Ooma
پرسش (1403/09/06):

فرزانه جان خانم وکیل تشریف میارین عزیزم

سلام خوبین
فرزانه جان شمارتونو ندارم
مجبور شدم اینجا براتون پیغام بذارم،

عزیزم من بخوام درخواست طلاق بدم
باید حتماا همون شهر خودم باشه که عقد کردیم؟
یا همینجا میتونم برم؟
و اینکه توافقی باشه یا نه؟

همسرم خودش وکیل و حقوقی قطعا راهی جلو پام نمیذاره و همه راه در روها رو بلده....
ممنون میشم
کمکم کنی که از کجا شروع کنم و چه مراحلی؟

من اینو میدونم ک اگ مهریه بخوای باید بری دفتری ک عقد کردی و برگه اجرا گذاشتن مهریه بگیری ببری اداره اسناد املاک یا ماشینش توقیف بزنی حساب باتکیشو مسدود کنی
الناز
عشقم
چطوری
یهترینهارو برات ارزو میکنم میکنم
بعد مدتها اوما رو نصب کردم اومدم اینو دیدم ناراحت شدم
انشالله بهترینها برات رقم بخوره
واییی الناز دختر چیشدی توو
من شمارشو دارم برات میفرستم تو ایتا باهاش در ارتباط باش
برای مهریه که میدونم داستان درست میکنه برام..
اسنادم که یکی جون دلاش هست قطعا اونم طرف عزیزدلشو میگیره...
ماشین به اسم خودمه
حسابش میمونه
که انقدر حساب داره.....
یکی یکی کارتاش برام رو میشه
سلام خوبی زینب
چطوری ،
داغونم کردن بی شرفای بی همه چیز

دیگه همین ته مونده خودمو بچه بردارم
برم
بمونه ور دل ننه بابای آشغالش
بین من و رادین
و ننه باباش
اونارو برای سومین بار انتخاب کرد...

دیگه باهر چی که سر خودم اوردن کنار اومدم
سر رادین نمیتونم سودی
حیییف از این بچه که از تخم و ترکه اینا شد
نمیخوام نابود شه
خدا کنه بیاد جوابمو بده
باز اوما نقطه امن منه فعلا...
الناز🥺🥺🥺🥺
انشاالله هرررچی صلاحته برات رقم بخوره عزیزکم
چقد ناراحت شدم برات😔😔😔
برام دعا کن مهسا
این هفته میام پیش رضاجون،
هیچ وقت هیچ خواسته ای ازش نداشتم
ولی اینبار میخوام برم بچسبم بهش
راحتم کنه از دست اینا...
فدات
دیگه من ناراحتیامو کردم
گریه هامو کردم
مامانم گریه هاشو کرده...
ایشالا از این ببعد گریه های اینا باشه
انشاالله حاجت روا شی عزیزم
خیلییی دعا کن
نه بخاطر خودما
بخاطر رادینم🥹
امیدوارم همیشه خودتو خانوادت رنگ غم نبینید
خیلی دلم براش میگیره
امروز که ماهگرد ۱۵ ماهگی بچم شد
شاهد جرو بحث و این انتخاب باباش بود
😭😭
۲ روزه به این بی پدر و مادر میگه
بَبَ
اونوقت اون نسناس ننه باباشو انتخاب میکنه
راستش رنگ غم ما همین روزا بوده و هست
بلکه تموم شه این زندگی
بلکه به ارامش برسیم
فرزانه جان مشاوره خانواده میفرستن؟
چیزی که میدونم اولش اینه..
چه چیزی رو عنوان کنم که دیگه کش ندن ؟

بالا گفتم مشکل خانوادشن و یه سری مشکلاتی که برامون به وجود میارن

ببین مثلا مسئولیت اونا رو به عهده میگیره
ولی من و رادین رو نه
یا خودم یا خانوادم...
عزیزم الناز یعنی چی خانوادش رو انتخاب کرده؟
بزار از تاپیکت عکس بگیرم بگم فرزانع جان بیان راهنمایی کنن
پارسال من ۶.۶ اورژانسی زایمان کردم
تک و تنها
فکر کن از ۴ شهریور تا ۶ شهریور برو بیا nstسونو بیوفیزیکال...
بگن بستری با رضایت خودم اومدم
خونه....
۶م دیگه سونو گفت صلاح نیست بری کرج
برای زایمان وضعیت بچه خوب نیست
اومدم خونه تا ناهار بخوریم فرستادم معنوی ببینه
جوابارو..
رفتم بخوابم گفت باید امروز زایمان کنی
گفت برو امام علی،خودش شمال بود
تنها چیزی که تو اون شوک به ذهنم رسید ب ماما زنگ بزنم ورزشارو میرفتم پیشش...
گفت چرا امام علی بیا من شمالم بیا
ساعت ۳ بود زنگ زدم مامان ک مامانم اومدن کرج کنسله من باید تحت نظر باشم
تونستی بیاین...
فکر کن تو غربت تک و تنها رفتیم بیمارستان من فقط زار میزدم
ماما التماس ک الناز گریه نکن اکسیژن ب بچه نمیرسه خفگی میده
نکن
با گریه هم بی حسم کردن نشد بیهوشم کردن...
تصور کن همه چی تو ۲ ساعت اتفاق افتاد
شوک و زایمان و وارد مرحله بعدی شدن

نگو اقا زنگ زده ب ننه و باباش اومدن...

شبم ساعت ۱۰ مامان اینا رسیدن
زنه پیشم بود هی زر زر
حالا تو اون حال نمیتونم تکون بخورم
الانا میگم چرا پرستارا رو صدا نکردم بیاین بندازینش بیرون من همراه نمیخوام...

فرداش مرخص شدم خلاصه
از ۷شهریور تا اسفند
زن و شوهر خودشونو زدن ب مریضی
سودی
یعنیی مریضی نموند اینا بهانه شو نکنن
دکتر و کوفت و زهرمار نکنن...
فقط و فقط ک امیرو بکشن ببرن
پیش من نمونه به من نرسه

امیری که ۱۰ روز مرخصی گرفته بود به من برسه با مامانم
سر ۳ روز جمعش کرد!!!

رادین زردی گرفت رفتیم بیمارستان آز بدیم
ننه ش زنگ ب امیر ک بابات داره میمیره باید بستری شه...
حالا من و مامان تو ازمایشگاه که خلوت بود نشستیم گفت برم ب بابام سر بزنم!!!
نگو رفته بستری کنه

جواب رادین اماده شد امیرو زنگ میزنم جواب نمیده
منم بخیه نمیتونم درست راه برم
دیدم ازش خبری نیست گفتم ببرم ب دکتر نشون بدم
ما بریم خونه
امدم بیرون داداشش گوشی ب دست خنده و خوشحال
دید منو وضعیتموها
اصلا نگفت تو زن برادر منی
تبریک ک بخوره تو سرش...
گفتم امیر اگر بابات حالش انقققدر بد بود داشت میمرد چرا داداشت میخندید
تو مارو ول کردی رفتی
ساکت شد جواب نداشت بده
دهه رادین درومد رفتیم کرج با مامان و بابام
همه اومدن دیدن و هدیه وهمه خرجمون با خانوادم که اصلا براشون مهم نیست
ولی همین اقا نکرد ی بار ی تعارف بزنه
یا بگه مثلا پرتقال و نارنگی مهمونیای بچمو من بفرستم...
باز اینم از بیشعوری طرف...

