Ooma
پرسش (1402/02/31):

خانوما ی لحظه بیاین اینجا

سلام خانوما
شما خودتون بزارین جای من
الان داشتم کمد لباسامو جا ب جامیکردم
توی خونمون دعاپیداکردم.
بازش کردم متنشو خوندم، همه جاش اسمم بود و محبت ب دخترم و فلان ......
من اوایل ک سزارین شدم چون دخترم سینمو نگرفت هر روشی رو امتحان کردیم نشد ، خیلی گریه میکردم. خونواده همسرم خیلی دخالتا کردن سر شیردادن ب دخترم.
بعد من الان مطمئنم و مطمئنم که کار مادرشوهر و خواهرشوهرمه، چون دعانویسه همسایه دیوار ب دیوارشونه.
الان چ واکنشی نشون بدم تا ادب شن؟ خیییلی دل پری دارم ازشون.
دلم میخواد صبح بشه زنگ بزن تموم حرفامو بگم ، حتی حرفایی که موقع زایمانم تو دلم موند
با همسرم چ رفتاری کنم؟چون اون درجریان این دعا بوده

انشالله.
متنفرم از هرچی این مدلی دعاکردنه.
باباخدا هست ، از خدا بالاتر چی هست.
که بری متوسل بشی ب دعانویس !!!
من خودم خیلییی مذهبی نیستم.
ولی هرچی خواستم فقط ازخدام خواستم تاحالا تنهام نزاشته. بعد یکی ناخواسته بدون اطلاع من ، اینکه میدونن متنفرم از اسمش حتی.
برن این کاروکنن
دعانویسه همسایشونه، بارهاوبارها دیدم واسه همه چی‌رفتن دعاگرفتن.
ولی اینکه منم بازی بگیرن ببرن توی گروه خودشون اصلا خوشم نمیاد
اها یچیزی بگم راستی.
من دخترم ب مامان خودم خیلی وابسته شده، پیشش ساکته،
حتی تلفن میکنه مامانم ، دخترم صداشو میشونه آروم میشه.
بعد من همین قضیه رو پیش مادرشوهرم ایناگفتم یهو از دهنم درشد گفتم.
مادرشوهرم گفت عه اینقدر بهش وابسته شده؟
بریم ی دعابگیرم وابستگیش کم شه.
الان دوهفتس دخترم مامانمو میبینه جیغ میکشه
ب محض اینکه مامانم میاد سمتش جیغ میکشه قرمز میشه .
اصلا نخواستم ب دلم بد بیارم، ولی دیشب ک این دعارو دیدم یاد این قضیه افتادم
من میخوام یکاری کنم این وسط پای اونا از زندگیم کمرنگ بشه.
ک دفعه های دیگه جرات نکنن چنین کاری کنن.
یا حتی همسرم ، قبول نکنه چیزی بیاره خونه.
یبار بترسه
چقدر مادرشوهرت اینا بیکارن🤐
😑😑😑
بنظرم اول با شوهرت حرف بزن سفت و سخت ببین جریان چیه
اما بیخیالم رد نشو ک هرکاری دلشون خواست کنن
ب اونا ربطی نداشت محبت بین تو و دخترت
بنظر خانواده شوهر خصوصا مادرشوهر ،عروس هیچوقت ب اندازه کافی ب پسرش و نوش رسیدگی نمیکنه😏😏😏😏😏😏
اینکه دعا گرفتن به هر دلیلی معنیش این نیست بهش به دید مثبت نگاه کنیم ، کلا این کارا یعنی چی ، مگه این خانوم خودش بلد نبوده برای خودش این کارها رو کنه که خانواده شوهر براش دعا گرفتن ؟

مگه هر مادری که شیرخشک میده مهر مادری نداره ؟ این کارا چه معنی میده لطفا این چیزا رو عادی نشون ندین هیچ خیری پشت این چیزا نیست هیچی همشون یه انرژی های دارن ممکنه بعدا نشون بده
🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
به نظرم یبار رفتی خونشون الکی بگو دوستت خونش دعا پیدا کرده فهمیده کار کیه کلی دعواش شده با کسی که این کار رو کرده منم بفهمم یکی برام از این کارا می‌کنه زندگی براش نمیزارم هرچی بیشتراز خانواده شوهر بترسی بیشتر بهت آسیب میزنن
نظر منم همینه نیت مثبت منفی خیلی توفیر نمیکنه
مهم اینه اونا سرخود کاری کردن و ب شخصیت مادر بچه توهین کردن
فردا بچه فرنی نمیخوره میرن دعا میگیرن
دیر راه میره میرن دعا میگیرن
مگه میشه
و من باز میگم به روی اونا چیزی بیاری بدتر میشه بهتر نمیشه زهر چشم هم باید جوری بگیری ک فکرشون به دعا نره مثلا همه چیو خلافشو تعریف کن بزار فکر کنن همینجوری بدون دعا همون چیزی ک میخوانه با شوهرتم حرف بزنی مطمئن باش میره بهشون میگه
به مادر شوهرت بگو از وقتی من اینو به شما گفتم دخترم برعکس شده نمی‌دونم چرا ، هیچ وقت چیزای خوب رو حتی برای شوهرت هم تعریف نکن چه برسه دشمن درجه یک
فقط چیزی ک عبرتم شد اینه ک اصلا نباید جلو خانواده شوهر کوتاه بیای وگرنه باختی

