Ooma
پرسش (1404/01/01):

سلام بچه ها بنظرتون با چه سیاستی میشه شوهرمو سمت خودم بکشم ؟

اول اینو بگم لطفا قضاوتم نکنید خدا خودش می‌دونه که قصدم این نیست که شوهرمو از خانوادش بگیرم فقط خیلی بدی و بی احترامی ازشون دیدم خیلی بین منو شوهرمو بهم زدن شوهرمم یعنی میمیره برای خانوادش اصلا انگار نه انگار که زنی هم داره فقط اونا رو میبینه
کم و بیش بعضی از شماها شاید تاپیک های منو دیده باشین با خانواده ی شوهرم قهری و آشتی زیاد داشتم چند بارم بخاطر کاراشون میخواستم طلاق بگیرم ولی خب باز بهم برگشتیم خلاصه بخوام بگم بعد از اون همه قهری و بی احترامی قصدشونو متوجه شدم سعی کردم من یکم کوتاه بیام و محبت کنم که حداقل زندگیم بهم نخوره چون این وسط فقط من و زندگیم نابود می‌شدیم برای همینم خودم پیش قدم شدم دعوتشون کردم روز مادر کادو خریدم در کل الان رابطمون معمولی در حد سلام علیک
الان مشکلم اینه که من هر چقدرم بخوام رابطمون در حد دور یو دوستی و معمولی باشه شوهرم این وسط نمیزاره مثلا بچمو می‌بره تنها می‌زاره اونجا اونم یک روز کامل با اینکه بچمم بهونه میگیره ولی اصلا عین خیال خودشو خانوادش نیست منم چیزی بگم باز دعوا میشه چیزی هم نگم خب واقعا خود خوری میکنم چرا دخترم و شوهرم میرن به من تعارف هم نمیکنن که بیا
یا مثلاً یه برادر شوهر دارم کسی جرات نداره به زنش بگه بالای چشت ابرو ولی شوهر منو خیلی پر می‌کنه در مورد من مثلا حتی راجب خونه ای هم که می‌خوایم بخریم شوهرمو پشیمون می‌کنه
شوهرم یه ماشین سنگین داره یه مدت من بهش گفت خب ماشین و پارکینگ بزن آخه قبلاً در خونه مادرش میزد روزی دو بار هم به بهونه ماشین سر میزد به خانوادش و رفتارش هم زمین تا آسمون فرق میکرد ،قبول کرد یه مدت میزد پارکینگ زندگیمون بهتر شده بود الان دوباره بهش گفتن که نه یه موتور بخر که ماشین و بیاری در خونه ما راحت میری و میای با موتور
یا مثلاً مامان خودش با خانواده پدری شوهرم یعنی با فامیلای همسر خودش اصلا رفت و آمدی نداره و بچه هاشم پر کرده با اینکه همشون بزرگ و ازدواج کردن اصلا اعتنا به عمو و عمه هاشون نمیزارن ولی انتظار داره من فقط با اونا رفتار کنم یا بچم عاشق عمو و عمش باشه ،وای بچه ها نمی‌دونید با چه لحنی به دخترم میگه برو پیش عمت ،یا مثلا برو بغل عمو بوسشون کن
مثلا می‌دونم دخترم داداشم و خیلی دوست داره حالا بزور می‌خوان کاری کنند که بگن نه عموشو دوست داره
توروخدا بگین چیکار کنم حداقل یکم کمتر بره و بیاد

ببین عزیزم فک کنم کمتر کسی باشه که خانواده شوهرش اونچه به سر من اومد رو انجام دادن.
اونقدر دردناکه و زیاده که جای بحث نیس.
شاید یه عده بگن مشاور. اما مشاور تا وقتی همسرت خودش نخواد جواب نمیده.
من حتی حس میکنم بچمو اونا ازم گرفتن. اونقدر که بد بودن حس میکنم برام دعا گرفتن با اینکه اعتقادی نداشتم.

میخوام یه چیزو بهت بگم. تنها کاری میتونی کنی اینه که رها کنی. مثل اینکه هست خدا به یه نفر سرطان میده. هر کس یه دردی تو زندگی داره. به خودت بگی این رنج دنیایی من هست و قراره من این رنج رو تحمل کنم. اون وقت هست که پذیرفتیش برات راحت تر میشه.

