حالم خوب نیست اصلا ....

😔منم افسردم دلم میخواد بپوکه دلم میخواد بخوابم و دیگه بیدار نشم

منم افسردگی دارم خیلی وقته ولی گذاشتم یه گوشه بهش توجه نمیکنم دارم تلاش میکنم اوضاع رو مدیریت کنم چون میدونم بالاخره میگذره البته یه وقتایی همه ی مشکلات میاد جلو چشمام عصبی میشم میرم تو خودم بعد یهو میپرم به شوهرم ولی میبینم اوضاع بدتر میشه دیگه خودمو جمع و جور میکنم

احساس میکنم من اشتباه ام
من اضافی ام
اگه من نباشم همه چی خوب میشه

بخاطر تغییرات هورمونیه بعد زایمان هم یه دوره افسردگی هس .باید سرگرمی براخودت درست کنی

هرچی فکر میکنم میگم نه مشکل شوهرمه نه هیچکس
خودم اضافی و اشتباهم . من نبودم همه چی درست میشد .
احساس میکنم شوهرمو بدبخت کردم با یه نفر دیگه خوشبخت تر میبود

همیشه اینطوری بودی یا الان که بارداری اینطور شدی

خودمو میخورم . لرزش دستای مادرم بخاطر منه . از وقتی ازدواج کردم انقدر اذیتشون کردم .خودمو نمیبخشم . من حتی مادر خوبیم نمیشم

همینکه داری یه پرنسس بدنیا میاری یعنی اشتباهی نیستی

قبلنا میگفتم مشکل شوهرمه فقط فقط ... دیگه فهمیدم خودمم . خودم مشکل دارم . من یه دیوونه ام که زندگی رو از شوهرم گرفتم . ارامش رو از خانوادم .

پدرمنم دستاش خیلی میلرزه البته با دارو بهتر شده برادرش هم هنینطور بود اینا بیشتر ژنتیکه البته تنش روحی بدترش میکنه

وقتی به قبلا فکر میکنم . میگم من یه احمق بودم . یه احمق خالص . تازه میفهمم هیچکس تقصیری نداشت خودم گند زدم ب همه چی خودم ش

عزیزم به یه روانشناس خوب مراجعه کن هیچوقت برای تغییر دیر نیست حتی اگه وتقعا مقصر خودتی که البته فکر میکنم داری برای خودت بزرگنمایی میکنی کیه که اشتباه نکرده باشه باید خودتو ببخشی

روانشناس هم رفتم . همش میگم من باعث مرگ پدرم شدم . انقدر گفتم شوهرم بده بده که بدبخت دق کرد .

منم تو جوانی و اوج پیشترفت با یه انتخاب اشتباهو اصرار به اون گند زدم به زندگیم ولی خوب سعی کردم اشتباهمو بپذیرم و جبران کنم اگه عقل الانم رو داشتم اون اشتباه رو هرگز مرتکب نمیشدم ولی خوب همین اشتباهاتن که باعث میشن پخته شیم

شاید اگر بگی چرا انقد حس بدی به خودت داری بهتر راهنمایی همدردی بشه باهات

عزیزم اینطوری فکر نکن بالاخره عمرشون سراومده اگه قرار بود با زجر کشیدن فرزند پدری بمیره پدرمادر من باید میرفتن هم زجر فرزند دیدن هم داغ فرزند پس خودتو مقصر ندون

فقط فکر به گذشته حالمو بد میکنه

این خیلی خوبه که
ادم خودشو راحتتر میتونه درست کنه تا دیگری رو
اینکه الان میگی مشکل از خودته نه اون به نظرم کارت رو آسون میکنه

اخه این صحنه میام جلو چشمم که برا اولین بار اگه دخترم منو ببینه تو بیمارستان بعنوان مادر . حتما خیلی احساس بدی میکنه . احساس میکنم فکر میکنه یه ادم دیوونه و خام مادرشه . یه ادم نفهم و بی عرضه

پس اگر همینه من بهت قول میدم با اومدن نازدونه ات فکرهای بدت میرن پی کارشون

هیچ اینطور نیست،ذات آدم اینه ک خودشو تو شرایط جا کنه
تو وقتی مادر بشی،به طرز باور نکردنی
ارزشهات،اولویت هات و کلا نگاهت به دنیا تغییر میکنه

و حس عمیقی تو رو به امیدواری نسبت به خودت و کارایی ک برای بچه ات میتونی انجام بدی به زندگیت نور میپاشه

عزیزم هرچی بودی رو بریز دور
گذشته رو باید توی همون گذشته رها کنی
و بخاطر دخترت یه آدم جدید باشی که همیشه به مادرش افتخار کنه و الگوی باارزشی داشته باشه
اگرنه که هممون پراز راها و انتخابای اشتباهیم..

