Ooma
پرسش (1403/11/09):

مهر و محبت کودک به مادر

سلام دوستان عزیز شبتون خوش
ی موضوعی برای من پیش اومده که خیلی زیاد ناراحتم
پسر من الان یکسال و تقریبا ۲ماهشه ولی اصلا هیچ محبتی نسبت به من نداره
بعنی اگه خودم نمیزاییدمش میگفتم بچه من نیست تو بغل گدای سر خیابون میره بغل من نمیاد اصلا انگار هیچ حسی نسبت به من نداره
من خونم نزدیک پدرم اینا نیست و تقریبا یک هفته تادو هفته یکبارهمو میبینیم ولی به حدی به پدرم وابسته که وقتی بغلش میره پیش هیچکس نمیره
شبا ببینه کنار من خوابیده پتوشو برمیداره میرم پیش اون میخوابه
موقع شیر یا دستشویی بدو میره سمت پدر و مادرم
حالا وقتی تنهاییم میره پیش شوهرم ولی اگه اونا باشن سمت شوهرمم نمیره
امروز برای اولین برا عموم رو دید تا بهش گفت ییا پیشم بدو رفت بغلش لونوقت هرچی من بهش گفتم بیا پیش مامان روشو برمیگردوند
اینم بگم من خیلی با بچه ها بازی میکنم همه یچه های فامیل دوست دارن بیان پیش من اونوقت بچه خودم ازم فراریه
واقعا نمیدونم چیکار کنم

الانم بابام خوابوندش گذاشتش کنار من چون تا بیدار بود خودش نمیومد
پسر منم همینه
بوسشم نمیذاره بکنم اگرم بوس کنم پاک میکنه
امشب بهش میگم حالم بده دارم میمیرم میگه خب ب ما چ
طبیعیه بابا بچه ی من دوسالگی فهمید مامان داره😂
الان جونش و من😍🥲
باباش بگه تو پسر منی میگه نه پسر مامانم،قلب مامانم،نفس مامانم
بچه ی من بغل هممممممه میرفت،تو بغل همه آروم میگرفت
مامانم و باباش بودن آدم حسابم نمیکرد ولی بعد دوسالگی خیلی به من وابسته شده
بدون من اصلا جایی نمیره باباش بگه بریم بیرون میگه یاسین و مامان برن
درکل میخوام بگم بزرگتر بشه خیلی قضیه فرق میکنه
تازه پسرت هنوز کوچیکه شاید بزرگ شه بهتر شه ولی پسر من الان میفهمه دوس داشتن و محبت رو
خیلی دلم میگیره و حقیقتا گاهی گریه میکنم
حکایتت شده کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره🤦‍♀️
ولی ناراحت نباش منم میرم روستا دخترم پیش عمه هاش میخابه از اول همین بود
انشالله بزرگتر بشه درست بشه الان هر بچه همسنش تو فامیل هست مینبینم چسبیدن به مادر الا پسر من سر گردن بابام نشسته
عزیزم دختر منم همینه🤣ببین مارو نقطه امن خودشون میدونن مارو کسی میبینن که همیشه هست ولی بقیه براشون جدابیت و جدید هستند ❤️❤️
چرا ناراحت میشی اونا بالاخره میدونن ما مادرشون هستیم من که ذوق میکنم🤣چون میتونم یه نفس راحت بکش .
مثلا به من میرسه موهامو میکنه میزنه و.... ولی برای یکی از اشناها چنان قهقه ای میزنه پیش منه گریه میکنه یهو همون لحظه اشنا میبینه قهقه
یا غذا پرت میکنه تف و .... برای همون آشنا دهانش تا ته باز میکنه به نظرم سخت نگیر اون تایم که با بقیه خوشه توواستراحت کن برای تایمی که باهمید انرژی داشته باشی
گازش نگرفتی🥺❤️😋
هرکی نزدیک پدر بشه بدو میره یا میزنشون یا موهاشونو میکشه ولی سمت ما نگاه هم نمیکنه
من میفهممت
گریه میکردم
میگفتم انقد سختی کشیدم
سه ماه پشت در ان ای سیو اشک ریختم
از همه چیم زدم تو تایم شیرتم حتی ثانیه ای کم و زیاد نشه
بعد چسبیدی به بابایی که تهش یه ساعت پیشته
تازه مامانمو که ماه به ماهم نمیدید ولی وقتی مامانم باشه پدر و مادر نمیشناسه😂
🤣🤣🤣🤣🤣
گف ب ما چ شوهرت نترکید از خنده زینب؟😅😅😅
بچه منم بگیر نگیره
ی وق همچی مامان مامان بهم میبنده
ی وقتا هم میاد دعوا میکنه باهام
پسرم محبت نمیکنه ولی به شدت پیلمه و همین اذیتم می‌کنه
تمام رفتارای بد و اذیت کنش واس منه
بگم گریه کردم از بی تفاوتیش باورت میشه ؟
شوهرم نبود تنها بودیم باهم 😔
بچه های من عاشق مامان و بابام هستن خیلی بهشون محبت میکنن وقتی پیش اونان کاری بامن ندارن بهم میگن تو برو خونه ما اینجا میخوابیم طبقه بالای خونه بابام هستم
بچه س بدل نگیر❤️🥺
کلا خانواده شوهرم و شوهرم خر مهرن
کارن هم ب همونا کشیده
بابا پسر من دو ماه پیش داشت به باباش میگفت مامان و ببریم بندازیم سطل آشغال
انقدر گریه کردم که نگم
همون شب مسافرت بودیم بهش گفتم برو پیش بابات بخواب من تو اتاق دیگه میخوابم دلش طاقت نیاورد اومد معذرت خواهی کرد منو برد پیش خودشون.