خلاصه منو ۲ ۳ بار فرستاد کرج دقیقا سر مراسمایی که برای بچه جشن میگیرن
نذاشتن‌..

چله رادین درومد مامانم گفت بریم کرج
خودم جشن میگیرم،ما توراه بودیم
باباشو بردن قائمشهر دکتر
اره داره پس میفته
خب ...
گفتم من ۱هفته اینجام ختنه کنم
نههههههه!من پدرشم باید باشم
🤢
موندم اخرهفته اومد دنبالمون
شاااکی
اره چرا ختنه نکردی یه هفته اینجا بودی
مامانت بود کمکت کنه بچه از اب و گل در بیاد
باز با خواهش التماس بردیم ختنه کرد
سودی بچت پسر نیست درک کنی حال الانو ک میگم ختنه
ببین دقیقااااا دقیقااااا همون لحظه که بچه بردن اتاق درو بستن
گوشی امیر زنگ خورد مامانش بود
بییییااااااااااا بابات وسط خونه افتاده داره میمیره....
ببین من رنگ گچ امیرو دیدم عرق رو پیشونیشو دیدم
اصلا یادم رفت بچم زیر دست دکتره
صدای گریه بچم رو نمیشنیدم....
قطع کرد
چی بود ؟
چی شد؟
اره مامانم...
زنگ زد ب داداشش گفت اره هیچی نیست بابا مامان جو میده
گفت من کرجم بچه رو اوردم ختنه گفت تو به بچه برس ما هستیم...

این حین امیر رفت پماد بگیره
دیگه پا گذاشتم رو همه چی زنگ زدم ب مادرش
خیلییی اروم و مودبانه گفتم اوردیم ختنه
توروخدا فکر ما نیستین فکر جون بچت باش که تو جاده میخواد بیاد
اولش صداشو جوری کرد از ته چاه در بیاد(چون یکی از بهانه هاش برای بیماری همین گرفتگی صداش بود)
فکر میکرد من در جریانم...
تا شنید ختنه و ما کرجیم
صداش صاف شد
اِ کرجی؟!!!!
گفتم بله..
یهو گفت خودم وظیفمو میدونم
گوشی رو قطع کرد
...
تو ماشین مامان رفت برای رادین شلوار آزاد بخره
ب امیر گفتم ب مامانت زنگ زدم اینارو گفتم
سودی فقط باید میبودی
بهم ریختنشو عصبی شدنشو میدیدی
چرااا زنگ زدی
چرا گفتی
نااااراحت میشه!!!!!!
گفتم به جهنم به درک
تو با این حال راه بیفتی تو جاده بلایی سرت بیاد
اون دوتا اشک میریزه
من و این بچه رو بدبخت میکنی ...
ببین مارو رسوند خونه
سریع لباساشو جمع کرد رفت
باز من یک هفته موندم
طولانی شد دارم میگم کامل ک نگی سر هیچ و پوچه و فلان....
الناز جون امیدوارم بهترینها در انتظارت باشه
واسه رادین کوچولو دلم گرفت
امیدوارم خدا بهت قدرت و تحمل بده
اومدیم امل من و مامانم بودیم
و رادین خیلی بی قراری میکرد
مارو میذاشت میرفت خونه باباش ک اونارو ببره دکتر و بیاه...

در حالیکه امیر دوتا داداش و زن داداشم داره که خیلیییی خیلیییی سرویسا گرفتن از اینا که وظیفشونه الان خدمت کنن...

امیر امد خونه
ببین در همین حد گفتم امیر تو بازم برادر داری که به پدر و مادرت برسن
من جز تو و مامانم کیو دارم..
اون موقع میتونم بگم دوستش داشتم

سودی گفت نه نمیشه من بچه اخرم باید برم
گفتم‌پس من چی رادین چی
ساکت شد
منم جوش اوردم
گفتم یا ما یا اونا
گفت قطعاااا که اونا
فکر کن جلو مامانم
ببین من از درون شکستما ولی وقتی بغض مامانمو دیدم یه قطره هم نریختم....


دوباره پس فرداش مامانش اینا اومدن دیدن رادین
برده بودم بشورم و بیارم
طول کشیده بود کمی، زنه هی ب شوهرش بریم بریم گفته بود
امیرم میومد مثل اجل بالاسرم بیار بیار بچه رو

مامانمم میبینه وضعیتو میگه حاج خانم رادین نوه شماهم هست لطف کنی روزی ۲ ساعت بیای پیش ما بخوابیم شب تا صبح بیداریم

زنه نه گذاشت نه برداشت
من ۳تا نوه داشتم
شمااا نگه دار آب بندی شی
حالا پدرشوهر و شوهرمم بودن
هیچی بهش نگفتن...

اینا که تیکه نیست
اینا که اذیت نیست !!!!
بهترین برای من و رادین رفتنه...
منم ارمیاست جون
تا قبل رادین خودم مهم بودم
الان فقققط بچم
هر چند اگر فقققط و فقققط تا ۷سالگیش باهام باشه😭
فقط میخوام نجاتش بدم
خوشبختانه قدرت دارم
من خیلی صبورم خیلییی فرصت میدم ولی به تهش برسه دیگه کسی جلودارم نیست ،
برامون دعا کن که راحت شیم
سودی تا اینجا که گفتم شده آذر ماه و من و بچه چند ماهه رو هیی هر بار به بهانه بریم خونمون سر بزنیم بابام اینا حالشون خوب نیست برد خونشون...چراا؟؟ چون مامانه اومد و معطل شد که نوه شو ببینه
حالا میرفتیم بخداااا تابلو بود خودشونو به مریضی میزننا
ولی مگه امیر قبول میکرد!!
گفتم بابا مریض میشه
نه اونا مریضن ی بار رفتیم هر چقدر زنگ جواب ندادن
زنگ زده کجا رفته بودن؟!! ویلای باجناقش شهر دیگه!!!🤐🤐
گفتم خب مریض نبودن؟؟ نیفتاده بودن تو خونه؟؟؟
باز ساکت شد...

