خاطره بد تو ذهن نوزاد

سلام خانم دکتر و مامانای با تجربه
پسرم سه ماهگی قبل خواب بی قراری میکرد تا بخوابه عادت داشت رو پا با پستونک و لالایی که می‌خوندم بخوابه اما نمیخوابید تقریبا یک هفته کلی هم خودش اذییت شد هم مارو اذییت میکرد.دیگه رو پا نمی موند میزاشتم رو دستام تکونش میدادم لالایی می‌خوندم براش بدجور گریه میکرد منم میزاشتم زمین اروم میشد.تقریبا یک ساعت یا گاهی دوساعت رو زمین بود نمیخوابید با اینکه خیلی خوابش میومد و چشاش سرخ بودن.شوهرم می‌گفت بغلش کن به زور لالایی بخون بخوابه اینکار میکردم طفلی بچم کلی گریه میکرد منم دیگه اصلا لالایی براش نخوندم و میزاشتم تو تختش آهنگ براش میزاشتم می‌خوابید.دیگه از اون موقع نه رو پا گذاشتم نه لالایی خوندم براش.الان بعد از یک ماه دیشب خوابش میومد یهو لالایی که قبلا می‌خوندم براش رو خواستم بخونم میبینم لباش آویزون کرد با بغض نگام کرد🥺 بعد میخندوندمش دوباره لالایی می‌خوندم باز بغض میکرد آخرم کلی گریه کرد 😔 یعنی اون یه هفته بچم اینقدر اذییت شد که تو ذهنش مونده؟؟؟ چیکار کنم همش خودم رو سرزنش میکنم وقتی یاد گریه هاش میوفتم داغون میشم همش میگم نکنه تا همیشه از لالایی بترسه