Ooma
پرسش (1404/01/31):

خیلی ناراحتم حس میکنم مامان خوبی نیستم

سلام دوستان
امروز پسرم دستش سوخت چسبید ب بخاری عصرم لبش خورد ب میز یکم خون اومد. خیلی ناراحتم. دلم میخواد گریه کنم. خودمو مقصر میدونم. حس میکنم کافی نیستم واسش انگار هی میگم چرا بیشتر مواظبش نبودم. خیلی حالم بده

سلام عزیزم بچه ها تو سن پسرتون بند نمیان یه جا واقعا مگه یه مادر چقد توان داره ربات که نیستی انسانی خیلی هم کافی هستی و جز بهترین مامانایی هیچ بچه ای نیست بدون این داستانا بزرگ بشه حتی اگه از صبح تا شب چهار چشمی مواظب باشی
منم رفتم برا بچم شیر درست کنم افتاد دندونش شکست بچم ۳ روز نمیتونست چیزی بخوره همش عذاب وجدان داشتم ک چرا مواظبش نبودم به خصوص که گشنش بود و نمیتونست غذا بخوره از اونورم شوهرم میگفت چرا مواظبش نبودی
سلام بلاش به دوره انشاالله
واسه چی فکر میکنی تو مقصری؟؟؟ مگه قرداد بستیم که نباید این بچه ها زمین بخورن،، مگه خودمون بدون زخمی شدن بزرگ شدیم تازه اون موقع ها همش هم ول بودیم تو کوچه عا دنبال بازی، هیچکس هم سراغمون نمیومد ببینن مردیم یا زنده ایم، میگفتن خودش برمیگرده😂
عزیزم همه ما تو بچگی کلی زخم و زیلی شدیم
گریه کردیم .ولی الان با تمام وجود میگیم بهشت زیر پای مادرمونه🥰🥰🥰
اگر برا سوختن با بخاری تو بدی خوب نیستی من دیگه خود هند جگرخوارم که دخترم کل رون پاش با چای داغی که از دست خودم ریخت رو پاش سوخت🥺💔
بچه ها همینن مخصوصا پسرا، یجا بند نمیشن، پسرم کوچیک بود توپ بازی میکرد پشت سرش خورد رو آسفالت دوساعت کامل فراموشی داشت، درسته میترسیم خودمون رو سرزنش میکنیم و این حرفا ولی حالاها چالش داریم ما با اینا، خودتو قوی تر بار بیار،
من چی بگم که ناخنم بلند بود حواسم نبود زدم گوشه چشم بچم
اینقدر خون اومد
یه هفته هس عذاب وجدان دارم و میگم مادر خوبی نیستم و نبودم
منم ناخنم کشیده شد روی پای بچم کلی خون اومد😢،، ولی مامان بدی نیستم 😂خو چیکار کنیم اتفاقه پیش میاد، ما دست خودمون رو گاهی اتفاقی میبریم، اینا خو دیگه هیچ همش وول میخورن تو پر و پای ما
دخترمنم دقیقایکسالش بودمن دوتالیوان چای ریختم گذاشتم لبه میزناهارخوری رفتم تواتاق خواب کرم بزنم همین رفتم دخترم دست انداخته بودسینی روکشیده بودپایین یکم پیشونیش و شونش و پهلوش سوخت فوراپوستش جداشدحالاشوهرمم خونه بوداونم غرق تلویزیون بودندیده بودمن فقط داشتم‌ سکته میکردم همون لحظه بردیم دکترو پمادداد وپاسنمان کرداومدیم خونه من شبوروزم گریه بودعذاب وجدان گرفته بودم الان که یادش میوفتم قلبم فشرده میشه ولی خب هیچ مادری نمیخوادخاربدست بچش بره خودتوناراحت نکن بیشترمراقبش باش
یبارم رفتم در یخچال هندونه بدم به پسرم چاقو تو دستم بود سریع برگشتم نمیدونستم پسرم پشت سرمه چاقو خورد پای چشمش واقعا خدا رحم کردم
آخه من‌کاشت بودم ناخنم از بعد از اون ماجرا دیگه ناخن بلند نزاشتم
همش میگم واسه یه مادر ناخن بلند خوب نیست نباید میزاشتم و اینا
من هیچوقت ناخنم رو نمیذارم بلند بشه، تا یه ذره بلند بشه میخوره به بدن بچم
اره منم شد درس عبرت خواهر
من ۷ سالم بود پسرعمه‌م زیر پا گرفت افتادم زمین با دست راستم. دستم کیست آورد. از پهلوی راستم مغز استخون برداشتن زدن به دستم. دوسال تمام یه پلاتین تو دستم بود که سرش مثل قلاب بیرون بود
روزی ۳ بار باید با پنبه و الکل زخم باز رو میشستن برام. کل خونه رو از سوزشش میدوییدم که نزنن
این گیر میکرد به لباس هام عذااااب میکشیدم
عفونت میکرد، چرک و خون ازش میومد، درد وحشتناک میگرفت
و ...
همه هم مامانم رو مقصر کردن که چرا مواظب بچت نبودی
مامانم چی کشید؟؟
اصلا مگه مامانم تقصیر داشت؟؟
مگه باید ۲۴ ساعته مراقب من میبود؟؟؟
طفلک مامانت چقدر اذیت شده برات
ناراحت نباش ، یه وقتا هرچقدر مراقب باشیم یه جا از دستمون در میره اونم ناخواسته دلیل بر بد بودن مادر نیست