بنظرم خونوادش مقصرن و شوهرت ناچاره
ماهم تایمی ک تو عقد بودیم خیلی مادرشوهرم و پدرشوهرم خودشونو ب مریضی میزدن هرروز ک ی هزارتومن خرج نکنن
خدا لعنتشون کنه
احمق چشمشو رو حقیقت بسته
الان خونه مامانتی
واییی الناز
کاش شوهرتو راضی کنی ارینجا برید
اون از همسایه کثافتتون
اینم ار ننه باباش
چقدر ناراحتت شدم اهههه
شوهرت ار مادر و پدرش دور بمونه خوب میشه
سلام الناز جان واقعا ناراحت شدم برات چقدر سخته اونم با یه بچه کوچیک
اول اینکه شمارو ۵جلسه مشاوره میفرستن
بعد میفرستنتون حکمیه اونجا هم باهاتون حرف میزنن و جلسه میذارن
اون هم احتمالا اگه به تفاهم نرسید یا قبول میکنن برای جدایی
یااینکه ۳جلسه باید برید برای این جلسه
بعد هم میفرستنتون دادگاه
پیش قاضی خیلی دنگو فنگ داره
اگه وکیل بگیری که کار بلد باشه کارت خیلی زودتر میشه
البته اگه توافقی بخوایین جداشین زودتر میشه ولی اگه شوهرت بخواد هی گیر بده که دیگه واویلاس مخصوصا بچه هم دارید
انشالله خدا برات بهترینارو بخواد
الناز تمام نوشته هات خوندم و دلم برا صبوریت گرفت وقتی خودت وسط روزا سخت اوایل زایمان باشی و اینطور بشه انشالله هرچی به صلاح خودتو پسرکوچولوته همون شه
انشالله تقاص دل شکسته خودتو پسرتو هرکی بهت ظلم کرده بده
اره درسته پدر و مادر مقصرن، چون جز آدم های خودشیفتن....
که همه اینا از این نوع شخصیت ها برمیاد

برای ماهم تو عقد تا میدید میریم بیرون خوشیم
خودشو به مریضی میزد فیلم ک خوشی رو زهرمار کنه ،
منم امروز فقط میگفتم خدا پدرو مادرتو لعنت کنه با این تربیت کردنشون
ببین خودش میدونه همه چیووو
یا مثلا تو مواردی میگفتم چراااا جلو مامانتو نمیگیرین
یکی از مواردش این بود میگفت خودشو به مریضی میزنه چیزی نگیم بهش

خب تو که میدونی چراااا میری تو بازیشون!!!
نه تو خونه این ادم
زیر سرمم
نمیتونم. درست تایپ کنم
عزیزم حق داری. اون روزای اول خیلی ادم احتیاج به حمایت شوهرش داره خیلیییی زیاد. اما فکر کنم شوهرت خودش راضی نیست و مجبوره واسه اینکه اونارو راضی نگه داره. واقعا حق داری ها ولی اول یکم دنبال راه حل باش که با بچه طلاق نگیری چون گناه داره. اگه با سیاست رابطت رو به شوهرت نزدیک کنی و کم کم بخوای ازونجا برید نمیشه؟ منم هر وقت مادرشوهر پدرشوهرم میان شوهرم همش لی لی به لالای اونا میزاره و وقتی گله میکنم من ادم بده میشم. فکر کنم بیشتر مردا کم و زیاد این اخلاق رو دارن. اگه بتونی رابطت رو باهاش سر و سامون بدی به نظرت ازونا فاصله نمیگیره؟
متاسفانه خودشونو به نفهمیدن میزنن میگن پدرمادرمونن هرکاریم کنن کردن ولی شوهرت بد پشیمون میشه
خدا بدنده
النازمنو میشناسی
فاطیم
ایشالله اینجور آدما ی مریضی لاعلاج بگیرن با عمر طولانی
هر روزش زجه بزنن یاد روزای سلامتشون بیوفتن
روزی هزار بار آرزوی مرگ کنن
چقدر واقعا یه پدر مادر میتونن ناپخته باشند و زندگی اینده بچه شون خراب کنند متاسفانه بعضی پدر مادرا از سر حسادت رفتاراشون می‌خوان نقطه توجه پسرشون خودشون باشن و به عروس به شکل رقیب نگاه میکنن
عزیزم ایشالا هر چی خیره برات همون پیش بیاد و هر چیزی که ارامشت داخلش برات پیش بیاد
خدا لعنتشون کنه

انشالله هر چی خبرتونه پیش بیاد الناز جان
سودی امروز باید رادینو میبردم
نمونه مدفوعشو ببرم
ببخشید...
صبح زنگ زد چ خبر چ کار میکنین
گفتم زنگ زدم ازمایشگاه و ببرمش..
میای؟
چی گفت بهم !
نهههه
نمی صرفه بیام و برم که یه نمونه بدم ازمایشگاه
بذار تو کالسکه هوا خوبه دوتایی برین بیاین
گفتم خب توام باباشی...

دیگه جوش اوردم به ما میرسه نه و نمیشه...
منم گفتم چطور پارسال تو همین چند ماهی ‌که خانوادت خودشونو به مریضی زدن
بابات شب زنگ زد فردا مامانت باید بره
کولونوسکوپی
بیا ببرش!!!
تو کارمند نبودی؟
مرخصی نباید میگرفتی؟
که از ساعت ۸.۳۰ تااا ۲.۳۰ معطل خانم شدی
مرخصی گرفتی و بردیش؟؟؟
الان برای بچه خودت هیچی!!!
دیگه انقدر دلم پر بود تو پیامک بهش گفتم
اخرش گفت بذار الان شلوغم خلوت شدم میام
ک ما رفتیم و نشد برگشتیم موند برای بعد..

دیگه سر راه یه املاکی رفتم
خونه رو سپردم
۳ ۴ تا هم مورد گرفتم بریم ببینیم
که اقا اومد خونه دید برگه هارو

آره تو چطور تا ازمایشگاه بری فلان بود
چنان بود...
حالا املاکم رفتی
گفتم چرااا نرم؟ مگه با بچم نباید خودمون میرفتیم ازمایشگاه
پس املاکم ایرادی نداره
برم
قاطی کرد
شروع کرد توپو انداخت زمین من
اره تو خوشی زده زیر دلت
گفتم اره انقدر خوشم
تک و تنها نمیدونم چطور هضمش کنم
تو همون آذرماه بود ک مامانشو برد
مقعدشو چک کنه...
معذرت میخوام منم بعداز زایمان زمان دفع خونریزی داشتم
نه تو بارداری یبوست داشتم نه بعدش ولی خونریزی داشتم...
به مامانم گفتم گفت برو دکتر
ب امیر میگفتم پشت گوش مینداخت
(یکی دیگه مشخصه های خودشیفته به همه سرویس میده ولی زن و بچه رو تو سختی میذاره)
مامانم خونمون بود دید مامانشو برده و اون چند ساعت پیشش بود یه زنگ به من نزد
امیر ک اومد خونه
گفت اقا امیر لطفا خانمتو ببر همون دکتر
شاید نیاز به بررسی داشته باشه
برام نوبت گرفت ببره ولی چطوری؟!!
ساعت ۲ به بعد که از اداره بیام
نه تایم اداریم....
گفتم باشه
رفتیم دکتر گفت چرا تواین ۳ماه نیومدی
بعد گفتم عموم بخاطر ‌سرطان روده و متاستاز کبدی فوت شد
امیرم بود دیگه! گفت پس تو هرررر چه زودتر نمونه برداری بده
ببینیم موردی نباشه
یا بود جلوشو بگیریم
تا الان نه من گفتم بریم چک کنم نه امیر !!!
مامانش و باباش همچنان تو مطب ها و پیش دکترا رفت و امد دارن ببینن چشونه
مگه میشه هر دکتر خوبی که میگییین تو آمل،ساری،بابل ،تهران برین
نفهمن چتونه؟!!!!!!
💔💔
من ی هفته ب یلدا رفتم کرج
مامانم وضع منو میدید تو اون یه هفته
۴ جلسه با مشاور هماهنگ کنه
منو ببرن...
بابام و مامانم میومدن رادینو تو ماشین نگه میداشتن من ۲ ساعت برم
دنبال اروم کردن خودم
مشاور ازم تست گرفت
گفت جلسه اخر شوهرت بیاد
اومد دنبالمون هماهنگ کردیم
امیرم اومد
گفت شخصیت زنت
یه دختر شاد و به شدت مستقل
ولی الان از بین رفته
روابط عمومی به شدت بالایی داره
خلاصه تستو براش تفسیر کردپدری داره که به شدت حامیش بوده
الان خانمت خیلیی منطقی و درست این توقع و انتظار رو از تو همسر داره و تو داری کم کاری میکنی

گفت تو باید از وابستگیت به خانواده کم کنی
خانواده تو الان این زن و بچه هستن
باشه اونام پدرو مادرتن
ولی وقتی زنت نیاز ب بودنت داره
تماس میگیرن اینجوری بهانه بیماری میکنن
بگو فعلا این برادرم بیاد
من کار دارم بعدا سر میزنم به شما...

