Ooma
پرسش (1403/09/07):

بنظرتون من بی احترامی کردم؟!😲😔

سلام دوستان

فاصله ما تا خانواده‌ها ۱ ساعت ونیم هست اونا شهرستان هستن
پسر من خیلی زیاد وابسته مامان خودم و پدر شوهرمه
خلاصه دیروز پدر شوهرم اینا اومدن پسرمم بردن خونه خالش اینا و...دور زدن اومدن
بعدش الان خواستن برن شهرستان شنبه مجدد باباش بیاد خونه ما
مامانش بشدت اصرار کرد که پسرم ببرن ((بشدت مخالفم))
گفتم قرار دخترخالم اینا بیان پیشش ((دندونای پسرم تحت بیهوشی درست کردم))یه سری اقوام خودم‌وشوهرم این مدت اومدن خونه جهت احترام
مامانش گفت نه ولشون کن من می‌خوام ببرمش اونا نیان یا بیان اصلا مهم نیست من قول نوه ام دادم غصه میخوره دیشب گفتم می‌برمت شهرستان
گفتم خب اونا به احترام پسرم دارن میان رگزشته بعد ۲ سال و خرده بگم فرستادمش رفته.....
گفت زشت نیست ولشون کن و...هرچی گفت کوتاه نیومدم ((حتی گفت ندی ببرم دیگه خونتون نمیام))
آخرش قسم جون داداشم داده بازم گفتم نه هوا هم سرده مریض میشه بارونه گفت تو حتی قسم جون داداشت هم برات مهم نیست کارت خیلی اشتباهه دیگه قبولت ندارم دلم شکوندی
منم هیچ جوابی ندادم
دیگه سریع پدر شوهرم بلند کرد رفتن
((بعد ۸ سال اولین بار بود کلا اینطور حرف پیش اومد))
هیچ زمان هم هیچ حرف و ناراحتی بین ما نبوده خدایی

سلام،ای بابا اختیار دار بچه ت هستی دیگه،چ اصراریه وقتی مادر پدر راضی نیس،اون انقد اصرار کرده،چقد بعضیا لجوج هستن
حق داری والا
پیش خودش فکر نکرده شبی نصفه شبی پاشه بچع بهونه مادرش بگیره اون موقعه راه دور میخان چیکار کنن
بچه باید زجه بزنع چون تو بهش قول دادی خوب قول نمیدادی مگه مجبوری
خب همین نسیم جان من صلاح ندیدم پسرم بره آخه خب مهم این هست الان پیش شما بوده و دیدین بچه عادت می‌کنه پسرمم اگر بره بزور برمیگرده و بعدش اصلا به حرف من وبابابش گوش نمیده چون اونجا خیلی ازاده
قطعا کار خوبی کردی واین بی حرمتی نیست بچته وتو اختیارشو داری اینجوری حساب کارم دستش میاد
جان دلم خدا تو دلیت حفظ کنه
پسر من بشدت وابسته اونا هست اگر بره اونجا اصلا هیچ بهونه ای نمیگیره حقیقت
قبلا که دنبال خونه بودم هوا گرم بود و ماشین نداریم مجبور شدیم بذاربمش اونجا که اذیت نشه
هر سری میان میگه ببریمش میگیم نه میپذیره نمیدونم‌چرا اینسری ایقد اصرار کرده
قسم جون داداشم هم داد دنیا رو سرم خراب شد اول صبح
بچه ت دوهوا میشه اینجوری
بنظر من اصلا کاردرستی نیست بچه پیش هیچکدوم ازخونواده ها تنها بمونه من اصلا قبول ندارم
درسته جان دلم حرف شما ولی اون میگه مثلا بی احترامی کردی
شوهرمم سر کار بود که مثلا زودتر کوتاه بیان
حالا نمی‌دونم چه فکری کرد قسم‌جون یه دونه داداشم داده
باور کن خیلی بهم فشار روحی وارد شد انگار من با تموم وجود داشتم واسه نبردن بچه ام میجنگیدم
خودت اذیت نکن همین که اجازه ندادی دیگه بهت رو نمیزنن که بچه رو ببرن باز خوبه سفت وایسادی میدادی میرفت هر سری میخاستن ببرن
قسم بده دلیل نمیشه شما راضی بشی
جون برادرت سلامت باشه عزیزم
شوهرتم اومدبراش توضیح بده که فردا داستان نشه برات
خانواده خودم تحت هیچ شرایطی حتی به زبون نمیارن بگن مثلا ببریم
مامانش هر سری میگه ببرمش هر سری