شاید به نظرت ظالمانه و خنده دار بیاد. اما من از تجربیاتم گفتم نه از روی علم
عزیزم نگاهت رو به خانواده ی همسر تغییر بده. دیدت رو عوض کن. اونا رو مثل خانواده خودت بدون. اعتماد همسرت رو جلب کن ک اونا رو مث خانواده خودت دوس داری. زندگیت زیر رو رو میشه.
همیشه احترام بزار. تعادل رو در رابطه و رفت و امد حفظ کن. بزار شوهرت و بچت برن اشکال نداره. تو تایم ب خودت برس. برا خودت باش.
توقعاتت رو بیار پایین. چکار داری ک اونا بت تعارف بزنن ک بری. خودت هر وقت دوس داشتی میری. رها باش و رها زندگی کن❤
سلام عزیزم...
کامل میفهممت چی میگی به قول دوستمون مشاور شاید بهت کمک کنه ولی برای بهبود رابطتون باید همسرتم بخواد‌... و چون خودتو حساس نشون دادی احساس کردم سوءاستفاده میکنن به نظر من خودتو بزن بیخیالی، شوهرت خواست دخترتو ببره خونشون بگو آره قربون دستت ببرش تا برم مثلا آرایشگاه یا برم بازار یا برم یکم قدم بزنم... یا اگه گفتن عموشو دوست داره بگو آره دخترم عاشق خانوادشه. اصلا نقطه ضعف دستشون نده نه خانواده شوهرت نه شوهرت.. با شوهرتم اصلا بحث نکن و کاملا بی تفاوت باش
یمدت حساس نباش
میگه ماشینو ببرم بگو اره فکر خوبیه اونجا بهتره میرن سر میزنن به ماشین
یا دخترتو میبره بگو خداخیرت بده ببر منم میخوام واسه خودم راحت باشم برم خونه دوستم بازار باشگاه یاهرچی ...
گفتن عمو و عمشو دوست داره بگو اره که دوست داره در کل حساسیت نشون نده شوهرت یچیزی میگه بگو اره چقدر خوب اینم حرفیه اول تاییدش کن بعد سوال بپرس ازش که خوبه این حرفت ولی بنظرت این کارو بکنیم ضرر نمیکنیم یاهر سوالی ..
یمدت بی خیال باش ببینه بی خیالی واست مهم نیست خودش میاد سمتت.
در کل لجبازی باعث میشه بره سمت خانوادش چون میدونن نقطه ضعفت چیه از همون راه ازارت میدن
سلام عزیزم

راهی نیس
اگه مثل شوهر من چشمم فقط خانوادش و ببینه واسه بقیه کور باشه دیگه هیچ‌راهی درستش نمیکنه
ممنونم عزیزم منم همین به تجربیات شما نیاز داشتم چه خوب تشبیه کردی برای منم دقیقا همین حوریه شاید از سرطان هم بدتر
مقابله میکنم زندگیم به هم می‌ریزه تنها کسی که ضرر می‌کنه منم اونا خوشحال ترن چیزی هم نگم مجبورم تو خودم بریزم
راستش قراره با شوهرم مشاوره بریم ولی ته
دلم منم همینو میگم که اصل شوهرمه نه کسی دیگه
آخه خیلی سخته چجوری با این همه بدی و با اینکه حرف دلشون می‌دونم مثل خانواده ی خودم دوستشون داشته باشم
خیلی سخته برام ولی فکر میکنم تنها راه چارم همینه که شما گفتین
مثلا چند روز پیش شوهرم گفت دم عیده منم این مدت آزادم بیا بریم بیرون دوتایی بچه رم بزاریم پیش مامانم که تو هم استراحت کنی منم خوشحال شدم گفتم به فکر کنه دیدم تا شب هی طولش میده میگه بریم رستوران بریم فلان پاساژ با ماشین بریم دور بزنیم انقد طولش داد که ساعت ۱۰ شب شد گفتم بریم دنبالش شوهرم گفت نه بزار شب بخوابه اونجا که من گفتم نه من بدون بچم خوابم نمیبره خلاصه رفتیم اوردییمش خونه بعدا گفت که مامانم مریض بوده از وقتی که اونجا بوده حالش خوب شده گفتم بمونه که روحیه ش عوض بشه
خب من ناراحت شدم که بهم دروغ مبگه
آره حساسیت که نشون دادم خودشون و شوهرمم می‌دونن اینو
متاسفانه دقیقا همینحوریه
عزیزم این بحثای خونواده مادر شوهر مثل فاضلاب یا گند آب میمونه، هرچی هم بزنی، بیشتر بوی گندش خودتو اذیت میکنه.
رهاش کن. باهاش کنار بیار، تو خودت بریز گریه کن آروم کن خودتو ولی باهاش کنار بیا و به روی خودت نیار که هرچی تو بیشتر به رو خودت بیاری اونا بیشتر اذیت میکنن.