کلی راه کار داد به امیر ولیییی دریغ!!!!!
درده بی درمون دارن از درکه پزشکا خارجه
امدیم امل
باز مارو برد خونشون
زنه برای ناهارشون مرغ گذاشته بود
اونو گرم کرده بود و سیب زمینی سرخ کرد و نیمرو خام زد اورد شام!!
من کمی برنج و اون مرغ رو کشیدم
که چون بچه شیر میدم تخم مرغ خام رو نخورم
سیب زمینی سرخ دیر هضم رو بخاطر بچم نخورم
ننه ش هی اصرار که تو اینارو بخور
گفتم نه
جوری سر شام از حرص سیب زمینی و تخم مرغ رو خالی کرد تو ظرف اون یکی پسرش باز هیچی نگفتم
بماند که جوجه محلی و خروس و غازو همیشه داره تو فریزش...

بعد شام دوتا پاکت اورد داد دست امیر که اره اینااا هدیه های عموهاتن
خووونه نبودی !!! اوردن اینجا
من تعجب کردم
گفتم چرا مگه انقدر واجب بود...

گفت اره گفتم مامان الناز اینجاست یا این میره کرج!!!
خونه نیست ...

من احمق باز نکردم بگم من میرم یا پسرت منو میفرسته
به شمااا برسه!!!

فرداش شماره زن عموهاشو گیر اوردم
زنگ زدم
که خیلب ناراحت شدم ما خونه داشتیم تشریف میاوردین
چای و شیرینی در خدمتتون باشیم
اره مادرشوهرم اینجوری گفت
گفت نه گفت نیست خونه پیداش نمیشه
بعدم مگه مامانتو ندیدیم مگه چی میشد میومدیم
باز فهمیدم پشت سرم حرف زده...

اینجور خانواده ها پسراشونو تا مجردن آدم حساب نمیکنن تا زن میگیرن یادشون میاد بچه دارن ک باید یکاری کنن گند بزنن ب زندگیشون
ادعای امزاده بودنم دارن ک اره عروسمون خوشی زده زیره دلش
روز مادر شد گفت بریم خونمون
ولیییی من بر خلاف سال های قبلش دیگه براش کادو نخریدم

چون گفتم خب زایمان کردم کادو نداد بهم
جشن برای بچه خواستم بگیرم
هی زدن به مریضی خودشونو
و گفت رسم نداریم رسم نداریم
پسره هم میگفت ما رسم نداریم
میخوای جشن بگیری همون کرج بگیر...

فکر کرد رفتیم کادو بدیم
انقدر خوشحال و هوای رادینو داشته باشه

موقع خداحافظی همین که دید نه از کادو خبری نیست
خداشاهده
نه خداحافظی کرد
نه محلمون داد

تو دلم گفتم خب پس نقطه درستی زدم
این اولیش...
جانش دَر عوضی
شد روز پدر
امیر منو رادینو برد ۳ ساعت گشت تا پیراهن خرید
رفتیم خونشون
میدونست میریمااا
قیمه گذاشته بود
کم!
میگفتین میاین بیشتر میریختم ...
منم خیلیی کم خوردم
به بهانه لپه...

به پدر شوهره کادو رو دادیم
و اومدیم
خونه تازه کارای رادینو انجام دادم
ساعت ۱۱ شب گوشیم زنگ خورد
امیر از صدا زنه شناخت زن عمو اخریشه

زنه هم با یه توپ پر
اره من اگر تا الان نیومدم دیدن بچت ک ۵ماه گذشته
بخاطر این خانمه!!!
,گفتم خانم کیه
زن عمو
مادرشوهرت
۲ماه پیش گفتم برم دیدن الناز
نعععع نمیخواد بری
چرا بری این پشت سر تو
اومده گفته یعنییی چی
زن عمو با اون هیکل با اون سینه ها تو عروسی بپر بپر میکرد

من 😳😮😮 گفتم بخدا این حرف من نیست
بعدم من اصلااا فیلم عروسیمو به این خانم نشون ندادم
بعدشم اصلاااا راجع به فیلم باهاش حرف نزدم
نمیخوام جان رادینمو قسم بخورم
ولی حداشاهده حرف من نیست!!!

میدونستم حرف شوهرمه
چون عییییین همین جمله رو موقع دیدن فیلم عروسیمون و آهنگ مازنی
رقص زن عموشو دید و این جمله رو گفت...

گفتم زن عمو عروسی ما بخاطر کرونا
تعداد محدود بود
همون تعدادی هم بود خوشحال بودم از حضورشون که مجلسمو گرم کردین

در ضمن جاااریم لباس عروس تنش بود
باهاش هیییچ برخوردی نداشتم

حالا راجع به شما حرف بزنم

گفت نه میدونم حرف تو نیست
قبلا مادرشوهرت من و جاری وسطیتو انداخت ب جون هم اون منو میزد
مبگفت بذارین انقدر بزنه جونش دربیاد...

حالا امیرم هر جا رفتم بچه بغل پشت سرم که بشنوه
چییی میگه
منم دو سه تا مورد از ننه ش گفتم
اتیش گرفت چرااا ابروی مادرمو میبری...

این زنگ هم باعث شد
امیری که حتیی تا همین شب هی حرف مامانشو تکرار میکرد
ما با الناز کاری نداریم
چیزی نمیگیم‌..
مثل سوزنی که باد بادکنکو خالی میکنه خالی شه
و یه مدت بره برای خودش!!!
بخدا
ببین ما دوست بودیم مجرد بود مامانه یه سره کوه بودن
پسره غذا داشته باشه نداشته باشه به یه ورش نبود...
الان عزیز شده

دقیقا پدر و مادر خودشیفته
نمیتونن خوشی بچه شونو ببینن سعی میکنن خرابش کنن
الانم که زنه با شوهرش هر اذان نفر اول میره مسجد
بعد پسرش دهنشو باز میکنه
اره نماااز اول وقت
گفتم چه فایده وقتی حتتتی یه نفر ازش راضی نیست!!!
عزیزم من خودم آملیم اینم قبول دارم اینجا خیلیا مادرشوهربازی درمیان و رو مخ میرن ولی نه دیگ مثل مادره شوهره تو، نهایتش یکم فضولیه ک سر از کاره عروس دربیارن فک میکنن پسره عتیقشونو میخوان ترور کنن
ولی مادرشوهره تو روانیه نرمال نیست نجسه
از کدوم طایفس ک انقد بی اصل و نسبه؟؟؟؟؟
ببین دقیقاااا از اردیبهشت دیگه تااااا الان اینا دکتر نرفتن
🙃🙃
اره بخدا این روانیه
اتفاقااااااااا ۲ماه پیش پسرش
باز گفت تو مشکل داری برو پیش دکتر مامانم عفت محمدی!!!
رفتم تا نشستم به صحبت و گفتم عروس فلانیم
گفت قربونت برم داری میگی فلانی!!! میاد پیش من پس ادم سالم و نرمالی نیست
😊
گفتم همسرم گفت بیام شما منو درمان کنی
گفت نه شما سالمی همسرته که باید بیاد و زوج درمانی بشین
اونه که باید از وابستگیش کم کنه....