حتی تلفنی هم میگه بدین عموش بیارتش تو مسیر ما میگیم نه
ولی همیشه زود قبول میکرد
نمی‌دونم امروز چرا اینکار کرد
حتی به دختر خالم هم یه جورایی بی احترامی کرد انگار با این حرفاش
منم گفتم من حرمت و احترامشون برام‌واجبه گفت نه نیست بیکاری😶😶😶
دیگه بچتو بهشون نده عادت میکنن وبچت دیگه حرف تو وپدرشو نمیخونه خودتون فقط ضربشو میخورین
خب گفتم اگه کوتاه بیام همیشه توقع میکنن بدم ببرن
پسرمم دیگه عادت می‌کنه مدام بهونه گیر میشه
اصلا وابدا بهش فکرنکن کارخوبی کردی
روزتو اینجوری خراب نکن
سلام گلم به نظرم کار اشتباهی نکردین
اصلا درست نیست بچه بدون مادرش جایی بره
اونم یک ساعت و نیم فاصله
دقیقا بخدا
حتی چند ساعتی که میان میبرتش بیرون و پارک خونه اقوامشون پسرم با اینکه بدشت خوشحال میشه ولی همش بهونه میاره و لوس میشه انگار
متاسفانه روحیه حساسی دارم
تا چشم باز کردم ۷ صبح نزدیک ربع ساعت بیشتر اصرار و اصرار
یهو گفت تو بگو‌ نه من میبرمش
دنیا داشت رو سرم خراب میشد فکر کن انگار یکی‌بزور بخواد بچت ببره وحس‌کنی حرفات هیچ اهمیتی نداده حس بدی بهم منتقل شد
خدا عزیزات حفظ کنه🌹🫂
سلام عزیز دلم خدا تو دلیت برات نگه داره
آره فاصله زیاده وقرار بود تا شنبه اینا هم نیارنش
حتی شوهرم بر عکس همیشه دیشب گفت بفرست بره بازم خودم اجازه ندادم
چون هیچ مدله درست نیست بنظرم
درکت میکنم عزیزم ولی ولش کن زندگی خیلی کوتاهه غصه ی این چیزارو نخور
منم مثل تو بودم بیش ازحدحرمت گرفتم وکوتاه میومدم اما الان میفهمم که اشتباهه محض بود
خودتو سرزنش نکن تومادری ونسبت به بچت حق داری خوب کردی
دقیقا چون ۸ ساله عروسشون هستم هیچوقت نه اونا دخالت و بدی داشتن نه من
درسته پیش میاد
میگذره
ولی خیر و صلاح بچه ام ترجیح دادم به همه چی گفتم فوقش یکساعت گریه کنه بچه یا بهونه بیاره اذیتم کنه ولی درست نیست عادت کنه بره و هزار ویک اتفاق و اینا پیش بیاد
اونجا هم نوه های عموش اینا همه هستن و حقیقت خیلی هم بی ادبن
شما برای اینکه پسرت باهاشون بره یا نه اصلا به دلیل هم احتیاج نداری ، پسرته صلاح میدونی بره یا نره ، مادر همسرت وقتی گفتی نه دیگه نباید اصرار میکرد
همسرت نبود؟
بنظرم کار خوبی کردی و حساب کار دستشون میاد دیگه، حریم خودت مشخص شده
متاسفانه اگر دلیل نیارم بزور بیدارش می‌کنن میگن بلند شو بریم وپسرم چنان جیغ و گریه راه میندازه و به زور می‌ره باهاشون
باید دلیل بیاریم که بیصدا برن پسرم نفهمه
نه عزیز دلم شوهرم ساعت۵وخرده می‌ره سرکار خونه نبود
ولی با اینکه شوهرم بر خلاف همیشه دیشب تو تختخواب به من گفت بذار بره بازم دلم قبول نکرد گفتم نباید اشتباه کنم
هرچند اونا دوسش دارن و مراقب بچه هستن ولی این رفتار نهادینه میشه برای بچه و لوس میشه و حرف شنوی اش از بین می‌ره و هزار ویک دلیل دیگه واتفاقاتی که نباید
سلام گلم اصلا اصلا بی احترامی نبوده وتومادربچه اتی من حتی بچم الان۷سالشه عمرابزارم کسی ببرتش شهرستان حتی مادرخودم
یک نه به سختی ولی یک عمربه آسانی
سلام کوثر جانم خوبی
درسته حرفات
آره گفتم یه ناراحتی گذری بهتر از یه پشیمونی بزرگ هست
این دوره درست نیست بچه تنهایی بره جایی حتی خونه پدربزرگ مادربزرگ میخواد سه چهار روز بمونه
ولی خب دیدم واکنشش متفاوت بود