منم کم گذاشتم حالا فهمیدم باید روشمو عوض کنم
والا فردا بچه بزرگ میشه یکسره درگیر این انرژی های مسخره اس
کاش از خانواده شوهر ۳۰۰ فرسنگ دور باشی و تلفنم نباشه حتی صداشونو بشنوی
عزیزم اون دعا رو با سرکه سفید و نمک دریا بشور بریز توو سینک اینقدر آب روش بگیر تا تیکه تیکه بشه بعد بنداز روی خاک بره
کاش کلا شوهر آدم یتیم باشه 🤣🤣
منم انقد احترام گذاشتم اخرش با بی احترامی جوابمو دادن
فکر کردن خبریه و اونا سرترن
حالا جدیدا دیگه مثل سابق نیستم طوری ک خودشونم متوجه شدن
😂😂😂😂
تمام خونت رو با سرکه سفید و نمک دریا اسپری کن خصوصا هرجا دعا پیدا کردی به تمام لباس های خودت و شوهرت و پسرت

اسپند دود کن ، روش ناس و فلق بخون اسم اونا رو ببر ، هربار خانواده شوهرت می‌دونی میان آب و سرکه بریز میرن باز پشت سرشون اب و سرکه بریز
منم خداروشکر ۹ ماهه قهرم
ما هرسری شهرستان میومدیم میرفتم خونه مادرشوهرم
خونه بابام اینا کم میرفتم
وقتی ذاتشونو دیدم دوماهه دیگه فقط درحد چندساعت میرم
باقیشو میام خونه پدرم
شوهرمم چون میدونه اونا حرمت نگه نمیدارن مشکلی نداره از اینجا موندنم
خب باز خوبه شوهرت می‌دونه ولی بتونی هربار دیر به دیرتر بری خوبه امروز رفتی برو ده روز دیگه ده روز دیگه رفتی باز برو به
۲۰ روز دیگه به مرور سال به سال برو
کاش اینام قهر کنن
ولی شوهرم انقد اهل احترامه بیخیال نمیشه
باباش خیلی خوبه
ولی مادرش حرص همه عروسا رو سر من ساده دراورد
فک کن اونا علنا جلو خودشون بهشون بی حرمتی کردن جوابشونو نداد گفت عروسمه بچه ازش داریم
ولی ب من ک رسید هرچی خواست گفت درصورتیکه من جز احترام کاری نکردم

گفتم پ چرا جواب اونارو نمیده فقط زورش ب من بدبخت میرسه
ما کلا ماهی دوماهی ی بار میایم
خونمون ۲ساعت فاصله داره از خانواده هامون
ولی کلا خیلی بهشون ارزش دادم متاسفانه
کوتاه نیا اصلا ، من چندروز پیش تولد پسرم بود از لج اون چه شد تولد گرفتم ولی به شوهرم گفتم حق نداری خانواده ات رو دعوت کنی آتیش گرفته ننه شوهرم من کیف کردم
می‌دونم چی میگی منم احترام بیجا گذاشتم ، یعنی سلام کردن به اینا هم کفاره داره بخدا
خوب کردی
بابا فک کن تو بارداری چندروز چندروز مادرش میومد ازش پذیرایی میکردم
پسرشم میومد می موند نمیگفت همین زن باردار شاید معذب باشه شاید اذیت باشه

ولی ما واسه نصف روز میرفتم خونشون توقع داشتن پاشم خودم کارارو انجام بدم

خودش کادو نداد بچم ولی هر دیقه میگفت خانوادت سیسمونی بخرن
بخدا یاد احترامایی ک بهشون کردم میفتم میخوام بمیرم
اره به منم می‌گفت وظیفه دارید سیسمونی بدین اینقدر جیغ جیغ کردم سر شوهرم اونم گفت سیسمونی نمی‌خوام
از الان دیگه مثل مهمون برو مثل مهمون بیا یعنی حتی لیوان ابت رو هم نشور حساب کار دستش میاد
عید خیلی ناراحتم کرد فهمیدم چقد بی ذاته