نمیدونم چرا مادرشوهرا اینجوری اند
اول خودشونو به آب و تاب میزنن پسراشونو سرو سامون بدن بعد با عروس اینقدر سر ناسازگاری دارن.
هی خدا توبه
فقط محبت ،خوش قلبی نشون بده
تو بحثا اصلاااا ورود نکن
اظهار نظر نکن
منتظر نمون تعارف بزنه شوهرت
خودت بگو هروقت خواستی بری بگو منم حاضر شم بیام میخوام سر بزنم بهشون دلم تنگ شده
(از یه در دیگه وارد شو)
فقط این روش جواب میده
جلوشون بگو خونه بودیم تارا بهونه ی شمارو میگرفت بهونه عمشو عموشو میگرفت ،بگو اره عموشو از همه بیشتر دوست داره اصلا
سیاست همینه ببین چجوری رفتارشون باهات خووب‌میشه
نقطه ضعف دست شوهرت نده ، من یه تایمی دوست نداشتم زیاد پسرم بره خونه خانواده شوهرم الان جوری میشه خودم شوهرم و می‌فرستم با بچه اونجا میگم شام و ناهارتم بخور بیا

همین باعث شده خیلی وقتا شوهرم بگه نه کمتر بره مادر شوهرمم ادمی نیست بخواد برای پسرش شام و ناهار درست کنه

ببین چی باعث نقطه ضعف اوناست اونو انجام بده نقطه ضعف دستشون نده که با همون اذیتت کنن
شوهر منم چپ و راست میره میخواد به من ثابت کنه خانواده اش عاشق نوه هستن ولی خدا شاهده با اینکه هفته ای یکی دوبار می‌ره اونجا ولی پسرم اصلا حسی به اونا نداره

ولی خانواده منو دیر به دیر میبینه با دیدنشون ذوق می‌کنه شدید منم هربار شوهرم میگه خانواده اش نوه دوستن یه پوز خند میزنم و میگم اره حق با توئه
بنظر من تنها کاری ک میکنه اینه نقطه ضعف نده.
کسی نمیتونه بچتو ازت بگیره.
هزار نفر هم باشن بازم بچه مادرشو می‌خواد.
اهمیت نده ب کارایی ک میکنن ب حرفاشون ب خودت برس.
هر چی حساس تر باشی. بیشتر اذیت میشی
شوهر من راست میرفت چپ میرفت میگفت دخترم شبیه مادرش یا خواهرش. من اصلا اهمیت نمی‌دادم
مامانم میگفت مادر این خیلی سال مرده. مگه بچگی مادرشو دیده ک میگه شبیه اونه.
گفتم ولشون کن ارز‌ش حرص خوردن نداره. شبیه عمه اش باشه.
بعد الان شوهرم میگه چقد هانا شبیه خودته.
اصلا نقطه ضعف ندادم. اونوقت حرصم میدادن
الان همه به من میگن پسرم کل باباشه و عمش برام مهم نیست

بچه بلاخره به یه نفر میره دیگه یا سمت پدری یا مادری واقعا چقدر ادما میتونن کوته فکر باشن با این چیزا بخوان طرف مقابلشون رو اذیت کنن

والا مهم ذات بچه اش که خوب بمونه و تربیت بشه حالا شبیه پدر بزرگش بشه اصلا چه فرقی داره
منم. عقیدم همینه.
سر شبیه بودن یا نبودن بحث بیخود نمیکنم
هرکی از دور ببینه میدونه بچه شبیه منو و باباش تقریبا.
نیاز ب حرف نیس
من خونم روبرو خونه بابامه
اما تو این چند سال حتی یک شبم نزاشتم پسرم خونه بابام بمونه
چ برسه ب خونه پدر شوهرم

