نرو و اصلا هم تنهایی نفرستش
اگر شوهرم هم می‌گفت حالا که چیزی نشده یه دور شوهرمو پاره میکردم اعتراض میکرد میگفتم عزیزم چیزی نشده که :)
ازش پرسیدم میگه همه باهم بازی میکردیم هممون سر وصدا میکردیم ولی مامان بزرگ منو دعوا کرده چون هرچی می‌شده اونا میگفتن صدرا کرده صدرا اذیت میکنه اونم منو دعوا کرده یکیشونم گفته اصن چرا تو اینجا موندی برو خونتون
شوهرم ی اخلاقی داره ک سریع فراموش میکنه از منم میخاد ک فراموش کنم چیزی نگم میگه کینه ای هستی ولی ب نظرم این چیزی نیس ک راحت بشه فراموش کرد و ب روی خودم نیارم دل بچم شکسته جلو بچه ها خورد شده
من باشم ادامه چیزایی که گفتم رو انجام میدم
و بعد هم میپرسم خودتون شاهد کار خاصی از بچه من بودین یا نه.
بنظرم با رفتن و صحبت کردن به پسرتون نشون میدین که احساسات و حرفهاش براتون مهمه و همیشه می‌تونه روی حمایت شما حساب باز کنه
امیدوارم واقعا اینجوری باشه
ولی طبق تجربه آقایون فقط از سمت خانواده خودشون فراموش کاری دارن.
شوهرتون شاید فراموش کنه اما پسرتون هرگز.
شوهرم ازش پرسیده ک مگه بچم چیکار کرده انقد عصبی شدی و گفتی بیام ببرمش گفته میخاستم استراحت کنم سر و صدا میدادن منم عصبی شدم گفتم بیا ببرش
حالا باز خودم برم اونجا ازش میپرسم ک چیشده و پسرم چ کاری کرده ک ادیت شدین و بهش همه حرفا رو میگم من همیشه سکوت کردم و کناره گیری کردم ولی اینبار میخام حرفامو بزنم
میدونی چیه اگه بچه برادرشوهر ادیت کنه و مادرشوهرم چیزی بگه جاریم فوری پشت بچش درمیاد و جلوشون میگه و اونام حساب کار دستشون اومده بچه هاشونو دعوا نمیکنه خواهرشوهرمم ک دیگه بچه هاش نورچشمی خونه اونان کسی جرات نداره از گل نازک‌تر بهشون بگه
شک نکن سمت خانواده خودت بود کوتاه نمی اومد

منم خیلی شوهرم خطاهای مادرشو میگذره لباس نو تن بچه کردم بهش بیسکویت داد تمام لباس بچه ریده شد تووش حتی تمیز نکرده بودن

کلی اعتراض کردم به شوهرم هربار میدیدم بیخیال رفتار میکنه منم ایرادمو بیشتر میکردم جوری که دو سه بار مجبور شد به مادرش تذکر بده

اینقدر بگو تا شوهرت بفهمه باید یه جایی پشت بچه ش باشه
مار درست رو جاریت انجام میده قرار نیست دعوا کنی همون لحظه از خودت و بچه ت دفاع کن وگرنه حرف نزنی پسرتم یاد نمیگیره از حقش دفاع کنه

سوالات مشابه