دیگه ازش بدم اومد
بعدش اومد خونمون ۵،۶روز موند
دیگه مث سابق تحویلش نگرفتم
ب شوهرم گف زنت چشه حرف نمیزنه ناراحته😑😑علنا خواست دوبهم زنی کنه
باید از شهر مادر شوهرت اینا بری، آنقدر دور که نتونن یک روزه پیشت بیان
هیچ مسایل زندگیت هم عنوان نکنی
خوبی بدی هیچی نگی
به پلیس 110 هم گزارش دعا نویسی همسایشونو بده
فقط بزرگترین شانس آوردی با تو خوب هستن
هیچوقت باهاشون بد نباش، باید ازشون بترسی
من که ترسیدم
من ک گفتم مگه اونا گفتن بچه بیارین
توان ندارن سیسمونی بدن ما از کسی توقع نداریم خودمون میخریم
هربار میاد بی محلی کن نیاد البته اینا پرو هستن میان همیشه
عزیزم جا به جایی که اینقدر راحت نیست ، شوهرش سرکار میره نمیتونه یهو بره به شهر دیگه کار پیدا کنه
از اولشم خودمو زیاد زحمت ندادم
جدیدا دیگه ی بشقابم جابجا نمیکنم
لیاقت خوبی ندارن اخرش پاچه میگیرن
من گفتم خودت کاشتی خودت خرجشو بده گفتم سیسمونی میخوای چشششم بهترین رو میگیرم ولی باید پدرم به اسم خودش برای پسرم شناسنامه بگیره دیگه دهنشون بسته شد
پرروتر از این حرفان
بابا عید ی حرفی بم زد ک گفتم دیگه روش نمیشه بیاد خونم
بدون دعوت پاشد اومد ۵،۶روزم موند
هی میگفت پسرم لاغرشده و فلان
ک ینی مثلا من غذا درست نمیکنم براش😑
شوهرم گف اتفاقا همیشه غذا هست فقط من فکرم مشغول بازاره
ده بار میگفت ناراحتم برا پسرم😑😑😑😑
ننه شوهر من له له میزنه بیاد خونم ولی اجازه نداره همه میان ولی اون حق نداره بیاد حسابی سوخته
والا خوب کردی همه چیش ب اسم اونا
سیسمونی ب هزینه پدرمادر ما
اینجوری میگه تو حرص بخوری تو هم حرصش بده بگو اتفاقا مجرد بود لاغر تر بوده با من هست بدنش گوشت آورده
سلام سمانه جون
من تو رو خیلی دوست دارم
حس میکنم همه حرفات حقیقی و از ته دلت میاد بیرون
کماکان می‌دونم چی برسر دلت اومده از خدا می‌خوام دلت نرم بشه و آرامشی از جنس خدا تمام وجودتو بگیره 🙏🌺
فدات شم عزیزم مرسی خیلی لطف داری بهم مهربونم ایشالا همیشه خوش باشی مرسی از دعای قشنگت عزیزم 💓💓💓💓
بردمش حموم بعدش شیرش دادم گفت نباید سریع شیرش بدی و فلان
گفتم پ گشنشه مگه میتونم گشنگی بش بدم تا ربع ساعت
هی میگم دکتر اینجور میگه اون میگه ن دکترا هم انگار عوض شدن😑
هر دیقه نظر میداد
ولی همین خودش ی بار تو بارداری بم زنگ نزد حالمو بپرسه😏😏😏😏
برای همه همینن فکر میکنن فقط خودشون ادمن ، منم خیلی اذیت شدم ولی دارم بلاهایی سرشون میارم یعنی به غلط کردن افتادن چرا با من بد شدن فکر نمی‌کرد دشمنی با من براش اینقدر گرون تموم بشه
والا از وقتی دیدمش لاغر بود
این کلا کرم داره ی عیب بذاره رو من
رو دخترمم عیب گذاشت ک انقد ازش عصبیم
یعنی چون ب دخترم حرف زد تا قیامت دلم صاف نمیشه
انقد ازش دل چرکین شدم ک خدا هم بگه نمیتونم دیگه ازش خوشم بیاد
خدا لعنت کنه این ادمارو ک خون ب دل عروس میکنن اونم بی دلیل
عیب های خودشون رو روی بقیه خالی می‌کنن ، من مادر شوهرم تمام صورتش لک داره وحشتناک

