Ooma
پرسش (1404/02/15):

بارداری و روزایی که گذشت

سلام خانوم گلا، یه وقتا متنای خانومای باردار رو میخونم ، یادم خودم میافتم ، خیلییییی سخت گذشت، به خاطر تیرویید و پنیک هایی که سراغم می اومد، چقدر مامانای اینجا کمکم کردن، چقدر به داده روح و روانم رسیدن،دکتر اینجا چقدر کمکم کرد، روزای اول برای بارداری چقدر ذوق کردم و بعدش ......... خلاصه که گذشت، الآنم دارم با جوجه دست و پنجه نرم میکنم، خوبیه روزگار اینه که میگذره 🙂🙂🙂

سلام سحر جان
خداروشکر ک اون روزا گذشت

من همش فک میکنم هر درد و هر سختی ک مادر تو بارداری بکشه وقتی برای بار اول بچشو بغل میکنه هممه سختیا و درداش یادش میره

حالا هم با گل دخترت عشق کن ک این روزا و لحظه ها حتی سختیاش هیچوقت دیگه تکرار نمیشه
یادش بخیر‌.من ۵ ماهی که استراحت مطلق شدم چقدر بهم سخت گذشت.ولی تا دلت بخواد فیلم دیدم و کتاب خوندم و کل دغدغه م شده بود شمردن روزا تا زایمان.الان دغدغه م شده رفلاکس و شیرنخوردن و وزن و...به قول خودت میگذره سخت بود ولی شیرین
تقریبا باهم فهمیدیم که بارداریم و الان اینجا کنار هم از خاطراتش میگیم😇
سلام یادش بخیر منم ویار خیلی بدی داشتم و همیشه میگفتم این روزا میگذره و سال دیگه دخترم کنارمه خیلی سوالات داشتم که دکتر اوما و دوستان خیلی کمکم کردم و الان هر ماه یه چالش جدید با جوجه دارم
واقعا سخته، دیگه استراحت مطلق بودن که خیلی بدتره
عزیزمی، ❤️❤️
الآنم میایم از رفلاکس و بقیه چیزا میگین، اما بازم من میگم همه سختی ها می ارزه به داشتنشون❤️🥰
من اصلا ویار نداشتم، یه گلاب به روت بالا آوردن بود که اصلا برام سخت نبود، دقیقا، یه روز بی چالش نداریم، عاقبت بخیریشون رو ببینیم🥰

سوالات مشابه