پسر منم یکساله بود از صندلی با صورت افتاد دندونش لبشو پاره کرد چقدر گریه کرد بچم

من سر ناهار بودم تا بیام بگیرمش صندلی لیز خورد افتاد زمین
خوب اعتراف میکنیم🤣🤣🤣🤣🤣
منم ۴سالم بود رفتم خونه همسایه پامو گذاشتم رو دهن سگ پامو گرفت اصلا گاز نزد من غش کردم مامانمم بیخبر🤣🤣🤣🤣یادم دیدم هی بهم آب قند میدن
سلام گلم
اول خدا قوت میگم بهت
مادری که همچین تفکری داره و همچین چیزی از ذهنش میگذره یعنی داره ۱۰۰ که هیچ،هزااار خودشو میزاره
بچه یعنی لحظات غیر قابل پیش بینی
من خواهر زادم کوچیک بود،چهار نفر دورش نشسته بودیم،آنییی پاش تو هم رفت با صورت رفت تو میز
هرچقدرم مراقب باشی پیش میاد عزیزم
راه زیادی در پیش داریم، خودتو با این افکار پیر و خسته نکن خواهر
دیگه چقدر میخوای مراقب باشی؟
آخیییییییی
من نمیدونم چرا تو این لحظات دلم میره پیش دل مادر تا خود بچه
خیلی چیزااتفاقه ولی خدابه هیچکس سوختگی نشون نده من ازسوختگی متنفرم بخاطرهمینم وقتی واسه دخترم اون اتفاق افتادهنوزم خودمونمیبخشم ویادش بیوفتم قلبم تیکه پاره میشه
عزیزم🥺🫂
واقعا مادرا هستن که اذیتن وگرنه بچه زود فراموش میکنه
منم دیشب ی ذره تندی کردم با بچم تا وقتی خاست بخابه معذرت خواهی کردم ازش. اما الان از عذاب وجدان بیدارم دلم مخاد بیدارش کنم باز معذرت خاهی کنم خیلی حالم گرفتس🤕😵‍💫
سلام عزیزم منم دقیقا مشابه همین پیش اومد بچم همسن پسر شماس دستش با بخاری سوخت ولی تا این حس عذاب وجدان داش میومد ب خودم گفتم وقتی من دارم صدمو میذارم و همه تلاشمو دارم چرا باید خودمو سرزنش کنم؟ اتفاقا این سرزنش خودمون ب مرور حس رو ب بچه هم انتقال میده واونا مارو ی مادر بی اعتماد ب نفس طلقی میکنن...بچه ها شیطونن خیلی زیاد باید قبول کنیم ک هر چقدم مواظب باشیم بازم نمیشه جلوی ی چیزایی رو گرفت چون تا ب دادشون برسیم رخ میده
غصه نخور دستش فوری خوب میشه عزیزم پسر من هر پنج انگشتش بود
بچه ها خیلی ممنون از اینکه همدردی کردید باهام. الان نتونستم بیام سرگوشیم. پیاماتونو ک دیدم یکم دلم اروم شد و حالم بهتر شد

سوالات مشابه