من سر بارداری صورتم لک آورد اومد گفت چقدر لک آوردی برو دکتر

از کون سوزیش گفت منو حرص بده الان صورت من لک نداره صورت اون افتضاح هنوز
نابود بشن من فقط میگم زبونش لال بشه چه عمدی چه غیر عمد زندگی منو خراب کرد
اومد گفت ی دارو گیاهیه بده بچه ک دلدرد نگیره گفتم من میترسم دارو سرخود بش بدم
بعدشم دلدرد نداره رفلاکس داره ک یوقتا اذیته
از اونروز هی شوهرم میگفت براش دارو رو بخر بش بده هی میگم بابا دلدرد نداره اونم میگه حالا چ اشکال داره بش بدی
انقد رو مادرش حساب میکنه
تودلم گفتم خدا لعنتش کنه اومد فتنه انداخت رفت
بگو شما چندتا بچه داشتی داروهای سرخود دادی دیونه اشون کردی من زیر نظر دکتر خوب بردم اونم گفته نیازی نیست
ببین باید حسابی با شوهرت حرف بزنی بگو یبار دیگه جلو مادرت منو ضایع کنی من می‌دونم با تو بچه منه صلاح میدونم چیکار کنم به مادرت ربطی نداره
وای داغ دلم تازه شد سمانه
من لاغر بودم اگه بدونی چیکارم کردن
همون ک نامزد کردیم ب شوهرم گفت نکنه مریضه و فلان چرا لاغره،تو مراسم نامزدی ب شوهرم گفت خوبه فقط لاغره خیلی ، وای خدا خدا کردم کسی نشنیده باشه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
ی ماه گرفتگی کوچیک دارم همونو کرده بود ی سرطان
انقد ناراحتم انقد ناراحتی کشیدم ک میگم من ن نامزدی داشتم ن عقد همش حرص بود
واقعا متاسفم😒😒😒
مگه میفهمه میگه دکترا چی حالیشونه
گفتم پ اینهمه درس خوندن حالیشون نیس؟
زبونش رو مار بزنه ، بگو مردم کلی خرج میکنن لاغر بشن من خدادادی لاغرم

اونم روز اول زیاد حرف بار من کرد الان قهرم دیگه هیچی از من نداره بگه داره جون میده
همیطور جوابشو میدادم ک رفت ب شوهرم گله کرد
شوهرمم چون میدونه عید رفتنی چقد حرفش زشت بود چیزی نمیگه فقط گفت مهمون میاد نباید بی احترامی کنیم منم گفتم دلمو بدجور شکوندن تازه بی احترامی نکردم فقط کمتر از قبل حرف میزدم
بگو باشه تو خوبی من دوست دارم بچه ام از درد گریه کنه بکش بیرون از ما
ننه شوهر من میدونست پسرش رو پر کنه زندگی من جهنم میشه همیشه این کار رو میکرد

بعداز قهر که دو بار به پسرش گفت زنت اینجوری کرده اونم محل نکرده و هیچی به من نگفته دیگه می‌دونه تا صبح هم از من به شوهرم بگه فایده نداره

شوهرم می‌دونه مادرش کلمه ای پشت سرم بگه زندگی خودشو مادرش رو جهنم میکنم
شوهرم سفیده پوستش از من خیلی روشنتره
براهمین ادعاش میشه
حالا باقی بچه هاش خیلی سبزن ها
ولی نمیبینه نمیفهمه
باورت میشه روز عروسی حتی ی شیرینی نخریدن
هیچ احترامی توهیچ مراسمی بم نذاشتن
اصلا نمیدونن چطور برگزار شد
همه کارا رو دوش خودمو شوهرم بود اونا مهم نبود براشون ک عروسمونه ی حرکتی بزنیم براش
قبل از عید زنگ زدم ننه شوهرم شستم پهنش کردم دیگه وجود نداره دخالت کنه میدونه رو اعصاب من باشه چجوری سگ میشم می افتم به جونش
وای دستم بستست بخاطر شوهرم چون بشدت اهل احترامه و دوسش داره
وگرنه مادر خودمم انقد گیر میداد ساکت نبودم چ برسه اون
زندگی منم با کمک پدر مادرم شکل گرفت هیچ کاری نکردن برای پسرشون آخرم پدر شوهرم گفته من عروس ندارم منم به ننه شوهرم گفتم خداروشکر خداروشکر خیلی خیلی خوشحالم منو عروس خودش نمیدونه
ببین یه جا آدم کم میاره ، بخاطر شوهرت یا هرکسی خودتو اذیت نکن بگو بی احترامی های مادرت رو کنترل نکنی کاری میکنم دیگه خودش بشینه سر جاش ، احترام میخوای از من بگو احترام بذاره
خوب کردی ، اگه شوهرتم نمیفهمه ک حرکتت خوب بود
من شوهرم پشتم نبود جهنم میکردم براشون،چون بی جهت بلا سرم اوردن خون تو دلم کردن خصوصا هم عروسام و مادرشوهرم
خوشبحالت ک میتونی از اینکارو کنی من دستو بالم بستست😑😑😑😑
قسم خوردم ۳ سال پشت من گفت منو خراب کرد تا آخر عمر خرابش کنم
با کاری که شوهرم با پدر مادرم کرد کمر بستم به نابودی خانواده اش
دردش چی بود عنترخانوم
چیکار کرد مگه
پدر مادرمو از خونه بیرون کرد توهین کرد پدر مادرشم هیچی نگفتن بهش
وای چ زشت
منم دارم کاری میکنم با خودشو خانواده اش روزی هزار بار بگن چرا این عروس ماست
ننش درست تربیتش نکرد هربار بی احترامی می‌کنه به من میگم مقصر تو نیستی مقصر اینکه بزرگتر بالاسرت نبوده توو دهنت بزنه
خاک بر سرشون
چقد دلم سوخت برا حال اونموقع پدرمادرت
همین تولد پسرم نذاشتم بیان خودش فهمید اذیت کردن من یعنی چی
ایشالا سر دخترشون بیاد یعنی شب روز میگم یه داماد خدا بهتون بده همین جوری کنه با شما
خدا صبرت بده
حیوونم نمیزنن دهنش چ برسه ادم
شک نکن این اتفاق میفته شک نکن
من رفتم جدا بشم دایی هام واسطه شدن برگرد برگرد
قبل از عید هی مادرش زنگ میزد رو مخ من بود بچه رو بیار گفتم مادرت بچه میخواد بگو خودش یکی بیاره