ببین واقعا معنی حرفی که میزنن و نمیفهمن
باز به نظرم حرفی که پسر من زد معنیش واضح تره براش تا جمله به من چه که پسر تو گفت.
نمیدونه معنیش چیه که یه جا شنیده خوشش اومده به دل نگیر
اصلا ذهنتو درگیر نکن چون اینجوری نمیمونه
😄😄😄
این یه موردو اگه من بودم خودشو با باباش میزاشتم سطل سرکوچه😄😄😄😄😄😄
واقعا نمیدونم اما خیلی دلم گرفت با این حرفش
بچه ک نیستن اینا گودزیلا اند
ب دل نگیرید
پسر من کلا برعکسه
با هیچ بنی بشری اینجوری کنار نمیاد
به غیر خودم دوست نداره بغل کسی بره
حتی با شوهرم خیلی کم وقت میگذرونه
🤣🤣🤣
دختر من شوهرم باشه هی بهش میگه حرف نزن نگو میزنش نیست کلی بابا بابا
بچه بعضی وقتا بابایی هست
ولی بچه من مامانیه
لحظه ای حاضر نیست ازمن جدا بشه هرجا میرم دنبالمه مثه جوجه اردک میمونه😕
مخصوصا وقتی بیرونیم بدتره
من اگه برم تو ی مغازه ب باباش بگم ببرش بیرون تا من خریدمو کنم یکاری میکنه ی جیغایی میزنه صدام میزنه انگار مثلا من دارم گم میشم
میفهمم چی میگی عزیزم
از یه جهت خداروشکر کن، چون حامله هستی برای دومی خیلی راحت تری
ولی در کل برای یه مادر سخته
منم بچه هام پدر شوهر و مادرشوهرم رو که ببینن اینجوری میکنن
مادرشوهرمم آنقدر خوش حال میشه همش میگه دوست داره بیاد پیش من
ولی من بعضی وقتا خیلی غصه میخورم
میگم شاید چون سه ماه بیشتر شیر خودم رو نخوردن اینجورین
یعنی یکی از آرزوهام اینه جایی میریم بچه هام بچسبن بهم، بغل کسی نرن
شاید اون زمان بگم کاش میرفتن پیش کسیا
ولی میخوام خودم به یه امینت روانی برسم، میخوام برای خودم اثبات بشه اگر شیرم رو نخوردن ولی بچه های منن
کلا شیر نخوردنشون خیلی بهم ضربه زدتا
تازه خداروشکر کن برای شما یه دونس
من که دوتا دارم و جایی میرم هیچی به هیچی
بعضی هاهم آنقدر کرم دارن، اگر یکی هم نره بغلشون میرن اون یکی رو بغل میکنن میگن دوست داره پیش ما باشه
بچه های تو اگه سه ماه شیرتو خوردن بچه ی من اصلا نخورد😂
ولی وابستمه
بچه ها از ٫۱۸ ماهگی به بعد درک میکنن محیط اطرافشونو
غریبه ها رو میشناسن
به سن وابستگی و اضطراب جدایی میرسن یکم دیگه صبر کن اینا روزا میشه برات آرزو😂
مثل خانواده شوهر من که بازیگران خوبین تو جمع
😂😂😂
ببین شوهرم خیلی ناراحت شد از حرفی که پسرم زدا ولی دلداریم میداد میگفت نمیفهمه گفتم اتفاقا هم میدونه آشغال چیه هم سطل آشغال چیه
منم همین حس و دارم
ببین پسر من بخاطر حرف زدنش گفتاردرمانی رفته بخاطر تمرکزش کاردرمانی کلاسای مختلف رفته بهترین مهدکودک و فلان همه اینارو هم شوهرم مخالف بودا یک درصد کمک نکرد و شرایط سختی داشتم ولی الآن هزاردرصد بهتر شده ولی خودش نمیفهمه که مادرم این کارارو کرد برام فقط چهار تا دعوای منو میبینه میره سمت باباش
😂😂😂
بخدا الآن میخندما اون موقع حس بدی داشتم
بابا بیخیال بچه من که ۱۵ ماه شیر منو خورد الآن پشت به منه
😄😄بگو اگه به خودت میگفت بادلداری من آروم‌میشدی
خدا رو شکر کنین که بهتون وابسته نیست
پسر من انقدر به من چسبیده ک من حتی سرویس نمیتونم برم
ینی میرم دستشویی برمیگردم صورتش خیس اشکه

خیلی خوبه که وابسته نیستن بچه هاتون
از این موقعیت استفاده کنین،راحت میتونین به کاراتون برسین