شوهرمم سر کار بود
وگرنه اون اگر بگه نه دیگه اصرار نمی‌کرد
حالا برعکس همیشه شوهرمم دیشب به خودم گفت بذار بره
بازم دلشوره گرفتم تاصبح خوابم نبرد
گفتم بذار خودم بگم نه😅
هوووف من به جای تو حرصم گرفت چقدر اصراررررر،، ما میگیم وقتی نه اومد تو یه کاری دیگه انجامش نمیدیم، این چقدر گیر بوده، بگو نمیترسی بچه مردم رو با خودت به التماس ببری، عجب آدمی
من بچم 16سالشه اجازه نمیدم با خانوادم بره شب بمونه چه برسه به این کوچیکا،
چقدر بدم میاد از این نوع مادرشوهر خواهرشوهرا که فکر میکنن چون پسر پسرشونه چون خونه ی پسرشونه هرجور دلشون خواست باید رفتار کنن و اصلا حالیشون نیست بچه خودش پدر مادر داره
حالا پیش خودش فکر کرده نوه خودمه و منم تو این چیزاش سهیمم
خواهر من ۱۰ ساله یه شهر دیگه زندگی میکنه ۴ ساعت اختلافه هر هفته شوهرش برای کارش میاد شهرمون و میرهه انقدر خود بچه خواهرم و پدرمادرم اصرار میکنن یه چند روز با بابات بیا خونمون بمون هفته ی بعدی بابات میاد دنبالت یکبار خواهر نفرستادتش حتی با باباشم نمیفرستش 🤣این چ پیگیر بوده قسم جون برادر داده
جان دلمی ممنون بابت درکت خدا عزیزات حفظ کنه
فکر کن اون لحظه من چقد فشار روم بود که فقط متقاعد کنم صدای پسرم نزنه اونم گریه و داد وفریاد راه بندازه به زور بره
دقیقا منم وقتی چیزی نه بیاد اصرار نمیکنم

اصلا هنگ کردم برای اولین بار که چرا این همه اصرار
یا چرا لج میکنی آخه خدا خیرت بده
من دیشب تا صبح کابوس می‌دیدم بخدا همش دلشوره گرفته بودم
برعکس همیشه شوهرم دیشب به خودم گفت بذار بره شنبه میارنش ولی یه حسی میگفت نه اشتباه نکن

گریه بچه یکساعت تموم میشه
بهونه اش تا شب تموم میشه ولی نذار
هوا هم سرد و بارونیه
گفتم شوهرمم ظهر فوقش میگه چرا نذاشتی بره میگم هوا سرده مریض میشه هر چند همیشه منطقی بوده و به تصمیمم احترام می‌ذاره ولی نه دلم کمی نگرانم ناراحتی پیش نیاد🤤😅
خدا حفظش کنه بهترین کار می‌کنی پسر من ۳ سال و۱۰ ماهشه
🤣
َهمین دیروز بچه خواهر سه بار به من زنگ زد که بیاین خونمون حالا ما پاشیم بچه ارو زوری بیاریم خونمون ک چی بشه
ممنون عزیزم خدا عزیزات رو برات حفظ کنه
شما تو جایگاه یک مادر بهترین کار رو کردی
شاید از این موضوع به بعد اونا هم حد خودشون رو بدونن و بدون رضایت شما دیگه بچه رو نبرن
چون اصلا درست نیست
فردا روزی هم دورازجون کوچولوت انشالا همیشه سالم با‌شه. ولی یه زخم کوچیک هم پیدا کنه میگن ما گفتیم ببریمش ولی مادرش نباید اجازه میداد و به فکر میبود که پیش خودش نگه داره بچشو
دقیقا
همیشه میگه ببرمش میگم‌نه تموم میشه می‌ره فوقش یکی دوبار تکرار میکرد
اینسری بشدت اصرار وحرف وقسم
دیگه قسم دادنه بشدت بهم فشار آورد چون من فقط یه دونه داداش دارم
خب من مادرشم صلاح نمی‌دونم

البته دیدگاهش این هست که بچه مال کنه😂
مال منه حتی گاهی به شوهرم میگه تو هم کاره ای نیستی با خنده این بچه خودمه
چی بگم اخه
عزیزم خدا حفظش کنه
خواهرت بهترین کار دنیا میکنه
بعدم قسم داده که داده باشه شما اصلا خودت رو ناراحت نکن و بهش فکر هم نکن
رو چه منطقی قسم جون عزیز ادم رو میخورن
فقط برا اینکه حرفشون به کرسی بشینه و بگن اخر سر هم همون شد که من میخواستم🤦🏼‍♀️چه ادمای عجیبی