زنگ زدم ننش گفتم چیه هی رو مخ میری دیگه زنگ نزد
خدا لعنت کنه ، چقد بیشرفن ک زندگیارو اینطور ب جدایی میکشونن
گفتم پسرت رو میخوای از زندگیش میرم بیاد ور دلت ترسید
خوب کردی دمت گرم
چرا برگشتی بخدا
اینا ادمن آدم برگرده زندگی کنه باهاشون
اره این فکر کرد خب پدر مادرم رو از من دور کرده ، خودش می‌ره میاد دید نه آتیشی که زد اول پای خودشو قط کرده
عوضی فتنه
من بودم اونجا ساکت نمیشستم به پدرومادرم توهین کنن جرشون میدادم همونجا
خودمم با پدرومادرم میرفتم
همه گفتن برگرد مامانم گفت برگرد بچه ۳ ماهه داری الان باید کلی هم خرج کنی اگه هدف داری جدا بشی بذار اون خودش خرج کنه برای وکیل و هزارتا چیز دیگه فکر مارو نکن
میخواستم برم بابام گفت نیا با ما دردسر میشه برات شوهرت می‌تونه شکایت کنه ازت
به درک بخدا آدم می‌رفت آدم واقعا دیگه چجوری دلش صاف بشه بااین مردا
خانوادش
دعوای اساسی شد بین همه ولی ننه شوهرم فکر میکرد من سر یه هفته بیخیال میشم ۹ ماه گذشته روز به روز آتیش کینه من تموم نشده
تموم نمیشه چرا تموم بشه اون کارایی که کردن هر دقیقه تو ذهن آدم بهترین کار کم محلی کردن
خانواده ش که ته چاه دستشویی‌ خونم جا دارن ، ننه شوهرم گفته من یه پسر دارم چقدر میتونم نرم منم به خاله شوهرم گفتم پشت گوشش رو دید رنگ فرش خونه منم میبینه
اوه تک پسر
خودش بخاطر خانواده شوهرش قید کل خانواده خودش رو زد میخواست منم همین باشم
اره یه خواهر عنتر تراز مادرش داره
همون فک کرده همه کارس چون تک پسر هرکاری خواست کنه
هه آدم چقدر کم عقل باشه به خاطر خانواده شوهر قید خانوادش بزنه
دوشب بعداز دعوا ننش اومد خونه ام شوهرم غذا گرفته بود اونم با پرویی اومد گفتم خیلی پرو هستین منم رفتم توو اتاق ۳ ساعت توو اتاق بودم بیرون نیومدم
واقعا هم پروان چه به روی خودشون نمیارن
اوه بیا ننه شوهر منو ببین اینقدر عزت میده برای شوهرش رو خانواده شوهرش ، پدر شوهرم باورش شده شاهه از بس زنش احترام بهش میزاره
حق داری
ببین بچم بدنیا اومد نیومدن دیدنش منتظر بودن من ببرمش
وقتی عید رفتیم روز اول گفت چرا بچه گریه نمیکنه
روز دوم گریه کرد گف چرا گریه میکنه پ
دیگه هی میگفت منم گفتم خو ی روز میگی گریه نمیکنه حالا میگی میکنه ،چشش زدی گریه میکنه