انشالله اینطور باشه .

من دوست دارم ادم جدید باشم و بشم . اطرافیانم همینو میخان . مادرم همسرم همه میگن تغیر کن با رفتارای گذشتت نمیتونی مادر باشی. . همه میگن . اما چحوری ادم جدید بشم

نمیدونم چجوری استارت بزنم از گجا شروع کنم

قطعا همینه
من قبل زایمانم حتی
اینطوری با خودم فک میکردم
حالا بچه میاد جای منو تنگ نکنه،خرجم پاش نره،خوابمو چکار کنم!اه عجب غلطی کردم
اما بعد زایمانم،جلوتر از خودم واسه اون برنامه میریزم

برو روانشناس عزیزم

دقیقا منم همینطوریم

لازم نیس ی روزه یه آدم دیگه بشی
از اخلاقایی ک بیشتر ازشون ضربه خوردی شرو یه اصلاح کن

تو برای بچه ای که بدنیا میاری جدیدترین آدم هستی، با همون کوچولو شروع کن به رشد کردن. ببین زایمان خودش یک پروسه است که ممکنه روانت رو تحت تاثیر قراربده ...از الان اینجوری بعد از زایمان ممکنه بدترم بشی، پس تمام انرژی تو بذار برای اون بچه ای که کاملا به تو وابسته است، برای اون موجودی که اگه تو نباشی اونم نخواهد بود

مامانه یه پرنسس شما همونی که اسمش دریا بود؟؟؟

آره

آره 🫠

اینکه همش ساده بودم همه ازم سو استفاده کردن . همهههههه . بد اخلاقیام جدی بازیام واشه کارای مسخرس نه گرفتن حقم . هیچوقت حقمو نگرقتم اما اذیت کردم همه رو .

من بیشترین ضربه رو از دلسوزیام دلرحمی هام خوردم . واسه هرگی دلسوری کردم غصه خوردم رحم داشتم . ضربه زدن . اینارو روانشاس نمیتونه کاری کنه که . اخرش خودم ارامشم روانم اعصابم بهم ریخت همه رو اذیت کردم خودمو اذیت گردم

عزیزم شناختمت...منتهی شما که میگفتی همسرت آدم خوبی نیس وآزارت میده

اره یادمه تو هفته ۱۲ تاپیک زدم

دوسه ماه بعدش قانع شد بریم پیش مشاوره

مشاور گفتش شوهرم دست خودش نیست اعصابش فوق العاده ضعیفه مشکلی با من نداره خیلی دوستم داره . گفتش من باید صبور باشم .

گفتش از قصد نمیکنه از اعصاب ضعیفش . منم کاملا بخشیدمش . بعدش ک تپش قلب هم گرفتم از کاراش دیگه قسم خورد اذیتم نکنه و خیلی کم شده اذیتاش و گیر دادناش . حالا ک خودم هستم و خودم بهم گیر نمیده . به این نتیجه زسیدم خودمم آدم درستی نیستم هیچیم درست نیشت

بنظرم مادر بودن خودش یه دنیای جدیده
که تو خواه و ناخواه خیلی تغییر میکنی
مثلا خود من خیلی از تغییرات جدید داشتم که واسه خودم و اطرافیانم عجیبه
اما درکل اولین قدم هر تغییری اینه که تو واقعا اون تغییر و بخوای
بعدش دیگه بقیه اش مرتب میشه

انشالله که من عوض شم . خودمو دوست ندارم .