دیگه این راونپزشکم من پُر کردم؟؟؟؟
تیاری فکر کنم باشه
اینجوری که میگی ن اینا ادم میشم نه شوهرت از اینا میگذره
دی ماه مامانم دیگه بخاطر این حجم از داستانای من قلبش اذیت شد آنژیو کردن

همه رفتن پیش مامانم پیشش بودن
پسر داییش و زنش که تو بیمارستان بودن به دکترا بسپارن
انژیوشو جوری انجام بدن زیاد درد نکشه

ولی من که یدونه دخترش بودم
داشتم جون به سر میشدم
منو نبرد کرج
بعد برگشته میگه چیزی نیست که!!!!!!

مامان من اولین بار این اتفاق براش افتاد کلی ترس و نگرانی

انقدر ساده از کنارش رد شد
گفتم چطور
برای خانواده تو قند جابجا میشه
فشار بالا پایین میشه
وااای بیاین داریم میمیریم

فک کنم میخواستن تورو برده ی خودشون کنن موفق نشدن دارن میسوزن
اره
میدونم

چون وقتی هی منو میفرستاد مشاوره و با انجام تست فهمیدم موردی ندارم
و رفتم دنبال شناخت شخصیت اینا
فهمیدم خودشیفته هستن و غیییر قابل تغییر
و بهترین راه جداییه

فهمیه تا حالا ۳ بار تو این یکسال گفته خانوادم
ی بارش ک جلو مامانم گفت میخوای بعدا بری
الان برو...

خب یعنی چی؟!!!
همینقدرم تا همیتجام موندم خیلییی بی غیرتی کردم نسبت به خودم
اینجور آدما نمیمیرن ک
میمونن بلای جانه بقیه میشن
ولی بازم تاوانه کارشونو همین دنیا پس میدن
اره
،
دقیقااا درد برای همسرم این بود که از وقتی فهمیدم خودشیفته ست و دیگه گولشو نمیخورم و بازی نمیخورم ازش
بدتر شده

میده هااا ولی خودشو میزنه به خریت...

قبل زایمان تو ساختمون یه داستانی شد
اومد
موقع رفتنش اصلا بی مقدمه و یهویی هااا
اومد تو روم گفت اگر فهمیدی کسی برات دعاا گرفته نری باطلش کنیااا
میفهمه میره بدترشو میگیره

اینکه رفت گفتم مامان چرا این حرفو بهم زد
گفتم نمیدونم بخدا

موند سر همین امیرو کشوندن وبردنا
ما همش تنش داشتیم

ببین دعای تحویل سالم میدونی چی بود
گفتم خدایا اون پایی که میره برای من و زندگیم دعا میگیره
اون دست
بشکنه
فهمیه باورت میشه روز دوم یا سوم عید پای راستش از مچ تا زانو تو گچ بود؟!!!!
من هیچوقت کسیو ب جدایی تشویق نمیکنم ولی خانوادت مث کوه پشتتن جونتو بردار برو
مادرجون ناتنی دارم ک دقیقا همین کارارو با زندگیه داییم کرد دوبار ازدواج کرد هر دوتا بعده یه مدت مهریه رو بخشیدن فقط گفتن ما بریم
زن و شوهر یه تفریح میخواستن برن این خودشو میزد مریضی الانم بعده چندسال فیلم بازی کردن واقعا مریضیه بدی گرفته الان میشینه میگ آه عروس بزرگه منو گرفته چون یتیم بوده دومی رو اونجور عذاب داد نمیگه
فروردینم باباش زونا میگیره بستری بیمارستان
امیر از ترس اینکه من بفهمم بخاطر رادین نذارم نره
نگفت و هر روز میرفت سر میزد

امروز بهش گفتم خدا لعنت کنه اون ننه باباتو که میدونستن تو بچه کوچیک داری

نمیکردن بگن نیاااااا
زنگم بزنی قبوله ولی با اون واگیر و ویروس و عفونت تو بیمازستان تورو میکشوندن میبردن

من عکس زخم های بدن باباشو تو گوشیش که پاک کرده دیدم
فرستادم برای مامانم گفت مطمئن نیستم چی باشه ...
چقد روانیه حیفه بچت ک از رگ و ریشه ی ایناس
اینجور ادما ن پشیمون میشن نه حیا میکنن
چون نماز میخونن فک میکنن جز بنده های برتره خدان
فک نکنم خوده خدا هم بخاطر یه نماز این نجسارو قبول داشته باشه
چیزایی که میگی دقیقا منو یاده زنداییام میندازه و کاملا درکت میکنم
رگ و ریشه ندارن انگار
برا اینا حرص بخوری زندگی رو برا خودت حرام میکنی
الان املی یا رفتی کرج؟
اره قبول دارم
منم تا قبل این چیزا
هر چیزی شد میگفتم میسازم
درست میکنم...
ولی از وقتی فهمیدم شخصیتشو
میبینم نه بابا درست شدنی نیییست
مامانم وقتی شتاخت شخصیت اینارو
اول با جداییم مخالف بود
ولی الان میگه همونجور که نذاشتم اب تو دلت تکون بخوره
نمیذارم تو دل بچتم اب تکون بخوره
بیا...

ببین لیاقت اینا همین دوتا عروسشن که فققط دارن چپاولشون میکنن
کجااای دنیا پدر به پسرش زمین میفروشه؟؟؟؟؟؟

تو خودت املی هستی دیگه
کاملا درجریان همه چی هستی ؟؟؟
ببین باباش گولش زد بیا از من زمین بخر با مبلغ پایین تر
بعد میشینه بلند میشه
باباااام به من زمین با قیمت پایین نمیفروخت من کجاااا میتونستم زمین بخزم
اول زندگییی

ب پسر وسطی خونه ویلایی داد
الانم ۱ ۲ ساله داره هزینه میده بازسازی کنه!!!