گفت چیییی؟ این ب چ درد میخوره من چشش بزنم ، ب چ کاری میاد ، من ۹تا بچه تپل سفید بدنیا اوردم

وااااااااااااای من شوهرم برادرش هم عروسم ک شووووکه شدیم
براهمین درکت میکنم ک دلت صاف نشه
منم اسمون و زمین جابجا بشن چون ب طفل معصومم اینطور گفت ازش بیزارم
اوه از سیاستش
از خداش بود پسرش قهر کنه ، گفت خوبه دختر مردم تنها شد ما حسابی میتازونیم دید نه تموم شد
یعنی من روزی بشه اینا سقط بشن لباس سفید می‌پوشم جشن میگیرم
وا چه حرفا چه پرو کلا آدمایی که جواب ندن اینا سواستفاده میکنن ازشون
آخه هر نفرینی هم آدم می‌کنه والا انکاری بیشتر باعث پیشرفت اونا میشه
خیلی سیاست داره ، جمعه یه لحظه اومد دم خونه ما از ماشین پیاده نشد ، خانوم ناراحت بود تولد هست ولی دعوت نیست سوخته بود ، به خاله شوهرم گفتم خواهرت حسابی سوخته حسابی دلخور بود

گفت راهی نداشت دعوت کنی گفتم نه وقتی میگن عروس نداریم غلط میکنن پس بخوان اینجا بیان
والا من ندیدم هیچ اثری کنه
فقط چون میدونم‌چی تو دلت میگذره امیدوارم ب ارامش برسی وگرنه اونا ارزش ندارن بگم بگذری
بلاخره روز مرگی هست تا همین امروز هربار یکی دلم شکست بدون دلیل واقعا من مقصر نبودم دیدم بعدا چجوری تاوان دادن
سلام
به نظرمن دعایی بدی که نبود شاید میخواستن مشکل حل بشه و رفتن پیش دعا نویس اون پیشنهاد این دعا رو داده .
اینجا ایقدر وحشتناکه چه دعاهایی میارن میزان تو خونه یا تو ماشین من ی بار دعا با سوزن تو ماشینمون بود .حالا اینکه چیزی نبود
کلا هر کاری کنه آدم نوزندگیشون هستن من بعضی وقتا میگم واقعا تااخر عمرم میتونم ایناروتحمل کنم خانواده شوهر منظورمه
جواب ندادم عزیز من ک این شد
سر همین گفتم تا خودم باشم احترام بیخود بذارم
دیگه در حد ی مهمون بیشتر نرفتم پیشش اصلا هم صمیمی نشدم اینسری
قبلا همش باهاش حرف میزدم ولی حالا نگاشم نمیکنم درست حسابی
گذشت برای اون لحظه که فقط به خودت توهین میشه نه به خانواده ات منم کاری میکنم ننه شوهرم بفهمه دشمنی با من یعنی چی ۳سال بی زبون بودم الان شدم ابلیس براش
چرا وحشتناک
مقصر اصلی شوهرا هستین که اجازه دخالت میدن زمان آشتی اینا توو حموم دستشویی با من نبودن فقط هرجا میرفتم دنبال ما بودن
اره خیلی بد جنس و ترسناکن
غلط میکنن دایه بهتر مادر میشن
وقتی میدونن ایشون از دعا بدش میاد و خط قرمزشه
کلا خانواده شوهر فک میکنن عروس نوکره ک بچه بدنیا بیاره وگرنه تربیتش و ... ب عهده اوناست
کارهاشو مرور کن باز دوباره همون رفتار رو کرد جواب بدی
باران حق
منم اینجور شدم الان والا احترام بیشتر من تا دسشوییشم میشستم دیدم نه کسی قدر می‌دونه فقط دارن بدتر میکنن دیگه قطع رابطه کردم یه هشت نه ماهی رفتم دیگه مثل قبل نشدم راحت شدم الان
درد همینه ک باید تحمل کنی