ببین تو قبلا دارو میخوردی.الانم ک بارداری هورمونات بهم ریختن بدترشدی
این حرفایی ک میزنی اصلا عادی نیس
چ بسا ک بعده زایمان افسردگیت شدیدتر هم بشه اونوقت ی نوزاد داری ک فقط تورو داره
باید ازلحاظ روحی خیلی اوکی باشی بتونی ساپورتش کنی
حتما حتمابعده زایمان برو پیش دکترت

آره نمیدونم چکار کنم . منم همینو میگم . بچم فقط منو داره منم یه ادم بیخود . اره من بخاطر همین غصه میخورم . چون از لجاظ روحی اوکی نیستم و قبلا قرص میخوردم . چون یه مادر سالم و با نشاط نیستم . همه غم و غصه ام همیناست دیگه

برم مشاوره دوباره ؟ خب قرص میده . مثل قبل بارداریم. من یکبار برای یگبار هم تو زندگیم شده میخام تلاش کنم خودم خودمو بسازم . اما نمیدونم چجوری . مشاوره هایی گ قزص ارامبخش میدن چ فایده ؟

بااین شرایطی ک تو داری خیلی بعیده بدون قرص ب حالت اولت برگردی
چ اشکالی داره ی دوره زیرنظر پزشکت قرص بخور بعدا ک خوب شد حالت دیگه ازاونجا ب بعدشو خودت برا خودت بساز
نمیشه ک بدون قرص ازتوان ادم خارجه ی وقتا

میشه بعنوان یه ادمی ک از بیرون حرفامو خوند و نگاه میکنه به من بگید من الان دقیقا چجوریم. لطف کنید😖

من واقعا گیجم نمیدونم چی درسته چی غلط

ب شدت بهم ریخته و افسرده

و البته ناامید

واقعا ؟ بنظرت همه فهمیدن ؟ اطرافیانم و اینا

البته من یجور شدم دیگه نمیتونم ظاهرمو حفظ کنم 😣

قبلا هر مشکلی داشتم ظاهرمو حفظ میکردم

اگ اینجور ک اینجا مینویسی با اطرافیانتم باشی ک خب معلومه میفهمن

حالا مگه مهمه بقیه چ فکری درموردت میکنن؟دهن مردم همیشه بازه برا حرف زدن چ خوب باشی چ بد

اره من متاسفانه نمیتونم حفظ کنم ظاهرمو . بلد نیستم . هرچی هستم رو میگمم

درسته . ولی معلومه از رفتاراشون دلسوزی هاشون ، دوری کردناشون ، مسخره و بد اخلاقی کردناشون

چیز عجیبی نیست براشون عادی نیس این مدل رفتارا بخاطر اونه
تو ناراحت نشو فقط خودت ب خودت میتونی کمک کنی
بعده زایمان حتما حتما برو دکتر

بیشترش تلقین هم هست از بس هی با خودت گفتی من اینم من اونم خودتم باورت شده. یروز بگو از امزوز میخام تغیر بدم خودمو پاشو شادی کن. ب سیسمونیت نگاه کن لذت ببر. کارای خونتو بکن تمیز شد لذت ببر. تا رفت فکز بد بیاد سراغت پاشو از جات نزار بهش فکر کنی

تو چکار داری ب کسی. حساس شدی. از امروز ب مادر بودنت فکر کن. برو تو همین اوما سوالای مادرارو بخون کار برا بچه یاد بگیری. وقتی بچت اومد استاد باشی تازه همه حسرتت بخورن. خواهر جان دنبالش بگیری بدتر میشی خودت خودتو تغیر بده

درسته 👍🫠

درسته که گذشته تغییر نمیکنه ولی روانشناس بهت کمک میکنه اون حس بدی که داری ازبین بره یا کمترشه وتو گذشته کمتربری