بنظرم تو این مورد اصلااااا کوتاه نیا
چ دلیلی داره اخه بچه دو ساله جایی تنها بمونه
بچه باید جایی باشه ک مادرش هست
(مگه برا یوقتایی که خدایی نکرده مریضی یا مشکل خاصی پیش میاد ک ادم مجبور میشه)
دختر من کلا هرجا بره نیم ساعت بمونه صداش در میاد.
تازگی ک اصلا بدون خودم خونه مامانم نمیره.
یه روز کامل برای بچه خیلی ظلم بدون مادر
آره من واقعا اصلا کاری به دخترم ندارم خودم واقعا خوابم نمیگیره اگه کنارم نباشه ،دخترمم خودش هر شب تا نیاد رو بالشت من بغلم نکنه خوابش نمیگیره
دختر منم بهونه میگیره و گریه می‌کنه ولی بزور نگهش میدارن وقتیم میرم با اینکه می‌دونم بهونه گرفته میگن نه خیلی خوب وایساده اصلا هیچی نگفته
سلام نظر بنده رو بخوای کاملا مشخصه مادرشوهرت از قصد داره شوهرتو می‌کشه سمت خودش و این هم خیلی آزار دهنده هست.
ولی اگر دوست داری شوهرت بیاد سمت خودت و بچتو تنها نبرن خونشون نگه دارن به نظر من زاویه ی حمله ی‌ خودتو عوض کن😃😃
تو الان بهشون نشون دادی دوست نداری باهاشون رفت و آمد کنی و دوست نداری بچتو زیاد ببینن و دوست نداری شوهرت مدام اونجا باشه.
اونجوری که بوش میاد اونام از این خوشحالن که پسرشون و نوه رو میبینن ولی تو رو نمیبینن
به نظرم هر وقت شوهرت خواست بره اونجا توام سریع حاضر شو و پاشو برو
برو اونجا بگو و بخند و اصلا بهشون بی احترامی نکن ولی هیچ کمکی هم تو کارای خونشون نکن و کاملا یه مهمون باش
هرچی ام گفتن و بد رفتار کردن با لبخند و از این گوش بگیری از اون گوش در کنی رفتار کن
وقتی ببینن خانواده ی شما سه نفر هستن و مجبورا واسه دیدن پسرشون و نوه تو رو هم تحمل کنن کم کم خودشون خسته میشن و شوهرتم کمتر دعوت میکنن.
فقط رمز کار باید این باشه که تو خونشون اصلا بی احترامی و بد اخلاقی نکنی فقط کمک نکنی
مطمئن هم باش که واسه دیدنت هیچ استقبالی نمیشه
یعنی نری اونجا بگی چرا اینا خوششون نیومد منم اومدم
جلوی شوهرتم اصلا نباید جوری رفتار کنی که بفهمه واسه چی داری میری اونجا
بگی منم دوست دارم بیام خونه مامانت سریع حاضر شی
چون اگر شوهرت یا خانواده اش بفهمن واسه چی داری میری مطمئن باش یه کاری میکنن دیگه نری
یعنی حتی پیش شوهرت هم جوری رفتار کن که انگار داره بهت خوش میگذره
ولی تو دلت به خودت بقبولون که داری میری یه رستوران بی کیفیت با شوهرت و بچه ات غذا بخوری و تنها خوبیش اینه که مجبور نیستی نهار یا شام درست کنی یا ظرف های نهار و شام و بشوری.
آره درسته اون دقیقا همینو میخواد که فقط من نباشم همه کاراشم با برنامه انجام میده وگرنه شوهرم خودش بارها گفته وقتی مجرد بوده حتی یه غذا براش آماده نمی‌کرده یا لباساشو حتی لباسشویی نمینداخته می‌گفته با دست خودت بشور ولی الان همچین بهش احترام میزارن که بیا و ببین
خب میدونی من یه مشکلی دارم هر چی تو دلم هست و به زبون میارم و اینکه از یه نفر بدم بیاد کاملا متوجه میشه خودش ولی خب شما درست میگی باید رو خودم خیلی کار کنم ممنونم عزیزم
ببین این مدل مادرشوهرا اعصاب پسر خودشونم ندارن به شوهرت بگو خیلی دوست داری ور دل مادرت بمون کلا نیا

به مادر شوهرت هم بگو این تو اینم پسرت براش بشور بپز ببر بیار

فقط خرج مارو بده صب تا شب ور دلت نگهش دار

یعنی دو دستی خودش میاد تقدیمت میکنه
اگه از این آدما باشه که تو داری میگی این نقشه صد در صد روش جوابه.
چون اگه قبلاً غذام براش درست نمیکزده و محل پسرش نمیزاشته فقط داره برای اینکه تو رو حرص بده این کارارو میکنه.
در نتیجه تو شل کن و لذت ببر
در ضمن خیلی اشتباه می‌کنی انقدر رو بازی می‌کنی
با خانواده شوهر فقط باید با احترام برخورد کرد
اصلا نباید نشون بدی از کی خوشت میاد از کی بدت میاد
بهترین مادرشوهرم باز مادرشوهره.