من مادرم حرف بیجا ب عروسمون بزنه بخدا قسم با مادرم دعوا میکنم
مگه کدوم شهری چرا میگیرن برای هر کی
من از روز اول خونه مادر شوهرم کار نکردم مهمون بودم حرصش گرفت توقع داشت کارهاشو کنم منم اهمیت ندادم
با اینکه مادرشوهری بدی نیست
شهرشو نمیگم ولی واقعا شهر بدی من ۱۲۰۰ کیلومتر از خونوادم فاصله دارم
من اینستا دیدم یکی عروس ها رو با سوزن سوزن بهم وصل کرده بود وای خیلی ترسناک بود خدا خیر نده هرکسی از این مدل دعاها میگیره خیلی اینا بده
وا تعجب میکنم آخه یعنی چی مثلا هر کی بره برای هر کی بگیره تا ونوقت اثر هم میکنه
عروسک
خوب کردی من ساده بودم انجام دادم دیگه الان مثل مهمون میرم میام راحت
الانم خواندش میخوان منو ادب کنن 🤭😁قرار گذاشن کسی نیاد خونمون ولی من بهم خیلی خوش میگذره که نیستن
الان که خودش نمیره نمیاد داره ذهن شوهر منو نسبت به خاله اش خراب می‌کنه پای اونو هم قط کنه منم رفتم به خاله شوهرم گفتم مراقب باش 🤣🤣🤣
منو شوهرم باهم خوبیم خیلی
فقط از این میترسم ک عشقش ب مادرش باعث شه از من ناراحت شه وگرنه بخدا بی جواب نمیذارم کاراشو
چون از اول هیچ قدمی برام برنداشتنی بار نشد بهم زنگ بزنن یا دعوتمون کنن یا سر بزنن ،انقد حساب جیب شوهرمو کردم واسه نامزدی تا عروسی قدر ندونستن
شوهرم لیاقتشو داشت وگرنه روزی صدبار باید خودمو لعنت میکردم
نمی دونم اثر داره یانه
واقعا چرا فکر میکنن با عروس قط ارتباط کنن عروس اذیت میشه ؟ عروس از خداشه
چون من اینجا هیچکسو ندارم
بهتر بابا 😂
منم فقط واسه خاطر شوهرم درحد مهمون میرم
ب بهونه دخترم میام خونه پدرم ک مثلا بگم خانواده کمکم باشن
تو بهترین هم باشی شوهرت میگه مادرم پس کاری رو انجام بده ده سال دیگه حسرت نخوری کاش جواب میدادم کاش بخاطر شوهرم کوتاه نمی اومدم
منم ندارم فقط خانواده شوهرم و فامیلش هستن
واقعا من موندم اینا که حساسن چرا برای پسرشون زن میگیرن
نگیرم پسرشون وردل خودشون باشه ارزونی خودشو
همینا پسرشون مجرد محل نمیدن بهش
خیای سخته😭😔
عنترک
آره بابا حالا تا زن میگیره شروع میکنن
اره من سر بارداریم مامانم اینا پیشم خونه کرایه کردن ، با حرکت شوهرم اونا هم رفتن
ریز ریز دارم جلو میرم
اولینشم این بود ک نرم خونشون برمم درحد مهمون
اومدن خونم هم محل نذارم
چقدر بدو نارحت کننده
شوهرت پشیمون نشو
خدا لعنت کنه امثال این آدم هارو ، یعنی تازه اولشه اینا مگه چقدر میتونن نرن نیان وقتی خسته شدن تازه کار من شروع میشه