هییی خدا چی بگم
که انقدر ازش سواستفاده کردن
که حالیش نمیشه
بخدااا
اوایل زنگ میزد ب پسرش
اره گوشی رو بگیر جلو بچه گریه شو در بیار
من بشنوم
گریه بچه دوست دارم
😵‍💫😵‍💫😵‍💫
حتی تولد بچمو تبریک نگفتن
انقدر ادعای نوه نوه میکردن

محاله بیرون بریم
کسی نیاد طرف بچم
یه ذوقایی میکنن براش

این چیزارو میبینم
میگم بی لیاقتین که حد نداره
به خود ننه ش هم گفتما حلالت نمیکنم
ولی باز کارخودشو میکنه
تا قبل این چند ماه حرص میخوردم
و واقعاااا یه جاها میگفتم شاید من عروس خوبی نیستم
شاید واقعا من بدم!
شده بود نشخوار ذهنیم

ولی وقتی فهمیدم اینا چین انگار اب جوش ریختن روم که چیزی تغییر نمیکنه و تهش تباهیه...
از طرفی هم اب سرد ریختن روم
که سر شم و بیخیالشون باشم که چه ادمایین
دررابطه باسوالتون
نه لازم نیست حتما محل عقر باشه درخواست طلاق
محل سکونت خانم هم امکانش هست.
بعد همین شوهر منو
ببینن میگن نه اصلا بهش نمیخوره
نمیاد
چنین موجودی باشه
ولی خب چون خودشیفته ست بسیار ماهره
کجا خودشو خوبه جلوه بده....
خداکنه اینجوری باشه
فرزانه جون هم نیومد
تو تاپیک
وببخشید میگم اینو
رو تون چقدر تو روی هم واشده
خیلی بده اینجوری
هست مطمن باش
همه رو نوشتم بدونه
از رو بچه بازی و یکبار دوبار نیست
😞
درکل که دلیل نیستن اینا برای طلاق
بدون که پروسه طولانی خواهی داشت برای این دلایلت تا قاضی رو مجاب کنی
همشون یجورایی به دردت نمیخورن
اگر طلاق راحت میخوای باید توافقی جداشی
اگر همسرت موافقت نکنه سالها باید راهروهای دادگاهو بالاپایین کنی
چقد ناراحت شدم الناز جان
بعنوان آخرین کاری که میتونی برا زندگیت بکنی، کیه روانشناس دیگه هم ببر شوهرتو، اگر بازم تشخیص خود شیفته داد، بدون که هرگز قرار نیست اوضاع بهتر بشه 🥺
خواهش میکنم یه درصد هم فکر نکن
من بازش کردم...
این اقا کرده
پسرمو تو ماه های اولش
میگرفت بغلش جوری که روی بچه به من باشه
بعد سر چیزای مسخره بحث راه مینداخت
فکر کن با همه این درگیریای ذهنی
زایمان ارژانسی و خیلییی داستان
قطعا ادم ارومی نیستی ....

که بچه ببینه من تو ذهنش ادم بد باشم...

ببین جوریه که پسرم از حرف زدن باباش با من کلافه میشه
نق نق میکنه که باباش ساکت شه

تو شرایط اروم ترمون تا چند روز پیش
باباش پیش من بود میومد وسط
دستمو میگرفت
دستمو از دستش درمیاورد

با من خیلیی بهتره تا اون به عنوان بابا
من دنبال مقصرنیستم
میگم یعنی چقدر بد شده اینطور شده
من شمارو اخه از قدیم یادمه
ناراحت شدم براتون
شایدم چون خودش حقوقیه و دم و دستگاهشون همه تو این شغلن و شغل باباش و اینا
ابروشون
و دادگاه پاسگاه
زود تموم کنه

چون بارها میگفت با اینکه شغلمه وقتی میرم دادگاه برای کارهای حقوقی
حس خوبی بهم نمیده
امیدوارم راه حل بهتر پیدا بشه برای نجات زندگیتون
اگر طلاق باشه راحت انجام بشه
بار روانی هرکدومو درنظربگیر
طلاقم خیلی بار روانی سختی داره
هم زندگی که با مشقت همراهه
جفتش یجور اذیت کننده ان

ممنونم ازت ،
فهمیه جان اصلاا قبول نمیکنه بیاد
الان از مهرماه که از پیش اخرین کسی که خودش معرفی کرد
و رفتم اومدم
و اون خااانم منتظر ماست بریم زوج درمانی
اصلااا اقدام نمیکنه،
بخدااا به مرگ خودم ته دلمم حتی راضی نیستم بخواد بیاد و بریم و این زندگی ادامه پیدا کنه
چون میدونم تغییر پذیر نیست،

چند تا مشاور و روانشناس فالوو دارم
تمام علائم رو داره
البته کم متوسط و زیاده ها دز این خودشیفته ها
ولی در کلی خودشیفته ست
اره خیلیییی بده
یه وقتایی میگم خدایا چقدر من کلاسای قبل ازدواج میرفتم تا بلد باشم
تا کمبود نداشته باشم
تو زندگی
ولی از شانس نفر مقابلم چنین شخصیتی داره ..

من یادم نمیاد شما رو
ببخشیدا
شاید اولش درد داشته باشه
ولی بخدا
از زندگی که هر روزش
سر هر چیزی بحث باشه
خیلی بهتره

من از آنژیو مامانم باهاش نمیتونم حرف بزنم کامل همه پیزو بگم
شاید ۲۰تا ۳۰تا یه مورد بگم
خواهرمم ندارم درد و دل کنم

آخه خودشیفته ها میگن من اصلا مشکلی ندارم که بخوام بیام روانپزشک 🤦🏻‍♀️
خواهرانه بخوام بت بگم من اگر جای تو بودم بیشتر تلاش میکردم برای نگه داشتن زندگیم، اماااااا اگر بدونم خودشیفته نیست
اگر مطمئن بشم خودشیفته ست، قطعا تمامش میکنم

پس با حدس و گمان پیش نرو، اول این خودشیفتگی رو مطمئن شو. اگر نباشه، امیدی برای تغییر هست
من فعال نبودم زیاد
بهش گفتی قصد طلاق داری یا نه؟
امشب رفتم سرم بزنم
دکتر میگه چقدر ایمنیت اومده پایین
تو هفته پیش ویروس گرفتی
خیلی زود ب زود میای...

منم همینطور، غیر از دوست صمیمیم با کسی حرفی نمیزنم. خواهر که ندارم، مامانمم خیلی ناراحت میشه و غصه میخوره وقتی حتی یه درد دل ساده بکنم. درکت میکنم
زندگی همه تقریبا کم وبیش همینه
من بخوام ازخودم بگم
میگی چرا تاالان طلاق نگرفتی
فکرنکن فقط خودتی
یکم بیشتر فکرکن
بچتم خیلی کوچیکه اخه ادم دلش یجوری میشه براش
سلام خانوم الناز
یک سوال
اکثر مواردی که گفتین از بعد زایمان اتفاق افتاده
قبلش چطور بود رابطه تون
خب همینو میگه دیگه
پس چی گفتم گفت ی جلسه هم برو پیش روانپزشک مامانم
اگگگگر گفت شوهرتم لازمه بیاد بیا منم برم
الان آذرماهه مهرماه رفتم
پس چرا نرفت🙂
قربونت برم که لطف داری بهم
اره عزیزم
هر راهی رفتم
تغییر نمیکنه
ببین مثلا نمونه دیگه ش اینه
میخواد مدیریت کنه کنترل دستش بگیره
چطوریه
گفتم اقااا اینا منو ناراحت کرده
من از زایمانم خاطره خوش ندارم
باز تو حرف بچه دوم میزنی!!!