وااای چقدر روشون زیاده🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️😬😐
منم اون لحظه کوتاه نیومدم تو دلم گفتم قرار نیست با قسم دادن کوتاه بیام که بقولا طرف به خواسته اش بره من وقتی یه چیزی مخالف باشم دنیا هم خراب بشه از حرفم کوتاه نمیام حقیقت
عزیزم بی احترامی نکردی اختیار بچه ات دستته و اینکه باید بچه هرجا میره با پدر و مادر باشه
شما از الان با بچه ات صحبت کن منطفی براش توضیح بده بدون پدر و مادر نمیتونی بری یه شهر دیگه کم کم تو ذهنش جا میفته
من داداشم خیلی رو بچه ام حساس تر خودمه همیشه بهم میگه هیچ زمان تا مجبور نشی بچه ات تنها نفرس بیاد حتی خونه ما
چون بچه مسئولیت داره
مثلا سری قبل مامان و داداشم خونه ام بودن مادرشوهرم گفت بفرست باهاشون بیاد گفتم منم راضی بشم داداشم چنین کاری نمیکنه چون 😅
بچه مسئولیت داره
ممنون عزیزم درسته حرفات
بابت راهنمایی ات ممنون از امروز دیگه براش توضیح میدم قبلا هم میگفتم ولی نه مداوم😃
عزیزم اینکه اجازه ندادی ببرن رو درکت میکنم جدای از مشکلات تربیتی که پیش میاد و استرسی که آدم هرلحظه برای بچش داره که الان کجاست چیکار میکنه تو ماشین تند میرن آهسته میرن و اینام هست
ولی بنظرم الان دیگه هی به موضوع فکر نکن تا برات بزرگ نشه اینکه قسم داده و اینارو هم سخت نگیر مطمئن باش از روی دوست داشتن زیاده اگه میگه بچه خودمه هم همینطور، کارشون درست نبوده که اصرار کردن ولی بذار پای اینکه اونا قدیمی‌ترن خیلی چیزایی که نسل ما میدونن رو اونا بلد نیستن یا بهش توجه نکردن مطمئن باش از روی دوست داشتن بوده نه لجبازی
سلام جانم من هیچ ناراحتی بابت حرفاش ندارم بخدا
می‌دونم درکشون و دیدگاهشون مثل مانیست اصل قسم دانش هم ناراحت نشدم چیزی که بهم فشار آورد این بود چرا بنده خدا قبول نمیکنه حرفام
منم بخدا نمی‌گم لجبازی بوده چون به هر حال نوه هست و از بچه عزیز تر
اینام که گفتم کلی گفتم دیدگاهش بدونین
منم هیچ زمانی وقتی میرم خونشون یا میان یا حتی بچه ببرن برگردونم صبح تا شب هم مخالفت نمیکنم حتی تشکر میکنم که هواش دارن ولی چون بعدش گفت دختر خاله مهم نیست بیاد یا نیاد احترام کجا بوده
یا بعدش گله گی کرد گفت دیگه نمیام خونتون و قبولت ندارم دیگه واینا گفتم نکنه حرف من بد بوده بی احترامی شده
وگرنه گله گی و دلخوری ازش ندارم فقط توی فکر این هستم که این موضوع باعث دلخوری نشه چون ۸ ساله بالا هم گفتم هیچ ناراحتی و دخالت و حرفی نداشتیم دو‌طرف
راضیه جان بیا و بگو نظر شوهرت چی بود راجب این قضیه
رقیه جان دیشب شوهرم به خودم گفت بذار بره مستقیم به خودشون نگفت
حالا ظهر که اومد بهت خبر میدم که چه واکنشی داشته هر چند توضیح بدم قبول می‌کنه اینطوری نیست بگه مثلا مامانم ناراحت کردی اگرم بگه از سر گله گی نمیگه می‌دونی چی‌میگم😁
مادرشوهرت یطوری حرف زده که انگار تووداری باهاش لج میکنی اونم خواسته لج کنه باهات
خیالت نباشه فردا خوب میشه
پدر شوهرت اگه منطقی باشه باهاش صحبت میکنه
شوهرم خودش همیشه مخالف بود دیشب برعکس گفت بذار بره
بعدش به پسرم گفت پسر خوبی بودی برو
مامانش بازم صبح گفت باباش اجازه داد من مستقیم نگفتم آره یا نه
گفتم مهمون قرار بیاد و هوا سرده