من هیجا نمیتونم برم،همه جا همرامه
مرسی از هم دردتیون دوستان🌹
بدبختی جدا از بچه وقتی جایی میریم کلا پیش همه میره جز من
همه میگن شاید باهاش بازی نمیکنی و... یعنی هیچکی به اندازه خودم باهاش بازی نمیکنه
همین حرفا زور داره
از طرفی مامانم کلا زیاد اهل محبت کردن نبود ی کلام بگم خانوادگی اصلا عاطفه نداشتن
الان جوری قربون صدقه بچم میره من بهش میگم چرا واسه ما اینطوری نمیگفتی
یبار بچمو بردم حموم ی کاسه کوچک اب ریختم سرش یخورده اب خورد مامانم غش کرد تو حموم هزارتا حرف به من میزد منم دیگه جوش اوردم گفتم تو زمان ما سرمونو میکردی تو تشت تا نفس اخر بالا میوردی پ حالا چرا اینجوری میکنی بچه رو زد زیر بغل برد
من همش یاد بچگی خودم میفتم که اگه ی کوچیک اشغال میریختیم باید ی کتک میخوردیم الان پسرم تموم فرشاشو غذایی میکنه اینم ذوق میکنه
یا بابام وقتی عموهام قربون صدقه نوه هاشون میرفتن خیلی بدش میومد همش بهشون میگفت بستونه شما مرد نیستید و... الان داخل هرمجلسی میریم پسرم سرگردن بابام نشسته هیچکی جرئت نداره یهش تو بگه جوری که شوهرمم میترسه جلوی بابام چیزی به پسرم بگه
بابای من از اون مردای مثل فیلم پدر سالار بود الان اون سری رفته سرچ کرده چطوری پوشک بچه رو عوض کنیم چطوری شیرخشک درست کنیم بهم میگه به من یاد بده
نمیدونم زمان ما چرا همه بی محبت بودن الان همه شکوفا شدن
شانس ما پسرمم اصلا ما رو حساب نمیکنه
انشالله بزرگتر بشه بهتر بشه حداقل ی جای میرم یخورده بیاد پیش منم
همیشه نوه یکارایی میکنه ک اگ ما انجام میدادیم مرده بودیم الان😂نگران نباش عزیزدلم اینا ناراحتی نداره پسر منم الان باباش بیاد دیگ منو نمیشناسه یا میریم پیش خانوادم فقط با بابام میمونه پیش کسی نمیره اگ بچه کوچیکی جز خودش اونجا باشه مامان بابامو ول نمیکنه😂🤦🏻‍♀️
من از مامانم میپرسم چرا وقتی ما این کارا میکردیم دعوامون میکردی میگه نوه عزیزتره تا بچه میگ وقتی دعواتون میکردم بابابزرگ یا مامانبزرگتونم مثل الان مارو دعوا میکردن میگه ادم صدفو دوس داره ولی مروارید داخلش ارزش بیشتری داره🥰 یعنی بچهاش صدفن مروارید نوه
خودتو اینقد اذیت نکن بزرگتر بشه یاد میگیره
عزیزمممم😍😂
پسر من ۳ هفته مریض بود شبا گریهههه بابام میبردش بیرون میگردوندش میخابوندش ظهر تو بغل خودش میخابید خرید میرف باهاش بود
من خیلی از خانوادم دورم وقتی میرم دو سه روز اول غریبگی میکنه پسرم ولی بعدش دیگ سمتم نمیاد🤦🏻‍♀️مشکلی ندارم چون میدونم بزرگتر ک بشه یاد میگیره
خداکنه 😢
از اینکه بچم بره پیش کسی غصه نمی‌خورم
ولی از اینکه یه عوضی وانمود میکنه منو بیشتر از تو دوست دارن به من بیشتر وابستن خیلی منو میریزه بهم
قربونت مرسی عزیزم
انشالله در آینده بهتر بشه
اره دقیقا حسی که بقیه بهت میدن خیلی بده ادم فکر میکنه مادر خوبی نیست
من ۵ سال طول کشید تا پسرم گیرم اومد الان این حرفا رو هم بشنوی دیگه هیچی
ایشالله
من تابستون آبله مرغون گرفتم ده روز قرنطینه بودم ، حتی براش سوال هم نشد مامان کجاست چرا نمیا
روز آخر که اومدم گفت مامان دادگاه بودی ؟ دلم برات تنگ شده بود
دیگه از قدیم گفتن بچه بادم نوه مغز بادوم
خیلی لطف کرد😂