کلی حرف حررررف
اخرش پامیشد میرفت به ننه باباش سر میزد

یا میگه چکار کنم تو باهام خوب شی
اروم شی
میگماااا ولی نمیکنه برعکس بدتر میکنه
؟
بارها ک گفت انتخابم خانوادمه
گفتم باشه پس منم میرم
ی مدته میگفت تو نمیری نمیکنی
امروزم گفتم تمومش میکنم دیگه

اخه بهم گفت بری خونتونم شک نکن نمیخوانت
گفتم با توصحبت کردن
نامه شخصی زدن به دفتر ریاستت

خانوادم اگگگر منو اذیتم بکنن به فرض محال
دیگه مثل تو دور نمیندازن

حالا الان میخوام کامل راه و چاهو دربیارم
با نامه طلاق بکوبم تو صورتش که میتونم
موندم تا حالا خواستم درست کنم
☹️
خیلیی سخته

من حتی با دوستای دیگه م چند وقته درد ودل نمیکنم
بخدا روم نمیشه
میگم بابا بقیه گناهی ندارن
هر بار بگم این شد اون شد
دیگه یه جورایی میدیزم تو خودم
هر چند مورد هجمه هستم ک دروغ میگه و زندگیش خوبه و ...
چون از سر همین درک کردنم
چند وقت پیش یکی از دوستام ک انتظار نداشتم گفت خوب خوشیااا صداتو در نمیاری
چی بگم واقعا!!!
الناز جان یه موردی هم هستا
بعد زایمان آدم خییییلی شدید حساس میشه و هرکس بدی بکنه در حقمون هرگز هرگز یادمون نمیره
اینو در نظر داشته باش که توی بدترین و حساس ترین دوران زندگیت یعنی زایمان و ۱ سال اول بچه ت، اونا هم بدترین ورژن خودشونو نشون دادن
حالا آدم نمیدونه واقعاً بعد از این اوضاع بهتر میشه یا نه 🙁😣 خدا بهت کمک کنه و راه و چاهو بهت نشون بده
هم نظرم
یکم فرصت بده به زندگیش ممکنه بتونه برگردونه
چی شد

بخدا دیگه کشش ندارم
فهیمه جان
بچه رادین چه گناهییی کرده

ببین انقدر پسر پسر میکرد
بیا خدا داد سالمشو داد
شکر خدا ...

بعد سقطم دکتر گفت بیا زیر نظر دوماه مدام امپول و سونو فولی خوب
باردار نمیشدم
سر موعد چشمام کاسه خون
فشار سرم بالا
پریود میشدم اروم میشد

اینم ک باردار شدم اصلا قصدشو نداشتم میگفتم نمیگیره
دکتر رفتم امپول داد فولی خوب بود نگرفت
الان ک بیخیالم
که گرفت..

اخه لعنتی بی خانواده ی درست حسابی
جای شککککر کردنته
بدون دوا و دکتر
خدا بهت هدیه داده
اینجوری کنی

چه مرگته اخه

فقط رادین باید نجات پیداکنه
شاید منو نشناسی اما بعضی بچه های اوما میدونن من رابطه ی خیلی خوبی با خانواده شوهرم دارم و عروس داییم هستم.
اما برای زایمان و ۶ ماه اولش یکسری برخوردا شد که تا عمر دارم یادم نمیره. اون آدما همون عزیزای زندگیم بودن و اصلا هم سعی نمیکردن بد باشن، به هرحال هرکسی ممکنه اشتباه کنه، منی که همیشه چشممو میبستم ولی چندتا برخوردی که زمان زایمانم و ۶ ماه اول زایمانم بودو تکرار میکنم هییییییچوقت یادم نمیره. حتی گاهی مرورشون میکنم. جدیداً دارم روی خودم کار میکنم دودوتا چارتا میکنم که فهیمه ببین، تو از اول زندگیت زندایی رو خیلی دوست داشتی، عروسش شدی همینطور، همه چی معمولی و خوب بود تا زایمان، اون ۶ ماه چندتا دلخوری ازش داشتی، دوباره همه چی معمولیه تا الان. زندایی عوض نشده، من عوض شده بودم...

الناز جان نمیخوام شعار بدم یا بخوام با حرفای تکراری اذیتت کنم، اما تو توی بددددترین حساس ترین موقعیت زندگیت بودی و هستی، اگر امکانش هست یه کم فرصت بده به خودت
نمیدونم چتامو خوندی بالاتر یا نه
مامان برام مشاوره گرفت رفتم تست دادم
اوکی بودم...

مشکل اینان که نمیذارن
خیلی مفصله
کاش میشد الان ویس بدم
تا تایپ کردن...

ببین ی نمونه
ما خواستیم جشن بگیریم خورد ب یکی از موجای کرونا
۱۰ مرداد ۰۰
کنسل شد
بابام تا حدی اذیتای مادر امیرو میدونست گفت یا صبر کن اوکی شه جشن بگیر ولی حق نداری بری خونه پدر شوهر بمونی
یا جهیزیه رو ببریم و برو خونه خودت تا جشن

ما امدیم و چیدناو.....

انقدر زنگ زد رفتن؟ هستن؟
رفتن؟ هستن؟

دیگه مامانم کارارو تموم نکرده
و کامل نچیده
یحچالمو پر کرد و رفتن
همین ک زنگ زد اینم گقت زفتن
ب ۲ساعت نکشید
داداش بزرگه امیر زنگ زد
بیا حال مامان خرابه کرونااا گرفته
رفتین کرج جهیزیه بیارین
🙄🙄

خب اگر از ما گرفته چرااا ما همه سالم
این ...
امیر رفت ۲روز رفت و امد
اخرش گفت با نوه تو تراس خوابیدیم بارون زد
😵‍💫😵‍💫
دروغ چرا؟ من هنوز برام حل نشده ست و دلخورم. رفتارایی که من دیدم یک هزارمِ رفتارای مادرشوهر تو نیستن. کااااااااملا بهت حق میدم
خب نمیخواد
تغییر کنه
آره عزیزم همه رو خوندم، میفهمم، درکت میکنم
میدونم
چی میگی شاید شرح ندی
ولی خیلیی درد داره
خیلییی مگه ادم چقدر زندگی میکنه
کجا میخوای بری
مگه نمیگن بهشت و توشه اخرت عمل صالح
اینه عمل صالح؟؟؟؟
اینه واقعا
دل شکستن
حق الناس
نمیفهممم
فقط یچیزی
تو الان مشکل اصلی اصلیت خانواده شوهرته
و شوهرت که طرفشونه با اینکه میدونه حق با توعه. آدم حیفش میاد یه زندگی رو به خاطر مادرشوهر بپاشونه
الناز شاید شوهرت خودشیفته نیست.‌ شاید به خاطر ترومای بچگی به شدت وابسته و تحت سلطه مامانشه. بخدا اینم خودش مریضیه
ممنونم خداخیرت بده،
ایشالا کدورتا و ناراحتیای دلت جوری پاک شه که یکیش هم یادت نیاد

برای من این نیست
شده خوره روح و روانم
چون تمام شدنی نیستن و هر بار یه جوری
ولی قابل درمانه
خودشیفته ی لعنتی قابل درمان نیست

کاش مطمئن میشدی مشکل شوهرت چیه. مطمئن ۱۰۰ درصدی
حرفت مثل حرف ارایشگرمه تو روز عروسی
گفت من زندگی رو به مادر شوهر باختم تو نباز ....