من الان اذیت میکنم بازم از نظر خودم کمه از خدامه عمه های شوهرم واسطه بشن برای آشتی چنان پته ننه شوهرم رو بریزم بیرون خودشون هم قط ارتباط بشن باهاش
د
پشیمون هم بشه فایده نداره منم دیگه اجازه نمیدم آشتی کنه
گفت من آشتی کنم تو هم باید آشتی کنی گفتم اصلا توقع از من نکن من آشتی نمیکنم با پدر مادرت
پسرمم الان کوچیک میره اونجا بزرگتر بشه اینقدر توو گوشش میخونم اینم نره
واقعا کارش خیلی زشت بود خیلی
تربیت مادرشه پیام توهین ننش رو به خودم و خانواده ام توو گوشی شوهرم دیدم ، فرستادم برای خاله شوهرم گفتم بیا ذات اصلی خواهرت اینه
چقد دلم میخواد خفش کنم بجات
سر همین پیام بلاهایی در آینده سرش بیارم یعنی خون گریه کنه اشک پدر مادرمو در آورد خونشون رو در میارم
چهره پدرمادرتو تصور میکنم میریزم بهم😒😒😒
خیر نمیبینن ، زمین به شدت هرچیزی فکر کنن گرده
ویس گریه های بابامو ابجیم برام فرستاد هنوز که هنوزه عصبی میشم یادش می افتم
شک نکن سرشون میاد
خدا نگذره ازش😒😒😒😒
میگم تازه اولشه یکی دوسال دیگه زمزمه آشتی رو میدن من کاری میکنم خودش ننه شوهرم معذرت خواهی اساسی کنه از خانواده ام بابت پیامش ، این پیام رو وقتی به همه نشون دادم درست میشه
سلام اول اینکه اگه به شوهرت بگی اصولا مردا طرف خانوادشونن و ممکنه باتو بحث کنه
بهتره ببری دعارو پیش یه دعا نویس دیگه باطلش کنه
و هرسری بیان خونت خوب خونرو بگرد
بنظر چیزی نگی بهتره چون هاشا میکنن
و توبد میشی جلو چشم شوهرت
هعی خدا چی بگم ، چقد کشیدی دختر
همیشه زن جلو چشم شوهر بد هست همیشه هم خانواده پسر پاک و مطهرن
خب دیگه اونا نمیان بگن اره کار ما بوده ما دعا گذاشتیم خونت که
من نمی‌دونم واقعا بگم چنین چیزی هست یا نه ولی من دوبار فال گرفتم گفتن از سمت خانواده شوهرت یه زن قد کوتاه سفید مو طلایی دعا گرفته
تا بوده همین بوده گلم
تنها کسی که دارن توو زندگیشون عمه اش میشه ، اون خودش با زرنگ بازی زن دوم شده میگن با به شیرینی به خوردتون داد ده روز قبل از دعوا ننه شوهرم شعله زرد پخت داد به ما همه هم خوردیم
حالا نمی‌دونم چنین چیزی بوده یا نه
من که به دعا اعتقاد ندارم فقط تنهاچیزی رو که قبول دارم خدا بالاسرمه
چون اونه فقط زندگیرو میسازه
این دعانویساو رمالا همش الکی یچیزی میگن
چرا وجود دارن خیلی زندگی ها با این چیزا نابود شده ، خدا هست ولی به وقتش جواب بدی به این مدل آدم ها میده
یه روز میری خونشون همینو بزار تو کمد خونشون تا بدونن تو فهمیدی پیدا کردی
خدارشکر مادرشوهر عزیزم فوت کردن دیونه م کرده بود اینجوری بکن بچه را اونجوری پوشکش نکن شیرخشک نده شیرخودتو بده با این که شیرنداشتم بهش بدم هرچی براش توضیح میدادم حرف حالیش نمیشد اخرش ب شوهرم گفتم مامانت خیلی بد برخورد میکنه شوهر میگفت از دلسوزی میگه
الان شوهرت نمیگه مادرم زنده بود هی حرفاشو گوش نمی‌کردی ؟
اوووف من مادرشوهر ندارم ولی اطرافیانم پره ازاینجوریا حتی مامان خودم🤦‍♀️
خب همون دیگه احتمالش زیاده😑
شما باید همینجا در مقابل مادرشوهرت در مورد دعا گارد میگرفتی تا حساب کار دستش بیاد مگه مادر شما دشمنه که بخاد وابستگیش به ایشون کم بشه اگه سکوت کردی یا درست و حسابی از مادرت و دعا نگرفتن دفاع نکردی پس خودت هم مقصری
مطمئن باش وقتی واسه ی طفل معصوم دعا میگیرن تا حالا واسه شوهرت و خودت هم صدتا دعا کرفتن . بهشون بگی هم فایده ای نداره اونا عادت دارن بهتره با شوهرت صحبت کنی و اتمام حجت
چقدر مادرشوهرت میسوزه خاهرش میره خونه پسرش ولی خودش نمیتونه خوشم میاد قوی هستی از پس این طایفه ی عجیب غریب برمیای من که تو زندگی قبلیم خیلی مظلوم بودم کاشیه کم سلیطه بودم حالشونو جا میاووردم با بعضیا باید مثل خودشون رفتار کرد. خاهرشوهر سابقم تو حسرت اینه که شماره مو پیدا کنه ازم حلالیت بگیره ولی دیگه چه فایده خوبه تا وقتی تو زندکی همدیگه هستیم آزار نرسونیم به قول حافظ
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر این گناهی نیست
اره حسابی دارم آزارش میدم ، پیام تهدید فرستاده بود به شوهرم خانواده زنت بیان خونت میام فحششون میدم الان من کاری کردم حتی تا دم خونه ام میاد از ماشین پیاده نمیشه چه برسه وجود کنه بخواد فحش بده

به خواهر شوهرت پیام بده همون قدر که عذابم دادین و در برابر بدی هاتون به من ساکت بودین الآنم هر بلایی سرتون میاد ساکت باشید و حرف نزنید
نه دیگه برام مهم نیستن همه چیو واگذار کردم به خدا خدا خودش بنده هاشو بهتر میشناسه
من دوس دارم تورو دنبال کنم ببینم اخرش مادرشوهرت چی میشه😂😂😂
🤣🤣🤣🤣🤣