متوجهم منظورت چیه شوهرمنم همیشه حقو میده ب من
میگه هرکاری صلاحه خودت میدونی انجام میدی
این اصلا ناراحتی نداره ب شوهرت بگو من بچمو راهی کردم شب مریض شد چی
دلتنگش میشم اصلا نمیتونم ازش دور بمونم
بخدا دیشب تا صبح کابوس می دیدم همش دلشوره داشتم با اینکه هنوز صبح نشده بوده
حتی چند ساعتی که میان میبرنش پارک من انگار کم‌کرده دارم
خدا برای هم نگهتون داره
پدر شوهرم یه شخصیت بشدت منطقی داره وحتی دلیل هم نیاری اصلا اصرار نمیکنه
اون بنده خدا این وسط کوچکترین حرفی نزد فقط نگاه میکرد
😝
گم
راضیه جان تو هرصورت بهترین کارو کردی
فصل ویروسه بچه مریض شه چی؟
عمه ام چند روز پیش یکی دوستاشون اومده نهار خونشون بچشون نرفته همراه بابا
عصر اومدن دنبالش نرفته
اخر شب اومدن بازم نرفته عمه ام هم طفلک گفته باشه بمونه همینجا بخوابه پیش بچه ها
دختره 6سالشه
گف یکدفعه نصف شب پاشده بالا اورده زارو زندگیش و لباساش همه نابود
گفت صددفعه خودمو سرزنش کردم کاش همون لحظه با زور خودم میفرستادم بره میگفت فقط چون استرس گرفتم بچه مردم تو خونه من طوریش نشه
نرسی عزیزم همچنین
انگار پدرشوهرمنه بنده خدا
حق داری بچته خب دوس نداری دور باشه
راضیه جان چرا اصلا گفتی مهمون قراره بیاد؟
فلانی قراره بیاد؟
میگفتی راه دوره من نمیتونم از بچم جدا بمونم استرس دارم بار روانی رومه هرچقدر هم شماها مراقبش باشین
چون گفتی مهمون داری و مهمون از فامیل های خودته مادرشوهرت گارد گرفت بنظرم
*مرسی
اخی چقد استرس کشیده بچه ها غیر قابل پیش بینی هستن
حالا خودشم‌بنده خدا در حالت عادی یهو میگه بچه مسئولیت داره ما اشتباه میکنیم میگیم ببریمش و...ولی باز وقتی میان همیشه من این مسئله باهاشون دارم که باید مدام دلیل بیاریم که نباید بیاد🤣
عزیزمی,
جان دلم چون اگر اینا بگم اصلا قبول نمیکنه میگه ول کن نباشه راحت تری به کارات می‌رسی و..
تازه از خواب بیدار شده بودم مغزم قفل بود بخدا
دقیقا تا گفتم گارد شدید گرفت
ولی می‌خوام با شوهرم حرف بزنم بگم از سری های بعد لطفا خودت مستقیم بگو‌ نه که از من دلخور نشه
به هرحال من هرچقدم خوب باشم به فرض عروسم😅
کلا انگار صبحی از دنده لج پاشده بود😂
حالا مادرشوهرت انگار بابای منه در هرشرایطی میگه الین رو بده ببرم
یا زنگ شام بیایین اینجا.حالا هزار بار باید بگم مهمون دارم حال نداریم میگه اومدین دیگه
من درو باز کردم😂😂
ولش کن بابا بهش فکر نکن
خوب شد اصلا نذاشتی بره هیچوقتم نزار
من فوبیا دارم بچم تنها با کسی بفرستم بیرون حتی. باباش
بعد همش استرس دارم چیکار کرد،گریه نکنه،غذا نخوره،نره بیرون تو سرما،کلاه سرش گذاشتن،لباس گرم پوشید،بی هوا اب نکنه نفهمن،با کسی دستشویی نمیره یبوست نشه،والا همش صدای گریه اش تو گوشمه
بهترین کارو کردی
راننده اس تو جاده
خونه باشه باااید شام اونجا باشیم تقریبا هفته ای 3شب
جراتم ندارم بگم نه 😂
و اینکه الین خیلی زیاد مامانمو دوس داره و اونجا واقعا ارامش داره
اوایل کارم میفرستادم میرفت دو سه ساعتی ب کارام قشنگ میرسیدم
مامانم باهاش بازی میکنه الینم خوشش میاد کلا بهش خوش میگذره
و خداروشکر لطمه ای ب تربیتشم نخورده چون مادرمم سبک تربیتی خودمو داره🥲
یا علی چقدر پر توقع !!!!!!!