ببین عزیزم شما تنها کسی نیستی که تو زندگی مشکل داره...خودتو پیدا کن..صفحه اول اوما یه چیزی گذاشته خیلی خوبه (تا از خودت شروع نکنی بهار را تجربه نخواهی کرد و بهار را تجربه نخواهی کرد مگر آنکه رخت آگاهی ات نو شود)،منم یه مدتی از لحاط روحی خوب نبودم ،همش حرف بقیه،هرچی که بقیه بخوان ،از استرس توی جمع میلرزیدم ،باورت میشه؟؟اما این جمله اوما خیلی موثر بود یعنی توی چهار پنج هفته سعی کردم مثل قبل نباشم،وآگاهیمو بیشتر کنم،کتاب بخونم..منم تو زندگیم در حق خیلیا شاید ظلم کردم یعنی میتونستم مثلا باهاشون مهربون باشم ولی نبودم با مامان و بابام شاید بداخلاقی میکردم با آبجیم خوب رفتارنکردم ..ولی وقتی به اشتباهم پی بردم سعی کردم جبران کنم ،ِالانم شدم یه دختر مهربون و یه همسر خوب😊😉
سعی میکنم حرف بقیه برام مهم نباشه..وقتی کاری میخوام بکنم نگاه میکنم از نطر خدا درسته یا نه؟ میگم وقتی خدا هست و کمکت میکنه و میبخشه چرا شما اینقدر سخت میگیری؟؟بسپر به خودش و شروع کن به تغییرات مثبت.. ببین عزیز اولش اگر سخت باشه ولی به آرامش بعدش میرزه..اگر به خاطر بارداری نمیتونی دارو استفاده کنی خوب از این فرصت استفاده کن ..از بارداریت لذت ببر..تغییرات مثبت در خودت ایجاد کن،کتابای امیدوار کننده بخون ،قرآن بخون ،،بعد از این که نی نی قشنگت اومد شاید دیگه ببینی نیاز به دارو و روانشناس نداری..
مادر شدن نعمت بزرگیه مطمئن باش خدا لیاقتش رو در تو دیده که برات خواسته...خیلیا مثل من در حسرت مادر شدن هستن..من دو هفته پیش سقط داشتم ولی مطمئنم خدای مهربون برام جبران میکنه و از الان منتظر نی نی آیندم هستم و دارم تلاشمو میکنم مامان خوبی باشم..یه چیز دیگه اول از همه و مهمتر از همه تو این دنیا خودتی به خودت اهمیت بده و به خودت برس وقتی تو حالت خوب باشه ،میتونی حال بقیه رو هم خوب کنی...شکرگذاری خیلی مؤثره..ببخشید طولانی شد..امیدوارم خیلی زود بهمون پیام بدی از حال خوبت بگی،مطمئنم تو میتونی عزیزم💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

البته من دکتر نیستم که بگم دارو نخور ولی میتونی با مشاوری حرف بزنی تا راهکار برات ارائه بده ،درد دل کردن آدمو سبک میکنه

الان جدیدا با دردودل نقطه ضعفو میگیرن هی میزنن تو سر ادم

مشاورم فقط قزص میده

همش میگن من مشکلم حاده

ناراحتیاتو بنویس رو کاغذ بسوزون بعد اون چیزی ک میخای باشیو بنویس هی تکرار کن

منم احساس میکنم تو جمع در اینده استرس بگیرم . اگ یکی بچمو اذیت کنه از ترس چیزی نگم و ب قول شما بعدش دچار لرزش شم .......نه اینکه نتونم بگم نه......از بس از من نقطه ضعف گرفتن ...نمیخام جلو کسی بابت بچم حرص بخورم و نقطه ضعفمو بگیرن بیشتر اذیتش کنن ... نمیدونم این چ فکراییه میاد تو سرم . اما این بلارو سر خودم اوردن . چون پدرم دوستم داشت همه منو اذیت میکردن

اهوم . کردم خیلی

عزیزم..همیشه اینو در نظر داشته باش..شما هم یه انسانی و ممکنه جاهایی خطا داشته باشی..وقتی به خودت اهمیت بدی، بقیه یه خودشون اجازه نمیدن که حرفی بزنن یا کاری کنن یا ازت سواستفاده کنن...از رفتار کسی اگر ناراحت شدی با احترام بگو یا طوری رفتار کن بفهمه ناراحت شدی نه اینکه بدونه هر چی بگه شما ساکتی و..اگر در مورد خودت شروع کنی بعدا هم در مورد فرزندت میتونی اگر کسی چیزی گفت با احترام از فرزندت دفاع کنی،سعی کن یه مادر شجاع و مهربون و محترم باشی.
شما هم قطعا نکات مثبت داری ولی نمیبینی...ببین هیچکس تو این دنیا ایده آل و کامل نیس ،هرکسی بالاخره یه نقطه ضعف داره و لی مشکل ما اینه که فقط نقطه ضعف خودمون رو می‌بینیم و بقیه رو در بهترین حالت و بهترین زندگی میبینم..