ی مدت انگیزم شد نبازم

ولی وقتی رفته رفته دارم اثر مخرب تربیتش رو میبینم
باز باید بمونم
بچه رو هم نابود کنم ؟؟؟

ببین خودش میگه من بابامو دوست دارم
مامانمو نه
بابام داره اذیت میشه از دستش

خب تو اگر به این حرف واقفی چراااا باز تایید کننده مادرتی؟!!
چرا هر جا به این نحو میخواد زندگیتو خراب کنه اجازه میدی!!!!
نه خودشیفتگی درمان پذیر نیست و قابل تغییر
ولی خب تلاشی برای نغییر نکرد تا حالا
الناز اون بچه ها بزرگ شدن با ترس... الان ۴۰ ساله های مستقلِ ترسو ان که همچنان دور و برِ مامانشونو میگیرن
و اتفاقا به خاطر دوست داشتنِ باباشون با مامانه خوبن. میگن بابا رو اذیت نکنه
خودشیفتگی قابل درمان نیست
من وابستگی و تحت سلطه بودن مامانشو گفتم قابل درمانه
الان اگر این پیاممو خوندی من پاکش کنم. شاید آشنایی کسی توی اوما بیاد نمیدونم
یا خداا مگه داریم😭😭
رادین تو خواب ناله کنه بیدار میشم
هزار و یک چیز فکر میکنم چه علتی داره

اره چند وقت پیش خوندم مادرای خودشیفته و روان ناسالم با اینکار بچه رو از همون بچگی ک پناهی نداره
اینجوری رفتار میکنن و میاد سمتشون
😑😑
امیره
ببین مشکل ۱۰۰ درصد مادرشوهرته
شاید شوهرت خودشیفته نیست. اما وحشتناک درگیر و وابسته ی مامانشه
یچیز دیگه هم بگم و پاک کنم
اینم نیست

بیین در مورد جشن رادین
داییش اومد خونمون دیدن رادین، یهو زن داییه فیلم جشن دختر پسر خاله امیرو نشون داد که ۳ هفته از رادین کوچیکتره
...که چه بریز و بپاشی و تالار و...

امیرم فرداش گفت برای رادین جشن میگیرم
انقدر خوشحال شدم برا بچم...
اره بریم تالار ببینیم
تو لباس و اینا میخوای اوکی کن

من ب مامانم گفتم
اون بنده خدا بره
وسیله بخره برای گیفت و یه چیزای ابتدایی
تا دکور رو اکی کنم بقیه...

چند روز بعد ک رفت خونشون و گفت
باز جشن کنسل شد و اون وسیله ها موند رو دستم
هنوز دهن بین و تحت سلطه ست
نخوندم اگر دادی
اره چون زن عمو کوچیکش ک زنگ زده بود
گفت این زنه برادر شوهرمو عوض کرد اینجوری نبود
خیلیی خوب بود
تو عروسی پسرخاله امیر منو تحویل نگرفت دیگه...
منم ب امیر گفتم جبران میکنم
من اینم پاک میکنم عزیز دلم. لایک میکنی مطمئن میشم خوندی
ببین من بی خانواده نیستم ک بگم اینم نباید بره سمت خانوادش

میگم برو
ولی اونام برات باشن

چرااا تا گرگان میرن و مامانت روبند میزنه و خوشحال عکس میگیره
تو یادشون نمیاد
نمیدی یه فرصت دیگه؟
یه کم تمرکز کن با هر قلق و زبونی که میدونی، شوهرتو ببر روانپزشک. اگر خودشیفته نباشه، که به خاطر جوونیِ خودت و پسرت، یه فرصت دیگه بده
اگر تشخیص خودشیفته بده چه اتفاق کار تو راحت میشه، کار طلاقت به شدت راحت میشه
چرا برای خوشیاشون تو نیستی
نمیخوام من باشم
توووو باش
تو که انقدر پسر خوبه اییی....

چرا انقدر اجازه میدی
بهت مسلط باشن
پس بیا با هر ترفندی که میدونی، حتی یه مدت نقش بازی کن باهاش خوب و گل و بلبل شو
بکشونش روانشناس
که تکلیفت مشخص بشه عزیزم
نه نمیدم
چون تمومم کرد
فهیمه جون
خیلی خوردم کرد

راجع ب خودشیفته بودن
راحته یعنی نامه و اینا؟؟؟ میدن
اگر روانشناس توی پرونده شوهرت بنویسه خودشیفته. خیلی راحت میشه پروسه طلاقت. در واقع برگ برنده ت میشه
تو با زبون خوش، با هررررر ترفندی ببرش
آره بعدش نامه بهت میدن
درخواست ک بره براش

ببخشیداا تووروخدا ازم ناراحت نشو
الان واقعاااا غرورم بهم اجازه نمیده
نقش و رل بازی کنم
اصلااا...

خیلی معذرت بابت این حرفم
ما الان ۱۷ ماهه جدا میخوابیم
نزدیکی هر ماه یا ۲ماهه
اصلا رو نمیزنم و برام مهم نیست...
اخخخ خدا کاش میبردمش این دوماهه گذشته
عزیزم درکت میکنم 😔
همون دادگاه هم میفرستتون حتما مشاور
اونجا هم میتونه کمک کننده باشه
فعلا که حرف نمیزنم
پس فردام میرم کرج با مامانم اینا بریم مشهد
تا جعمه بعدی
بعد اونم نمیام امل
پس نامه رو بزنم فرستادن مشاور
اونجا رو بگم میام
و برم
خصوصیاتشو بگم
نه؟؟؟ ک بزنه خودشیفته
توکل به خدا
اگر اصلا راه نداره برات دعا میکنم که فقط و فقط خدا کمکت کنه. اگر مصلحت توی آشتیه، خوده خدا آشتی تون بده. اگر توی جداییه که بدون اذیت شدن انجام بشه
آره
الهی آمین
اره ایشالا بدون اذیت
حس میکنم ترس آبرشون اذیت نکنه
فهیمه جون خیلیی ممنون بابت همدردیت راهنماییت، واینکه تا این وقت شب برام وقت گذاشتی😚😚😚
آبروشون
عزیزمی کاری نکردم الناز جان
توکلت به خدا باشه، انشالا که هرچی مصلحته همون میشه
خیلی محبت کردی
عزیزمی ❤️❤️❤️
مصلحت رادینم
مواظب خودت و قندعسلت باش
دقیقا
فدات شم
ببوس نازدونتو
زنده باشی، شبت بخیر عزیزم 💖
شب شما هم بخیر
🌸
الناز جانم خیلی ناراحت شدم برات بیشتر برای رادین، انشاالله هر چی خیر و صلاحه هر دوتون باشه براتون رقم بخوره، خدا پشت و پناهتون عزیز دلم

سوالات مشابه