سلام عزیزم. هیچوقت هیچوقت نذار بچه ت بدون تو چه خونه ی مادرشوهرت باشه، چه خونه ی مامانت
کاملا کار درستی کردی نذاشتی ببرن اما برای نذاشتنشون شاید نباید این دلیلو میوردی که قراره فامیلام بیان بش سر بزنن. دفعه بعد که قرار نیست کسی بیاد چی؟
باید قاطعانه میگفتی من دلم یجوری شده اصلا نمیتونم دیگه شب بدون بچه م بخوابم. هیچوقت نمیذارم دیگه جایی بدون من باشه
نه بی احترامی نکردی کاز درستی کردی
من مامانمو میبینم چطوری محبت میکنه نیازهای نوه هاشو بزطرف میکنه و بچه مرغ محبته وابسته میشه

به گفته خودت ازاده دیگه به حرفت گوش نمیده خودت اذیت میشی اگه بره
اگه تو شهر بود درست ۱ ساعت و نیم راه چه خبره


تا حالا ازتون دور شده شب بخوابه ؟؟
چند سالشه؟؟
خوب کاری کردی بچتو ندادی بگو یچه با مامانش میاد و میره اونم تو این سن
چقدر کار درستی کردی عزیزم
اصلا بی احترامی نیست
اجازه نده تصمیم بگیره کسی به جات
بچه با مامانش میره با مامانش هم میاد
میدونم عزیزم منم چون گفتین رابطتون همیشه با هم خوب بوده گفتم یوقت حرفای بقیه دوستان باعث نشه دلتون نسبت بهشون بد شه
ما یه ضرب المثل داریم که پدر و مادر هرجا باشن ، بچه‌ هم اونجا باید باشه‌ .
در جواب هر اصراری این جواب مختصر و مفیدیه و تمام.
کاملا حق باشماست ، شما حق داری برای خودت و خونواده چهارچوب تعیین کنی و روی اون مصمم باشی.
هرچقدر هم ناراحت شدن یا گله کردن شما با آرامش و لبخند به کارتون ادامه بدید ، بلاخره یک روز میفهمن که اصرار فایده نداره و باید به تصمیمت احترام بذارن. این قانون رو برای خانواده هر دو طرف داشته باش که همسرت هم دلخور نشه یه وقت.
مگر در مواقع خیلی ضروری و اورژانسی تصمیمتون رو عوض کنید .
هزار بار دور از جون کوچولوتون ، چند ماه پیش یکی از اقوام همسرم میرن مسافرت ، خاله بچه ۴ ساله اصرار میکنه و بچه رو سوار ماشین خودشون میکنه ، چند دقیقه بعد ماشین چپ کرده و بچه طفل معصوم در جا فوت کرده.
الان خاله که خودش باردار بوده ، بچه‌ش سقط شده ، آسیب نخاعی داشته ، چندین جراحی کرده و بعد از حدود ۵ ماه نتونسته روی پاهاش وایسه ، اما باید جوابگوی خواهر داغدارش هم باشه.
زن بیچاره داغدار خواهر زاده ، بچه تو شکمش و سلامتیشه ، اما شرمندگی جوابگویی پدر و مادر اون بچه از همه براش بدتره
ممکن بود این اتفاق توی ماشین پدر و مادرش بیفته ، اما به هر حال دیگه کسی مقصر نبود و میگفتن اتفاقه ، الان همه اون بیچاره رو سرزنش میکنن ، خاله ای که کم براش مادری نکرده و خدا میدونه چقدر دوسش داشته ، اما الان به چشم قاتل میبیننش
والا از قدیم ما شنیدیم میگن بچه پیش مامانش باید باشه
مخصوصا این سن
خوب کردی بابا🤐
بچه تون را تنهایی هیچ جا می‌فرستین تا زمانی که سنش کمه حتما باید پدر یا مادر باشه
ببین من الان مامان بابام مثل پروانه دور بچه هام میچرخن حتی از خودمم بهترن ولی بچم میگه مامان شب بمونم پیش خاله میگم ن با خودم فقط
فقط وقتایی ک بستری بود بچه هام ازم جدا خوابیدن